واژه نامه وکالت

احصائیه

احصائيه عبارت از علم ارقام ميباشد . اين علم جمع آوری، طبقه بندی، تلخيص، تنظيم، تحليل و تفسير معلومات عددی را در بر ميگيرد.

حق انتفاع

حق انتفاع عبارت است از حقوقی که فرد از منافع چیزی یا مالی (معمولاً مال غیر) بر خوردار می‌شود. در حقوق مدنی حق انتفاع عبارت است از حقی که به موجب آن شخص می‌تواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد، استفاده کند.

تولیت

در تعریف تولیت می توان گفت، تولیت یعنی اداره کردن مال وقف شده و به کسی که برای اداره کردن مال موقوفه تعیین می گردد، متولی وقف گفته می شود.

حرام مؤبد

‌در فقه اسلام، ‌حرام اَبدی یا حرمت مؤبد، به حرام بودن ازدواج مرد و زنی برای همیشه گفته می شود؛ به این معنا، هنگامی که مرد و زنی به یکدیگر حرام ابدی می شوند تحت هیچ شرایطی نمی توانند با هم ازدواج کنند

اباحه

اِباحه از ریشه بَوح و بُوْوح به معنی اجازه دادن و در شریعت اسلام از احکام پنج گانه است و در مورد فعلی گفته می‌شود که بر اتیان و ترک آن پاداش و کیفری بار نیست.

تأمین خواسته

درخواست توقیف اموال خوانده، اعم از منقول و یا غیر منقول و صورت برداری، ارزیابی و حفظ اموال توقیف شده و توقیف حقوق استخدامی خوانده و اموال منقول وی که نزد شخص ثالث موجود است.

حقوق خانواده

حقوق خانواده شاخه‌ای از حقوق مدنی است که به روابط خانوادگی و مشاغل مرتبط با آن‌ها می‌پردازد. این حقوق شامل مسائلی مانند ازدواج، طلاق، حقوق و تعهدات والدین و فرزندان، نفقه، حضانت، میراث و وصیت‌نامه و سایر مسائلی است که در روابط خانوادگی مطرح می‌شود.

ازدواج، به معنای توافق دائمی بین دو نفر برای شریکی در زندگی است. در این قرارداد، حقوق و تعهدات هر یک از طرفین در طول زندگی مشخص می‌شود. طلاق، به معنای پایان دادن به ازدواج است و ممکن است به صورت آشکار یا نهان انجام شود.

نفقه، به معنای پرداخت هزینه‌هایی است که یک فرد به دیگری در رابطه با حفظ نیازهای معیشتی و زندگی روزمره‌ی او پرداخت می‌کند. حضانت، به معنای تعیین فردی است که مسئولیت نگهداری و تربیت فرزند را بر عهده دارد.

میراث، به معنای اموال و دارایی‌هایی است که پس از فوت یک فرد به وراثت می‌رسد. وصیت‌نامه، به معنای اظهار نظر یک فرد در مورد تقسیم اموال پس از فوت او است.

در کل، حقوق خانواده برای حفظ و حفاظت از روابط خانوادگی و حل اختلافات مربوط به آن‌ها بسیار مهم است. این حقوق به دلیل تأثیر بسیار مهم خانواده بر زندگی افراد، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

انحلال نکاح

انحلال عقد نکاح به معنی آن است که عقدی که با تمام شرایط صحت عقد نکاح به وجود آمده است و آثار خود را برجای گذاشته است ، پس از مدتی بدلیلی منحل شود .

اسباب قرابت

قرابت در معنای اولیه به معنای نزدیکان و خویشاوندان اطلاق می‌شود که میان اشخاص برقرار است؛ به طور مثال، میان زن و شوهر یک نوعی از ارتباط خویشاوندی و میان آنها با اولادشان یا میان هر خواهر و برادری، رابطه‌ای جاری است.

عقد نکاح و متولد شدن اولاد یا شیر دادن به اولاد دیگری، البته با در نظر گرفتن شرایط خاص، باعث ایجاد قرابت میان افراد می‌شود.

امور حسبی

امور حِسبی (یا حِسبه یا حِسبیه) اصطلاحی در فقه و حقوق اسلامی است که به کلیه امور پسندیده‌ای گفته می‌شود که شرع و قوانین اسلام خواستار اجرای آن‌ها شده اما شخص خاصی را مسئول آن‌ها ندانسته‌است.

نفقه

طبق قانون مدنی ایران: نفقه عبارتست از همه نیازهای متعارف ومتناسب با وضعیت، از قبیل مسکن، البسه, اثاثیه منزل، هزینه های درمانی، بهداشتی وخادم درصورت عادت یا احتیاج، به واسطه نقصان یا مرض

مهرالسنه

مَهرالسُنَّة (به اسم مهر سنت نیز شنیده می‌شود) مهریه‌ای است که پیامبر اسلام(ص) برای همسران و دختران خود تعیین کرده است. بسیاری از خانواده‌ها تمایل دارند این مهریه را برای دختران خود قرار دهند. پیدا کردن مقدار دقیق مهرالسنه مشکل است.

اما با توجه به روایات بسیار از این موضوع پانصد درهم (معادل پنجاه دینار) می‌باشد. در دین اسلام مهریه از دید قلت و کثرت اندازه مشخصی ندارد و به میل دو طرف بستگی دارد. البته به فتوای عده‌ای از فقیهان، تعیین مهریه بیش از مهرالسنه مکروه می‌باشد.

در روایات مهرالسنه حضرت زهرا(س) موارد دیگری مثل زره یا کتان بافت یمن نیز ذکر شده‌اند که قیمت آن را بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ درهم تعیین کرده‌اند.

فقه تطبيقي 1 (عقد نکاح)

عقد نکاح یا ازدواج یک سنت طبیعی و الهی است، این را پیامبر اکرم به سنت خودشان تعبییر می کنند. معنایش این است که در اسلام بر روی این مسئله تأکید ویژه ای شده است. به خاطر اهمیت مسئله و به خاطر تأثیر عمیق تشکیل خانواده در تربیت انسان و رشد و در ساخت و ساز انسان سالم از لحاظ عاطفی، رفتاری، روحی، و تربیت های بعدی، از این رو؛ اسلام اصرار دارد که پسرها و دخترها، در همان سنینی که برای ازدواج آماده اند ازدواج نمایند. عقد نکاح در میان عقود معین به واسطه ی ویژگی-های خاص خود از جایگاه ممتازی برخوردار است. حقوق خانواده، یکی از مهم ترین و جالب ترین بخش های حقوق مدنی است که فقط جنبه حقوقی ندارد بلکه آمیخته با مساول اجتماعی و اخلاقی و مذهبی است. خانواده نه تنها مکتب آموزش تعاون و فداکاری است، بلکه کانونی برای حمایت از انسان است. با توجه به اهمیت مسئله خانواده و عقد نکاح و آثار آن سعی بر آن شده است که اکثر مطالب با توجه به عقاید فقهای امامیه و حقوقدانان و قوانین و مقررات و رویه قضایی ایران باشد؛ تا بتوان با کمک گرفتن از مستندات محکم، گام های بزرگی را برای حفظ حریم خانواده و جلوگیری از جدایی و از هم پاشیدگی کانون گرم خانواده برداشت.

مهر المسمی

مقدار مال معینی است که با توافق طرفین در هنگام عقد به عنوان مهریه زن معین شده است که مرد باید آن مقدار را به زن بپردازد.

طلاق

طلاق به پایان دادن قانونی و رسمی ازدواج بین دو نفر اشاره دارد. در طلاق، دادگاه یا مقام قضایی دیگری تصمیم می‌گیرد که ازدواج متوقف شده است و دیگر وظایف و مسئولیت‌هایی که ازدواج به همراه دارد، ازجمله نگهداری از فرزندان، تقسیم دارایی و مالیات، باید حل شود. ممکن است دلایل مختلفی برای طلاق وجود داشته باشد، از جمله عدم توافق در مسائل مالی، اختلافات اجتماعی یا فرهنگی، خیانت، عدم توافق در مسائل خانوادگی، و غیره.

‘طلاق’ در لغت به‌ معناي گشودن گره و رها كردن است و در فقه اسلامي طلاق، زايل كردن عقد ازدواج با لفظ مخصوص است. قانون مدني ايران نيز به تبعيت از فقه اسلامي، طلاق و جدايي زن و مرد را پذيرفته است.

از نظر حقوقي، انحلال نكاح دائم با شرايط و تشريفات خاص از جانب مرد يا نماينده او طلاق ناميده مي شود.

در فقه اسلامي و به تبع آن در قانون مدني ايران حق طلاق به مرد داده شده است، چون زنان ممكن است، تحت تأثير عواطف و احساسات اقدام به طلاق كنند.

بر اساس ماده 1133 اين قانون، حق طلاق از حقوق قانوني شوهر است، با وجود اين طلاق كاملا در انحصار مردان نيست و زنان نيز تحت شرايطي، مي توانند از دادگاه درخواست طلاق كنند؛ اين موارد شامل استنكاف شوهر از پرداخت نفقه و عدم امكان الزام وي به انفاق، ناتواني و عجز شوهر از پرداخت نفقه، غايب مفقودالاثر بودن شوهر و نيز در عسر و حرج بودن زوجه در صورت ادامه زندگي زناشويي مي باشد.

حقوق خويشاوندان

 

Unordered list items

The HTML  element represents an unordered list of items, typically rendered as a bulleted list. An unordered list starts with the <ul> tag. Each list item starts with the <li> tag. The list items will be marked with bullets (small black circles) by default:

 

  • List Item Docly Settings > Header > Logo
  • Consectetur adipiscing elit
  • Integer molestie lorem at massa
  • Facilisis in pretium nisl aliquet

Ordered List Items

The HTML  element represents an ordered list of items — typically rendered as a numbered list. An ordered list starts with the <ol> tag. Each list item starts with the <li> tag. The list items will be marked with numbers by default:

  1. List Item Docly Settings > Header > Logo
  2. Consectetur adipiscing elit
  3. Integer molestie lorem at massa
  4. Facilisis in pretium nisl aliquet

طلاق توافقي

طلاق توافقی یا طلاق به توافق، وضعیتی است که در آن هر دو همسر به توافق می‌رسند که ازدواجشان را پایان دهند. در این حالت، دو طرف برای پایان دادن به ازدواج خود، بدون نیاز به رفتن به دادگاه و تحت نظارت مقامات قضایی، توافق می‌کنند. برای طلاق توافقی، طرفین باید به توافق در مورد مسائلی مانند تقسیم دارایی، نگهداری فرزندان و پرداخت نفقه و هزینه‌های دیگر مرتبط با طلاق برسند.

در بسیاری از کشورها، این نوع طلاق به عنوان یک روش سریع و کم هزینه برای پایان دادن به ازدواج شناخته شده است. با این حال، برای اینکه این نوع طلاق اعتبار داشته باشد، باید به مواردی مانند عدم توافق در مورد مسائل مالی یا نگهداری فرزندان و… توجه شود. در برخی موارد، اگر یکی از طرفین در خصوص برخی از مسائل توافق نکند، ممکن است باید به دادگاه مراجعه کرد و امر طلاق را تحت نظارت قضایی پایان داد.

مهر المثل

مهریه ای که در قرارداد تعیین نشده است، بلکه بر حسب عرف، عادت و با توجه به وضع زن از لحاظ سن، زیبایی، تحصیلات، موقعیت خانوادگی، اجتماعی و غیره با در نظر گرفتن مقتضیات زمان و مکان معین میگردد.

طلاق رجعي

طلاق رجعی یا طلاق با رجوع به معنی لغو طلاق قبلی و بازگشت به وضعیت ازدواج است. در این حالت، پس از اعلام طلاق توسط یکی از طرفین، دیگری اعتراض خود را بیان کرده و به دادگاه درخواست بازگشت به وضعیت ازدواج را مطرح می‌کند. در صورتی که دادگاه با درخواست طرف اعتراض کننده موافقت کند، طلاق لغو شده و هر دو طرف به وضعیت ازدواج بازمی‌گردند.

‘رجوع يعني فرد از طلاق پشيمان است’، حق رجوع در اختيار مرد است و به محض رجوع، زن مكلف به انجام وظايف زناشويي است.

در اين نوع طلاق تا وقتي كه زن در عده است ‘سه ماه و 10 روز را عده گويند’ مرد مي‌تواند به همسرش رجوع كند، اين طلاق به درخواست مرد است و در طي سه ماه مرد مي‌تواند رجوع كند.

در بسیاری از کشورها، این نوع طلاق به عنوان یک راهکار برای جلوگیری از شکست ازدواج و حفظ واحد خانواده توصیه می‌شود. با این حال، برای اینکه طلاق رجعی اعتبار داشته باشد، باید به شرایط خاصی توجه شود. به عنوان مثال، برخی دادگاه‌ها ممکن است تنها در صورتی که هنوز عقد ازدواج معتبر باشد و چندین ماه از اعلام طلاق نگذشته باشد، به درخواست طرف اعتراض کننده رجوع کنند. همچنین، در برخی موارد، دادگاه می‌تواند درخواست رجوع را رد کند و طلاق را مثل طلاق دیگری پایان دهد.

حقوق خانواده

حقوق خانواده، شاخه‌ای از حقوق مدنی است که به مقررات و قواعد شکل‌گیری، تداوم و انحلال خانواده می‌پردازد.

حقوق خانواده به مجموعه‌ای از قوانین و مقررات حقوقی اشاره دارد که به روابط خانوادگی مربوط می‌شود. این حقوق شامل مسائلی مانند ازدواج، طلاق، حضانت، نفقه، حقوق بچه‌داری، ارث و وصیت‌نامه و سایر مسائل مربوط به خانواده است.

حقوق خانواده با توجه به فرهنگ و سنت‌های مختلف در جوامع مختلف، متفاوت است و در هر کشور، بر اساس قوانین و مقررات خاص خود تنظیم می‌شود. برای مثال، در برخی کشورها، ازدواج می‌تواند تنها بین دو نفر از جنس مخالف انجام شود، در حالی که در کشورهای دیگر، ازدواج بین دو نفر از جنس یکسان هم قابل قبول است.

اهمیت حقوق خانواده در جامعه بسیار بالاست، زیرا این حقوق به عنوان یکی از اساسی‌ترین حقوق انسانی برای حفظ و تقویت نسل جوان و ایجاد یک خانواده سالم و پایدار، بسیار مهم است.

در این شاخه از حقوق، با در نظر گرفتن اموری چون مصالح اعضا و نهاد خانواده و کارکردهای این نهاد (مانند حفظ و بقای نسل، تأمین نیازهای عاطفی و روانیِ اعضا و برقراری نظام مراقبتی و حمایتی از کودکان)، چگونگی روابط حقوقی اعضای خانواده تبیین، و حقوق و تکالیف آنان نسبت به یکدیگر مشخص می‌شود.

احوال شخصيه

Unordered list items

The HTML  element represents an unordered list of items, typically rendered as a bulleted list. An unordered list starts with the <ul> tag. Each list item starts with the <li> tag. The list items will be marked with bullets (small black circles) by default:

  • List Item Docly Settings Header Logo
  • Consectetur adipiscing elit
  • Integer molestie lorem at massa
  • Facilisis in pretium nisl aliquet

Ordered List Items

The HTML  element represents an ordered list of items — typically rendered as a numbered list. An ordered list starts with the <ol> tag. Each list item starts with the <li> tag. The list items will be marked with numbers by default:

  1. List Item Docly Settings Header Logo
  2. Consectetur adipiscing elit
  3. Integer molestie lorem at massa
  4. Facilisis in pretium nisl aliquet

فسخ نکاح

فسخ نکاح ، به معنای پایان دادن یک طرفه به عقد نکاح و به دلیل وجود یکی از عیوب مصرح قانونی در هر یک از زن و شوهر می باشد . جنون هر یک از زوجین ، قرن ، جذام ، برص ، افضاء ، زمین گیری و نابینایی از هر دو چشم ، در مورد زن و خصاء ، عنن و مقطوع بودن آلت تناسلی، در مورد شوهر ، موارد فسخ نکاح، طبق قانون مدنی ایران می باشد.

خانواده در قانون اساسی و مدنی ایران

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، خانواده به عنوان یکی از ارگان های اساسی جامعه شناخته شده است و حفظ و تقویت خانواده در این قانون وظیفه دولت و همه افراد جامعه تلقی می‌شود.

بر این اساس، مقرراتی در قانون اساسی ایران برای حفظ حقوق و تقویت خانواده در نظر گرفته شده است.

همچنین، در قانون مدنی ایران نیز مقرراتی برای روابط خانوادگی شامل ازدواج، طلاق، حضانت، نفقه، حقوق بچه‌داری، ارث و وصیت‌نامه و سایر مسائل مربوط به خانواده وجود دارد. این مقررات بر اساس اصول اسلامی و قوانین مدنی ایران تنظیم شده‌اند.

به طور کلی، در قوانین اساسی و مدنی ایران، خانواده به عنوان یک رکن مهم شناخته شده است و حفظ حقوق و تقویت خانواده در این قوانین به عنوان یکی از اولویت‌های حقوقی و قانونی در جامعه ایران محسوب می‌شود.

اگرچه خانواده در قوانین حقوقی ایران و بسیاری از کشورها فاقد شخصیت حقوقی است، شماری از حقوق‌دانان از اعطای شخصیت حقوقی به خانواده دفاع کرده‌اند.

تفویض مهر

در اصطلاح این است که اختیار تعیین مهر ضمن عقد نکاح به یکی از زوجین یا شخص ثالث واگذار شده باشد. زنی که بدین‌گونه ازدواج می‌کند، مفوضةالمهر نامیده می‌شود. شخصی که تعیین مهر به او محول می‌شود داور به شمار می‌آید. حال اگر داور شوهر یا شخص ثالث باشد می‌تواند طبق م ۱۰۸۹ ق. م مهر را هر قدر بخواهد تعیین کند. ولی اگر داور زن باشد بر اساس م ۱۰۹۰ق. م نمی‌تواند بیشتر از مهرالمثل معین کند.

طلاق بائن

طلاق بائن یا خلع، در برخی کشورها به معنی پایان دادن به ازدواج توسط همسر زن به صورت رسمی و با تصویب دادگاه است. در برخی قوانین اسلامی، طلاق بائن به معنی پایان دادن به ازدواج توسط همسر زن با استفاده از حق خلع است. در این حالت، همسر زن می‌تواند با اعلام مشکلات و ایراداتی که در ازدواج وجود دارد، به دادگاه درخواست خلع بدهد و با تصویب دادگاه، ازدواج پایان یابد.

اين نوع طلاق به طلاق خلعي هم معروف است و در آن مرد حق رجوع ندارد و به اقسامي تقسيم مي‌شود. الف) طلاق قبل از زناشويي، ب) طلاق زن يائسه، ج) طلاق خلع: در اين نوع طلاق زن به شوهر مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او مي بخشد كه طلاقش دهد.

در برخی کشورها، طلاق بائن به دلیل عدم شرکت همسر مرد در فرآیند طلاق، مورد انتقاد قرار گرفته است. زیرا در این حالت، همسر مرد از حق دفاع خود برای جلوگیری از طلاق محروم می‌شود. با این حال، در برخی موارد، همسر مرد می‌تواند با رجوع به دادگاه و اثبات اینکه طلاق بائن غیر مشروع بوده است، سعی در جلوگیری از پایان دادن به ازدواجشان داشته باشد.

حقوق خانواده در کشورهای اسلامی

در کشورهای اسلامی، حقوق خانواده بر اساس اصول اسلامی و قوانین مدنی تنظیم می‌شود. بر اساس اسلام، خانواده به عنوان نهادی مهم و مقدس تلقی می‌شود که بر پایه ارتباطات اجتماعی، اخلاقی و دینی بنیان گذاری شده است. بنابراین، قوانین حقوق خانواده در کشورهای اسلامی بر پایه اصول اسلامی، اخلاقی و اجتماعی تنظیم می‌شوند.

در بسیاری از کشورهای اسلامی، ازدواج به عنوان یکی از مهمترین مسائل حقوق خانواده تلقی می‌شود. قوانین مربوط به ازدواج در این کشورها معمولاً شامل مواردی مانند شرایط مورد نیاز برای ازدواج، حقوق و تعهدات هریک از همسران، حقوق بچه‌داری و نفقه می‌شوند. در بسیاری از کشورهای اسلامی، طلاق نیز متناسب با شرایط مختلف، مانند عدم رضایت یکی از همسران، خیانت، ظلم و سایر موارد، ممکن است.

همچنین، در کشورهای اسلامی، حضانت بر اساس قواعد اسلامی و قوانین مدنی تنظیم می‌شود. حقوق بچه‌داری و نفقه نیز به عنوان وظیفه پدر شناخته شده‌اند و بر پایه قوانین مدنی و شرعی تنظیم می‌شوند.

در کل، در کشورهای اسلامی، حقوق خانواده به عنوان بخشی از قوانین حقوقی و قانونی بسیار مهم تلقی می‌شود و بر اساس اصول اسلامی، اخلاقی و اجتماعی تنظیم می‌شود.

هر چند در منابع فقهی، حقوق و تکالیف زن و شوهر و مادر و پدر و فرزندان در برابر یکدیگر، در ابواب متعدد (از جمله نکاح، طلاق و احکام اولاد)، مطرح شده است، اما کاربرد اصطلاح حقوق خانواده، به عنوان یکی از مهم‌‌ترین مباحث حقوق خصوصی، در کشورهای اسلامی پیشینه چندانی ندارد و مقررات آن در این کشورها معمولا در قالب مبحث «اَحوال شخصیه» مطرح می‌گردد.

مهر المتعه

هرگاه در عقد نکاح، مهریه ذکر نشده باشد. و شوهر قبل از نزدیکی و تعیین مهر، زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهر المتعه است. (ماده ۱۰۹۳ قانون مدنی).

طلاق خلع

در طلاق خلع زوجه به واسطه كراهتي كه از زوج دارد، براي جدا شدن از وي بايد مبلغي معادل مهريه يا كمتر و يا بيشتر را (كه اين را فديه مي نامند) به شوهر خود بدهد، زيرا ماده 1146 قانون مدني مي گويد: ‘طلاق خلع آنست كه زن به واسطه كراهتي كه از شوهر خود دارد در مقابل مالي كه به شوهر مي دهد طلاق بگيرد، اعم از اين كه مال مزبور عين مهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مهر باشد.’

لذا در اين حالت زوجه مي بايست با توافقي كه با زوج نموده مبلغي ولو اندك به شوهر بدهد. در اين نوع طلاق زن و شوهر در تمامي زمينه هاي مشترك از جمله نفقه، جهيزيه، طلا و زيورآلات و هدايايي كه به يكديگر داده اند، توافق مي كنند.

در مورد حضانت فرزندان نيز هر گونه توافقي مي تواند انجام گيرد؛ مثلاً فرزندان نزد زوجه بمانند يا نزد زوج؛ و يا تعدادي را زوج نگهداري كند و تعدادي را زوجه.

اگر دادگاه نتواند زوجين را به ادامه زندگي مشترك متقاعد كند، طبق ‘آيين نامه اجرايي تبصره يك ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق’، هر يك از طرفين را مكلف مي نمايد كه ظرف 20 روز يك داور را از ميان اقارب خود معرفي كنند.

البته در صورت موافقت قاضي دادگاه هر دوي آنها مي توانند يك شخص را به عنوان داور انتخاب و معرفي كنند.

همچنين داورها مي بايست شرايطي مثل مسلمان بودن، بالاتر از چهل سال تمام داشتن، متأهل بودن را دارا باشند و در صورت امتناع يا عدم توانايي هر يك از زوجين نسبت به معرفي داور، دادگاه رأسا از بين افراد ديگر كه واجد شرايط باشند، داور را تعيين خواهد كرد.

داوران مي بايست زن و شوهر را دعوت و حداقل در دو جلسه با مذاكره و نصيحت آنها را به رفع اختلاف و سازش و ادامه زندگي مشترك تشويق كنند و در مدتي كه دادگاه تعيين كرده نظر خود را نسبت به امكان يا عدم امكان سازش به دادگاه تسليم نمايند.

داوران مي توانند نظرشان را جدا جدا و يا مشتركا در يك ورقه به دادگاه ارايه بدهند و ملزم نيستند كه هر دو يك نظر داشته باشند.

قاضي دادگاه خانواده با توجه به نظر داوران و صحبت هايي كه خود با زوجين نموده و صورت جلسات تنظيمي و ديگر شواهد و قرائن و امارات در مورد صدور يا عدم صدور گواهي عدم امكان سازش تصميم مي گيرد و پس از صدور گواهي عدم امكان سازش، آنها مي توانند با ارائه گواهي به دفترخانه طلاق، صيغه طلاق را جاري و ثبت كنند.

مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش سه ماه از تاريخ صدور حكم تعيين مي شود، زيرا اگر زني در مدت اين سه ماه براي اجراي حكم طلاق اقدام ننمايد، اين معنا متصور است كه روزنه هاي اميدي براي ادامه زندگي مشترك وجود داشته كه در اين مدت اقدام ننموده است.

حقوق کسب و کار

حقوق کسب‌ و کار از آن دسته موضوعاتی‌ است که امروزه در روابط کاری‌مان بسیار با آن سروکار داریم. در کنار شرکت‌های خصوصی با ایجاد و گسترش انواع مختلفی از کسب‌ و کارهای جدید از قبیل استارتاپ ها یا کسب‌ و کارهای نوپا، به تبع آن‌ها قوانین مختلفی به وجود آمده‌اند که برای ورود به این حوزه و ادامه فعالیت‌های افتصادی و تجاری‌مان باید بر بخش بیشتری از آنها آگاهی داشته باشیم.

حقوق کارگر و کارفرما در هر کشوری بسته به قوانین و مقررات آن کشور تعریف و تنظیم می‌شوند. با این حال، در اکثر کشورها، قوانین و مقرراتی وجود دارد که حقوق و تعهدات کارگران و کارفرمایان را تعیین می‌کند.

حقوق کارگران شامل حقوق پایه، حقوق بیمه، حقوق مربوط به ساعات کاری و کارکرد، مزایای سالیانه، مزایای خاصی مانند مرخصی، مراقبت های پزشکی و مرخصی بیماری، حق بیمه تکمیلی و حق عضویت در اتحادیه‌های کارگری و سایر سازمان های مرتبط است. همچنین در برخی کشورها، حق برنامه ریزی مرخصی، حق بهره‌مندی از تسهیلات آموزشی و توسعه شغلی نیز به کارگران تعلق می‌گیرد.

از سوی دیگر، کارفرما مسئولیت تأمین شرایط ایمنی و بهداشتی در محل کار، پرداخت حقوق به موقع، تعهد به حمایت از حقوق کارگران و رفع اشکالات مرتبط با حقوق کارگران را دارد. همچنین، کارفرما باید از اخلاق حرفه‌ای پیروی کرده و به مقررات زیست محیطی پایبند باشد.

بنابراین، حقوق کارگر و کارفرما باید با توجه به قوانین و مقررات کشوری که در آن فعالیت می‌کنند، تنظیم شود و همیشه باید به احترام و توجه به حقوق دیگران تأکید شود.

نکته قابل توجه در مورد حقوقی که جزء حقوق عمومی کسب و کار بوده یعنی بین تمام کسب و کارها مشترک است می توان، قرادادنویسی را عنوان کرد.

 
 
 
 
 

چک تضمین شده

به معنای دقیق کلمه چک محسوب نمی شود و توسط اشخاص صادر نمی شود بلکه به وسیله بانک صادر می گردد. بانک مبلغ را به حساب خود واریز می کند ( صادر کننده و پرداخت کننده هر دو بانک است )

چک مسافرتی

چکی است که توسط بانک صادر و وجه آن در هر یک از شعب آن بانک یا توسط نمایندگان و کارگزاران آن پرداخت می گردد.

چک تایید شده

چکی است که اشخاص عهده بانک ها به حساب جاری خود صادر و توسط بانک محال علیه پرداخت وجه آن تایید میشود.

چک وعده دار

چکی است که صادر کننده به محال علیه چک، دستور ادا وجه را در راس موعدی معین بدهد. مفهوم چک بر آن صادق است.

قراردادنویسی

قراردادنویسی به معنی نوشتن یک قرارداد حقوقی است که شرایط و توافقاتی را که بین دو یا چند طرف وجود دارد، در قالب یک مستند رسمی و قانونی ثبت می‌کند. برای نوشتن یک قرارداد، ابتدا باید شرایط و توافقاتی که بین طرفین موجود است، به دقت بررسی شود. سپس باید قوانین و مقررات مربوط به این موضوع را مطالعه کرده و با توجه به آن‌ها، یک متن قرارداد کامل و جامع تهیه کرد. قرارداد باید شامل شرایط کلی، شرایط خاص، شرایط فنی و شرایط مالی باشد و باید به گونه‌ای تدوین شود که نیازهای طرفین را برآورده کند و مشکلاتی را که ممکن است بروز پیدا کند، پیشگیری کند. در نهایت، پس از تهیه متن قرارداد، باید آن را به دقت بررسی کرده و در صورت لزوم، با مشاوران حقوقی یا متخصصین دیگر مشورت کنید تا از صحت و مطابقت آن با نیازهای شما اطمینان حاصل کنید.

اصول قراردادنویسی عبارتند از:

  1. وضوح: شرایط و توافقات باید به شکل واضح و روشن در قرارداد قید شوند تا هر دو طرف بتوانند به راحتی آن‌ها را درک کنند.
  2. دقت: قرارداد باید با دقت و بررسی کاملی تهیه شود تا از اشتباهات و ناهماهنگی‌های بعدی جلوگیری شود.
  3. قابل اجرا بودن: شرایط و توافقات قابل اجرا و قانونی باید باشند تا در صورت نقض، امکان اجرای قرارداد وجود داشته باشد.
  4. انصاف: شرایط و توافقات باید برای هر دو طرف منصفانه باشند و باید توجه به حقوق و عدالت حاکم بر آن باشد.
  5. قابلیت تغییر: قرارداد باید از طریق توافقات و شرایطی که برای تغییر آن در نظر گرفته شده‌اند، قابل تغییر و به روز رسانی باشد.
  6. مهلت‌های قانونی: مهلت‌های قانونی که برای انجام تعهدات در قرارداد در نظر گرفته شده‌اند، باید رعایت شود تا از نقض قوانین و مقررات مربوطه جلوگیری شود.
  7. حفظ حریم خصوصی: قرارداد باید حریم خصوصی طرفین را حفظ کند و از افشای اطلاعات حساس جلوگیری شود.
  8. نگهداری و ثبت قرارداد: قرارداد باید در قالب یک مستند رسمی ثبت شود و نگهداری شود تا در صورت نیاز به آن مراجعه شود.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید

 

اسناد تجاری

اسناد تجاری به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای تجاری، در فعالیت‌های تجاری مورد استفاده قرار می‌گیرند. این اسناد، اطلاعاتی در مورد معاملات تجاری را در بر می‌گیرند و در روند تجارت و پرداخت وجه به کار می‌روند.

منظور از اسناد تجاری در مفهوم عام چیست؟

در معنا و مفهوم عام، اسناد تجاری، هر نوشته ای است که در تجارت و بازگانی به کار رفته و تجار و بازرگانان در زمان اختلاف از آن استفاده کرده، و به کمک و پشتوانه آن ادعای خود را اثبات کرده، یا در مقابل ادعای دیگران از خودشان دفاع می کنند. خواه این سند، چک باشد یا سفته یا یک رسید یا قبض انبار و….

منظور از اسناد تجاری در مفهوم خاص چیست؟

در معنای اختصاصی یا خاص آن شامل، برات، سفته و چک می باشد.
برات، اولین سند تجاری است که رایج شده اما به مرور زمان از بین رفت، چک و سفته جایگزین آن شده اند.
توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

قانون چک

در قانون چک، مسائلی مانند نحوه صدور و پرداخت چک، تعریف وصول چک، نحوه تعیین مبلغ چک و سایر مسائل مربوط به پرداخت چک تعریف شده‌اند. برای مثال، طبق این قانون، چک باید به نام دارنده حساب بانکی صادر شود و مبلغ چک باید به صورت عددی و حروفی دقیقاً یکسان باشد. همچنین، در صورتی که چک برای پرداخت به شخص ثالثی صادر شود، نام شخص ثالث باید در چک ذکر شده و دستور پرداخت باید به صورت «از طرف» شخص صادرکننده چک باشد.

به علاوه، قانون چک شرایطی را برای پرداخت چک تعریف کرده است. برای مثال، بانک می‌تواند به بررسی موجودی حساب صادرکننده چک بپردازد و در صورت عدم موجودی کافی، دستور پرداخت چک را اجرا نکند. همچنین، اگر امضای صادرکننده چک با نمونه‌ای که در بانک ثبت شده مطابقت نداشته باشد، بانک می‌تواند دستور پرداخت چک را اجرا نکند.

در کل، قانون چک برای حفظ امنیت و قابلیت پرداخت چک، مقررات و شرایطی را تعریف کرده است که برای استفاده از این ابزار مالی بسیار مهم است.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

قرارداد اشتغال

قرارداد اشتغال، یک توافق نامه رسمی بین کارفرما و کارمند است.

این قرارداد شامل جزئیاتی مانند نام کارفرما و کارمند، نوع شغل، شرایط استخدام، حقوق و مزایا، ساعات کار، شرایط انتقال به شغل دیگر و شرایط خاتمه قرارداد است. هدف این قرارداد اطمینان حاصل کردن از تعهدات کارفرما و کارمند در قبال همدیگر و ایجاد یک بستر حقوقی برای حفاظت از منافع طرفین است.

قرارداد اشتغال معمولاً به صورت کتبی تهیه می‌شود و پس از امضای هر دو طرف اجرا می‌شود. این قرارداد می‌تواند برای یک زمان مشخص، مثلاً یک سال، یا به صورت بلند مدت، مثل سه یا پنج سال، تعیین شود. همچنین، ممکن است این قرارداد در صورت تمایل طرفین تمدید شود.

ماده 2 و ماده 3 قانون کار؛ تعریف کارگر و کارفرما از نظر قانون کار

ماده 2 و ماده 3 قانون کار، تعریف کارگر و کارفرما را به شرح زیر مشخص می‌کنند:

  • کارگر: هر شخصی که به هر عنوان و به هر دلیلی برای یک کارفرما کار می‌کند، شامل کارگران زن و مرد و نیز کارگران خارجی می‌شود.
  • کارفرما: هر شخص حقیقی یا حقوقی که به هر نحوی از نیروی کارگر مورد نظر خود استفاده می‌کند و به هر دلیلی، از جمله با امضای قرارداد کار به عنوان کارفرما، مشمول پرداخت حقوق و مزایای مربوط به کار است.

به عبارت دیگر، کارگر به شخصی گفته می‌شود که به هر عنوان و به هر دلیلی برای یک کارفرما کار می‌کند و کارفرما به شخصی گفته می‌شود که نیروی کارگر مورد نظر خود را به هر نحوی استخدام کرده و مشمول پرداخت حقوق و مزایای مربوط به کار است.

ماده 7 قانون کار؛ تعریف قرارداد کار از نگاه قانون کار

ماده 7 قانون کار، قرارداد کار را به شرح زیر تعریف می‌کند:

“قرارداد کار به توافق میان کارگر و کارفرما گفته می‌شود که بر اساس آن، کارگر برای کارفرما کار می‌کند و کارفرما نیز مشمول پرداخت حقوق و مزایای مربوط به کار است.”

به عبارتی دیگر، قرارداد کار به توافقی گفته می‌شود که بین یک کارگر و کارفرما برقرار می‌شود و بر اساس آن، کارگر برای کارفرما کار می‌کند و کارفرما نیز متعهد است که از خدمات ارائه شده توسط کارگر در قبال پرداخت حقوق و مزایای مربوط به کار استفاده کند.

طبق قانون کار، کارفرما می‌تواند شخصی حقیقی یا حقوقی باشد، اما طرف انجام‌دهنده کار که معمولا کارگر یا کارمند محسوب می‌شود، حتما باید شخصی حقیقی باشد.

ماده 9 قانون کار؛ شرایط صحت قرارداد کار

ماده 9 قانون کار، شرایط صحت قرارداد کار را مشخص می‌کند. بر اساس این ماده، قرارداد کار به شرایط زیر باید تطابق داشته باشد:

  1. مشروعیت موضوع قرارداد: موضوع قرارداد نباید با اصول شرع اسلام و قانون جمهوری اسلامی ایران مغایرتی داشته باشد. به‌عنوان مثال، درصورتی‌که موضوع یک قرارداد کار، قاچاق یا تولید مشروبات الکی باشد، به دلیل نداشتن مشروعیت موضوع، قرارداد باطل خواهد بود و وجاهت قانونی نخواهد داشت.
  2. شفافیت: شرایط قرارداد کار باید شفاف و قابل فهم باشد.
  3. اراده آزاد: قرارداد کار باید بر اساس اراده آزاد کارگر و کارفرما بسته شود و هیچ یک از طرفین نباید تحت فشار یا اجبار قرار گیرند.
  4. قانونی بودن: شرایط قرارداد کار باید با مقررات قانونی کشور سازگار باشد.
  5. قابل اجرا بودن: شرایط قرارداد کار باید قابل اجرا و قابل انجام باشند.
  6. محتوای کامل: شرایط قرارداد کار باید شامل تمام جزئیات و شرایط کاری باشد.
  7. متقابل بودن: شرایط قرارداد کار باید برای هر دو طرف متقابل باشد و هر دو طرف باید متعهد به اجرای شرایط قرارداد کار باشند.

به طور کلی، شرایط صحت قرارداد کار باید به گونه‌ای باشد که منافع هر دو طرف را محفوظ نگه دارد و با مقررات قانونی کشور سازگار باشد.

ماده 10 قانون کار؛ مفاد قرارداد کار

ماده 10 قانون کار، مفاد قرارداد کار را شرح می‌دهد. بر اساس این ماده، قرارداد کار باید شامل موارد زیر باشد:

1. نحوه کار: قرارداد کار باید شامل نحوه انجام کار توسط کارگر باشد، به عنوان مثال، ساعات کاری و روزهای کاری.

2. حقوق و مزایا: قرارداد کار باید شامل حقوق و مزایای کارگر باشد، از جمله حقوق پایه، پاداش، بیمه، مرخصی و سایر مزایا.

3. مدت زمان قرارداد: قرارداد کار باید شامل مدت زمان قرارداد باشد، به عنوان مثال، قرارداد موقت یا دائمی.

4. شرایط انتقال قرارداد: قرارداد کار باید شامل شرایط انتقال قرارداد به طرف سوم باشد.

5. شرایط فسخ قرارداد: قرارداد کار باید شامل شرایط فسخ قرارداد باشد، به عنوان مثال، شرایط فسخ توسط یکی از طرفین یا در صورت وقوع شرایط خاصی مانند تخلف از کار.

6. شرایط انتقال کارگر: قرارداد کار باید شامل شرایط انتقال کارگر به شعبه‌های دیگر شرکت باشد.

7. شرایط مربوط به امور مالی: قرارداد کار باید شامل شرایط مربوط به امور مالی باشد، به عنوان مثال، سیاست‌های پرداخت حقوق و مزایا.

8. شرایط امنیتی: قرارداد کار باید شامل شرایط امنیتی باشد، به عنوان مثال، احترام به حریم خصوصی و محرمانگی اطلاعات.

به طور کلی، قرارداد کار باید شامل تمام جزئیات و شرایط مربوط به کارگر و کارفرما باشد و به گونه‌ای باشد که منافع هر دو طرف را محفوظ نگه دارد.

ماده 21 قانون کار؛ شرایط خاتمه قرارداد کار

ماده 21 قانون کار، شرایط خاتمه قرارداد کار را شرح می‌دهد. بر اساس این ماده، قرارداد کار به شرایط زیر می‌تواند خاتمه یابد:

  1. پایان مدت قرارداد: در صورت پایان مدت قرارداد، قرارداد کار به پایان می‌رسد، مگر اینکه طرفین توافق کنند که قرارداد را تمدید کنند.
  2. خاتمه توسط یکی از طرفین: هر یک از طرفین می‌توانند با رعایت شرایط مقرر در قرارداد کار، آن را فسخ کنند. به عنوان مثال، کارفرما می‌تواند قرارداد را با اعلام قبلی به کارگر فسخ کند یا کارگر استعفا بدهد.
  3. خاتمه توسط دادگاه: در صورتی که یکی از طرفین تخلف از شرایط قرارداد کار کند، دادگاه می‌تواند قرارداد را فسخ کند.
  4. خاتمه به دلیل وفات: در صورتی که یکی از طرفین فوت کند، قرارداد کار به پایان می‌رسد.
  5. خاتمه به دلیل بازنشستگی: در صورتی که کارگر بازنشسته شود، قرارداد کار به پایان می‌رسد.
  6. خاتمه به دلیل بیماری: در صورتی که کارگر به علت بیماری نتواند به کار خود ادامه دهد، قرارداد کار به پایان می‌رسد.

به طور کلی، شرایط خاتمه قرارداد کار باید به گونه‌ای باشد که منافع هر دو طرف را محفوظ نگه دارد و با مقررات قانونی کشور سازگار باشد.

ماده 27 قانون کار؛ شرایط فسخ قرارداد توسط کارفرما

ماده 27 قانون کار، شرایط فسخ قرارداد توسط کارفرما را توضیح می‌دهد. بر اساس این ماده، کارفرما می‌تواند قرارداد کار را در شرایط زیر فسخ کند:

  1. تخلف کارگر از شرایط قرارداد: در صورتی که کارگر از شرایط قرارداد کار تخلف کند، مانند عدم حضور به محل کار بدون موجهی، کارفرما می‌تواند قرارداد کار را با اعلام قبلی به کارگر فسخ کند.
  2. ناتوانی کارگر در انجام کار: در صورتی که کارگر به دلیل بیماری یا دلایل دیگر ناتوان در انجام کار شود و این ناتوانی باعث ضرر و زیان برای کارفرما شود، کارفرما می‌تواند قرارداد کار را با اعلام قبلی به کارگر فسخ کند.
  3. عدم نیاز به خدمات کارگر: در صورتی که نیاز به خدمات کارگر از بین برود، مانند کاهش فعالیت شرکت، کارفرما می‌تواند قرارداد کار را با اعلام قبلی به کارگر فسخ کند.
  4. شرایط دیگر: شرایط دیگری مانند تغییر در ساختار و سیاست‌های شرکت یا تغییرات قانونی می‌تواند باعث فسخ قرارداد کار توسط کارفرما شود.

کارفرما حق دارد در صورت اعلام نظر مثبت شوراي اسلامی کار، علاوه بر مطالبات و حقوق معوقه به نسبت هر سال سابقه کار، معادل یک ماه آخرین حقوق کارگر را به‌عنوان (حق سنوات) به وي پرداخته و قرارداد کار را فسخ نماید.

لازم به ذکر است که فسخ قرارداد کار توسط کارفرما باید با رعایت شرایط قانونی و مفاد قرارداد کار انجام شود و در صورتی که کارفرما به تعهدات خود عمل نکرده باشد، ممکن است مسئولیت‌های قانونی به عهده او بگذارد.

در این ماده‌قانونی به این نکته نیز اشاره شده است که «در واحدهایی که فاقد شوراي اسلامی کار هستند، نظر مثبت انجمن صنفی لازم است. در هر مورد از موارد یاد شده، اگر مسئله با توافق حل نشد، به هیئت تشخیص ارجاع و در صورت عدم حل اختلاف از طریق هیئت حل اختلاف، رسیدگی و اقدام خواهد شد. در مدت رسیدگی مراجع حل اختلاف، قرارداد کار به حال تعلیق در می‌آید

ماده 31 و 32: ماده های قانون کار درباره مزایای دریافتی کارگر در هنگام از کار افتادگی یا بازنشستگی

ماده 31 و 32 قانون کار، مفادی درباره مزایای دریافتی کارگر در هنگام از کار افتادگی یا بازنشستگی تعریف می‌کنند.

بنابراین، ماده 31 قانون کار، به کارگرانی که به دلیل بیماری یا ناتوانی به کار خود ادامه نمی‌دهند، حقوق و مزایایی را تعیین می‌کند. به طور خلاصه، بیماری و ناتوانی می‌تواند به دلیل شرایطی مانند حادثه کاری، بیماری حرفه‌ای یا بیماری عادی باشد. این ماده می‌گوید که در صورتی که کارگر به علت بیماری یا ناتوانی به کار خود ادامه ندهد، حقوق و مزایایی را که قبلاً دریافت می‌کرده، باید به او پرداخت شود. همچنین، اگر کارگر بیماری حرفه‌ای داشته باشد، کارفرما موظف است هزینه درمان و بازدیدهای پزشکی او را تأمین کند.

«چنانچه خاتمه قرارداد کار به لحاظ از کارافتادگی کلی و یا بازنشستگی کارگر باشد، کارفرما باید بر اساس آخرین مزد کارگر به نسبت هر سال سابقه خدمت، حقوقی به میزان 30 روز مزد به وي پرداخت نماید. این وجه علاوه بر مستمري، از کارافتادگی و یا بازنشستگی کارگر است که توسط سازمان تامین اجتماعی پرداخت می‌شود.»

ماده 32 قانون کار، به کارگرانی که بازنشسته می‌شوند، حقوق و مزایا را تعیین می‌کند. به طور خلاصه، این ماده می‌گوید که کارگرانی که بازنشسته می‌شوند، حقوق و مزایا را که در طول خدمت خود دریافت کرده‌اند، باید به آن‌ها پرداخت شود. همچنین، اگر کارگران بازنشسته به دلیل بیماری یا ناتوانی نتوانند به کار خود ادامه دهند، می‌توانند از مزایا و حقوق مربوط به بیماری و ناتوانی بهره‌مند شوند.

«اگر خاتمه قرارداد کار در نتیجه کاهش توانائی‌هاي جسمی و فکري ناشی از کار کارگر باشد (بنا به تشخیص کمیسیون پزشکی سازمان بهداشت و درمان منطقه با معرفی شوراي اسلامی کار و یا نمایندگان قانونی کارگر) کارفرما مکلف است به نسبت هرسال سابقه خدمت، معادل دو ماه آخرین حقوق به وي پرداخت نماید».

ماده 34 قانون کار تعریف حق‌السعی

ماده 34 قانون کار، به حقوقی که به کارگران بابت کارکرد خود تعلق می‌گیرد، حق السعی یا “سهمیه” نامیده می‌شود. به طور خلاصه، حق السعی یکی از اجرایی‌ترین مفاد قانون کار است که به کارگران بابت کارکرد خود در شرکت یا سازمان‌های دولتی، تعلق می‌گیرد.

با توجه به قانون کار، حق السعی باید به کارگران بابت کارکرد در یک دوره زمانی خاص، مثلاً یک سال، پرداخت شود. این حق شامل درآمد‌های کارگران نیست و فقط به عنوان پاداشی برای کارکرد خود در شرکت یا سازمان‌های دولتی به آن‌ها تعلق می‌گیرد. از طرف دیگر، کارفرما موظف است که میزان حق السعی را بر اساس قانون تعیین کرده و آن را به کارگران پرداخت کند.

لازم به ذکر است که مفاد دقیق حق السعی برای هر کشور ممکن است متفاوت باشد و برای اطلاعات بیشتر، به قوانین و مقررات کار و مالیاتی مرتبط با آن کشور باید مراجعه کرد.

حق‌السعی کارگر می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

• مزد یا حقوق
• کمک عائله‌مندی
• هزینه‌های مسکن
• خواروبار
• ایاب‌وذهاب
• مزایای غیرنقدی
• پاداش افزایش تولید
• سود سالانه
• و …

ماده 35 و 36 قانون کار، مزد و مزد ثابت از نظر قانون کار

ماده 35 قانون کار، به مزد کارگران و شرایط پرداخت آن تعریف می‌کند. به طور خلاصه، این ماده می‌گوید که کارفرما موظف است به کارگران حقوق و مزایای لازم را پرداخت کند.

به عنوان یکی از حقوق اساسی کارگران، مزد باید به آن‌ها بر اساس قرارداد کاری پرداخت شود. هر کارگر حق دارد که مزد خود را بدون تبعیض نژادی، جنسیتی، سنی و … دریافت کند. همچنین، میزان مزد باید به نحوی تعیین شود که با قوانین کار و مالیاتی مرتبط باشد و به عنوان پاداشی برای کارکرد کارگران در شرکت یا سازمان‌ها به آن‌ها پرداخت شود.

لازم به ذکر است که برای تعیین مزد کارگران، عواملی مانند سابقه کاری، تحصیلات، مهارت‌های فنی، ساعات کاری، شرایط کاری و منطقه جغرافیایی محل کار باید مدنظر قرار گیرد. همچنین، میزان مزد باید به نحوی تعیین شود که کارگران به حداقل سطح معیشتی دسترسی داشته باشند.

همچنین می توانید دوره حقوقدان کارآفرین را از این لینک مشاهده نمایید

به «وجوه نقدی یا غیرنقدی و یا مجموع آن‌ها که در مقابل انجام کار به کارگر پرداخت می‌شود» مزد گفته می‌شود. در تبصره 1 این ماده، به معرفی سه نوع مزد از نظر قانون کار پرداخته می‌شود:

• مزد ساعتی: مزد با ساعات انجام کار مرتبط است.
• کارمزد: مزد بر اساس میزان انجام کار و یا محصول تولید شده محاسبه می‌شود.
• کارمزد ساعتی: مزد بر اساس محصول تولیدشده و یا میزان انجام کار در زمان معین محاسبه می‌شود.

در صورتی که کارفرما نسبت به پرداخت مزد به کارگران خود تخلف کند، می‌تواند مورد تعقیب قضایی قرار گیرد و مجازاتی مانند پرداخت جریمه و یا کیفر حبسی را تحمل کند.

علاوه بر این، در ماده 36 قانون کار، به تعریف مزد ثابت پرداخته شده است. طبق این ماده‌قانونی، «مجموع مزد شغل و مزایاي ثابت پرداختی به تبع شغل»، مزد ثابت نامیده می‌شود.

ماده 37 قانون کار: نحوه پرداخت حقوق و دستمزد

ماده 37 قانون کار، به نحوه پرداخت حقوق و دستمزد به کارگران اشاره دارد. به طور خلاصه، این ماده می‌گوید که کارفرما موظف است حقوق و دستمزد کارگران را به صورت نقدی پرداخت کند.

پرداخت حقوق و دستمزد به کارگران باید به صورت منظم و در زمان مشخصی انجام شود، مثلاً ماهانه یا هفتگی. همچنین، میزان حقوق و دستمزد باید بر اساس قرارداد کاری و قوانین کار مرتبط باشد و باید به نحوی تعیین شود که به کارگران حق شرعی آن‌ها دریافت حقوق و دستمزد را بدهد.

مزد باید در فواصل زمانی مرتب و در روز غیرتعطیل و ضمن ساعات کار به وجه نقد رایج کشور یا با توافق طرفین وسیله چک‌بانک پرداخت شود.

اگر در قرارداد کاری، مبلغ مزد به‌صورت روزانه یا ساعتی در نظر گرفته شده باشد، «پرداخت باید بعد از محاسبه در پایان روز یا هفته یا پانزده روز یکبار به نسبت ساعات کار و یا روزهاي کارکرد صورت گیرد». اما اگر پرداخت مزد به‌صورت ماهانه تعیین شده باشد، این پرداخت باید در آخر ماه صورت گیرد که در این حالت، به آن حقوق گفته می‌شود.

در صورتی که کارفرما نتواند حقوق و دستمزد کارگران را به صورت نقدی پرداخت کند، باید ابتدا با کارگران توافق کند و در صورتی که توافق ممکن نباشد، باید از اجازه مرجع قضایی برای پرداخت به شیوه‌ای دیگر استفاده کند.

لازم به ذکر است که پرداخت حقوق و دستمزد به صورت نقدی یکی از حقوق پایه کارگران است و باید به آن‌ها برای کارکرد خود در شرکت یا سازمان‌ها پرداخت شود. همچنین، کارفرما موظف به صدور فیش حقوقی و دستمزدی به نام کارگران است و باید اطلاعات دقیقی در مورد میزان حقوق و دستمزد کارگران در فیش حقوقی ذکر شود.

ماده 41 قانون کار: تعیین حداقل دستمزد کارگران در سال جدید

ماده 41 قانون کار، به تعیین حداقل دستمزد کارگران در سال جدید اشاره دارد. به طور خلاصه، این ماده می‌گوید که در هر سال، حداقل دستمزد کارگران باید توسط شورای عالی کار تعیین شود.

تعیین حداقل دستمزد کارگران در سال جدید باید با توجه به شرایط اقتصادی و معیشتی کشور انجام شود. به عنوان مثال، اگر هزینه‌های معیشتی در سال جاری افزایش یافته باشد، حداقل دستمزد کارگران باید برای سال جدید با افزایش مناسبی مواجه شود.

لازم به ذکر است که تعیین حداقل دستمزد کارگران در سال جدید، به عنوان یکی از حقوق پایه کارگران، بسیار مهم است. این امر به کارگران کمتر مجهز کمک می کند تا به حداقل سطح معیشتی دست یابند و با کاهش نرخ فقر و افزایش رفاه و رونق اقتصادی کشور همراه است. همچنین، تعیین حداقل دستمزد کارگران، از ابزارهای مهم برای کنترل نرخ تورم و بهبود شرایط اقتصادی کشور است.

شورای عالی کار باید هر ساله میزان حداقل مزد کارگران را برای نقاط مختلف کشور و یا صنایع مختلف، بر اساس دو معیار زیر تعیین کند:
• حداقل مزد کارگران با توجه به درصد تورمی که از طرف بانک مرکزي جمهوری اسلامی ایران اعلام می‌شود.
• حداقل مزد، بدون توجه به مشخصات جسمی و روحی کارگران و ویژگی‌های کار محول شده، باید به‌اندازه‌ای باشد که زندگی یک خانواده را که تعداد متوسط آن را مراجع رسمی اعلام می‌کنند، تأمین کند.

در تبصره ماده 41 به این موضوع تاکید شده است که «کارفرمایان موظف‌اند که در ازاي انجام کار در ساعات تعیین شده قانونی به هیچ کارگري کمتر از حداقل مزد تعیین شده جدید پرداخت ننمایند و در صورت تخلف، ضامن تادیه مابه‌التفاوت مزد پرداخت شده و حداقل مزد جدید می‌باشند».

حقوق کارگر و کارفرما

حقوق کارگر و کارفرما در هر کشوری بسته به قوانین و مقررات آن کشور تعریف و تنظیم می‌شوند. با این حال، در اکثر کشورها، قوانین و مقرراتی وجود دارد که حقوق و تعهدات کارگران و کارفرمایان را تعیین می‌کند.

حقوق کارگران شامل حقوق پایه، حقوق بیمه، حقوق مربوط به ساعات کاری و کارکرد، مزایای سالیانه، مزایای خاصی مانند مرخصی، مراقبت های پزشکی و مرخصی بیماری، حق بیمه تکمیلی و حق عضویت در اتحادیه‌های کارگری و سایر سازمان های مرتبط است. همچنین در برخی کشورها، حق برنامه ریزی مرخصی، حق بهره‌مندی از تسهیلات آموزشی و توسعه شغلی نیز به کارگران تعلق می‌گیرد.

از سوی دیگر، کارفرما مسئولیت تأمین شرایط ایمنی و بهداشتی در محل کار، پرداخت حقوق به موقع، تعهد به حمایت از حقوق کارگران و رفع اشکالات مرتبط با حقوق کارگران را دارد. همچنین، کارفرما باید از اخلاق حرفه‌ای پیروی کرده و به مقررات زیست محیطی پایبند باشد.

بنابراین، حقوق کارگر و کارفرما باید با توجه به قوانین و مقررات کشوری که در آن فعالیت می‌کنند، تنظیم شود و همیشه باید به احترام و توجه به حقوق دیگران تأکید شود.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

اوراق تجاری

اوراق تجاری، (به انگلیسی: Commercial paper ) نوعی اوراق قرضه کوتاه مدت، با سررسید ۲۷۰ روز یا کمتر است، که توسط شرکت‌های مالی و مؤسسات غیرمالی، منتشر می‌شود. اوراق تجاری برای شرکت‌هایی که در کوتاه مدت به وجه نقد نیاز دارند، ابزار مالی مؤثری محسوب می‌شود.

انواع شرکت ها

معرفی انواع شرکت ها : بر اساس قانون تجارت، شرکت‌ها به ۷ دسته تقسیم می‌شوند: شرکت سهامی، شرکت تعاونی، شرکت تضامنی، شرکت نسبی، شرکت با مسئولیت محدود، شرکت مختلط سهامی و شرکت مختلط غیرسهامی.

علم قاضی

بر اساس قانون مجازات اسلامی، علم قاضی عبارت است از یقین حاصل از مستنداتی که به وی ارائه می‌گردد. به عبارت بهتر، هنگامی که کسی علیه دیگری اعلام جرم می‌نماید، باید مستنداتی را ارائه دهد که ادعای خویش را اثبات نماید. مجموع مستندات ارائه شده سبب می‌گردد تا قاضی به علم و یقین در خصوص وقوع جرم برسد.

قسامه

Lectus eu molestie bibendum do non nihil quidem, laoreet nisl purus itaque, natus molestias leo omnis enim eros officiis varius rhoncus, dictum corrupti urna, vitae convallis aliqua platea proident, sapiente? Ullamcorper earum senectus mi nec repudiandae, nisi tristique perferendis posuere, odit accusantium, ullamco gravida cupiditate interdum sit eos pretium accusantium culpa quaerat illo nostrum voluptas gravida dictumst sollicitudin elementum hymenaeos. Voluptatibus turpis mi. Duis! Consequuntur morbi ducimus, pede similique porta? Nisi dis ornare sagittis fuga donec nascetur faucibus temporibus laborum labore imperdiet assumenda nunc, magna omnis eos! Gravida, ipsum praesentium fames? Autem faucibus ullamcorper hac dolore facere? Pulvinar rem fusce.

Donec sunt quidem natoque labore nostra vulputate ex, rem. Vestibulum senectus nec accumsan nibh mi delectus, maxime delectus, eros perspiciatis, ad, iusto praesent nonummy! Quae laboris at proident anim rerum. Erat! Deleniti, facilisi excepturi velit? Cum. Viverra elementum, earum massa eu dolores erat metus repellendus

Sapien expedita?

Nunc erat. Arcu natoque, nibh! Suscipit. Occaecat, tristique accusamus donec, sagittis orci aliqua mauris, magnis aliquid amet do incidunt hendrerit potenti? Dis, fringilla nisi iaculis totam quos! Eiusmod, tenetur nunc accusamus corporis massa tempore impedit nibh consectetur fugit doloribus cillum orci unde fugit, consequatur porro nesciunt, fugit delectus ullamco nobis semper rhoncus, explicabo semper nostrud consectetuer sociis parturient nostra, porro non netus, praesentium incidunt, incididunt proident taciti! Illum montes ridiculus, netus eius tempore arcu, officiis interdum? Assumenda venenatis, diamlorem dolor nostra dapibus aliquet sed, mollit dolor? Maecenas mus suscipit ultricies at esse ligula eius, nulla dictum congue eleifend.

Fugit illum repudiandae ac ex aliquet, vitae porttitor duis litora. Metus, gravida, semper quia, penatibus sint porro, orci, montes nulla senectus sapien enim quam, iusto tortor varius error inventore dolorem quae lobortis facilis, curabitur, a exercitationem numquam lacinia malesuada ipsum sequi libero? Felis error! Bibendum dolor ut volutpat etiam ridiculus. Magnam! Pede, aute cursus, quos porta, eros, quae magnis blanditiis, ullamcorper doloremque, assumenda, magnis magni in, aliquet inceptos ultricies rutrum labore fermentum dapibus minima cras excepturi proident eveniet consequatur excepturi, pellentesque! Delectus interdum lacinia. Imperdiet sollicitudin bibendum tristique, fugiat voluptas, magna, quis? Id? Tempor sociosqu viverra, laborum veniam. Nostrud quam.

Eget dapibus gravida nostrud! Facilis magnam elit at? Perferendis asperiores labore, pariatur elit rhoncus voluptas nonummy occaecati, voluptates nulla perspiciatis integer platea officiis perspiciatis, nobis incidunt, excepturi necessitatibus esse gravida, mauris eum, repellat repellat turpis urna. Hymenaeos molestias, morbi. Hymenaeos, facilis mattis quasi fames, eu! Tellus diam euismod. Ad condimentum facilisi blanditiis? Vel justo, porro iusto. Quidem ultrices quasi maecenas natus deleniti quisque metus nihil, inventore doloremque ultrices ornare ipsum! Recusandae purus. Posuere augue placeat, irure eos! Animi. Iusto assumenda ullamcorper, occaecat id labore? Nec, quod ipsum optio, suspendisse mollitia. Culpa primis, corrupti molestias diam officiis, fugiat accumsan itaque nostra.

Potenti sem

accumsan massa, iure, cubilia varius tristique mollit? Illum? Conubia elit nullam penatibus magni! Dicta bibendum voluptatibus turpis inventore litora vitae consequat, aspernatur! Natoque, consequat tenetur? Magnam netus expedita, sodales. Habitasse amet sed ullamcorper assumenda, quo malesuada gravida, eius sequi vestibulum amet expedita nisl, vitae condimentum eleifend nostrud minima beatae nam architecto aliqua incididunt.

Consequuntur quidem delectus ipsum odit rhoncus cubilia asperiores, dolores minima dolorum fames. Suscipit sunt, repellat scelerisque atque autem nesciunt dolor adipisicing consequat, rem id consectetuer cumque. Beatae ornare velit vitae hendrerit! Adipiscing, nulla? Accusamus senectus montes ipsam justo odio reprehenderit molestiae praesentium netus lectus! Ridiculus? Provident erat facilisi? Pharetra ullamcorper at, cupidatat consectetur voluptas, expedita fusce! Consequatur consectetur? Rerum neque! Nobis qui, eos accusantium deleniti at earum, animi. Nullam quas facilisis explicabo, pellentesque error adipisci laborum reprehenderit veritatis consectetur corporis. Incididunt, neque repellendus hic potenti eligendi magnam eiusmod. Morbi ligula? Taciti? Proin diam animi tempor similique.

Malesuada cillum diamlorem

Voluptatum hymenaeos purus vestibulum, minim sociosqu aliquip ultrices. Parturient ultricies placerat ex? Ea mus deserunt excepturi laudantium dolores, rerum dignissimos vero! Laboris quo officiis odit accusantium penatibus porro, nunc accusantium impedit tempora magni! Pharetra venenatis, orci error, netus quam cupidatat debitis ligula! Tortor hic incididunt! Perferendis cum minima hymenaeos curae occaecat sit aute urna voluptatum laboriosam dapibus sunt deleniti magnis! Cubilia quibusdam dictum. Pariatur? Quae congue. Magnam, bibendum, exercitationem eu? Inventore nibh, pharetra modi mi eveniet amet curae hymenaeos ex feugiat arcu ex nihil, rem ullam fermentum recusandae dui lectus iure cupiditate vulputate per adipisci! Aliqua convallis cursus auctor erat.

Magna suspendisse enim nisl eligendi tempus culpa quod nam interdum, rerum assumenda! Ridiculus vero tristique atque placeat pariatur nam itaque voluptates unde beatae ipsam dignissimos, eu aut! Facilis? Asperiores curae diamlorem placerat! Curabitur eum labore quisquam, nihil adipisci, dui sociis eos. Consequatur hac nibh at? Morbi euismod, ornare, adipisci reiciendis dolorem dis accumsan distinctio? Inceptos libero nonummy cras magnam interdum. Conubia quis at totam aliquid. Nonummy facilisi nulla, exercitationem dolores excepteur harum! Omnis ipsa aliqua. Aliquam. Ornare? Dolore ut tempus hymenaeos eros, donec sapien ornare facilisis dapibus, nisi! Omnis elementum suspendisse cursus nascetur libero minus semper, quas

Molestiae distinctio tempor.

Ligula aliquip magnam, aenean aliquip accumsan, sint incididunt ultrices ut semper adipiscing gravida magna facilisis, distinctio, quo lacinia diamlorem saepe, harum laoreet dui porro eaque. Dapibus exercitationem! Maecenas semper libero molestie? Quisque, reprehenderit egestas? Qui, cumque, tempore excepturi? Illo quo curae mi! Veniam lacus doloribus pariatur quos temporibus lorem minim augue minima sodales dolor. Magni sodales, nunc ipsum torquent adipiscing! Ac ante adipisci? Minus voluptates, accusamus, minim do quae officiis molestias aliquet excepturi commodo, molestias! Nonummy, perferendis! Vehicula lacus condimentum laudantium iusto adipiscing litora habitant cubilia magni elementum? Saepe nostrud ab urna voluptas quia eleifend esse? Mollitia integer sem magnam.

برات

سندی است تجارتی که بوسیله آن شخصی که محیل نامیده می شود به شخصی که محال عليه نامیده می شود حواله می دهد که مبلغی در وجه شخص ثالث بپردازد.

سفته

عبارتست از سند تجارتی که به موجب آن امضاء کننده تعهد می کند در موعد معین یا عندالمطالبه در وجه حامل یا شخص معين و یا بحواله کرد آن شخص کارسازی نماید اسم دیگر آن فته طلب است.

ماده های قانونی

ماده های قانونی

ماده های قانونی

ماده های قانونی

ماده های قانونی

ماده های قانونی

ماده های قانونی

ماده های قانونی

Articles

ماده 1 قانون مدنی

ماده 1 (اصلاحي 1370/08/14) مصوبات مجلس شوراي اسلامي و نتيجه همه پرسي پس از طي مراحل قانوني به رئيس جمهور ابلاغ مي شود. رئيس جمهور بايد ظرف مدت پنج روز آن را امضاء و به مجريان ابلاغ نمايد و دستور انتشار آن را صادر كند و روزنامه رسمي موظف است ظرف مدت 72 ساعت پس از ابلاغ منتشر نمايد.

تبصره (اصلاحي 1370/08/14) در صورت استنكاف رئيس جمهور از امضاء يا ابلاغ در مدت مذكور در اين ماده به دستور رئيس مجلس شوراي اسلامي روزنامه رسمي موظف است ظرف مدت 72 ساعت مصوبه را چاپ و منتشر نمايد

ماده 2 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

ماده 2 (اصلاحي 1348/08/29) قوانين پانزده روز پس از انتشار در سراسر كشور لازم الاجرا است مگر آنكه در خود قانون ترتيب خاصي براي موقع اجرا مقرر شده باشد.

ماده 3 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

انتشار قوانين بايد در روزنامه رسمي بعمل آيد.

ماده 4 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

اثر قانون نسبت به آتيه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثر ندارد مگر اينكه در خود قانون، مقررات خاصي نسبت باين موضوع اتخاذ‌ شده باشد.

ماده 5 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

كليه سكنه ايران اعم از اتباع داخله و خارجه مطيع قوانين ايران خواهند بود مگر در مواردي كه قانون استثناء كرده باشد.

ماده 6 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

قوانين مربوط باحوال شخصيه از قبيل نكاح و طلاق و اهليت اشخاص وارث در مورد كليه اتباع ايران ولو اينكه مقيم در خارجه باشند‌ مجري خواهد بود.

ماده 7 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

اتباع خارجه مقيم در خاك ايران از حيث مسائل مربوطه باحوال شخصيه و اهليت خود و همچنين از حيث حقوق ارثيه در حدود‌ معاهدات مطيع قوانين و مقررات دولت متبوع خود خواهند بود.

ماده 8 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

اموال غيرمنقول كه اتباع خارجه در ايران بر طبق عهود تملك كرده يا ميكنند از هر جهت تابع قوانين ايران خواهد بود.

ماده 9 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

مقررات عهودي كه بر طبق قانون اساسي بين دولت ايران و ساير دول منعقد شده باشد در حكم قانون است.

ماده 10 قانون مدنی

در انتشار و آثار و اجراي قوانین به طور عموم

قراردادهاي خصوصي نسبت به كساني كه آنرا منعقد نموده‌ اند در صورتيكه مخالف صريح قانون نباشد نافذ است.

ماده 11 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

ماده 11 – اموال بر دو قسم است منقول و غيرمنقول.

ماده 12 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل اول: در اموال غيرمنقول

ماده 12 – مال غيرمنقول آنست كه از محلي به محل ديگر نتوان نقل نمود. اعم از اينكه استقرار آن ذاتي باشد يا بواسطه عمل انسان، به نحوي كه‌ نقل آن مستلزم خرابي يا نقص خود مال يا محل آن شود.

ماده 13 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل اول: در اموال غيرمنقول

ماده 13 – اراضي و ابنيه و آسيا و هر چه كه در بنا منصوب و عرفاً جزء بنا محسوب ميشود غيرمنقول است و همچنين است لوله‌ ها كه براي جريان‌ آب يا مقاصد ديگر در زمين يا بنا كشيده شده باشد.

ماده 14 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل اول: در اموال غيرمنقول

ماده 14 – آينه و پرده نقاشي و مجسمه و امثال آنها در صورتيكه در بنا يا زمين بكار رفته باشد به طوري كه نقل آن موجب نقص يا خرابي خود آن‌ يا محل آن بشود غيرمنقول است.

ماده 15 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل اول: در اموال غيرمنقول

ماده 15 – ثمره و حاصل مادام كه چيده يا درو نشده است غيرمنقول است، اگر قسمتي از آن چيده يا درو شده باشد تنها آن قسمت منقول است.

ماده 16 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل اول: در اموال غيرمنقول

ماده 16 – مطلق اشجار و شاخه‌هاي آن و نهال و قلمه مادام كه بريده يا كنده نشده است غير منقول است.

ماده 17 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل اول: در اموال غيرمنقول

ماده 17 – حيوانات و اشيائي كه مالك آن را براي عمل زراعت اختصاص داده باشد از قبيل گاو و گاوميش و ماشين و اسباب و ادوات زراعت و تخم‌ و غيره و بطور كلي هر مال منقول كه براي استفاده از عمل زراعت لازم و مالك آنرا به اين امر تخصيص داده باشد از جهت صلاحيت محاكم و‌ توقيف اموال جزو ملك محسوب و در حكم مال غيرمنقول است و همچنين است تلمبه و گاو و يا حيوان ديگري كه براي آبياري زراعت يا خانه و باغ‌ اختصاص داده شده است.

ماده 18 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل اول: در اموال غيرمنقول

ماده 18 – حق انتفاع از اشياء غيرمنقوله مثل حق عمري و سكني و همچنين حق ارتفاق نسبت به ملك غير از قبيل حق‌العبور و حق‌المجري و‌ دعاوي راجع به اموال غيرمنقوله از قبيل تقاضاي خلع يد و امثال آن تابع اموال غيرمنقول است.

ماده 19 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل دوم: در اموال منقوله

ماده 19 – اشيائي كه نقل آن از محلي به محل ديگر ممكن باشد بدون اينكه به خود يا محل آن خرابي وارد آيد منقول است.

ماده 20 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل دوم: در اموال منقوله

ماده 20 – كليه ديون از قبيل قرض و ثمن مبيع و مال‌الاجاره عين مستأجره از حيث صلاحيت محاكم در حكم منقول است ولو اينكه مبيع يا عين‌ مستأجره از اموال غيرمنقوله باشد.

ماده 21 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل دوم: در اموال منقوله

ماده 21 – انواع كشتيهاي كوچك و بزرگ و قايقها و آسياها و حمام هایی كه در روي رودخانه و درياها ساخته ميشود و ميتوان آنها را حركت داد و‌ كليه كارخانه‌هایی كه نظر به طرز ساختمان جزو بناي عمارتي نباشد داخل در منقولات است ولي توقيف بعضي از اشياء مزبوره ممكن است نظر به‌ اهميت آنها موافق ترتيبات خاصه به عمل آيد.

ماده 22 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل دوم: در اموال منقوله

ماده 22 – مصالح بنایی از قبيل سنگ و آجر و غيره كه براي بنایی تهيه شده يا بواسطه خرابي از بنا جدا شده باشد مادامي كه در بنا بكار نرفته‌ داخل منقول است.

ماده 23 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل سوم: در امواليكه مالك خاص ندارد

ماده 23 – استفاده از امواليكه مالك خاص ندارد مطابق قوانين مربوطه به آنها خواهد بود.

ماده 24 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل سوم: در امواليكه مالك خاص ندارد

ماده 24 – هيچكس نميتواند طرق و شوارع عامه و كوچه‌هایی را كه آخر آنها مسدود نيست تملك نمايد.

ماده 25 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل سوم: در امواليكه مالك خاص ندارد

ماده 25 – هيچكس نميتواند اموالي را كه مورد استفاده عموم است و مالك خاص ندارد از قبيل پلها و كاروانسراها و آب‌ انبارهاي عمومي و‌ مدارس قديمه و ميدان گاههاي عمومي تملك كند. و همچنين است قنوات و چاه هایی كه مورد استفاده عموم است.

ماده 26 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل سوم: در امواليكه مالك خاص ندارد

ماده 26 (اصلاحي 1370/08/14)– اموال دولتي كه معد است براي مصالح يا انتفاعات عمومي مثل استحكامات و قلاع و خندقها و خاكريزهاي نظامي و قورخانه و اسلحه و ذخيره و سفاين جنگي و همچنين اثاثه و ابنيه و عمارات دولتي و سيم‌ هاي تلگرافي دولتي و موزه ها و كتابخانه هاي عمومي و آثار تاريخي و امثال آنها و بالجمله آنچه از اموال منقوله و غيرمنقوله كه دولت به عنوان مصالح عمومي و منافع ملي در تحت تصرف دارد، قابل تملك خصوصي نيست و همچنين است اموالي كه موافق مصالح عمومي به ايالت و ولايت يا ناحيه يا شهري اختصاص يافته باشد.

ماده 27 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل سوم: در امواليكه مالك خاص ندارد

ماده 27 – اموالي كه ملك اشخاص نميباشد و افراد مردم ميتوانند آنها را مطابق مقررات مندرجه در اين قانون و قوانين مخصوصه مربوطه به هر‌ يك از اقسام مختلفه آنها تملك كرده و يا از آنها استفاده كنند مباحات ناميده ميشود مثل اراضي موات يعني زمينهایی كه معطل افتاده و آبادي و كشت و‌ زرع در آنها نباشد.

ماده 28 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب اول: در بيان انواع اموال

فصل سوم: در امواليكه مالك خاص ندارد

ماده 28 – اموال مجهول‌المالك با اذن حاكم يا مأذون از قِبَل او به مصارف فقرا ميرسد.

ماده 29 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

ماده 29 – ممكن است اشخاص نسبت به اموال علاقه‌ هاي ذيل را دارا باشند:
1- مالكيت (‌اعم از عين يا منفعت)
2- حق انتفاع
3- حق ارتفاق به ملك غير

ماده 30 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 30 – هر مالكي نسبت به مايملك خود حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد مگر در مواردي كه قانون استثناء كرده باشد.

ماده 31 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 31 – هيچ مالي را از تصرف صاحب آن نميتوان بيرون كرد مگر به حكم قانون.

ماده 32 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 32 – تمام ثمرات و متعلقات اموال منقوله و غيرمنقوله كه طبعاً يا در نتيجه عملي حاصل شده باشد بالتبع، مال مالك اموال مزبوره است.

ماده 33 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 33 – نما و محصولي كه از زمين حاصل ميشود مال مالك زمين است چه به خودي خود رویيده باشد يا به واسطه عمليات مالك مگر اينكه‌ نما يا حاصل از اصله يا حبه غيرحاصل شده باشد كه در اينصورت درخت و محصول، مال صاحب اصله يا حبه خواهد بود اگر چه بدون رضاي‌ صاحب زمين كاشته شده باشد.

ماده 34 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 34 – نِتاج حيوانات در ملكيت، تابع مادر است و هر كس مالك مادر شد مالك نِتاج آن هم خواهد شد.

ماده 35 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيتچ

ماده 35 – تصرف به عنوان مالكيت دليل مالكيت است مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.

ماده 36 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 36 – تصرفي كه ثابت شود ناشي از سبب مُمّلَك يا ناقل قانوني نبوده معتبر نخواهد بود.

ماده ۱۰۹۳ قانون مدنی

هر گاه مهریه در عقد ذکر نشده باشد و شوهر قبل از نزدیکی و تعیین مهر زن خود را طلاق دهد، زن مستحق مهرالمتعه است و اگربعد از آن طلاق دهد، مستحق مهرالمثل خواهد بود.

ماده 37 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 37 – اگر متصرف فعلي اقرار كند كه ملك سابقاً مال مدعي او بوده است در اين صورت مشاراليه نميتواند براي رد ادعاي مالكيت شخص‌ مزبور به تصرف خود استناد كند مگر اينكه ثابت نمايد كه مِلك به ناقل صحيح به او منتقل شده است.

ماده 38 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 38 – مالكيت زمين مستلزم مالكيت فضاي مُحاذي آن است تا هر كجا بالا رود و همچنين است نسبت به زير زمين بالجمله مالك حق همه گونه‌ تصرف در هوا و قرار دارد مگر آنچه را كه قانون استثناء كرده باشد.

ماده 57

مالیات بخشی از درآمد دولت‌ها است که برای ارائه انواع خدمات اجتماعی از افراد مختلف در جامعه اخذ می‌شود. برای رفع هرگونه ابهام و پیچیدگی و انجام دقیق دریافت مالیات از مودیان، هر کشوری قوانین مالیاتی مربوط به خود را دارد. در ایران نیز قوانین مشخصی وجود دارد که تحت نظارت سازمان امور مالیاتی اجرا می‌شود. این قوانین که تنوع بسیاری دارند، به دو دسته مالیات‌های مستقیم و غیر مستقیم تقسیم می‌شوند. سازمان امور مالیاتی سالیانه درمورد برخی از قوانین مالیاتی (مستقیم یا غیر مستقیم)  بخشنامه‌هایی صادر می‌کند که مودیان مربوطه باید براساس آن‌ها اظهارنامه خود را تکمیل نمایند.

ماده 39 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل اول: در مالكيت

ماده 39 – هر بنا و درخت كه در روي زمين است و همچنين هر بنا و حفري كه در زير زمين است مِلك مالك آن زمين محسوب ميشود مگر اينكه‌ خلاف آن ثابت شود.

ماده 140

هیات مدیره مکلف است هر سال یک بیستم از سود خالص شرکت را به عنوان اندوخته قانونی موضوع نماید. همین که اندوخته قانونی‌به یک دهم سرمایه شرکت رسید موضوع کردن آن اختیاری است و در صورتی که سرمایه شرکت افزایش یابد کسر یک بیستم مذکور ادامه خواهد یافت‌تا وقتی که اندوخته قانونی به یک دهم سرمایه بالغ گردد.

ماده 40 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

ماده 40 – حق انتفاع عبارت از حقي است كه به موجب آن شخص ميتواند از مالي كه عين آن ملك ديگري است يا مالك خاصي ندارد استفاده كند.

ماده 62

در جرائم تعزیری از درجه پنج تا درجه هشت، دادگاه می تواند در صورت وجود شرایط مقرر در تعویق مراقبتی، محکوم به حبس را بارضایت وی در محدوده مکانی مشخص تحت نظارت سامانه (سیستم)های الکترونیکی قرار دهد.

ماده 41 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 41 – عُمري حق انتفاعي است كه به موجب عقدي از طرف مالك براي شخص به مدت عمر خود يا عمر مُنتفع و يا عمر شخص ثالثي برقرار‌ شده باشد.

ماده 42 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 42 – رقبي حق انتفاعي است كه از طرف مالك براي مدت معيني برقرار ميگردد.

ماده 43 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 43 – اگر حق انتفاع عبارت از سكونت در مسكني باشد سكني يا حق سكني ناميده ميشود و اين حق ممكن است به طريق عمري يا به طريق‌ رقبي برقرار شود.

ماده 44 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 44 – در صورتي كه مالك براي حق انتفاع مدتي معين نكرده باشد حبس مطلق بوده و حق مزبور تا فوت مالك خواهد بود مگر اينكه مالك‌ قبل از فوت خود رجوع كند.

ماده 45 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 45 – در موارد فوق حق انتفاع را فقط درباره شخص يا اشخاصي ميتوان برقرار كرد كه در حين ايجاد حق مزبور وجود داشته باشند ولي ممكن‌ است حق انتفاع تَبَعاً براي كساني هم كه در حين عقد بوجود نيامده‌اند برقرار شود و مادامي كه صاحبان حق انتفاع موجود هستند حق مزبور باقي و بعد‌از انقراض آنها حق زايل ميگردد.

ماده 46 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 46 – حق انتفاع ممكن است فقط نسبت به مالي برقرار شود كه استفاده از آن با بقاي عين ممكن باشد اعم از اينكه مال مزبور منقول باشد يا‌ غيرمنقول و مشاع باشد يا مَفروز.

ماده 47 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 47 – در حبس اعم از عمري و غيره، قبض شرط صحت است.

ماده 48 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 48 – مُنتفع بايد از مالي كه موضوع حق انتفاع است سوء‌ استفاده نكرده و در حفاظت آن تَعَدّي يا تفريط ننمايد.

ماده 49 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 49 – مخارج لازمه براي نگاهداري مالي كه موضوع انتفاع است بر عهده منتفع نيست مگر اين كه خلاف آن شرط شده باشد.

ماده 50 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 50 – اگر مالي كه موضوع حق انتفاع است بدون تعدي يا تفريط منتفع تلف شود مشاراليه مسئول آن نخواهد بود.

ماده 51 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 51 – حق انتفاع در موارد ذيل زايل ميشود:
1- در صورت انقضاء مدت
2- در صورت تلف شدن مالي كه موضوع انتفاع است

ماده 52 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 52 – در موارد ذيل مُنتفع ضامن تَضَرُّرات مالك است:
1-در صورتي كه مُنتفع از مال موضوع انتفاع سوء‌ استفاده كند
2- در صورتيكه شرايط مقرره از طرف مالك را رعايت ننمايد و اين عدم رعايت موجب خسارتي بر موضوع حق انتفاع باشد.

ماده 53 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 53 – انتقال عين از طرف مالك به غير موجب بطلان حق انتفاع نميشود ولي اگر منتقل‌ٌاليه جاهل باشد كه حق انتفاع متعلق به ديگري است‌ اختيار فسخ معامله را خواهد داشت.

ماده 54 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث اول: در عُمري و رُقبي و سُكني

ماده 54 – ساير كيفيات انتفاع از مال ديگري به نحوي خواهد بود كه مالك قرار داده يا عرف و عادت اقتضاء بنمايد.

ماده 55 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 55 – وقف عبارتست از اينكه عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود.

ماده 56 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 56 – وقف واقع ميشود به ايجاب از طرف واقف به هر لفظي كه صراحتاً دلالت بر معني آن كند و قبول طبقه اول از موقوف‌ٌ عليهم يا قائم مقام‌ قانوني آنها در صورتي كه محصور باشند مثل وقف بر اولاد و اگر موقوف‌ٌ عليهم غيرمحصور يا وقف بر مصالح عامه باشد در اين صورت قبول حاكم‌ شرط است.

ماده 57 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 57 – واقف بايد مالك مالي باشد كه وقف ميكند و به علاوه داراي اهليتي باشد كه در معاملات معتبر است.

ماده 58 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 58 – فقط وقف مالي جائز است كه با بقاي عين بتوان از آن منتفع شد اعم از اينكه منقول باشد يا غيرمنقول مشاع باشد يا مفروز.

ماده 59 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 59 – اگر واقف عين موقوفه را به تصرف وقف ندهد وقف محقق نميشود و هر وقت به قبض داد وقف تحقق پيدا مي‌كند.

ماده 60 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 60 – در قبض فوريت شرط نيست، بلكه مادامي كه واقف رجوع از وقف نكرده است هر وقت قبض بدهد وقف تمام ميشود.

ماده 61 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 61 – وقف بعد از وقوع آن به نحو صحّت و حُصول قبض لازم است و واقف نميتواند از آن رجوع كند يا در آن تغييري بدهد يا از موقوف‌ عليهم‌ كسي را خارج كند يا كسي را داخل در موقوف‌ عليهم نمايد يا با آنها شريك كند يا اگر در ضمن عقد مُتولّي معين نكرده بعد از آن مُتولّي قرار دهد يا خود‌ به عنوان توليت دخالت كند.

ماده 62 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 62 – در صورتيكه موقوف‌عليهم محصور باشند خود آنها قبض ميكنند و قبض طبقه اولي كافي است و اگر موقوف‌عليهم غيرمحصور يا وقف‌ بر مَصالح عامه باشد متولّي وقف، و الّا حاكم قبض ميكند.

ماده 63 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 63 – ولي و وصي محجورين از جانب آنها موقوفه را قبض ميكنند و اگر خود واقف توليت را براي خود قرار داده باشد قبض خود او كفايت‌ ميكند.

ماده 64 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 64 – مالي را كه منافع آن موقتاً متعلق به ديگري است ميتوان وقف نمود و همچنين وقف ملكي كه در آن حق ارتفاق موجود است جائز است‌ بدون اينكه به حق مزبور خللي وارد آيد.

ماده 65 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 65 – صحّت وقفي كه بعلت اِضرار دُيّان واقف واقع شده باشد منوط باجازه دُيّان است.

ماده 66 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 66 – وقف بر مقاصد غيرمشروع باطل است.

ماده 67 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 67 – مالي كه قبض و اقباض آن ممكن نيست وقف آن باطل است ليكن اگر واقف تنها قادر بر اخذ و اقباض آن نباشد و موقوف‌ عليه قادر به اخذ‌ آن باشد صحيح است.

ماده 68 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 68 – هر چيزي كه طبعاً يا بر حسب عرف و عادت جزء يا از توابع و متعلقات عين موقوفه محسوب ميشود داخل در وقف است مگر اينكه‌ واقف آن را استثناء كند به نحوي كه در فصل بيع مذكور است.

ماده 69 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 69 – وقف بر مَعدوم صحيح نيست مگر به تبع موجود.

ماده 70 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 70 – اگر وقف بر موجود و معدوم معاً واقع شود نسبت بسهم موجود صحيح و نسبت بسهم معدوم باطل است.

ماده 71 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 71 – وقف بر مجهول صحيح نيست.

ماده 72 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 72 – وقف بر نفس به اين معني كه واقف خود را موقوف‌ عليه يا جزء موقوف‌ عليهم نمايد يا پرداخت ديون يا ساير مخارج خود را از منافع‌ موقوفه قرار دهد باطل است اعم از اينكه راجع به حال حيات باشد يا بعد از فوت.

ماده 73 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 73 – وقف بر اولاد و اقوام و خدمه و واردين و امثال آنها صحيح است.

ماده 74 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 74 – در وقف بر مصالح عامه اگر خود واقف نيز مصداق موقوف‌ عليهم واقع شود ميتواند منتفع گردد.

ماده 75 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 75 – واقف ميتواند توليت يعني اداره كردن امور موقوفه را مادام‌الحيوة يا در مدت معيني براي خود قرار دهد و نيز ميتواند متولي ديگري‌ معين كند كه مستقلاً يا مجتمعاً با خود واقف اداره كند. توليت اموال موقوفه ممكن است به يك يا چند نفر ديگر غير از خود واقف واگذار شود كه هر‌ يك مستقلاً يا منضماً اداره كنند و همچنين واقف ميتواند شرط كند كه خود او يا متولي كه معين شده است نصب متولي كند و يا در اين موضوع هر‌ ترتيبي را كه مقتضي بداند قرار دهد.

ماده 76 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 76 – كسي كه واقف او را مُتولّي قرار داده ميتواند بدواً توليت را قبول يا رد كند و اگر قبول كرد ديگر نميتواند رد نمايد و اگر رد كرد مثل‌ صورتيست كه از اصل مُتولّي قرار داده نشده باشد.

ماده 77 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 77 – هر گاه واقف براي دو نفر يا بيشتر به طور استقلال توليت قرار داده باشد هر يك از آنها فوت كند ديگري يا ديگران مستقلاً تصرف ميكنند‌ و اگر به نحو اجتماع قرار داده باشد تصرف هر يك بدون تصويب ديگري يا ديگران نافذ نيست و بعد از فوت يكي از آنها حاكم شخصي را ضميمه آنكه‌ باقيمانده است مينمايد كه مجتمعاً تصرف كنند.

ماده 78 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 78 – واقف ميتواند بر متولي ناظر قرار دهد كه اعمال متولي بتصويب يا اطلاع او باشد.

ماده 79 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 79 – واقف يا حاكم نميتواند كسي را كه در ضمن عقد وقف مُتولّي قرار داده شده است عزل كنند مگر در صورتي كه حق عزل شرط شده باشد‌ و اگر خيانت مُتولّي ظاهر شود حاكم ضَمّ امين ميكند.

ماده 80 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 80 – اگر واقف وصف مخصوصي را در شخص مُتولّي شرط كرده باشد و مُتولّي فاقد آن وَصف گردد مُنعَزِل ميشود.

ماده 81 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 81 (اصلاحي 1370/08/14)– در اوقاف عامه كه مُتولّي معين نداشته باشد، اداره موقوفه طبق نظر وليّ فقيه خواهد بود.

ماده 82 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 82 – هر گاه واقف براي اداره كردن موقوفه ترتيب خاصي معين كرده باشد متولي بايد به همان ترتيب رفتار كند و اگر ترتيبي قرار نداده باشد‌ متولي بايد راجع به تعمير و اجاره و جمع‌آوري منافع و تقسيم آن بر مستحقين و حفظ موقوفه و غيره مثل وكيل اميني عمل نمايد.

ماده 83 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 83 – مُتولّي نميتواند توليت را به ديگري تفويض كند مگر آنكه واقف در ضمن وقف به او اذن داده باشد ولي اگر در ضمن وقف شرط‌ مباشرت نشده باشد ميتواند وكيل بگيرد.

ماده 84 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 84 – جائز است واقف از منافع موقوفه سهمي براي عمل مُتولّي قرار دهد و اگر حق‌التوليه معين نشده باشد متولي مستحق اُجرت‌ُالمِثل عمل‌ است.

ماده 85 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 85 – بعد از آنكه منافع موقوفه حاصل و حِصه هر يك از موقوف‌ عليهم معين شد موقوف‌ عليه ميتواند حِصه خود را تصرف كند اگر چه مُتولّي‌ اِذن نداده باشد مگر اينكه واقف اِذن در تصرف را شرط كرده باشد.

ماده 86 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 86 – در صورتي كه واقف ترتيبي قرار نداده باشد مخارج تعمير و اصلاح موقوفه و اموري كه براي تحصيل منفعت لازم است بر حق‌ موقوف‌ عليهم مقدم خواهد بود.

ماده 87 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 87 – واقف ميتواند شرط كند كه منافع موقوفه مابين موقوف‌ عليهم به تساوي تقسيم شود يا به تفاوت و يا اينكه اختيار به مُتولّي يا شخص‌ ديگري بدهد كه هر نحو مَصلحت داند تقسيم كند.

ماده 88 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 88 – بيع وقف در صورتي كه خراب شود يا خوف آن باشد كه منجر به خرابي گردد به طوري كه انتفاع از آن ممكن نباشد در صورتي جايز است‌ كه عمران آن متعذر باشد يا كسي براي عمران آن حاضر نشود.

ماده 89 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 89 – هر گاه بعض موقوفه خراب يا مُشرف به خرابي گردد به طوريكه اِنتفاع از آن ممكن نباشد همان بعض فروخته ميشود مگر اينكه خرابي‌ بعض سبب سَلب اِنتفاع قسمتي كه باقيمانده است بشود، در اين صورت تمام فروخته ميشود.

ماده 90 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 90 – عين موقوفه در مورد جواز بيع به اقرب به غرض واقف تبديل ميشود.

ماده 91 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث دوم – در وقف

ماده 91 – در موارد ذيل منافع موقوفات عامه صرف بريات عموميه خواهد شد:
1) در صورتي كه منافع موقوفه مجهول‌ المصرف باشد مگر اينكه قدر مُتَيَقّني در بين باشد
2) در صورتي كه صرف منافع موقوفه در مورد خاصي كه واقف معين كرده است متعذر باشد

ماده 92 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل دوم: در حق انتفاع

مبحث سوم – در حق اِنتفاع از مُباحات

ماده 92 – هر كس ميتواند با رعايت قوانين و نظامات راجعه به هر يك از مباحات از آنها استفاده نمايد.

ماده 93 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 93 – ارتفاق حقي است براي شخص در ملك ديگري.

ماده 94 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 94 – صاحبان املاك ميتوانند در ملك خود هر حقي را كه بخواهند نسبت به ديگري قرار دهند در اين صورت كيفيت استحقاق تابع قرارداد و‌ عقديست كه مطابق آن حق داده شده است.

ماده 95 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 95 – هر گاه زمين يا خانه كسي مجراي فاضلاب يا آب باران زمين يا خانه ديگري بوده است صاحب آن خانه يا زمين نميتواند جلوگيري از آن‌ كند مگر در صورتي كه عدم استحقاق او معلوم شود.

ماده 96 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 96 – چشمه واقعه در زمين كسي محكوم به ملكيت صاحب زمين است مگر اينكه ديگري نسبت به آن چشمه عيناً يا انتفاعاً حقي داشته‌ باشد.

ماده 97 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 97 – هر گاه كسي از قديم در خانه يا ملك ديگري مجراي آب به ملك خود يا حق مرور داشته صاحب خانه يا ملك نميتواند مانع آب بردن يا‌ عبور او از ملك خود شود و همچنين است ساير حقوق از قبيل حق داشتن در و شبكه و ناودان و حق شرب و غيره.

ماده 98 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 98 – اگر كسي حق عبور در مِلك غير ندارد ولي صاحب مِلك اِذن داده باشد كه از ملك او عبور كنند هر وقت بخواهد ميتواند از اِذن خود‌ رجوع كرده و مانع عبور او بشود و همچنين است ساير ارتفاقات.

ماده 99 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 99 – هيچكس حق ندارد ناودان خود را به طرف ملك ديگري بگذارد يا آب باران از بام خود به بام يا ملك همسايه جاري كند و يا برف بريزد‌ مگر به اذن او.

ماده 100 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 100 – اگر مجراي آب شخصي در خانه ديگري باشد و در مجري خرابي به هم رسد به نحوي كه عبور آب موجب خسارت خانه شود مالك خانه‌ حق ندارد صاحب مجري را به تعمير مجري اجبار كند بلكه خود او بايد دفع ضرر از خود نمايد چنانچه اگر خرابي مجري مانع عبور آب شود مالك خانه‌ ملزم نيست كه مجري را تعمير كند بلكه صاحب حق بايد خود رفع مانع كند در اين صورت براي تعمير مجري ميتواند داخل خانه يا زمين شود وليكن‌ بدون ضرورت حق ورود ندارد مگر به اذن صاحب ملك.

ماده 101 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 101 – هرگاه كسي از آبي كه ملك ديگري است به نحوي از انحاء حق انتفاع داشته باشد از قبيل داير كردن آسيا و امثال آن صاحب آن نميتواند‌ مجري را تغيير دهد به نحوي كه مانع از استفاده حق ديگري باشد.

ماده 102 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 102 – هر گاه ملكي كلاً يا جزئاً به كسي منتقل شود و براي آن ملك حق‌الارتفاقي در ملك ديگر يا در جزء ديگر همان ملك موجود باشد آن‌حق به حال خود باقي ميماند مگر اينكه خلاف آن تصريح شده باشد.

ماده 103 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 103 – هر گاه شركاء ملكي داراي حقوق و منافعي باشند و آن ملك مابين شركاء تقسيم شود هر كدام از آنها به قدر حِصه مالك آن حقوق و‌ منافع خواهد بود مثل اينكه اگر ملكي داراي حق عبور در ملك غير بوده و آن ملك كه داراي حق است بين چند نفر تقسيم شود هر يك از آنها حق‌ عبور از همان محلي كه سابقاً حق داشته است خواهد داشت.

ماده 104 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 104 – حق‌ُ الارتفاق مستلزم وسايل انتفاع از آن حق نيز خواهد بود مثل اينكه اگر كسي حق شرب از چشمه يا حوض يا آب انبار غير دارد حق‌ عبور تا آن چشمه يا حوض و آب انبار هم براي برداشتن آب دارد.

ماده 105 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 105 – كسي كه حق‌ الارتفاق در ملك غير دارد مخارجي كه براي تَمتّع از آن حق لازم شود به عهده صاحب حق ميباشد مگر اينكه بين او و‌ صاحب ملك بر خلاف آن قراري داده شده باشد.

ماده 106 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 106 – مالك ملكي كه مورد حق‌ الارتفاق غير است نميتواند در ملك خود تصرفاتي نمايد كه باعث تضييع يا تعطيل حق مزبور باشد مگر با‌ اجازه صاحب حق.

ماده 107 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 107 – تصرفات صاحب حق در ملك غير كه متعلق حق اوست بايد به اندازه‌اي باشد كه قرار دادند و يا به مقدار متعارف و آنچه ضرورت‌ انتفاع اقتضا ميكند.

ماده 108 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث اول: در حق ارتفاق نسبت بملك غير

ماده 108 – در تمام مواردي كه انتفاع كسي از ملك ديگري به موجب اذن مَحض باشد مالك ميتواند هر وقت بخواهد از اذن خود رجوع كند مگر‌ اينكه مانع قانوني موجود باشد.

ماده 109 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 109 – ديواري كه مابين دو ملك واقع است مشترك مابين صاحب آن دو ملك محسوب ميشود مگر اينكه قرينه يا دليلي بر خلاف آن‌ موجود باشد.

ماده 110 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 110 – بنا به طور ترصيف و وضع سرتير از جمله قرائن است كه دلالت بر تصرف و اختصاص مي‌كنند.

ماده 111 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 111 – هر گاه از دو طرف بنا متّصل به ديوار به طور ترصيف باشد و يا از هر دو طرف به روي ديوار سرتير گذاشته شده باشد، آن ديوار محكوم به اشتراك است مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.

ماده 112 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 112 – هر گاه قرائن اختصاصي فقط از يك طرف باشد تمام ديوار محكوم به ملكيت صاحب آن طرف خواهد بود مگر اينكه خلافش ثابت‌ شود.

ماده 113 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 113 – مخارج ديوار مشترك بر عهده كساني است كه در آن شركت دارند.

ماده 114 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 114 – هيچ يك از شركاء نميتواند ديگري را اجبار بر بنا و تعمير ديوار مشترك نمايد مگر اينكه دفع ضرر به نحو ديگر ممكن نباشد.

ماده 115 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 115 – در صورتي كه ديوار مشترك خراب شود و احد شريكين از تجديد بناء و اجازه تصرف در مبناي مشترك امتناع نمايد شريك ديگر‌ ميتواند در حِصّه خاص خود تجديد بناي ديوار را كند.

ماده 116 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 116 – هر گاه احد شركاء راضي به تصرف ديگري در مبنا باشد ولي از تحمّل مخارج مضايقه نمايد شريك ديگر ميتواند بناي ديوار را تجديد‌ كند و در اين صورت اگر بناي جديد با مصالح مشترك ساخته شود ديوار مشترك خواهد بود والّا مختص به شريكي است كه بنا را تجديد كرده است.

ماده 117 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 117 – اگر يكي از دو شريك ديوار مشترك را خراب كند در صورتي كه خراب كردن آن لازم نبوده بايد آنكه خراب كرده مجدداً آنرا بنا كند.

ماده 118 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 118 – هيچ يك از دو شريك حق ندارد ديوار مشترك را بالا ببرد يا روي آن بنا سرتير بگذارد يا دريچه و رف باز كند يا هر نوع تصرّفي نمايد‌ مگر به اذن شريك ديگر.

ماده 119 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 119 – هر يك از شركاء بر روي ديوار مشترك سرتير داشته باشد نميتواند بدون رضاي شريك ديگر تيرها را از جاي خود تغيير دهد و به جاي‌ ديگر از ديوار بگذارد.

ماده 120 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 120 – اگر صاحب ديوار به همسايه اذن دهد كه بروي ديوار او سرتير بگذارد يا روي آن بنا كند هر وقت بخواهد ميتواند از اذن خود رجوع كند ‌مگر اينكه به وَجه ملزمي اين حق را از خود سلب كرده باشد.

ماده 121 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 121 – هر گاه كسي به اذن صاحب ديوار بر روي ديوار سرتيري گذارده باشد و بعد آنرا بردارد نميتواند مجدداً بگذارد مگر به اذن جديد از‌صاحب ديوار و همچنين است ساير تصرفات.

ماده 122 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 122 – اگر ديواري متمايل به ملك غير يا شارع و نحو آن شود كه مشرف به خرابي گردد صاحب آن اجبار ميشود كه آنرا خراب كند.

ماده 123 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 123 – اگر خانه يا زميني بين دو نفر تقسيم شود يكي از آنها نميتواند ديگري را مجبور كند كه با هم ديواري مابين دو قسمت بكشند.

ماده 124 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 124 – اگر از قديم سرتير عمارتي روي ديوار مختصي همسايه بوده و سابقه اين تصرف معلوم نباشد بايد به حال سابق باقي بماند و اگر به سبب‌ خرابي عمارت و نحو آن سرتير برداشته شود صاحب عمارت ميتواند آنرا تجديد كند و همسايه حق ممانعت ندارد مگر اينكه ثابت نمايد وضعيت‌ سابق به صِرف اجازه او ايجاد شده بوده است.

ماده 125 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 125 – هر گاه طبقه تحتاني مال كسي باشد و طبقه فوقاني مال ديگري هر يك از آنها ميتواند به طور متعارف در حصه اختصاصي خود تصرف‌ بكند ليكن نسبت به سقف بين دو طبقه هر يك از مالكين طبقه فوقاني و تحتاني ميتواند در كف يا سقف طبقه اختصاصي خود به طور متعارف آن‌ اندازه تصرف نمايد كه مزاحم حق ديگري نباشد.

ماده 126 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 126 – صاحب اطاق تحتاني نسبت به ديوارهاي اطاق و صاحب فوقاني نسبت به ديوارهاي غرفه بالاختصاص و هر دو نسبت به سقف مابين‌ اطاق و غرفه بالاشتراك متصرف شناخته ميشوند.

ماده 127 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 127 – پله فوقاني ملك صاحب طبقه فوقاني محسوب است، مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.

ماده 128 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 128 – هيچ يك از صاحبان طبقه تحتاني و غرفه فوقاني نميتواند ديگري را اجبار به تعمير يا مساعدت در تعمير ديوارها و سقف آن بنمايد.

ماده 129 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 129 – هر گاه سقف واقع مابين عمارت تحتاني و فوقاني خراب شود در صورتي كه بين مالك فوقاني و مالك تحتاني موافقت در تجديد بنا‌ حاصل نشود و قرارداد ملزمي سابقاً بين آنها موجود نباشد هر يك از مالكين اگر تبرُعاً سقف را تجديد نموده چنانچه با مصالح مشتركه ساخته شده‌ باشد سقف مشترك است و اگر با مصالح مُختصه ساخته شده متعلق به باني خواهد بود.

ماده 130 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 130 – كسي حق ندارد خانه خود را به فضاي خانه همسايه بدون اذن او خروجي بدهد و اگر بدون اذن خروجي بدهد ملزم به رفع آن خواهد‌ بود.

ماده 131 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 131 – اگر شاخه درخت كسي داخل در فضاي خانه يا زمين همسايه شود بايد از آنجا عطف كند و اگر نكرد همسايه ميتواند آنرا عطف كند و‌ اگر نشد از حد خانه خود قطع كند و همچنين است حكم ريشه‌هاي درخت كه داخل ملك غير ميشود.

ماده 132 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 132 – كسي نميتواند در ملك خود تصرفي كند كه مستلزم تضرّر همسايه شود مگر تصرفي كه به قدر متعارف و براي رفع حاجت يا رفع ضرر‌ از خود باشد.

ماده 133 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 133 – كسي نميتواند از ديوار خانه خود به خانه همسايه در باز كند اگر چه ديوار ملك مختصي او باشد ليكن ميتواند از ديوار مختصي خود‌ روزنه يا شبكه باز كند و همسايه حق منع او را ندارد ولي همسايه هم ميتواند جلو روزنه و شبكه ديوار بكشد يا پرده بياويزد كه مانع رؤيت شود.

ماده 134 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 134 – هيچ يك از اشخاصي كه در يك معبر يا يك مجري شريكند نميتوانند شركاء ديگر را مانع از عبور يا بردن آب شوند.

ماده 135 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث دوم – در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 135 – درخت و حفيره و نحو آنها كه فاصل مابين املاك باشد در حكم ديوار مابين خواهد بود.

ماده 136 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث سوم – در حريم املاك

ماده 136 – حريم مقداري از اراضي اطراف ملك و قنات و نهر و امثال آن است كه براي كمال انتفاع از آن ضرورت دارد.

ماده 137 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث سوم – در حريم املاك

ماده 137 – حريم چاه براي آب خوردن (20) گز و براي زراعت (30) گز است.

ماده 138 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث سوم – در حريم املاك

ماده 138 – حريم چشمه و قنات از هر طرف در زمين رخوه (500) گز و در زمين سخت (250) گز است ليكن اگر مقادير مذكوره در اين ماده و ماده‌ قبل براي جلوگيري از ضرر كافي نباشد به اندازه‌اي كه براي دفع ضرر كافي باشد به آن افزوده ميشود.

ماده 139 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب اول: در بيان اموال و مالكيت بطور كلي

باب دوم: در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال حاصل ميشود

فصل سوم: ‌در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

مبحث سوم – در حريم املاك

ماده 139 – حريم در حكم ملك صاحب حريم است و تملّك و تصرّف در آن كه منافي باشد با آنچه مقصود از حريم است بدون اذن از طرف‌ مالك صحيح نيست و بنابر اين كسي نميتواند در حريم چشمه و يا قنات ديگري چاه يا قنات بكَند ولي تصرفاتي كه موجب تضرّر نشود جائز است.

ماده 140 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

ماده 140 – تملك حاصل ميشود:

1)‌به احياء اراضي موات و حيازت اشياء مباحه
2)‌به وسيله عقود و تعهّدات
3) ‌به وسيله اخذ بِشَفعه
4)به ارث

ماده 141 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب اول: در احياء اراضي موات و مباحه

ماده 141 – مراد از احياي زمين آنست كه اراضي مَوات و مُباحه را به وسيله عملياتي كه در عرف آباد كردن محسوب است از قبيل زراعت،‌ درخت‌كاري، بنا ساختن و غيره قابل استفاده نمايند.

ماده 142 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب اول: در احياء اراضي موات و مباحه

ماده 142 – شروع در احياء از قبيل سنگ چيدن اطراف زمين يا كندن چاه و غيره تحجير است و موجب مالكيت نميشود ولي براي تحجيركننده‌ ايجاد حق اولويت در احياء مينمايد.

ماده 143 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب اول: در احياء اراضي موات و مباحه

ماده 143 – هر كس از اراضي موات و مباحه قسمتي را به قصد تملّك احياء كند مالك آن قسمت ميشود.

ماده 144 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب اول: در احياء اراضي موات و مباحه

ماده 144 – احياء اطراف زمين موجب تملك وسط آن نيز ميباشد.

ماده 145 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب اول: در احياء اراضي موات و مباحه

ماده 145 – احياء‌كننده بايد قوانين ديگر مربوطه باين موضوع را از هر حيث رعايت نمايد.

ماده 146 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 146 – مقصود از حيازت تصرف و وضع يد است يا مهيا كردن وسايل تصرف و استيلا.

 

ماده 147 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 147 – هر كس مال مباحي را با رعايت قوانين مربوطه به آن حيازت كند مالك آن ميشود.

ماده 148 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 148 – هر كس در زمين مباح نهري بكَند و متصل كند به رودخانه آن نهر را احياء كرده و مالك آن نهر ميشود ولي مادامي كه متصل به رودخانه‌ نشده است تحجير محسوب است.

ماده 149 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 149 – هر گاه كسي به قصد حيازت مياه مباحه، نهر يا مجري احداث كند آب مباحي كه در نهر يا مجراي مزبور وارد شود ملك صاحب مجري‌ است و بدون اذن مالك نميتوان از آن نهري جدا كرد يا زميني مشروب نمود.

ماده 150 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 150 – هر گاه چند نفر در كندن مجري يا چاه شريك شوند به نسبت عمل و مخارجي كه موجب تفاوت عمل باشد مالك آب آن ميشوند و به همان نسبت بين آنها تقسيم ميشود.

ماده 151 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 151 – يكي از شركاء نميتواند از مجراي مشترك مجرایی جدا كند يا دهنه نهر را وسيع يا تنگ كند يا روي آن پل يا آسياب بسازد يا اطراف آن‌ درخت بكارد يا هر نحو تصرفي كند مگر به اذن ساير شركاء.

ماده 152 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 152 – اگر نصيب مفروض يكي از شركاء از آب نهر مشترك داخل مجراي مختصي آن شخص شود آن آب ملك مخصوص آن ميشود و هر‌نحو تصرفي در آن ميتواند بكند.

ماده 153 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 153 – هر گاه نهري مشترك مابين جماعتي باشد و در مقدار نصيب هر يك از آنها اختلاف شود حكم به تساوی نصيب آنها ميشود مگر اينكه‌ دليلي بر زيادتي نصيب بعضي از آنها موجود باشد.

ماده 154 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 154 – كسي نميتواند از ملك غير آب بملك خود ببرد بدون اذن مالك اگر چه راه ديگري نداشته باشد.

ماده 155 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 155 – هر كس حق دارد از نهرهاي مباحه اراضي خود را مشروب كند يا براي زمين و آسياب و ساير حوائج خود از آن نهر جدا كند.

ماده 156 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 156 – هر گاه آب نهر كافي نباشد كه تمام اراضي اطراف آن مشروب شود و مابين صاحبان اراضي در تقدم و تأخر اختلاف شود و هيچ يك‌ نتواند حق تقدم خود را ثابت كند با رعايت ترتيب هر زميني كه به منبع آب نزديكتر است به قدر حاجت حق تقدم بر زمين پایین‌تر خواهد داشت.

ماده 157 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 157 – هر گاه دو زمين در دو طرف نهر محاذي هم واقع شوند و حق تقدم يكي بر ديگري محرز نباشد و هر دو در يك زمان بخواهند آب ببرند‌ و آب كافي براي هر دو نباشد بايد براي تقدم و تأخر در بردن آب به نسبت حِصه قرعه زده و اگر آب كافي براي هر دو باشد بنسبت حِصه تقسيم ميكنند.

ماده 158 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 158 – هر گاه تاريخ احياء اراضي اطراف رودخانه مختلف باشد زميني كه احياء آن مُقدّم بوده است در آب نيز مُقدّم ميشود بر زمين متأخّر در‌احياء اگر چه پائين‌تر از آن باشد.

ماده 159 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 159 – هر گاه كسي بخواهد جديداً زميني در اطراف رودخانه احياء كند اگر آب رودخانه زياد باشد و براي صاحبان اراضي سابقه تضييقي نباشد‌ ميتواند از آب رودخانه زمين جديد را مشروب كند و الّا حقِّ بردن آب ندارد اگر چه زمين او بالاتر از ساير اراضي باشد.

 

ماده 160 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب دوم: در حيازت مباحات

ماده 160 – هر كس در زمين خود يا اراضي مباحه به قصد تملك قنات يا چاهي بكَند تا به آب برسد يا چشمه جاري كند مالك آب آن ميشود و در‌ اراضي مباحه مادامي كه به آب نرسيده تحجير محسوب است.

ماده 162 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل اول: در اشياء پيدا شده

ماده 162 (اصلاحي 1370/08/14)– هر كس مالي پيدا كند كه قيمت آن كمتر از يك درهم كه وزن آن 12/6 نخود نقره باشد، مي تواند آن را تملك كند.

ماده 161 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب سوم – در معادن

ماده 161 – معدني كه در زمين كسي واقع شده باشد ملك صاحب زمين است و استخراج آن تابع قوانين مخصوصه خواهد بود.

ماده 163 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل اول: در اشياء پيدا شده

ماده 163 (اصلاحي 1370/08/14)– اگر قيمت مال پيدا شده يك درهم كه وزن آن 12/6 نخود نقره يا بيشتر باشد، پيداكننده بايد يك سال تعريف كند و اگر در مدت مزبور صاحب مال پيدا نشد، مشاراليه مختار است كه آن را به طور امانت نگاه دارد يا تصرف ديگري در آن بكند در صورتي كه آن را به طور امانت نگاه دارد و بدون تقصير او تلف شود، ضامن نخواهد بود.

ماده 164 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل اول: در اشياء پيدا شده

ماده 164 (اصلاحي 1370/08/14)– تعريف اشياء پيدا شده عبارتست از نشر و اعلان بر حسب مقررات شرعي به نحوی كه بتوان گفت كه عادتاً به اطلاع اهالي محل رسيده است.

ماده 165 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل اول: در اشياء پيدا شده

ماده 165 – هر كس در بيابان يا خرابه كه خالي از سكنه بوده و مالك خاصي ندارد مالي پيدا كند ميتواند آن را تملك كند و محتاج به تعريف نيست ‌مگر اينكه معلوم باشد كه مال عهد زمان حاضر است در اين صورت در حكم ساير اشياء پيدا شده در آبادي خواهد بود.

ماده 166 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل اول: در اشياء پيدا شده

ماده 166 – اگر كسي در ملك غير يا ملكي كه از غير خريده مالي پيدا كند يا احتمال بدهد كه مال مالك فعلي يا مالكين سابق است بايد به آنها اطلاع‌ بدهد اگر آنها مدعي مالكيت شدند و به قرائن مالكيت آنها معلوم شد بايد به آنها بدهد و الّا به طريقي كه فوقاً مقرر است رفتار نمايد.

ماده 167 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل اول: در اشياء پيدا شده

ماده 167 – اگر مالي كه پيدا شده است ممكن نيست باقي بماند و فاسد ميشود بايد به قيمت عادله فروخته شود و قيمت آن در حكم خود مال پيدا‌شده خواهد بود.

ماده 168 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل اول: در اشياء پيدا شده

ماده 168 – اگر مال پيدا شده در زمان تعريف بدون تقصير پيداكننده تلف شود مشاراليه ضامن نخواهد بود.

ماده 169 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل اول: در اشياء پيدا شده

ماده 169 – منافعي كه از مال پيدا شده حاصل ميشود قبل از تملك متعلق به صاحب آنست و بعد از تملك مال پيدا كننده است.

ماده 170 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل دوم – در حيوانات ضالّه

ماده 170 – حيوان گم شده (‌ضاله) عبارت از هر حيوان مملوكي است كه بدون متصرف يافت شود ولي اگر حيوان مزبور در چراگاه يا نزديك آبي‌ يافت شود يا مُتِمكّن از دفاع خود در مقابل حيوانات درنده باشد ضالّه محسوب نميگردد.

ماده 171 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل دوم – در حيوانات ضالّه

ماده 171 – هر كس حيوانات ضاله پيدا نمايد بايد آن را به مالك آن رد كند و اگر مالك را نشناسد بايد به حاكم يا قائم مقام او تسليم كند و الّا ضامن‌ خواهد بود اگر چه آن را بعد از تصرف رها كرده باشد.

ماده 172 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب چهارم: در اشياء پيدا شده و حيوانات ضالّه

فصل دوم – در حيوانات ضالّه

ماده 172 – اگر حيوان گمشده در نقاط مسكونه يافت شود و پيدا كننده با دست رسي به حاكم يا قائم مقام او آن را تسليم نكند حق مطالبه مخارج‌ نگاه داري آن را از مالك نخواهد داشت. ‌هر گاه حيوان ضاله در نقاط غير مسكونه يافت شود پيداكننده ميتواند مخارج نگاه داری آن را از مالك مطالبه كند مشروط بر اينكه از حيوان انتفاعي‌ نبرده باشد و الا مخارج نگاهداري با منافع حاصله احتساب و پيداكننده يا مالك فقط براي بقيه حق رجوع به يكديگر را خواهد داشت.

ماده 173 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب پنجم: در دفينه

ماده 173 – دفينه مالي است كه در زمين يا بنایی دفن شده و بر حسب اتفاق و تصادف پيدا ميشود.

ماده 174 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب پنجم: در دفينه

ماده 174 – دفينه كه مالك آن معلوم نباشد ملك كسي است كه آن را پيدا كرده است.

ماده 175 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب پنجم: در دفينه

ماده 175 – اگر كسي در ملك غير دفينه پيدا نمايد بايد به مالك اطلاع دهد اگر مالك زمين مدعي مالكيت دفينه شد و آن را ثابت كرد دفينه به مدعي‌ مالكيت تعلق ميگيرد.

ماده 176 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب پنجم: در دفينه

ماده 176 – دفينه كه در اراضي مباحه كشف شود متعلق به مستخرج آنست.

ماده 177 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب پنجم: در دفينه

ماده 177 – جواهري كه از دريا استخراج ميشود ملك كسي است كه آن را استخراج كرده است و آنچه كه آب به ساحل مياندازد ملك كسي است‌ كه آن را حيازت نمايد.

ماده 178 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب پنجم: در دفينه

ماده 178 – مالي كه در دريا غرق شده و مالك از آن اعراض كرده است مال كسي است كه آن را بيرون بياورد.

ماده 179 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب ششم: در شكار

ماده 179 – شكار كردن موجب تملك است.

ماده 180 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب ششم: در شكار

ماده 180 – شكار حيوانات اهلي و حيوانات ديگري كه علامت مالكيت در آن باشد موجب تملك نميشود.

ماده 181 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب ششم: در شكار

ماده 181 – اگر كسي كندو يا محلي براي زنبور عسل تهيه كند زنبور عسلي كه در آن جمع ميشوند ملك آن شخص است همين طور است حكم‌ كبوتر كه در برج كبوتر جمع شود.

ماده 182 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

در احياء اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

باب ششم: در شكار

ماده 182 – مقررات ديگر راجع به شكار به موجب نظامات مخصوصه معين خواهد شد.

ماده 183 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

ماده 183 – عقد عبارت است از اين كه يك يا چند نفر در مقابل يك يا چند نفر ديگر تعهد بر امري نمايند و مورد قبول آنها باشد.

ماده 184 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل اول: در اقسام عقود و معاملات

ماده 184 – عقود و معاملات به اقسام ذيل منقسم ميشوند:
‌لازم، جائز، خياري، مُنجّز و مُعلّق.

ماده 185 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل اول: در اقسام عقود و معاملات

ماده 185 – عقد لازم آنست كه هيچ يك از طرفين معامله حق فسخ آن را نداشته باشد مگر در موارد معينه.

ماده 186 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل اول: در اقسام عقود و معاملات

ماده 186 – عقد جائز آنست كه هر يك از طرفين بتواند هر وقتي بخواهد فسخ كند.

ماده 187 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل اول: در اقسام عقود و معاملات

ماده 187 – عقد ممكن است نسبت به يك طرف لازم باشد و نسبت به طرف ديگر جائز.

ماده 188 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل اول: در اقسام عقود و معاملات

ماده 188 – عقد خياري آنست كه براي طرفين يا يكي از آنها يا براي ثالثي اختيار فسخ باشد.

ماده 189 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل اول: در اقسام عقود و معاملات

ماده 189 – عقد منجّز آنست كه تأثير آن بر حسب انشاء موقوف به امر ديگري نباشد و الّا معلّق خواهد بود.

ماده 190 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

ماده 190 – براي صحّت هر معامله شرايط ذيل اساسي است:

1)قصد طرفين و رضاي آنها
2)اهليت طرفين
3) موضوع معين كه مورد معامله باشد
4)مشروعيت جهت معامله

ماده 191 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 191 – عقد محقق ميشود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چيزي كه دلالت بر قصد كند.

ماده 192 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 192 – در مواردي كه براي طرفين يا يكي از آنها تلفّظ ممكن نباشد اشاره كه مُبيّن قصد و رضا باشد كافي خواهد بود.

ماده 194 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 194 – الفاظ و اشارات و اعمال ديگر كه متعاملين بوسيله آن انشاء معامله مينمايند بايد موافق باشد به نحوي كه احد طرفين همان عقدي را‌ قبول كند كه طرف ديگر قصد انشاء آن را داشته است و الّا معامله باطل خواهد بود.

ماده 193 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 193 – انشاء معامله ممكن است به وسيله عملي كه مبيّن قصد و رضا باشد مثل قبض و اقباض حاصل گردد مگر در مواردي كه قانون استثناء‌ كرده باشد.

ماده 195 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 195 – اگر كسي در حال مستي يا بيهوشي يا در خواب معامله نمايد آن معامله به واسطه فقدان قصد باطل است.

ماده 196 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 196 – كسي كه معامله ميكند آن معامله براي خود آن شخص محسوب است مگر اينكه در موقع عقد خلاف آن را تصريح نمايد يا بعد خلاف‌ آن ثابت شود مع ذلک ممكن است در ضمن معامله كه شخص براي خود ميكند تعهّدي هم به نفع شخص ثالثي بنمايد.

ماده 197 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 197 – در صورتي كه ثَمن يا مُثمَن معامله عين متعلق به غير باشد آن معامله براي صاحب عين خواهد بود.

ماده 198 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 198 – ممكن است طرفين يا يكي از آنها به وكالت از غير اقدام بنمايد و نيز ممكن است كه يك نفر به وكالت از طرف متعاملين اين اقدام را به عمل آورد.

ماده 199 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 199 – رضاي حاصل در نتيجه اشتباه يا اكراه موجب نفوذ معامله نيست.

ماده 200 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 200 – اشتباه وقتي موجب عدم نفوذ معامله است كه مربوط به خود موضوع معامله باشد.

ماده 201 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 201 – اشتباه در شخص طرف به صحّت معامله خللي وارد نمي آورد مگر در مواردي كه شخصيت طرف علت عمده عقد بوده باشد.

ماده 202 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 202 – اكراه به اعمالي حاصل ميشود كه مؤثر در شخص با شعوري بوده و او را نسبت به جان يا مال يا آبروي خود تهديد كند به نحوي كه عادتاً ‌قابل تحمّل نباشد. در مورد اعمال اكراه‌آميز سن و شخصيت و اخلاق و مرد يا زن بودن شخص بايد در نظر گرفته شود.

ماده 203 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 203 – اكراه موجب عدم نفوذ معامله است اگر چه از طرف شخص خارجي غير از متعاملين واقع شود.

ماده 204 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 204 – تهديد طرف معامله در نفس يا جان يا آبروي اقوام نزديك او از قبيل زوج و زوجه و آباء و اولاد موجب اكراه است. در مورد اين ماده‌ تشخيص نزديكي درجه براي مؤثر بودن اكراه بسته به نظر عرف است.

ماده 205 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 205 – هر گاه شخصي كه تهديد شده است بداند كه تهديد كننده نميتواند تهديد خود را به موقع اجرا گذارد و يا خود شخص مزبور قادر باشد بر‌اينكه بدون مشقت اكراه را از خود دفع كند و معامله را واقع نسازد آن شخص مكره محسوب نميشود.

ماده 206 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 206 – اگر كسي در نتيجه اضطرار اقدام به معامله كند مكره محسوب نشده و معامله اضطراري معتبر خواهد بود.

ماده 207 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 207 – ملزم شدن شخص به انشاء معامله به حكم مقامات صالحه قانوني اكراه محسوب نميشود.

ماده 208 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 208 – مجرد خوف از كسي بدون آن كه از طرف آن كس تهديدي شده باشد اكراه محسوب نميشود.

ماده 209 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث اول: در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 209 – امضاء معامله بعد از رفع اكراه موجب نفوذ معامله است.

ماده 210 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث دوم – در اهليت طرفين

ماده 210 – متعاملين بايد براي معامله اهليت داشته باشند.

ماده 211 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث دوم – در اهليت طرفين

ماده 211 – براي اينكه متعاملين اهل محسوب شوند بايد بالغ و عاقل و رشيد باشند.

ماده 212 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث دوم – در اهليت طرفين

ماده 212 – معامله با اشخاصي كه بالغ يا عاقل يا رشيد نيستند بواسطه عدم اهليت باطل است.

ماده 213 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث دوم – در اهليت طرفين

ماده 213 – معامله محجورين نافذ نيست.

ماده 214 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث سوم: در مورد معامله

ماده 214 – مورد معامله بايد مال يا عملي باشد كه هر يك از متعاملين تعهّد تسليم يا ايفاء آن را ميكنند.

ماده 215 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث سوم: در مورد معامله

ماده 215 – مورد معامله بايد ماليت داشته و متضمّن منفعت عقلائی مشروع باشد.

ماده 216 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث سوم: در مورد معامله

ماده 216 – مورد معامله بايد مبهم نباشد مگر در موارد خاصه كه علم اجمالي به آن كافي است.

ماده 217 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل دوم: ‌در شرايط اساسي براي صحّت معامله

مبحث چهارم: در جهت معامله

ماده 217 – در معامله لازم نيست كه جهت آن تصريح شود ولي اگر تصريح شده باشد بايد مشروع باشد و الّا معامله باطل است.

ماده 218 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات به طور كلی

فصل دوم: ‌در شرايط اساسی برای صحّت معامله

مبحث چهارم: در جهت معامله

ماده 218 (اصلاحی 1370/08/14)– هرگاه معلوم شود كه معامله با قصد فرار از دين به طور صوری انجام شده آن معامله باطل است.

ماده 218 مكرر (الحاقی 1370/08/14)– هرگاه طلبكار به دادگاه دادخواست داده دلائل اقامه نمايد كه مديون برای فرار از دين قصد فروش اموال خود را دارد، دادگاه میتواند قرار توقيف اموال وی را به ميزان بدهي او صادر نمايد كه در اين صورت بدون اجازه دادگاه حق فروش اموال را نخواهد داشت.

ماده 219 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث اول: در قواعد عمومي

ماده 219 – عقودي كه بر طبق قانون واقع شده باشد بين متعاملين و قائم مقام آنها لازم‌ الاتباع است مگر اينكه به رضاي طرفين اقاله يا به علت ‌قانوني فسخ شود.

ماده 220 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث اول: در قواعد عمومي

ماده 220 – عقود نه فقط متعاملين را به اجراي چيزي كه در آن تصريح شده است ملزم مينمايد بلكه متعاملين به كليه نتايجي هم كه به موجب‌ عرف و عادت يا به موجب قانون از عقد حاصل ميشود ملزم ميباشند.

ماده 221 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث اول: در قواعد عمومي

ماده 221 – اگر كسي تعهّد اقدام به امري را بكند يا تعهّد نمايد كه از انجام امري خودداري كند در صورت تخلف مسئول خسارت طرف مقابل است‌ مشروط بر اينكه جبران خسارت تصريح شده و يا تعهّد عرفاً به منزله تصريح باشد و يا برحسب قانون، موجب ضِمان باشد.

ماده 222 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث اول: در قواعد عمومي

ماده 222 – در صورت عدم ايفاء تعهّد با رعايت ماده فوق حاكم ميتواند به كسي كه تعهد به نفع او شده است اجازه دهد كه خود او عمل را انجام ‌دهد و متخلّف را به تاديه مخارج آن محكوم نمايد.

ماده 223 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث اول: در قواعد عمومي

ماده 223 – هر معامله كه واقع شده باشد محمول بر صحّت است مگر اينكه فساد آن معلوم شود.

ماده 224 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث اول: در قواعد عمومي

ماده 224 – الفاظ عقود محمول است بر معانی عُرفيه.

ماده 225 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث اول: در قواعد عمومي

ماده 225 – مُتعارف بودن امري در عرف و عادت به طوري كه عقد بدون تصريح هم منصرف آن باشد به منزله ذكر در عقد است.

ماده 226 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث دوم: ‌در خسارات حاصله از عدم اجراي تعهّدات

ماده 226 – در مورد عدم ايفاء تعهدات از طرف يكي از متعاملين طرف ديگر نميتواند ادعاي خسارت نمايد مگر اينكه براي ايفاء تعهّد مدت‌ معيني مقرر شده و مدت مزبور منقضي شده باشد و اگر براي ايفاء تعهّد مدتي مقرر نبوده طرف وقتي ميتواند ادعاي خسارت نمايد كه اختيار موقع‌ انجام با او بوده و ثابت نمايد كه انجام تعهّد را مطالبه كرده است.

ماده 227 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث دوم: ‌در خسارات حاصله از عدم اجراي تعهّدات

ماده 227 – متخلّف از انجام تعهّد وقتي محكوم به تأديه خسارت ميشود كه نتواند ثابت نمايد كه عدم انجام به واسطه علت خارجي بوده است كه‌ نميتوان مربوط به او نمود.

ماده 228 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات به طور كلی

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث دوم: ‌در خسارات حاصله از عدم اجرای تعهّدات

ماده 228 – در صورتی كه موضوع تعهّد تأديه وجه نقدی باشد حاكم ميتواند با رعايت ماده 221 مديون را به جبران خسارت حاصله از تأخير در‌ تأديه دين محكوم نمايد.

ماده 229 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث دوم: ‌در خسارات حاصله از عدم اجراي تعهّدات

ماده 229 – اگر متعهّد به واسطه حادثه كه دفع آن خارج از حيطه اقتدار اوست نتواند از عهده تعهّد خود برآيد، محكوم به تأديه خسارت نخواهد بود.

ماده 230 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث دوم: ‌در خسارات حاصله از عدم اجراي تعهّدات

ماده 230 – اگر در ضمن معامله شرط شده باشد كه در صورت تخلف متخلف مبلغي به عنوان خسارت تأديه نمايد حاكم نميتواند او را به بيشتر يا‌ كمتر از آن چه كه ملزم شده است محكوم كند.

ماده 231 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات به طور كلی

فصل سوم: در اثر معاملات

مبحث سوم: در اثر عقود نسبت به اشخاص ثالث

ماده 231 – معاملات و عقود فقط درباره طرفين متعاملين و قائم مقام قانونی آنها مؤثر است مگر در مورد ماده 196

ماده 232 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات به طور كلی

فصل چهارم: در بيان شرايطی كه در ضمن عقد ميشود

مبحث اول: در اقسام شرط

ماده 232 – شروط مفصله ذيل باطل است ولی مفسد عقد نيست:

1 – شرطی كه انجام آن غير مقدور باشد.
2 – شرطی كه در آن نفع و فايده نباشد.
3 – شرطی كه نامشروع باشد.

ماده 233 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث اول: در اقسام شرط

ماده 233 – شروط مفصله ذيل باطل و موجب بطلان عقد است.

1 – شرط خلاف مقتضاي عقد.
2 – شرط مجهولي كه جهل به آن موجب جهل بِعِوَضين شود

ماده 234 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث اول: در اقسام شرط

ماده 234 – شرط بر سه قسم است:

1 – شرط صفت.
2 – شرط نتيجه
3- شرط فعل اثباتاً يا نفياً.
‌شرط صفت عبارت است از شرط راجع به كيفيت يا كميّت مورد معامله ‌شرط نتيجه آن است كه تحقق امري در خارج شرط شود. ‌شرط فعل آنست كه اقدام يا عدم اقدام به فعلي بر يكي از متعاملين يا بر شخص خارجي شرط شود.

ماده 235 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 235 – هر گاه شرطي كه در ضمن عقد شده است شرط صفت باشد و معلوم شود آن صفت موجود نيست كسي كه شرط به نفع او شده است‌ خيار فسخ خواهد داشت.

ماده 236 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 236 – شرط نتيجه در صورتي كه حصول آن نتيجه موقوف به سبب خاصي نباشد آن نتيجه به نفس اشتراط حاصل ميشود.

ماده 237 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 237 – هر گاه شرط در ضمن عقد شرط فعل باشد اثباتاً يا نفياً كسي كه ملتزم به انجام شرط شده است بايد آن را به جا بياورد و در صورت‌ تخلف طرف معامله ميتواند بحاكم رجوع نموده تقاضاي اجبار به وفای شرط بنمايد.

ماده 238 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 238 – هر گاه فعلي در ضمن عقد شرط شود و اجبار ملتزم به انجام آن غير مقدور ولي انجام آن به وسيله شخص ديگري مقدور باشد حاكم‌ ميتواند به خرج ملتزم موجبات انجام آن فعل را فراهم كند.

ماده 239 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 239 – هر گاه اجبار مشروط عليه براي انجام فعل مشروط ممكن نباشد و فعل مشروط هم از جمله اعمالي نباشد كه ديگري بتواند از جانب او‌ واقع سازد طرف مقابل حق فسخ معامله را خواهد داشت.

ماده 240 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 240 – اگر بعد از عقد انجام شرط مُمتنع شود يا معلوم شود كه حين‌العقد ممتنع بوده است كسي كه شرط بر نفع او شده است اختيار فسخ‌ معامله را خواهد داشت مگر اينكه امتناع مستند به فعل مشروط‌ له باشد.

ماده 241 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 241 – ممكن است در معامله شرط شود كه يكي از متعاملين براي آنچه كه به واسطه معامله مشغول‌الذمه ميشود رهن يا ضامن بدهد.

ماده 242 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 242 – هر گاه در عقد شرط شده باشد كه مشروط عليه مال معين را رهن دهد و آن مال تلف يا معيوب شود مشروط ‌له اختيار فسخ معامله را‌خواهد داشت نه حق مطالبه عِوض رهن يا اَرش عيب و اگر بعد از آن كه مال را مشروط‌ له به رهن گرفت آن مال تلف يا معيوب شود ديگر اختيار فسخ‌ ندارد.

ماده 243 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 243 – هر گاه در عقد شرط شده باشد كه ضامني داده شود و اين شرط انجام نگيرد مشروط ‌له حق فسخ معامله را خواهد داشت.

ماده 244 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 244 – طرف معامله كه شرط به نفع او شده ميتواند از عمل به آن شرط صرف نظر كند كه در اينصورت مثل آنست كه اين شرط در معامله قيد‌ نشده باشد ليكن شرط نتيجه قابل اِسقاط نيست.

ماده 245 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 245 – اِسقاط حق حاصل از شرط ممكن است بلفظ باشد يا به فعل يعني عملي كه دلالت بر اِسقاط شرط نمايد.

ماده 246 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل چهارم: در بيان شرايطي كه در ضمن عقد ميشود

مبحث دوم: در احكام شرط

ماده 246 – در صورتي كه معامله به واسطه اِقاله يا فسخ به هم بخورد شرطی كه در ضمن آن شده است باطل ميشود و اگر كسي كه ملزم به انجام‌ شرط بوده است عمل به شرط كرده باشد ميتواند عِوض او را از مشروط ‌له بگيرد.

ماده 247 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 247 – معامله به مال غير جز به عنوان ولايت يا وصايت يا وكالت نافذ نيست ولو اينكه صاحب مال باطناً راضي باشد ولي اگر مالك يا قائم‌مقام او پس از وقوع معامله آن را اجازه نمود در اين صورت معامله صحيح و نافذ ميشود.

ماده 248 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 248 – اجازه مالك نسبت به معامله فضولي حاصل ميشود به لفظ يا فعلي كه دلالت بر امضاء عقد نمايد.

ماده 249 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 249 – سكوت مالك ولو با حضور در مجلس عقد اجازه محسوب نميشود.

ماده 250 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 250 – اجازه در صورتي مؤثر است كه مسبوق به رد نباشد والّا اثري ندارد.

ماده 251 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 251 – رَد معامله فضولي حاصل ميشود به هر لفظ يا فعلي كه دلالت بر عدم رضاي به آن نمايد.

ماده 252 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 252 – لازم نيست اجازه يا رد فوري باشد. اگر تأخير موجب تضرر طرف اصيل باشد مشاراليه ميتواند معامله را به هم بزند.

ماده 253 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 253 – در معامله فضولي اگر مالك قبل از اجازه يا رد فوت نمايد اجازه يا رد با وارث است.

ماده 254 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 254 – هر گاه كسي نسبت به مال غير معامله نمايد و بعد از آن به نحوي از انحاء به معامله‌ كننده فضولي منتقل شود صِرف تملّك موجب نفوذ‌ معامله سابقه نخواهد بود.

ماده 255 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 255 – هر گاه كسي نسبت به مالی معامله به عنوان فضولي نمايد و بعد معلوم شود كه آن مال ملك معامله‌ كننده بوده است يا ملك كسي بوده‌ است كه معامله‌كننده ميتوانسته است از قبل او ولايةً يا وكالةً معامله نمايد در اين صورت نفوذ و صحّت معامله موكول باجازه معامل است و الّا ‌معامله باطل خواهد بود.

ماده 256 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 256 – هر گاه كسي مال خود و مال غير را به يك عقدي منتقل كند يا انتقال مالي را براي خود و ديگري قبول كند معامله نسبت به خود او نافذ‌ و نسبت به غير فضولي است.

ماده 257 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 257 – اگر عين مالي كه موضوع معامله فضولي بوده است قبل از اينكه مالك معامله فضولي را اجازه يا رد كند مورد معامله ديگر نيز واقع شود‌ مالك ميتواند هر يك از معاملات را كه بخواهد اجازه كند در اين صورت هر يك را اجازه كرد معاملات بعد از آن نافذ و سابق بر آن باطل خواهد بود.

ماده 258 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 258 – نسبت به منافع مالي كه مورد معامله فضولي بوده است و همچنين نسبت به منافع حاصله از عِوض آن اجازه يا رد از روز عقد مؤثر‌ خواهد بود.

ماده 259 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 259 – هر گاه معامل فضولي مالي را كه موضوع معامله بوده است به تصرف متعامل داده باشد و مالك آن معامله را اجازه نكند متصرف ضامن‌ عين و منافع است.

ماده 260 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 260 – در صورتي كه معامل فضولي عوض مالي را كه موضوع معامله بوده است گرفته و در نزد خود داشته باشد و مالك با اجازه معامله قبض‌ عِوَض را نيز اجازه كند ديگر حق رجوع به طرف ديگر نخواهد داشت.

ماده 261 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 261 – در صورتي كه مَبيع فضولي به تصرف مشتري داده شود هر گاه مالك معامله را اجازه نكرد مشتري نسبت به اصل مال و منافع مدتي كه‌ در تصرف او بوده ضامن است اگر چه منافع را استيفاء نكرده باشد و همچنين است نسبت به هر عيبي كه در مدت تصرف مشتري حادث شده باشد.

ماده 262 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 262 – در مورد ماده قبل مشتري حق دارد كه براي استرداد ثَمَن عيناً يا مثلاً يا قيمةً به بايِع فضولي رجوع كند.

ماده 263 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل پنجم: در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است يا معاملات فضولی

ماده 263 – هر گاه مالك معامله را اجازه نكند و مشتري هم بر فضولي بودن آن جاهل باشد حق دارد كه براي ثمن و كليه غرامات به بايع فضولي‌ رجوع كند و در صورت عالم بودن فقط حق رجوع براي ثمن را خواهد داشت.

ماده 264 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

ماده 264 – تعهدات به يكي از طرق ذيل ساقط ميشود:

1 – به وسيله وفاء بعهد.
2 – به وسيله اقاله.
3 – به وسيله ابراء.
4 – به وسيله تبديل تعهد.
5 – به وسيله تهاتر.
6- به وسيله مالكيت مافي‌الذمه.

ماده 265 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 265 – هر كس مالي به ديگري بدهد ظاهر در عدم تبرُّع است بنابراين اگر كسي چيزي به ديگري بدهد بدون اينكه مقروض آن چيز باشد‌ ميتواند استرداد كند.

ماده 266 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 266 – در مورد تعهداتي كه براي متعهدله قانوناً حق مطالبه نميباشد اگر متعهد به ميل خود آن را ايفاء نمايد دعوي استرداد او مسموع نخواهد‌ بود.

ماده 267 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 267 – ايفاء دين از جانب غير مديون هم جائز است اگر چه از طرف مديون اجازه نداشته باشد وليكن كسي كه دين ديگري را ادا ميكند اگر به ا‌اذن باشد حق مراجعه به او دارد و الّا حق رجوع ندارد.

ماده 268 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 268 – انجام فعلي در صورتي كه مباشرت شخص متعهد شرط شده باشد به وسيله ديگري ممكن نيست مگر با رضايت متعهدله.

ماده 269 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 269 – وفاء به عهد وقتي محقق مي‌شود كه متعهد چيزي را كه ميدهد مالك و يا مأذون از طرف مالك باشد و شخصاً هم اهليت داشته باشد.

ماده 270 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 270 – اگر متعهد در مقام وفاء به عهد مالي تأديه نمايد ديگر نميتواند به عنوان اينكه در حين تأديه مالك آن مال نبوده استرداد آن را از متعهد‌له بخواهد مگر اينكه ثابت كند كه مال غير و يا مجوز قانوني در يد او بوده بدون اينكه اذن در تأديه داشته باشد.

ماده 271 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 271 – دين بايد به شخص داين يا به كسي كه از طرف او وكالت دارد تأديه گردد يا به كسي كه قانونا حق قبض را دارد.

ماده 272 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 272 – تأديه به غير اشخاص مذكور در ماده فوق وقتي صحيح است كه داين راضي شود.

ماده 273 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 273 – اگر صاحب حق از قبول آن امتناع كند متعهد به وسيله تصرف دادن آن به حاكم يا قائم مقام او بري ميشود و از تاريخ اين اقدام مسئول‌ خسارتي كه ممكن است به موضوع حق وارد آيد نخواهد بود.

ماده 274 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 274 – اگر متعهدله اهليت قبض نداشته باشد تأديه در وجه او معتبر نخواهد بود.

ماده 275 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 275 – متعهدله را نميتوان مجبور نمود كه چيز ديگري به غير آنچه كه موضوع تعهد است قبول نمايد اگر چه آن شيء قيمتاً معادل يا بيشتر از‌ موضوع تعهد باشد.

ماده 276 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 276 – مديون نميتواند مالي را كه از طرف حاكم ممنوع از تصرف در آن شده است در مقام وفاء به عهد تأديه نمايد.

ماده 277 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 277 – متعهد نميتواند متعهدله را مجبور به قبول قسمتي از موضوع تعهد نمايد ولي حاكم ميتواند نظر به وضعيت مديون مهلت عادله يا قرار ‌اقساط دهد.

ماده 278 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 278 – اگر موضوع تعهد عين معيني باشد تسليم آن به صاحبش در وضعيتي كه حين تسليم دارد موجب برائت متعهد ميشود اگر چه كسر و‌ نقصان «داشته باشد مشروط بر اينكه كسر و نقصان» از تعدّي يا تفريط متعهّد ناشي نشده باشد مگر در مواردي كه در اين قانون تصريح شده است ولي اگر متعهد با انقضاء اَجل و مطالبه، تأخير در ‌تسليم نموده باشد مسئول هر كسر و نقصان خواهد بود اگر چه كسر و نقصان مربوط به تقصير شخص متعهّد نباشد.

ماده 279 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 279 – اگر موضوع تعهد عين شخصي نبوده و كلي باشد متعهد مجبور نيست كه از فرد اعلاي آن ايفاء كند ليكن از فردي هم كه عرفاً معيوب‌ محسوب است نميتواند بدهد.

ماده 280 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 280 – انجام تعهد بايد در محلي كه عقد واقع شده به عمل آيد مگر اينكه بين متعاملين قرارداد مخصوصي باشد يا عرف و عادت ترتيب‌ ديگري اقتضا نمايد.

ماده 281 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 281 – مخارج تأديه به عهده مديون است مگر اينكه شرط خلاف شده باشد.

ماده 282 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث اول: در وفاء به عهد

ماده 282 – اگر كسي به يك نفر ديون متعدده داشته باشد تشخيص اين كه تأديه از بابت كدام دين است با مديون ميباشد.

ماده 283 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث دوم: در اِقاله

ماده 283 – بعد از معامله طرفين ميتوانند به تراضی آن را اقاله و تفاسُخ كنند.

ماده 284 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث دوم: در اِقاله

ماده 284 – اقاله به هر لفظ يا فعلي واقع ميشود كه دلالت بر بهم زدن معامله كند.

ماده 285 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث دوم: در اِقاله

ماده 285 – موضوع اقاله ممكن است تمام معامله واقع شود يا فقط مقداري از مورد آن.

ماده 286 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث دوم: در اِقاله

ماده 286 – تلف يكي از عوضين مانع اقاله نيست در اين صورت به جاي آن چيزي كه تلف شده است مثل آن در صورت مثلی بودن و قيمت آن در‌ صورت قيمی بودن داده ميشود.

ماده 287 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث دوم: در اِقاله

ماده 287 – نماآت و منافع منفصله كه از زمان عقد تا زمان اقاله در مورد معامله حادث ميشود مال كسي است كه به واسطه عقد مالك شده است ولي‌ نماآت متصله مال كسي است كه در نتيجه اقاله مالك ميشود.

ماده 288 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث دوم: در اِقاله

ماده 288 – اگر مالك بعد از عقد در مورد معامله تصرفاتي كند كه موجب ازدياد قيمت آن شود در حين اقاله به مقدار قيمتي كه به سبب عمل او زياد‌ شده است مستحق خواهد بود.

ماده 289 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث سوم: در ابراء

ماده 289 – ابراء عبارت از اين است كه داين از حق خود باختيار صرف نظر نمايد.

ماده 290 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث سوم: در ابراء

ماده 290 – ابراء وقتي موجب سقوط تعهد ميشود كه متعهدله براي ابراء اهليت داشته باشد.

ماده 291 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث سوم: در ابراء

ماده 291 – ابراء ذمه ميّت از دين صحيح است.

ماده 292 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث چهارم: در تبديل تعهد

ماده 292 – تبديل تعهد در موارد ذيل حاصل ميشود:

1)‌ وقتي كه متعهد و متعهدله به تبديل تعهد اصلي به تعهد جديدي كه قائم مقام آن ميشود به سببي از اسباب تراضي نمايند در اين صورت متعهد ‌نسبت به تعهد اصلي بری ميشود.
2)‌ وقتی كه شخص ثالث با رضايت متعهدله قبول كند كه دين متعهد را ادا نمايد.
3)‌ وقتي كه متعهدله مافي‌الذمه متعهد را به كسي ديگر منتقل نمايد.

ماده 293 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث چهارم: در تبديل تعهد

ماده 293 – در تبديل تعهد تضمينات تعهد سابق به تعهد لاحق تعلق نخواهد گرفت مگر اينكه طرفين معامله آن را صراحتاً شرط كرده باشند.

ماده 294 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث پنجم: در تهاتر

ماده 294 – وقتي دو نفر در مقابل يكديگر مديون باشند بين ديون آنها بيكديگر بطريقي كه در مواد ذيل مقرر است تهاتر حاصل ميشود.

ماده 295 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث پنجم: در تهاتر

ماده 295 – تهاتر قهري است و بدون اينكه طرفين در اين موضوع تراضي نمايند حاصل ميگردد بنا بر اين به محض اينكه دو نفر در مقابل يكديگر ‌در آن واحد مديون شدند هر دو دين تا اندازه‌اي كه با هم معادله مينمايد به طور تهاتر بر طرف شده و طرفين به مقدار آن در مقابل يكديگر بری ميشوند.

ماده 296 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث پنجم: در تهاتر

ماده 296 – تهاتر فقط در مورد دو ديني حاصل ميشود كه موضوع آنها از يك جنس باشد با اتحاد زمان و مكان تأديه ولو به اختلاف سبب.

ماده 297 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث پنجم: در تهاتر

ماده 297 – اگر بعد از ضمان مضمون‌له به مضمون‌ عنه مديون شود موجب فراغ ذمه ضامن نخواهد شد.

ماده 298 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث پنجم: در تهاتر

ماده 298 – اگر فقط محل تأديه دينين مختلف باشد تهاتر وقتي حاصل ميشود كه با تأديه مخارج مربوطه به نقل موضوع قرض از محلي به محل‌ ديگري يا به نحوي از انحاء طرفين حق تأديه در محل معين را ساقط نمايند.

ماده 299 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث پنجم: در تهاتر

ماده 299 – در مقابل حقوق ثابته اشخاص ثالث تهاتر مؤثر نخواهد بود و بنابراين اگر موضوع دين به نفع شخص ثالثي در نزد مديون مطابق قانون ‌توقيف شده باشد و مديون بعد از اين توقيف از داين خود طلبكار گردد ديگر نمي‌تواند به استناد تهاتر از تأديه مال توقيف شده امتناع كند.

ماده 300 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب اول: در عقود و تعهّدات بطور كلي

فصل ششم: در سقوط تعهدات

مبحث ششم: مالكيت مافي‌الذمه

ماده 300 – اگر مديون مالك مافي‌الذّمه خود گردد ذمه او بری ميشود مثل اينكه اگر كسي به مورث خود مديون باشد پس از فوت مورث دين او‌ نسبت به سهم‌الارث ساقط ميشود.

ماده 301 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل اول: در كليات

ماده 301 – كسي كه عمداً يا اشتباهاً چيزي را كه مستحق نبوده است دريافت كند ملزم است آن را به مالك تسليم كند.

ماده 302 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل اول: در كليات

ماده 302 – اگر كسي كه اشتباهاً خود را مديون ميدانست آن دين را تأديه كند حق دارد از كسي كه آن را بدون حق اخذ كرده است استرداد نمايد.

ماده 303 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل اول: در كليات

ماده 303 – كسي كه مالي را من غير حق دريافت كرده است ضامن عين و منافع آن است اعم از اينكه به عدم استحقاق خود عالم باشد يا جاهل.

ماده 304 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل اول: در كليات

ماده 304 – اگر كسي كه چيزي را بدون حق دريافت كرده است خود را محقّ ميدانسته ليكن در واقع محقّ نبوده و آن چيز را فروخته باشد معامله ‌فضولي و تابع احكام مربوطه به آن خواهد بود.

ماده 305 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل اول: در كليات

ماده 305 – در مورد مواد فوق صاحب مال بايد از عهده مخارج لازمه كه براي نگاهداري آن شده است برآيد مگر در صورت علم متصرف بعدم استحقاق خود.

ماده 306 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل اول: در كليات

ماده 306 – اگر كسي اموال غايب يا محجور و امثال آنها را بدون اجازه مالك يا كسي كه حق اجازه دارد اداره كند بايد حساب زمان تصدي خود را‌ بدهد در صورتي كه تحصيل اجازه در موقع مقدور بوده يا تأخير در دخالت موجب ضرر نبوده است حق مطالبه مخارج نخواهد داشت ولي اگر عدم ‌دخالت يا تأخير در دخالت موجب ضرر صاحب مال باشد دخالت ‌كننده مستحق اخذ مخارجي خواهد بود كه براي اداره كردن لازم بوده است.

ماده 307 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

ماده 307 – امور ذيل موجب ضمان قهري است:

1)‌ غصب و آنچه كه در حكم غصب است
2)‌ اتلاف
3)‌ تسبيب
4) ‌استيفاء

ماده 308 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 308 – غصب استيلا بر حق غير است به نحو عدوان. اثبات يد بر مال غير بدون مجوز هم در حكم غصب است.

ماده 309 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 309 – هر گاه شخصي مالك را از تصرف در مال خود مانع شود بدون آنكه خود او تسلط بر آن مال پيدا كند غاصب محسوب نميشود ليكن‌ در صورت اتلاف يا تسبيب ضامن خواهد بود.

ماده 310 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 310 – اگر كسي كه مالي به عاريه يا به وديعه و امثال آنها در دست اوست منكر گردد از تاريخ انكار در حكم غاصب است.

ماده 311 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 311 – غاصب بايد مال مغصوب را عيناً به صاحب آن رد نمايد و اگر عين تلف شده باشد بايد مثل يا قيمت آن را بدهد و اگر به علت ديگري رد‌ّ عين ممكن نباشد بايد بدل آن را بدهد.

ماده 312 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 312 – هر گاه مال مغصوب بوده و مثل آن پيدا نشود غاصب بايد قيمت حين‌الاداء را بدهد و اگر مثل موجود بوده و از ماليت افتاده باشد بايد ‌آخرين قيمت آن را بدهد.

ماده 313 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 313 – هر گاه كسی در زمين خود با مصالح متعلقه به ديگری بنایی سازد يا درخت غير را بدون اذن مالك در آن زمين غرس كند صاحب مصالح‌ يا درخت ميتواند قلع يا نزع آن را بخواهد مگر اينكه باخذ قيمت تراضي نمايند.

ماده 314 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 314 – اگر در نتيجه عمل غاصب قيمت مال مغصوب زياد شود غاصب حق مطالبه قيمت زيادی را نخواهد داشت مگر اينكه آن زيادتی عين‌ باشد كه در اين صورت عين زايد متعلق به خود غاصب است.

ماده 315 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 315 – غاصب مسئول هر نقص و عيبی است كه در زمان تصرف او به مال مغصوب وارد شده باشد هر چند مستند به فعل او نباشد.

ماده 316 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 316 – اگر كسي مال مغصوب را از غاصب غصب كند آن شخص نيز مثل غاصب سابق ضامن است اگر چه به غاصبيت غاصب اولي جاهل ‌باشد.

ماده 317 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 317 – مالك ميتواند عين و در صورت تلف شدن عين، مثل يا قيمت تمام يا قسمتی از مال مغصوب را از غاصب اولي يا از هر يك از غاصبين‌ بعدي كه بخواهد مطالبه كند.

ماده 318 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 318 – هر گاه مالك رجوع كند به غاصبي كه مال مغصوب در يد او تلف شده است آن شخص حق رجوع به غاصب ديگر ندارد ولی اگر به غاصب ديگری به غير آن كسی كه مال در يد او تلف شده است رجوع نمايد، مشاراليه نيز ميتواند به كسی كه مال در يد او تلف شده است رجوع كند و يا‌ به يكی از لاحقين خود رجوع كند تا منتهی شود به كسی كه مال در يد او تلف شده است و به طور كلی ضمان بر عهده كسي مستقر است كه مال‌ مغصوب در نزد او تلف شده است.

ماده 319 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 319 – اگر مالك تمام يا قسمتی از مال مغصوب را از يكي از غاصبين بگيرد حق رجوع به قدر مأخوذ به غاصبين ديگر ندارد.

ماده 320 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 320 – نسبت به منافع مال مغصوب هر يك از غاصبين به اندازه منافع زمان تصرف خود و مابعد خود ضامن است اگر چه استيفاء منفعت‌ نكرده باشد ليكن غاصبی كه از عهده منافع زمان تصرف غاصبين لاحق خود بر آمده است ميتواند به هر يك نسبت به زمان تصرف او رجوع كند.

ماده 321 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 321 – هر گاه مالك ذمه يكی از غاصبين را نسبت به مثل يا قيمت مال مغصوب ابراء كند حق رجوع به غاصبين ديگر نخواهد داشت. ولي اگر ‌حق خود را به يكی از آنان به نحوی از انحاء انتقال دهد آن كس قائم مقام مالك ميشود و داراي همان حقی خواهد بود كه مالك دارا بوده است.

ماده 322 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 322 – ابراء ذمه يكی از غاصبين نسبت به منافع زمان تصرف او موجب ابراء ذمه ديگران از حصه آنها نخواهد بود ليكن اگر يكي از غاصبين را‌ نسبت به منافع عين ابراء كند حق رجوع به لاحقين نخواهد داشت.

ماده 323 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 323 – اگر كسي ملك مغصوب را از غاصب بخرد آن كس نيز ضامن است و مالك مي‌تواند بر طبق مقررات مواد فوق به هر يك از بايع و‌ مشتري رجوع كرده عين و در صورت تلف شدن آن، مثل يا قيمت مال و همچنين منافع آن را در هر حال مطالبه نمايد.

ماده 324 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 324 – در صورتی كه مشتری عالم به غصب باشد حكم رجوع هر يك از بايع و مشتري به يكديگر در آنچه كه مالك از آنها گرفته است حكم‌ غاصب از غاصب بوده تابع مقررات فوق خواهد بود.

ماده 325 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 325 – اگر مشتری جاهل به غصب بوده و مالك به او رجوع نموده باشد او نيز ميتواند نسبت به ثمن و خسارات به بايع رجوع كند اگر چه مبيع ‌نزد خود مشتری تلف شده باشد و اگر مالك نسبت به مثل يا قيمت رجوع به بايع كند بايع حق رجوع به مشتري را نخواهد داشت.

ماده 326 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 326 – اگر عوضی كه مشتري عالم بر غصب در صورت تلف مبيع به مالك داده است زياده بر مقدار ثمن باشد به مقدار زياده نميتواند رجوع به‌ بايع كند ولي نسبت به مقدار ثمن حق رجوع دارد.

ماده 327 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث اول: در غصب

ماده 327 – اگر ترتيب ايادی بر مال مغصوب به معامله ديگری غير از بيع باشد احكام راجعه به بيع مال غصب كه فوقاً ذكر شده مجری خواهد بود.

ماده 328 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث دوم: در اتلاف

ماده 328 – هر كس مال غير را تلف كند ضامن آنست و بايد مثل يا قيمت آن را بدهد اعم از اينكه از روي عمد تلف كرده باشد يا بدون عمد و ‌اعم از اينكه عين باشد يا منفعت و اگر آن را ناقص يا معيوب كند ضامن نقص قيمت آن مال است.

ماده 329 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث دوم: در اتلاف

ماده 329 – اگر كسی خانه يا بنای كسی را خراب كند بايد آن را به مثل صورت اول بنا نمايد و اگر ممكن نباشد بايد از عهده قيمت بر آيد.

ماده 330 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث دوم: در اتلاف

ماده 330 – اگر كسی حيوان متعلق به غير را بدون اذن صاحب آن بكشد بايد تفاوت قيمت زنده و كشته آن را بدهد وليكن اگر برای دفاع از نفس‌ بكشد يا ناقص كند ضامن نيست.

ماده 331 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث سوم: در تسبيب

ماده 331 – هر كس سبب تلف مالی بشود بايد مثل يا قيمت آن را بدهد و اگر سبب نقص يا عيب آن شده باشد بايد از عهده نقص قيمت آن برآيد.

ماده 332 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتی كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث سوم: در تسبيب

ماده 332 – هر گاه يك نفر سبب تلف مالی را ايجاد كند و ديگری مباشر تلف شدن آن مال بشود مباشر مسئول است نه مسبّب مگر اينكه سبب‌، اقوی باشد به نحوی كه عرفاً اتلاف مستند به او باشد.

ماده 337 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتی كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث چهارم: در استيفاء

ماده 337 – هر گاه كسی بر حسب اذن صريح يا ضمني از مال غير استيفاء منفعت كند صاحب مال مستحق اجرت‌المثل خواهد بود مگر اينكه‌ معلوم شود كه اذن در انتفاع مجانی بوده است.

ماده 333 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتی كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث سوم: در تسبيب

ماده 333 – صاحب ديوار يا عمارت يا كارخانه مسئول خساراتی است كه از خراب شدن آن وارد ميشود مشروط بر اينكه خرابی در نتيجه عيبی حاصل گردد كه مالك مطلع بر آن بوده و يا از عدم مواظبت او توليد شده است.

ماده 338 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث اول: در احكام بيع

ماده 338 – بيع عبارت است از تمليك عين به عَوض معلوم.

ماده 334 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتی كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث سوم: در تسبيب

ماده 334 – مالك يا متصرف حيوان مسئول خساراتی نيست كه از ناحيه آن حيوان وارد ميشود مگر اينكه در حفظ حيوان تقصير كرده باشد ليكن ‌در هر حال اگر حيوان به واسطه عمل كسی منشاء ضرر گردد فاعل آن عمل مسئول خسارات وارده خواهد بود.

ماده 339 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث اول: در احكام بيع

ماده 339 – پس از توافق بايع و مشتری در مبيع و قيمت آن عقد بيع به ايجاب و قبول واقع ميشود.
‌ممكن است بيع به داد و ستد نيز واقع گردد.

ماده 335 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتی كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث سوم: در تسبيب

ماده 335 – در صورت تصادم بين دو كشتی يا دو قطار راه‌ آهن يا دو اتومبيل و امثال آنها مسئوليت متوجه طرفی خواهد بود كه تصادم در نتيجه عمد‌ يا مسامحه او حاصل شده باشد و اگر طرفين تقصير يا مسامحه كرده باشند هر دو مسئول خواهند بود.

ماده 340 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث اول: در احكام بيع

ماده 340 – در ايجاب و قبول الفاظ و عبارات بايد صريح در معني بيع باشد.

ماده 336 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب دوم: در الزاماتی كه بدون قرارداد حاصل ميشود

فصل دوم: در ضمان قهری

مبحث چهارم: در استيفاء

ماده 336 – هر گاه كسی بر حسب امر ديگری اقدام به عملی نمايد كه عرفاً براي آن عمل اجرتی بوده و يا آن شخص عادتاً مهيای آن عمل باشد عامل ‌مستحق اجرت عمل خود خواهد بود مگر اينكه معلوم شود كه قصد تبرّع داشته است.

ماده 341 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث اول: در احكام بيع

ماده 341 – بيع ممكن است مطلق باشد يا مشروط و نيز ممكن است كه براي تسليم تمام يا قسمتی از مبيع يا براي تأديه تمام يا قسمتی از ثمن‌، اجلي قرار داده شود.

ماده 342 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث اول: در احكام بيع

ماده 342 – مقدار و جنس و وصف مبيع بايد معلوم باشد و تعيين مقدار آن به وزن يا كيل يا عدد يا ذرع يا مساحت يا مشاهده، تابع عرف بلد است.

ماده 343 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث اول: در احكام بيع

ماده 343 – اگر مبيع به شرط مقدار معين فروخته شود بيع واقع ميشود اگر چه هنوز مبيع شمرده نشده يا كيل با ذرع نشده باشد.

ماده 344 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث اول: در احكام بيع

ماده 344 – اگر در عقد بيع شرطی ذكر نشده يا براي تسليم مبيع با تأديه قيمت موعدی معين نگشته باشد بيع قطعي و ثمن حال محسوب است مگر‌ اينكه بر حسب عرف و عادت محل يا عرف و عادت تجارت در معاملات تجارتی وجود شرطي يا موعدی معهود باشد اگر چه در قرارداد بيع ذكری نشده باشد.

ماده 345 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث دوم: در طرفين معامله

ماده 345 – هر يك از بايع و مشتری بايد علاوه بر اهليّت قانونی براي معامله اهليّت براي تصرف در مبيع يا ثمن را نيز داشته باشد.

ماده 346 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث دوم: در طرفين معامله

ماده 346 – عقد بيع بايد مقرون برضای طرفين باشد و عقد مكره نافذ نيست.

ماده 347 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث دوم: در طرفين معامله

ماده 347 (اصلاحي 1370/08/14)– شخص كور می تواند خريد و فروش نمايد مشروط بر اينكه شخصاً به طريقی غير از معاينه يا به وسيله كس ديگر ولو طرف معامله جهل خود را مرتفع نمايد.

ماده 348 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 348 – بيع چيزی كه خريد و فروش آن قانوناً ممنوع است و يا چيزی كه ماليّت و يا منفعت عقلایی ندارد يا چيزي كه بايع قدرت بر تسليم آن‌ ندارد باطل است مگر اينكه مشتری خود قادر بر تسلّم باشد.

ماده 349 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 349 – بيع مال وقف صحيح نيست مگر در موردی كه بين موقوف‌ عليهم توليد اختلاف شود به نحوی كه بيم سفك دماء رود يا منجر به خرابي ‌مال موقوفه گردد و همچنين در مواردی كه در مبحث راجع به وقف مقرر است.

ماده 350 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 350 – مبيع ممكن است مفروز باشد يا مشاع يا مقدار معين به طور كلي از شيئی متساوي‌الاجزاء و همچنين ممكن است كلي في‌الذمه باشد.

ماده 351 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 351 – در صورتي كه مبيع كلی يعنی صادق بر افراد عديده باشد بيع وقتی صحيح است كه مقدار و جنس و وصف مبيع ذكر بشود.

ماده 352 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 352 – بيع فضولی نافذ نيست مگر بعد از اجازه مالك به طوری كه در معاملات فضولی مذكور است.

ماده 353 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 353 – هر گاه چيز معيّن به عنوان جنس خاصی فروخته شود و در واقع از آن جنس نباشد بيع باطل است و اگر بعضی از آن از غير جنس باشد نسبت به آن بعض باطل است و نسبت به مابقی مشتري حق فسخ دارد.

ماده 354 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 354 – ممكن است بيع از روی نمونه به عمل آيد در اين صورت بايد تمام مبيع مطابق نمونه تسليم شود والّا مشتری خيار فسخ خواهد‌ داشت.

ماده 355 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 355 – اگر ملكی به شرط داشتن مساحت معين فروخته شده باشد و بعد معلوم شود كه كمتر از آن مقدار است و مشتری حق فسخ معامله را‌ خواهد داشت و اگر معلوم شود كه بيشتر است بايع ميتواند آن را فسخ كند مگر اينكه در هر دو صورت طرفين به محاسبه زياده يا نقيصه تراضی نمايند.

ماده 356 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 356 – هر چيزی كه بر حسب عرف و عادت جزء يا تابع مبيع شمرده شود يا قرائن دلالت بر دخول آن در مبيع نمايد داخل در بيع و متعلق به مشتری است اگر چه در عقد صريحاً ذكر نشده باشد و اگر چه متعاملين جاهل بر عرف باشند.

ماده 357 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 357 – هر چيزی كه بر حسب عرف و عادت جزء يا از تابع مبيع شمرده نشود داخل در بيع نميشود مگر اينكه صريحاً در عقد ذكر شده باشد.

ماده 358 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 358 – نظر به دو ماده قبل در بيع باغ، اشجار و در بيع خانه، ممرّ و مجری و هر چه مُلصق به بنا باشد به طوري كه نتوان آن را بدون خرابي نقل‌ نمود متعلق به مشتري ميشود و بر عكس زراعت در بيع زمين و ميوه در بيع درخت و حمل در بيع حيوان متعلق به مشتری نميشود مگر اينكه‌ تصريح شده باشد يا بر حسب عرف از توابع شمرده شود.

در هر حال طرفين عقد ميتوانند به عكس ترتيب فوق تراضی كنند.

ماده 359 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 359 – هر گاه دخول شيئی در مبيع عرفاً مشكوك باشد آن شيء داخل در بيع نخواهد بود مگر آن كه تصريح شده باشد.

ماده 360 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 360 – هر چيزی كه فروش آن مستقلاً جايز است استثناء آن از مبيع نيز جائز است.

ماده 361 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث سوم: در مبيع

ماده 361 – اگر در بيع عين معيّن معلوم شود كه مبيع وجود نداشته بيع باطل است.

ماده 362 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

ماده 362 – آثار بيعی كه صحيحاً واقع شده باشد از قرار ذيل است:

1) به مجرد وقوع بيع مشتری مالك مبيع و بايع مالك ثمن ميشود.
2) عقد بيع بايع را ضامن درك مبيع و مشتری را ضامن درك ثمن قرار ميدهد.
3)‌ عقد بيع بايع را به تسليم مبيع ملزم مينمايد.
4)‌ عقد بيع مشتری را به تأديه ثمن ملزم ميكند.

ماده 363 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره اول: در ملكيت مبيع و ثمن

ماده 363 – در عقد بيع وجود خيار فسخ براي متبايعين با وجود اجلی براي تسليم مبيع يا تأديه ثمن، مانع انتقال نميشود بنابراين اگر ثمن يا مبيع‌ عين معيّن بوده و قبل از تسليم آن احد متعاملين مُفلس شود طرف ديگر حق مطالبه آن عين را خواهد داشت.

 

ماده 364 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره اول: در ملكيت مبيع و ثمن

ماده 364 – در بيع خياری مالكيت از حين عقد بيع است نه از تاريخ انقضاء خيار و در بيعی كه قبض شرط صحت است مثل بيع صرف انتقال از حين‌ حصول شرط است نه از حين وقوع بيع.

ماده 365 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره اول: در ملكيت مبيع و ثمن

ماده 365 – بيع فاسد اثری در تملّك ندارد.

ماده 366 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره اول: در ملكيت مبيع و ثمن

ماده 366 – هر گاه كسی به بيع فاسد مالي را قبض كند بايد آن را به صاحبش رد نمايد و اگر تلف يا ناقص شود ضامن عين و منافع آن خواهد بود.

ماده 367 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 367 – تسليم عبارتست از دادن مبيع به تصرف مشتری به نحوی كه مُتمكّن از انحاء تصرفات و انتفاعات باشد و قبض عبارت است از‌ استيلاء مشتری بر مبيع.

ماده 368 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 368 – تسليم وقتی حاصل ميشود كه مبيع تحت اختيار مشتری گذاشته شده باشد اگر چه مشتری آن را هنوز عملاً تصرف نكرده باشد.

ماده 369 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 369 – تسليم به اختلاف مبيع به كيفيات مختلفه است و بايد به نحوی باشد كه عرفاً آن را تسليم گويند.

ماده 370 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 370 – اگر طرفين معامله برای تسليم مبيع موعدی قرار داده باشند قدرت بر تسليم در آن موعد شرط است نه در زمان عقد.

ماده 371 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 371 – در بيعی كه موقوف به اجازه مالك است قدرت بر تسليم در زمان اجازه معتبر است.

ماده 372 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 372 – اگر نسبت به بعض مبيع، بايع قدرت بر تسليم داشته و نسبت به بعض ديگر نداشته باشد بيع نسبت به بعض كه قدرت بر تسليم داشته‌ صحيح است و نسبت به بعض ديگر باطل است.

ماده 373 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 373 – اگر مبيع قبلاً در تصرّف مشتری بوده باشد محتاج به قبض جديد نيست و همچنين است در ثمن.

ماده 374 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 374 – در حصول قبض اذن بايع شرط نيست و مشتری ميتواند مبيع را بدون اذن قبض كند.

ماده 375 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 375 – مبيع بايد در محلی تسليم شود كه عقد بيع در آنجا واقع شده است مگر اينكه عرف و عادت مقتضی تسليم در محل ديگر باشد و يا در ‌ضمن بيع محل مخصوصی براي تسليم معين شده باشد.

ماده 421 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

ششم – در خيار غبن

ماده 421 – اگر كسی كه طرف خود را مغبون كرده است تفاوت قيمت را بدهد خيار غبن ساقط نميشود مگر اينكه مغبون به اخذ تفاوت قيمت‌ راضی گردد.

ماده 376 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 376 – در صورت تأخير در تسليم مبيع يا ثمن ممتنع اجبار به تسليم ميشود.

ماده 422 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 422 – اگر بعد از معامله ظاهر شود كه مبيع معيوب بوده مشتری مختار است در قبول مبيع معيوب يا اخذ اَرش يا فسخ معامله.

ماده 377 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 377 – هر يك از بايع و مشتری حق دارد از تسليم مبيع يا ثمن خودداری كند تا طرف ديگر حاضر به تسليم شود مگر اينكه مبيع يا ثمن ‌مؤجّل باشد در اين صورت هر كدام از مبيع يا ثمن كه حال باشد بايد تسليم شود.

ماده 423 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 423 – خيار عيب وقتی برای مشتری ثابت ميشود كه عيب مخفی و موجود در حين عقد باشد.

ماده 378 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 378 – اگر بايع قبل از اخذ ثمن مبيع را به ميل خود تسليم مشتری نمايد حق استرداد آن را نخواهد داشت مگر به موجب فسخ در مورد خيار.

ماده 424 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 424 – عيب وقتی مخفی محسوب است كه مشتری در زمان بيع عالم به آن نبوده است اعم از اينكه اين عدم علم ناشی از آن باشد كه عيب‌ واقعاً مستور بوده است يا اينكه ظاهر بوده ولی مشتری ملتفت آن نشده است.

ماده 379 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 379 – اگر مشتری ملتزم شده باشد كه براي ثمن ضامن يا رهن بدهد و عمل به شرط نكند بايع حق فسخ خواهد داشت. و اگر بايع ملتزم شده‌ باشد كه برای درك مبيع ضامن بدهد و عمل به شرط نكند مشتری حق فسخ دارد.

ماده 425 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 425 – عيبی كه بعد از بيع و قبل از قبض در مبيع حادث شود در حكم عيب سابق است.

ماده 380 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 380 – در صورتيكه مشتری مفلس شود و عين مبيع نزد او موجود باشد بايع حق استرداد آن را دارد و اگر مبيع هنوز تسليم نشده باشد‌ ميتواند از تسليم آن امتناع كند.

ماده 426 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 426 – تشخيص عيب بر حسب عرف و عادت ميشود و بنابراين ممكن است بر حسب ازمنه و امكنه مختلف شود.

ماده 381 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 381 – مخارج تسليم مبيع از قبيل اجرت نقل آن به محل تسليم، اجرت شمردن و وزن كردن و غيره به عهده بايع است، مخارج تسليم ثمن بر‌ عهده مشتری است.

ماده 427 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 427 – اگر در مورد ظهور عيب مشتری اختيار اَرش كند تفاوتی كه بايد به او داده شود به طريق ذيل معين ميگردد:
‌قيمت حقيقی مبيع در حال بي‌عيبی و قيمت حقيقی آن در حال معيوبی به توسط اهل خبره معين ميشود.
‌اگر قيمت آن در حال بي‌عيبی مساوی با قيمتی باشد كه در زمان بيع بين طرفين مقرر شده است تفاوت بين اين قيمت و قيمت مبيع در حال معيوبی مقدار اَرش خواهد بود.
‌و اگر قيمت مبيع در حال بي‌عيبی كمتر يا زيادتر از ثمن معامله باشد نسبت بين قيمت مبيع در حال معيوبی و قيمت آن در حال بي‌عيبی معين شده و‌ بايع بايد از ثمن مقرر به همان نسبت نگاه داشته و بقيه را به عنوان اَرش به مشتری رد كند.

ماده 382 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 382 – هر گاه عرف و عادت از بابت مخارج معامله يا محل تسليم بر خلاف ترتيبی باشد كه ذكر شده و يا در عقد بر خلاف آن شرط شده باشد ‌بايد بر طبق متعارف يا مشروط در عقد رفتار شود و همچنين متبايعين ميتوانند آن را به تراضی تغيير دهند.

ماده 428 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 428 – در صورت اختلاف بين اهل خبره حد وسط قيمت ها معتبر است.

ماده 383 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 383 – تسليم بايد شامل آن چيزی هم باشد كه اجزاء و توابع مبيع شمرده ميشود.

ماده 429 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 429 – در موارد ذيل مشتری نميتواند بيع را فسخ كند و فقط ميتواند ارش بگيرد:
1) در صورت تلف شدن مبيع نزد مشتری يا منتقل كردن آن به غير.
2) در صورتی كه تغييری در مبيع پيدا شود اعم از اينكه تغيير به فعل مشتری باشد يا نه.
3) در صورتي كه بعد از قبض مبيع عيب ديگری در آن حادث شود مگر اينكه در زمان خيار مختص به مشتری حادث شده باشد كه در اين صورت‌ مانع از فسخ و رد نيست.

ماده 384 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 384 – هر گاه در حال معامله مبيع از حيث مقدار معين بوده و در وقت تسليم كمتر از آن مقدار در آيد مشتری حق دارد كه بيع را فسخ كند يا‌ قيمت موجود را با تأديه حِصه‌اي از ثمن به نسبت موجود قبول نمايد و اگر مبيع زياده از مقدار معين باشد زياده مال بايع است.

ماده 430 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 430 – اگر عيب حادث بعد از قبض در نتيجه عيب قديم باشد مشتری حق رد را نيز خواهد داشت.

ماده 385 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 385 – اگر مبيع از قبيل خانه يا فرش باشد كه تجزيه آن بدون ضرر ممكن نميشود و به شرط بودن مقدار معين فروخته شده ولی در حين تسليم‌ كمتر يا بيشتر در آيد در صورت اولی مشتری و در صورت دوم بايع حق فسخ خواهد داشت.

ماده 431 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 431 – در صورتی كه در يک عقد چند چيز فروخته شود بدون اينكه قيمت هر يک علی حده معين شده باشد و بعضی از آن ها معيوب درآيد‌ مشتری بايد تمام آن را ردّ كند و ثمن را مسترد دارد يا تمام را نگاه دارد و اَرش بگيرد و تبعيض نميتواند بكند مگر به رضای بايع.

ماده 386 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 386 – اگر در مورد دو ماده قبل معامله فسخ شود بايع بايد علاوه بر ثمن مخارج معامله و مصارف متعارف را كه مشتری نموده است بدهد.

ماده 432 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 432 – در صورتی كه در يک عقد بايع يک نفر و مشتری متعدد باشد و در مبيع عيبی ظاهر شود يكی از مشتری ها نميتواند سهم خود را به تنهائی ردّ كند و ديگري سهم خود را نگاه دارد مگر با رضای بايع و بنا بر اين اگر در ردّ مبيع اتفاق نكردند فقط هر يک از آنها حق اَرش خواهد داشت.

ماده 387 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 387 – اگر مبيع قبل از تسليم بدون تقصير و اهمال از طرف بايع تلف شود بيع منفسخ و ثمن بايد به مشتری مسترد گردد مگر اينكه بايع براي‌ تسليم به حاكم يا قائم مقام او رجوع نموده باشد كه در اين صورت تلف از مال مشتری خواهد بود.

ماده 433 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 433 – اگر در يک عقد بايع متعدد باشد مشتری ميتواند سهم يكی را ردّ و ديگری را با اخذ اَرش قبول كند.

ماده 388 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 388 – اگر قبل از تسليم در مبيع نقصی حاصل شود مشتری حق خواهد داشت كه معامله را فسخ نمايد.

ماده 434 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 434 – اگر ظاهر شود كه مبيع معيوب اصلاً ماليت و قيمت نداشته بيع باطل است و اگر بعض مبيع قيمت نداشته باشد بيع نسبت به آن بعض‌ باطل است و مشتری نسبت به باقی از جهت تبعّض صفقه اختيار فسخ دارد.

ماده 389 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره دوم: در تسليم

ماده 389 – اگر در مورد دو ماده فوق تلف شدن مبيع يا نقص آن ناشی از عمل مشتری باشد، مشتری حقي بر بايع ندارد و بايد ثمن را تأديه كند.

ماده 435 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 435 – خيار عيب بعد از علم به آن فوری است.

ماده 390 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره سوم: در ضمان درک

ماده 390 – اگر بعد از قبض ثمن مبيع كلاً يا جزئاً مستحق‌ّ لِلغير درآيد بايع ضامن است اگر چه تصريح به ضمان نشده باشد.

ماده 436 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 436 – اگر بايع از عيوب مبيع تبرّی كرده باشد به اينكه عهده عيوب را از خود سلب كرده يا با تمام عيوب بفروشد مشتری در صورت ظهور‌ عيب حق رجوع به بايع نخواهد داشت و اگر بايع از عيب خاصي تبرّی كرده باشد فقط نسبت به همان عيب حق مراجعه ندارد.

ماده 391 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره سوم: در ضمان درک

ماده 391 – در صورت مستحق‌ّ لِلغير بر آمدن كل يا بعض از مبيع بايع بايد ثمن مبيع را مسترد دارد و در صورت جهل مشتری به وجود فساد بايع بايد‌ از عهده غرامات وارده بر مشتری نيز برآيد.

ماده 437 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هفتم – در خيار عيب

ماده 437 – از حيث احكام عيب ثمن شخصی مثل مبيع شخصی است.

ماده 392 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره سوم: در ضمان درک

ماده 392 – در مورد ماده قبل بايع بايد از عهده تمام ثمنی كه اخذ نموده است نسبت به كل يا بعض بر آيد اگرچه بعد از عقد بيع به علتی از علل در‌ مبيع كسر قيمتی حاصل شده باشد.

ماده 438 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هشتم – در خيار تدليس

ماده 438 – تدليس عبارت است از عملياتی كه موجب فريب طرف معامله شود.

ماده 393 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره سوم: در ضمان درک

ماده 393 – راجع به زيادتی كه از عمل مشتری در مبيع حاصل شده باشد مقررات ماده 314 مجری خواهد بود.

ماده 439 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هشتم – در خيار تدليس

ماده 439 – اگر بايع تدليس نموده باشد مشتری حق فسخ بيع را خواهد داشت و همچنين است بايع نسبت به ثمن شخصی در صورت تدليس‌ مشتری.

ماده 394 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره چهارم: در تأديه ثمن

ماده 394 – مشتری بايد ثمن را در موعد و در محل و بر طبق شرائطي كه در عقد بيع مقرر شده است تأديه نمايد.

ماده 440 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

هشتم – در خيار تدليس

ماده 440 – خيار تدليس بعد از علم به آن فوری است.

ماده 395 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث چهارم: در آثار بيع

فقره چهارم: در تأديه ثمن

ماده 395 – اگر مشتری ثمن را در موعد مقرر تأديه نكند بايع حق خواهد داشت كه بر طبق مقررات راجع به خيار تأخير ثمن معامله را فسخ يا از‌ حاكم اجبار مشتری را به تأديه بخواهد.

ماده 441 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

نهم – در خيار تَبَعُّض صفقه

ماده 441 – خيار تَبَعُّض صفقه وقتی حاصل ميشود كه عقد بيع نسبت به بعض مبيع به جهتی از جهات باطل باشد در اين صورت مشتری حق‌ خواهد داشت بيع را فسخ نمايد يا به نسبت قسمتی كه بيع واقع شده است قبول كند و نسبت به قسمتی كه بيع باطل بوده است ثمن را استرداد كند.

ماده 396 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

ماده 396 – خيارات از قرار ذيلند:
1 – خيار مجلس
2 – خيار حيوان
3 – خيار شرط
4 – خيار تأخير ثمن
5- خيار رؤيت و تخلف وصف
6 – خيار غبن
7- خيار عيب
8 – خيار تدليس
9 – خيار تبعض صفقه
10- خيار تخلف شرط

ماده 442 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

نهم – در خيار تَبَعُّض صفقه

ماده 442 – در مورد تبعُّض صفقه قسمتی از ثمن كه بايد به مشتری بر گردد به طريق ذيل حساب ميشود:
‌آن قسمت از مبيع كه به ملكيت مشتری قرار گرفته منفرداً قيمت ميشود و هر نسبتی كه بين قيمت مزبور و قيمتی كه مجموع مبيع در حال اجتماع دارد‌ پيدا شود به همان نسبت از ثمن را بايع نگاه داشته و بقيه را بايد به مشتری رد نمايد.

ماده 397 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

‌اول – در خيار مجلس

ماده 397 – هر يک از متبايعين بعد از عقد فی المجلس و مادام كه متفرق نشده‌اند اختيار فسخ معامله را دارند.

ماده 443 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

نهم – در خيار تَبَعُّض صفقه

ماده 443 – تبعض صفقه وقتی موجب خيار است كه مشتری در حين معامله عالم به آن نباشد ولی در هر حال ثمن تقسيط ميشود.

ماده 398 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

دوم – در خيار حيوان

ماده 398 – اگر مبيع حيوان باشد مشتری تا سه روز از حين عقد اختيار فسخ معامله را دارد

ماده 444 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

دهم – در خيار تخلّف شرط

ماده 444 – احكام خيار تخلف شرطی به طوری است كه در مواد 234 الی 245 ذكر شده است.

ماده 399 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

سوم – در خيار شرط

ماده 399 – در عقد بيع ممكن است شرط شود كه در مدت معين برای بايع يا مشتری يا هر دو يا شخص خارجی اختيار فسخ معامله باشد.

ماده 445 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 445 – هر يک از خيارات بعد از فوت منتقل به ورّاث ميشود.

ماده 400 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

سوم – در خيار شرط

ماده 400 – اگر ابتداء مدت خيار ذكر نشده باشد ابتداء آن از تاريخ عقد محسوب است و الّا تابع قرارداد متعاملين است.

ماده 446 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 446 – خيار شرط ممكن است به قيد مباشرت و اختصاص به شخص مشروط ‌له قرار داده شود در اين صورت منتقل به وراث نخواهد شد.

ماده 401 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

سوم – در خيار شرط

ماده 401 – اگر برای خيار شرط مدت نشده باشد هم شرط خيار و هم بيع باطل است

ماده 402 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

چهارم – در خيار تأخير ثمن

ماده 402 – هر گاه مبيع عين خارجی و يا در حكم آن بوده و برای تأديه ثمن يا تسليم مبيع بين متبايعين اجلي معيّن نشده باشد اگر سه روز از تاريخ‌ بيع بگذرد و در اين مدت نه بايع مبيع را تسليم مشتری نمايد و نه مشتری تمام ثمن را به بايع بدهد بايع مختار در فسخ معامله ميشود.

ماده 447 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 447 – هر گاه شرط خيار برای شخصی غير از متعاملين شده باشد منتقل به ورثه نخواهد شد.

ماده 403 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

چهارم – در خيار تأخير ثمن

ماده 403 – اگر بايع به نحوی از انحاء مطالبه ثمن نمايد و به قرائن معلوم گردد كه مقصود التزام به بيع بوده است خيار او ساقط خواهد شد.

ماده 448 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 448 – سقوط تمام يا بعضی از خيارات را ميتوان در ضمن عقد شرط نمود.

ماده 404 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

چهارم – در خيار تأخير ثمن

ماده 404 – هر گاه بايع در ظرف سه روز از تاريخ بيع تمام مبيع را تسليم مشتری كند يا مشتری تمام ثمن را ببايع بدهد ديگر براي بايع اختيار فسخ‌ نخواهد بود اگر چه ثانياً به نحوی از انحاء مبيع به بايع و ثمن به مشتری برگشته باشد.

ماده 449 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 449 – فسخ به هر لفظ يا فعلی كه دلالت بر آن نمايد حاصل ميشود.

ماده 405 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

چهارم – در خيار تأخير ثمن

ماده 405 – اگر مشتری ثمن را حاضر كرد كه بدهد و بايع از اخذ آن امتناع نمود خيار فسخ نخواهد داشت.

ماده 450 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 450 – تصرفاتی كه نوعاً كاشف از رضای معامله باشد امضای فعلی است مثل آن كه مشتری كه خيار دارد با علم به خيار مبيع را بفروشد يا رهن‌ بگذارد.

ماده 406 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

چهارم – در خيار تأخير ثمن

ماده 406 – خيار تأخير مخصوص بايع است و برای مشتری از جهت تأخير در تسليم مبيع اين اختيار نميباشد.

ماده 451 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 451 – تصرفاتی كه نوعاً كاشف از به هم زدن معامله باشد فسخ فعلی است.

ماده 407 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

چهارم – در خيار تأخير ثمن

ماده 407 – تسليم بعض ثمن يا دادن آن به كسی كه حق قبض ندارد خيار بايع را ساقط نميكند.

ماده 452 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 452 – اگر متعاملين هر دو خيار داشته باشند و يكی از آنها امضا كند و ديگری فسخ نمايد معامله منفسخ ميشود.

ماده 408 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

چهارم – در خيار تأخير ثمن

ماده 408 – اگر مشتری برای ثمن ضامن بدهد يا بايع ثمن را حواله دهد بعد از تحقيق حواله خيار تأخير ساقط ميشود.

ماده 453 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 453 – در خيار مجلس و حيوان و شرط اگر مبيع بعد از تسليم و در زمان خيار بايع يا متعاملين تلف يا ناقص شود بر عهده مشتری است و اگر‌ خيار مختص مشتری باشد تلف يا نقص به عهده بايع است.

ماده 409 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

چهارم – در خيار تأخير ثمن

ماده 409 – هر گاه مبيع از چيزهائی باشد كه در كمتر از سه روز فاسد و يا كم قيمت ميشود ابتداء خيار از زمانی است كه مبيع مشرف به فساد يا‌ كسر قيمت ميگردد.

ماده 454 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 454 – هر گاه مشتری مبيع را اجاره داده باشد و بيع فسخ شود اجاره باطل نميشود مگر اينكه عدم تصرفات ناقله در عين و منفعت بر مشتری صريحاً يا ضمناً شرط شده كه در اين صورت اجاره باطل است.

ماده 410 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

پنجم – در خيار رؤيت و تخلف وصف

ماده 410 – هر گاه كسي مالی را نديده و آن را فقط به وصف بخرد بعد از ديدن اگر دارای اوصافی كه ذكر شده است نباشد مختار ميشود كه بيع را‌ فسخ كند يا به همان نحو كه هست قبول نمايد.

ماده 455 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 455 – اگر پس از عقد بيع مشتری تمام يا قسمتی از مبيع را متعلق حق غير قرار دهد مثل اينكه نزد كسی رهن گذارد فسخ معامله موجب زوال‌ حق شخص مزبور نخواهد شد مگر اينكه شرط خلاف شده باشد.

ماده 411 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

پنجم – در خيار رؤيت و تخلف وصف

ماده 411 – اگر بايع مبيع را نديده ولی مشتری آن را ديده باشد و مبيع غير اوصافی كه ذكر شده است دارا باشد فقط بايع خيار فسخ خواهد داشت.

ماده 456 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 456 – تمام انواع خيار در جميع معاملات لازمه ممكن است موجود باشد مگر خيار مجلس و حيوان و تأخير ثمن كه مخصوص بيع است.

ماده 412 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

پنجم – در خيار رؤيت و تخلف وصف

ماده 412 – هر گاه مشتری بعضی از مبيع را ديده و بعض ديگر را به وصف يا از روی نمونه خريده باشد و آن بعض مطابق وصف يا نمونه نباشد ‌ميتواند تمام مبيع را رد كند يا تمام آن را قبول نمايد.

ماده 457 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجع به آن

فقره دوم: در احكام خيارات به طور كلی

ماده 457 – هر بيع لازم است مگر اينكه يكی از خيارات در آن ثابت شود.

ماده 413 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

پنجم – در خيار رؤيت و تخلف وصف

ماده 413 – هر گاه يكی از متبايعين مالی را سابقاً ديده و به اعتماد رؤيت سابق معامله كند و بعد از رؤيت معلوم شود كه مال مزبور اوصاف سابقه را‌ ندارد اختيار فسخ خواهد داشت.

ماده 458 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دوم: در بيع شرط

ماده 458 – در عقد بيع متعاملين ميتوانند شرط نمايند كه هر گاه بايع در مدت معينی تمام مثل ثمن را به مشتری ردّ كند خيار فسخ معامله را نسبت‌ به تمام مبيع داشته باشد و همچنين ميتوانند شرط كنند كه هر گاه بعض مثل ثمن را ردّ كرد خيار فسخ معامله را نسبت به تمام يا بعض مبيع داشته باشد‌ در هر حال حق خيار تابع قرارداد متعاملين خواهد بود و هر گاه نسبت به ثمن قيد تمام يا بعض نشده باشد خيار ثابت نخواهد بود مگر با ردّ تمام ثمن.

ماده 414 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

پنجم – در خيار رؤيت و تخلف وصف

ماده 414 – در بيع كلی خيار رؤيت نيست و بايع بايد جنسی بدهد كه مطابق با اوصاف مقرره بين طرفين باشد.

ماده 459 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دوم: در بيع شرط

ماده 459 – در بيع شرط به مجرد عقد مبيع ملک مشتری ميشود با قيد خيار براي بايع بنابراين اگر بايع به شرايطی كه بين او و مشتری براي‌ استرداد مبيع مقرر شده است عمل نمايد بيع قطعی شده و مشتری مالک قطعی مبيع ميگردد و اگر بالعكس بايع به شرايط مزبوره عمل نمايد و مبيع را‌ استرداد كند از حين فسخ مبيع مال بايع خواهد شد ولي نماآت و منافع حاصله از حين عقد تا حين فسخ مال مشتری است.

ماده 415 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

پنجم – در خيار رؤيت و تخلف وصف

ماده 415 – خيار رؤيت و تخلف وصف بعد از رؤيت فوری است.

ماده 460 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دوم: در بيع شرط

ماده 460 – در بيع شرط مشتری نميتواند در مبيع تصرفی كه منافی خيار باشد از قبيل نقل و انتقال و غيره بنمايد.

ماده 416 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

ششم – در خيار غبن

ماده 416 – هر يک از متعاملين كه در معامله غبن فاحش داشته باشد بعد از علم به غبن ميتواند معامله را فسخ كند.

ماده 461 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دوم: در بيع شرط

ماده 461 – اگر مشتری در زمان خيار از اخذ ثمن امتناع كند بايع ميتواند با تسليم ثمن به حاكم يا قائم مقام او معامله را فسخ كند.

ماده 417 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

ششم – در خيار غبن

ماده 417 (اصلاحي 1370/08/14)– غبن در صورتی فاحش است كه عرفاً قابل مسامحه نباشد.

ماده 462 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دوم: در بيع شرط

ماده 462 – اگر مبيع به شرط به واسطه فوت مشتری به ورثه او منتقل شود حق فسخ بيع در مقابل ورثه به همان ترتيبی كه بوده است باقي خواهد‌ بود.

ماده 418 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

ششم – در خيار غبن

ماده 418 – اگر مغبون در حين معامله عالم به قيمت عادله بوده است خيار فسخ نخواهد داشت.

ماده 463 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دوم: در بيع شرط

ماده 463 – اگر در بيع شرط معلوم شود كه قصد بايع حقيقت بيع نبوده است احكام بيع در آن مجری نخواهد بود.

ماده 419 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

ششم – در خيار غبن

ماده 419 – در تعيين مقدار غبن شرايط معامله نيز بايد منظور گردد.

ماده 464 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سوم: در معاوضه

ماده 464 – معاوضه عقدی است كه به موجب آن يكی از طرفين مالی ميدهد به عوض مال ديگر كه از طرف ديگر اخذ ميكند بدون ملاحظه اينكه يكی از عوضين مبيع و ديگری ثمن باشد.

ماده 420 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّك

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل اول: در بيع

مبحث پنجم: در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول: در خيارات

ششم – در خيار غبن

ماده 420 – خيار غبن بعد از علم به غبن فوری است.

ماده 465 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سوم: در معاوضه

ماده 465 – در معاوضه احكام خاصه بيع جاری نيست.

ماده 466 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

ماده 466 – اجاره عقدی است كه به موجب آن مستأجر مالك منافع عين مستأجره ميشود. اجاره دهنده را موجر و اجاره كننده را مستأجر و مورد‌ اجاره را عين مستأجره گويند.

ماده 467 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

ماده 467 – مورد اجاره ممكن است اشياء يا حيوان يا انسان باشد.

ماده 468 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 468 – در اجاره اشياء مدت اجاره بايد معين شود و الّا اجاره باطل است.

ماده 469 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 469 – مدت اجاره از روزی شروع ميشود كه بين طرفين مقرر شده است و اگر در عقد اجاره
ابتدای مدت ذكر نشده باشد از وقت عقد‌ محسوب است.

ماده 470 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 470 – در صحّت اجاره قدرت بر تسليم عين مستأجره شرط است.

ماده 471 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 471 – برای صحّت اجاره بايد انتفاع از عين مستأجره با بقای اصل آن ممكن باشد.

ماده 472 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 472 – عين مستأجره بايد معين باشد و اجاره عين مجهول يا مردد باطل است.

ماده 473 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 473 – لازم نيست كه مؤجر مالک عين مستأجره باشد ولی بايد مالک منافع آن باشد.

ماده 474 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 474 – مستأجر ميتواند عين مستأجره را به ديگری اجاره بدهد مگر اينكه در عقد اجاره خلاف آن شرط شده باشد.

ماده 475 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 475 – اجاره مال مشاع جائز است ليكن تسليم عين مستأجره موقوف است به اذن شريک.

ماده 476 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 476 – موجر بايد عين مستأجره را تسليم مستأجر كند و در صورت امتناع موجر اجبار ميشود و در صورت تعذُّر اجبار مستأجر خيار فسخ‌ دارد.

ماده 477 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 477 – موجر بايد عين مستأجره را در حالتی تسليم نمايد كه مستأجر بتواند استفاده مطلوبه از آن را بكند.

ماده 478 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 478 – هر گاه معلوم شود عين مستأجره در حال اجاره معيوب بوده مستأجر ميتواند اجاره را فسخ كند يا به همان نحوی كه بوده است اجاره را‌ با تمام اجرت قبول كند ولی اگر موجر رفع عيب كند به نحوی كه به مستأجر ضرري نرسد مستأجر حق فسخ ندارد.

ماده 479 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 479 – عيبی كه موجب فسخ اجاره ميشود عيبی است كه موجب نقصان منفعت يا صعوبت در انتفاع باشد.

ماده 480 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 480 – عيبی كه بعد از عقد و قبل از قبض منفعت در عين مستأجره حادث شود موجب خيار است و اگر عيب در اثناء مدت اجاره حادث شود ‌نسبت به بقيه مدت خيار ثابت است.

ماده 481 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 481 – هر گاه عين مستأجره به واسطه عيب از قابليت انتفاع خارج شده و نتوان رفع عيب نمود اجاره باطل ميشود.

ماده 482 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 482 – اگر مورد اجاره عين كلی باشد و فردی كه موجر داده معيوب درآيد مستأجر حق فسخ ندارد و ميتواند موجر را مجبور به تبديل آن‌ نمايد و اگر تبديل آن ممكن نباشد حق فسخ خواهد داشت.

ماده 483 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 483 – اگر در مدت اجاره عين مستأجره به واسطه حادثه كلاً يا بعضاً تلف شود از زمان تلف نسبت به مقدار تلف شده منفسخ ميشود و در‌صورت تلف بعض آن مستأجر حق دارد اجاره را نسبت به بقيه فسخ كند يا فقط مطالبه تقليل نسبی مال‌الاجاره نمايد.

ماده 484 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 484 – موجر نميتواند در مدت اجاره در عين مستأجره تغييری دهد كه مُنافي مقصود مستأجر از استيجار باشد.

ماده 485 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 485 – اگر در مدت اجاره در عين مستأجره تعميراتی لازم آيد كه تأخير در آن موجب ضرر موجر باشد مستأجر نميتواند مانع تعميرات مزبوره‌ گردد اگر چه در مدت تمام يا قسمتی از زمان تعمير نتواند از عين مستأجره كلاً يا بعضاً استفاده نمايد در اينصورت حق فسخ اجاره را خواهد داشت.

ماده 486 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 486 – تعميرات و كليه مخارجی كه در عين مستأجره برای امكان انتفاع از آن لازم است به عهده مالک است مگر آن كه شرط خلاف شده يا‌ عرف بلد بر خلاف آن جاری باشد و همچنين است آلات و ادواتی كه برای امكان انتفاع از عين مستأجره لازم ميباشد.

ماده 487 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 487 – هر گاه مستأجر نسبت به عين مستأجره تَعَدّی يا تفريط نمايد و مؤجر قادر بر منع آن نباشد موجِر حق فسخ دارد.

ماده 488 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 488 – اگر شخص ثالثی بدون ادعاء حقی در عين مستأجره يا منافع آن مزاحم مستأجر گردد در صورتي كه قبل از قبض باشد مستأجر حق فسخ‌ دارد و اگر فسخ ننمود ميتواند برای رفع مزاحمت و مطالبه اجرت‌المثل به خود مزاحم رجوع كند و اگر مزاحمت بعد از قبض واقع شود حق فسخ ندارد‌ و فقط ميتواند به مزاحم رجوع كند.

ماده 489 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 489 – اگر شخصی كه مزاحمت مينمايد مُدّعي حقّ نسبت به عين مستأجره يا منافع آن باشد مزاحم نميتواند عين مزبور را از يد مستأجر‌انتزاع نمايد مگر بعد از اثبات حق با طرفيت مالک و مستأجر هر دو.

ماده 490 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 490 – مستأجر بايد:
اولاً – در استعمال عين مستأجره به نحو متعارف رفتار كرده و تَعَدّي يا تفريط نكند.
‌ثانياً – عين مستأجره برای همان مصرفی كه در اجاره مقرر شده و در صورت عدم تعيين در منافع مقصوده كه از اوضاع و احوال استنباط ميشود‌ استعمال نمايد.
‌ثالثاً – مال‌الاجاره را در مواعدی كه بين طرفين مقرر است تأديه كند و در صورت عدم تعيين موعد نقداً بايد بپردازد.

ماده 491 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 491 – اگر منفعتی كه در اجاره تعيين شده است به خصوصيت آن منظور نبوده مستأجر ميتواند استفاده منفعتی كند كه از حيث ضرر مساوی يا‌ كمتر از منفعت معيّنه باشد.

ماده 492 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 492 – اگر مستأجر عين مستأجره را در غير موردی كه در اجاره ذكر شده باشد يا از اوضاع و احوال استنباط ميشود استعمال كند و منع آن‌ ممكن نباشد موجر حق فسخ اجاره را خواهد داشت.

ماده 493 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 493 – مستأجر نسبت به عين مستأجره ضامن نيست به اين معنی كه اگر عين مستأجره بدون تفريط يا تَعَدّي او كلاً يا بعضاً تلف شود مسئول نخواهد بود ولی اگر مستاجر تفريط يا تَعَدّي نمايد ضامن است اگر چه نقص در‌ نتيجه تفريط يا تَعَدّي حاصل نشده باشد.

ماده 494 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 494 – عقد اجاره به محض انقضاء مدت برطرف ميشود و اگر پس از انقضاء آن مستأجر عين مستأجره را بدون اذن مالک مدتی در تصرف‌ خود نگاه دارد موجر برای مدت مزبور مستحق اجرت‌المثل خواهد بود اگر چه مستأجر استيفاء منفعت نكرده باشد و اگر با اجازه مالک در تصرف نگاه‌ دارد وقتي بايد اجرت‌المثل بدهد كه استيفاء منفعت كرده باشد مگر اينكه مالک اجازه داده باشد كه مجاناً استفاده نمايد.

ماده 495 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 495 – اگر برای تأديه مال‌الاجاره ضامنی داده شده باشد ضامن مسئول اجرت‌المثل مذكور در ماده فوق نخواهد بود.

ماده 496 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 496 – عقد اجاره به واسطه تلف شدن عين مستأجره از تاريخ تلف باطل میشود و نسبت به تخلف از شرايطی كه بين مؤجر و مستأجر مقرر‌ است خيار فسخ از تاريخ تخلف ثابت ميگردد.

ماده 497 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 497 – عقد اجاره به واسطه فوت موجر يا مستأجر باطل نميشود وليكن اگر موجر فقط برای مدت عمر خود مالک منافع عين مستأجره بوده‌ است اجاره به فوت موجر باطل ميشود اگر شرط مباشرت مستأجر شده باشد به فوت مستأجر باطل ميگردد.

ماده 498 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 498 – اگر عين مستأجره به ديگری منتقل شود اجاره به حال خود باقی است مگر اينكه موجر حق فسخ در صورت نقل را برای خود شرط ‌كرده باشد.

ماده 499 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 499 – هر گاه مُتولّی با ملاحظه صرفه وقف مال موقوفه را اجاره دهد اجاره به فوت او باطل نميگردد.

ماده 500 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 500 – در بيع شرط مشتری ميتواند مبيع را برای مدتی كه بايع حق خيار ندارد اجاره دهد واگر اجاره منافی با خيار بايع باشد بايد به وسيله جعل‌ خيار يا نحو آن حق بايع را محفوظ دارد و الّا اجاره تا حدی كه مُنافی با حق بايع باشد باطل خواهد بود.

ماده 501 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 501 – اگر در عقد اجاره مدت به طور صريح ذكر نشده و مال‌الاجاره هم از قرار روز يا ماه يا سالی فلان مبلغ معين شده باشد اجاره براي يک روز يا يک ماه يا يک سال صحيح خواهد بود و اگر مستأجر عين مستأجره را بيش از مدتهای مزبوره در تصرف خود نگاه دارد و موجر هم تخليه يد او را‌ نخواهد موجر به موجب مراضات حاصله برای بقيه مدت و به نسبت زمان تصرف مستحق اجرت مقرر بين طرفين خواهد بود.

ماده 502 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 502 – اگر مستأجر در عين مستأجره بدون اذن موجر تعميراتی نمايد حق مطالبه قيمت آن را نخواهد داشت.

ماده 503 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 503 – هر گاه مستأجر بدون اجازه موجر در خانه يا زمينی كه اجاره كرده وضع بنا يا غَرس اشجار كند هر يک از موجر و مستأجر حق دارد هر‌ وقت بخواهد بنا را خراب يا درخت را قلع نمايد در اين صورت اگر در عين مستأجره نقصی حاصل شود بر عهده مستأجر است.

ماده 504 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 504 – هر گاه مستأجر به موجب عقد اجاره مجاز در بنا يا غَرس بوده موجر نميتواند مستأجر را به خراب كردن يا كندن آن اجبار كند و بعد از‌ انقضاء مدت اگر بنا يا درخت در تصرف مستأجر باقی بماند موجر حق مطالبه اجرت‌المثل زمين را خواهد داشت و اگر در تصرف موجر باشد مستأجر‌ حق مطالبه اجرت‌المثل بنا يا درخت را خواهد داشت.

ماده 505 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 505 – اقساط مال‌الاجاره كه به علّت نرسيدن موعد پرداخت آن بر ذمّه مستأجر مستقر نشده است به موت او حاصل نميشود.

ماده 506 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث اول: در اجاره اشياء

ماده 506 – در اجاره عقار آفت زراعت از هر قبيل كه باشد به عهده مستأجر است مگر اينكه در عقد اجاره طور ديگر شرط شده باشد.

ماده 507 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث دوم: در اجاره حيوانات

ماده 507 – در اجاره حيوان تعيين منفعت يا به تعيين مدت اجاره است يا به بيان مسافت و محلی كه راكب يا محمول بايد به آنجا حمل شود.

ماده 508 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث دوم: در اجاره حيوانات

ماده 508 – در موردی كه منفعت به بيان مدت اجاره معلوم شود تعيين راكب يا مَحمول لازم نيست ولی مستأجر نميتواند زياده بر مقدار مُتَعارف‌ حمل كند و اگر منفعت به بيان مسافت و محل معين شده باشد تعيين راكب يا مَحمول لازم است.

ماده 509 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث دوم: در اجاره حيوانات

ماده 509 – در اجاره حيوان ممكن است شرط شود كه اگر موجِر در وقت معين مَحمول را به مقصد نرساند مقدار معينی از مال‌الاجاره كم شود.

ماده 510 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث دوم: در اجاره حيوانات

ماده 510 – در اجاره حيوان لازم نيست كه عين مستأجره حيوان معينی باشد بلكه تعيين آن به نوع معينی كافی خواهد بود.

ماده 511 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث دوم: در اجاره حيوانات

ماده 511 – حيوانی كه مورد اجاره است بايد برای همان مقصودی استعمال شود كه قصد طرفين بوده است بنابراين حيوانی كه برای سواری اجاره‌ شده است نمي‌توان براي باركشی استعمال نمود.

ماده 512 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث سوم: در اجاره اشخاص

ماده 512 – در اجاره اشخاص كسی كه اجاره ميكند مستأجر و كسی كه مورد اجاره واقع ميشود اجير و مال‌الاجاره اجرت ناميده ميشود.

ماده 513 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث سوم: در اجاره اشخاص

ماده 513 – اقسام عمده اجاره اشخاص از قرار ذيل است:
1 – اجاره خدمه و كارگران از هر قبيل.
2 – اجاره متصديان حمل و نقل اشخاص يا مال‌التجاره اعم از راه خشكی يا آب يا هوا.

ماده 514 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث سوم: در اجاره اشخاص

فقره اول: در اجاره خدمه و كارگر

ماده 514 – خادم يا كارگر نميتواند اجير شود مگر برای مدت معينی يا برای انجام امر معينی.

ماده 515 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث سوم: در اجاره اشخاص

فقره اول: در اجاره خدمه و كارگر

ماده 515 – اگر كسی بدون تعيين انتهاء مدت اجير شود مدت اجاره محدود خواهد بود به مدتی كه مزد از قرار آن معين شده است بنابراين اگر مزد ‌اجير از قرار روز يا هفته يا ماه يا سالی فلان مبلغ معين شده باشد مدت اجاره محدود به يک روز يا يک هفته يا يک ماه يا يک سال خواهد بود و پس از‌ انقضاء مدت مزبور اجاره برطرف ميشود ولی اگر پس از انقضاء مدت اجير به خدمت خود دوام دهد و موجر او را نگاه دارد اجير نظر به مُراضات حاصله به همان طوری كه در زمان اجاره بين او و موجر مقرر بود مستحق اجرت خواهد شد.

ماده 516 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث سوم: در اجاره اشخاص

فقره دوم: در اجاره متصدی حمل و نقل

ماده 516 – تعهُّدات متصديان حمل و نقل اعم از اينكه از راه خشكی يا آب يا هوا باشد برای حفاظت و نگاه داری اشيایی كه به آنها سپرده ميشود‌ همان است كه برای امانت داران مقرر است بنابراين در صورت تفريط يا تَعَدّی مسئول تلف يا ضايع شدن اشيایی خواهند بود كه برای حمل به آنها داده‌ ميشود و اين مسئوليت از تاريخ تحويل اشياء به آنان خواهد بود.

ماده 517 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهارم: در اجاره

مبحث سوم: در اجاره اشخاص

فقره دوم: در اجاره متصدی حمل و نقل

ماده 517 – مفاد ماده 509 در مورد متصديان حمل و نقل نيز مُجری خواهد بود.

ماده 518 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 518 – مُزارعه عقدی است كه به موجب آن اَحَد طرفين زمينی را برای مدت معيّنی به طرف ديگر ميدهد كه آن را زراعت كرده و حاصل را‌ تقسيم كنند.

ماده 519 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 519 – در عقد مُزارعه حِصّه هر يک از مُزارع و عامل بايد به نحو اشاعه از قبيل رُبع يا ثُلث يا نصف و غيره معين گردد و اگر به نحو ديگر باشد‌ احكام مُزارعه جاری نخواهد شد.

ماده 520 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 520 – در مُزارعه جائز است شرط شود كه يكی از دو طرف علاوه بر حِصّه از حاصل مال ديگری نيز به طرف مقابل بدهد.

ماده 521 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 521 – در عقد مُزارعه ممكن است هر يک از بذر و عوامل مال مُزارع باشد يا عامل در اين صورت نيز حِصّه مشاع هر يک از طرفين بر طبق‌ قرارداد يا عرف بَلَد خواهد بود.

ماده 522 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 522 – در عقد مُزارعه لازم نيست كه متصرف زمين مالک آن هم باشد ولی لازم است كه مالک منافع بوده باشد يا به عنوانی از عناوين از قبيل‌ ولايت و غيره حق تصرّف در آن را داشته باشد.

ماده 523 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 523 – زمينی كه مورد مُزارعه است بايد برای زَرع مقصود قابل باشد اگر چه محتاج به اصلاح يا تحصيل آب باشد و اگر زَرع محتاج به عملياتی باشد از قبيل حفر نهر يا چاه و غيره و عامل در حين عقد جاهل به آن بوده باشد حق فسخ معامله را خواهد داشت.

ماده 524 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 524 – نوع زَرع بايد در عقد مُزارعه معين باشد مگر اينكه بر حسب عُرف بَلَد معلوم و يا عقد برای مطلق زراعت بوده باشد در صورت اخير‌ عامل در اختيار نوع زراعت مختار خواهد بود.

ماده 525 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 525 – عقد مُزارعه عقدی است لازم.

ماده 526 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 526 – هر يک از مالک عامل و مزارع ميتواند در صورت غبن معامله را فسخ كند.

ماده 527 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 527 – هر گاه زمين به واسطه فقدان آب يا علل ديگر از اين قبيل از قابليت انتفاع خارج شود و رفع مانع ممكن نباشد عقد مُزارعه منفسخ‌ ميشود.

ماده 528 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 528 – اگر شخص ثالثی قبل از اينكه زمين مورد مُزارعه تسليم عامل شود آن را غصب كند عامل مختار بر فسخ ميشود ولی اگر غصب بعد از‌ تسليم واقع شود حق فسخ ندارد.

ماده 529 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 529 – عقد مُزارعه به قوت متعاملين يا اَحَد آنها باطل نميشود مگر اينكه مباشرت عامل شرط شده باشد در اين صورت به فوت او منفسخ‌ ميشود.

ماده 530 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 530 – هر گاه كسی به مدت عمر خود مالک منافع زمينی بوده و آن را به مُزارعه داده باشد عقد مُزارعه به فوت او منفسخ ميشود.

ماده 531 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 531 – بعد از ظهور ثَمَره زَرع عامل مالک حِصّه خود از آن ميشود.

ماده 532 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 532 – در عقد مُزارعه اگر شرط شود كه تمام ثَمره مال مُزارع يا عامل تنها باشد عقد باطل است.

ماده 533 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 533 -‌اگر عقد مُزارعه به علتی باطل شود تمام حاصل مال صاحب بذر است و طرف ديگر كه مالک زمين يا آب يا صاحب عمل بوده است به نسبت آنچه كه مالک بوده مستحق اجرت‌المثل خواهد بود.

اگر بذر مشترک بين مُزارع و عامل باشد حاصل و اجرت‌المثل نيز به نسبت بذر بين آن ها‌ تقسيم ميشود.

ماده 534 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 534 – هر گاه عامل در اثناء يا در ابتداء عمل آن را ترک كند و كسی نباشد كه عمل را به جای او انجام دهد حاكم به تقاضای مُزارع عامل را اجبار‌ به انجام ميكند و يا عمل را به خرج عامل ادامه ميدهد و در صورت عدم امكان مُزارع حق فسخ دارد.

ماده 535 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 535 – اگر عامل زراعت نكند و مدت منقضی شود مُزارع مستحق اجرت‌ المثل است.

ماده 536 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 536 – هر گاه عامل به طور مُتَعارف مواظبت در زراعت ننمايد و از اين حيث حاصل كم شود يا ضرر ديگر متوجه مُزارع گردد عامل ضامن‌ تفاوت خواهد بود.

ماده 537 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 537 – هر گاه در عقد مُزارعه زَرع معيّنیی قيد شده باشد و عامل غير آن را زَرع نمايد مُزارعه باطل و بر طبق ماده 533 رفتار ميشود.

ماده 538 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 538 – هر گاه مُزارعه در اثناء مدت قبل از ظهور ثَمره فسخ شود حاصل مال مالک بذر است و طرف ديگر مستحق اُجرت‌ُ المِثل خواهد بود.

ماده 539 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 539 – هر گاه مُزارعه بعد از ظهور ثَمره فسخ شود هر يک از مُزارع و عامل به نسبتی كه بين آنها مقرر بوده شريک در ثَمره هستند ليكن از تاريخ‌ فسخ تا برداشت حاصل هر يک به اخذ اُجرت‌ُالمِثل زمين و عمل و ساير مصالح‌ الاملاک خود كه به حِصّه مقرر به طرف ديگر تعلق ميگيرد مستحق‌ خواهد بود.

ماده 540 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 540 – هر گاه مدت مُزارعه منقضی شود و اتفاقاً زَرع نرسيده باشد مُزارع حق دارد كه زراعت را اِزاله كند يا آن را به اخذ اُجر‌تُ المثل ابقاء نمايد.

ماده 541 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 541 – عامل ميتواند برای زراعت اَجير بگيرد يا با ديگری شريک شود ولی براي انتقال معامله يا تسليم زمين به ديگری رضاي مُزارع لازم‌ است.

ماده 542 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث اول: در مُزارعه

ماده 542 – خَراج زمين به عهده مالک است مگر اينكه خلاف آن شرط شده باشد ساير مخارج زمين بر حسب تعيين طرفين يا مُتَعارف است.

ماده 543 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث دوم: در مساقات

ماده 543 – مُساقات معامله‌ايست كه بين صاحب درخت و اَمثال آن يا عامل در مقابل حِصّه مشاع معين از ثمره واقع ميشود و ثَمره اعم است از‌ ميوه و برگ و گل و غير آن.

ماده 544 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث دوم: در مساقات

ماده 544 – در هر مورد كه مُساقات باطل باشد يا فسخ شود تمام ثَمره مال مالک است و عامل مستحق اجرت‌ المثل خواهد بود.

ماده 545 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پنجم: در مُزارعه و مُساقات

مبحث دوم: در مساقات

ماده 545 – مقررات راجع به مُزارعه كه در مبحث قبل ذكر شده است در مورد عقد مُساقات نيز مُرعی خواهد بود مگر اينكه عامل نميتواند بدون‌ اجازه مالک معامله را به ديگری واگذار يا با ديگری شركت نمايد.

ماده 546 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 546 – مُضاربه عقدی است كه به موجب آن اَحَد متعاملين سرمايه ميدهد با قيد اينكه طرف ديگر با آن تجارت كرده و در سود آن شريک ‌باشند صاحب سرمايه مالک و عامل مُضارِب ناميده ميشود.

 

ماده 547 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 547 – سرمايه بايد وجه نقد باشد.

ماده 548 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 548 – حِصّه هر يک از مالک و مُضارب در منافع بايد جزء مُشاع از كل از قبيل رُبع يا ثُلث و غيره باشد.

ماده 549 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 549 – حِصّه‌های مزبوره در ماده فوق بايد در عقد مضاربه معين شود مگر اينكه در عرف مُنَجَّزاً معلوم بوده و سكوت در عقد منصرف به آن‌ گردد.

ماده 550 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 550 – مُضاربه عقدی است جائز.

ماده 551 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 551 – عقد مُضاربه به يكی از علل ذيل منفسخ ميشود:
1) در صورت موت يا جنون يا سفَه اَحَد طرفين.
2) در صورت مُفلس شدن مالک.
3) در صورت تلف شدن تمام سرمايه و رِبح.
4) ‌در صورت عدم امكان تجارتی كه منظور طرفين بوده.

ماده 552 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 552 – هر گاه در مُضاربه برای تجارت مدت معين شده باشد تعيين مدت موجب لزوم عقد نميشود ليكن پس از انقضاء مدت مُضارِب‌ نميتواند معامله بكند مگر باجازه جديد مالک.

ماده 553 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 553 – در صورتی كه مُضاربه مطلق باشد يعنی تجارت خاصی شرط نشده باشد عامل ميتواند هر قِسم تجارتی را كه صلاح بداند بنمايد ولی در طرز تجارت بايد مُتَعارف را رعايت كند.

ماده 554 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 554 – مُضارب نميتواند نسبت به همان سرمايه با ديگری مُضاربه كند يا آن را به غير واگذار نمايد مگر با اجازه مالک.

ماده 555 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 555 – مُضارِب بايد اعمالی را كه برای نوع تجارت مُتَعارف و معمول بَلَد و زمان است به جا آورد ولی اگر اعمالی را كه بر طبق عرف بايستی به اجير رجوع كند خود شخصاً انجام دهد مُستَحقّ اُجرَت آن نخواهد بود.

ماده 556 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 556 – مُضارِب در حكم اَمين است و ضامن مال مُضاربه نميشود مگر در صورت تفريط يا تَعَدّی.

ماده 557 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 557 – اگر كسی مالی برای تجارت بدهد و قرار گذارد كه تمام منافع مال مالک باشد در اين صورت معامله مُضاربه محسوب نميشود و عامل‌ مُستحقّ اجرت‌ المثل خواهد بود مگر اينكه معلوم شود كه عامل عمل را تَبَرُّعاً انجام داده است.

ماده 558 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 558 – اگر شرط شود كه مُضارب ضامن سرمايه خواهد بود و يا خسارات حاصله از تجارت متوجه مالک نخواهد شد عقد باطل است مگر اينكه به طور لزوم شرط شده باشد كه مُضارب از مال خود به مقدار خسارت يا تَلَف مجاناً به مالک تمليک كند.

ماده 559 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 559 – در حساب جاری يا حساب به مدت ممكن است با رعايت شرط قسمت اخير ماده قبل احكام مُضاربه جاری و حق‌ّ المُضاربه به آن تعلق‌ بگيرد.

ماده 560 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل ششم: در مُضاربه

ماده 560 – به غير از آنكه فوقاً مذكور شد مضاربه تابع شرايط و مقرراتی است كه به موجب عقد بين طرفين مقرر است.

ماده 561 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 561 – جُعاله عبارت است از التزام شخصی به ادای اُجرت معلوم در مقابل عملی اعم از اينكه طرف معين باشد يا غير معين.

ماده 562 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 562 – در جُعاله ملتزم را جاعل و طرف را عامل و اُجرَت را جُعل ميگويند.

ماده 563 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 563 – در جُعاله معلوم بودن اُجرَت مِن‌ جميع‌ الجهات لازم نيست بنابراين اگر كسی ملتزم شود كه هر كس گم شده او را پيدا كند حِصّه مشاع‌ معيني از آن، مال او خواهد بود، جُعاله صحيح است.

ماده 564 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 564 – در جُعاله گذشته از عدم لزوم تعيين عامل ممكن است عمل هم مردد و كيفيات آن نامعلوم باشد.

ماده 565 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 565 – جُعاله تعهُّدی است جائز و مادامی كه عمل به اتمام نرسيده است هر يک از طرفين ميتوانند رجوع كنند ولی اگر جاعل در اثنای عمل‌ رجوع نمايد بايد اُجرَت‌ المِثل عمل عامل را بدهد.

ماده 566 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 566 – هر گاه در جعاله عمل دارای اجزاء متعدد بوده و هر يک از اجزاء مقصود بالاصاله جاعل بوده باشد و جعاله فسخ گردد عامل از‌ اجرت‌ المسمی به نسبت عملی كه كرده است مستحق خواهد بود اعم از اينكه فسخ از طرف جاعل باشد يا از طرف خود عامل.

ماده 567 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 567 – عامل وقتی مستحقّ جُعل ميگردد كه متعلق جُعاله را تسليم كرده يا انجام داده باشد.

ماده 568 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 568 -‌اگر عاملين متعدد به شركت هم عمل را انجام دهند هر يک به نسبت مقدار عمل خود مستحقّ جُعل ميگردد.

ماده 569 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 569 – مالی كه جُعاله برای آن واقع شده است از وقتی كه به دست عامل ميرسد تا به جاعل رد كند در دست او امانت است.

ماده 570 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفتم: در جعاله

ماده 570 – جُعاله بر عمل نامشروع و يا بر عمل غير عقلائی باطل است.

ماده 571 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 571 – شركت عبارت است از اجتماع حقوق مالكين متعدد در شيئی واحد به نحو اشاعه.

ماده 572 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 572 – شركت اختياری است يا قهری.

ماده 573 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 573 – شركت اختياری يا در نتيجه عقدی از عقود حاصل ميشود يا در نتيجه عمل شركاء از قبيل مزج اختياری يا قبول مالی مشاعاً در ازای عمل چند نفر و نحو اين ها.

ماده 574 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 574 – شركت قهری اجتماع حقوق مالكين است كه در نتيجه امتزاج يا ارث حاصل ميشود.

ماده 575 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 575 – هر يک از شركاء به نسبت سهم خود در نفع و ضرر سهيم ميباشد مگر اينكه برای يک يا چند نفر از آنها در مقابل عملی سهم زيادتری منظور شده باشد.

ماده 576 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 576 – طرز اداره كردن اموال مشترک تابع شرايط مقرره بين شركا خواهد برد.

ماده 577 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 577 – شريكی كه در ضمن عقد به اداره كردن اموال مشترک مأذون شده است ميتواند هر عملی را كه لازمه اداره كردن است انجام دهد و به هيچ وجه مسئول خسارات حاصله از اعمال خود نخواهد بود مگر در صورت تَفريط يا تَعَدّی.

ماده 578 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 578 – شركاء همه وقت ميتوانند از اِذن خود رجوع كنند مگر اينكه اِذن در ضمن عقد لازم داده شده باشد كه در اين صورت مادام كه شركت‌ باقی است حق رجوع ندارند.

ماده 579 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 579 – اگر اداره كردن شركت به عهده شركاء متعدد باشد به نحوی كه هر يک به طور استقلال مأذون در اقدام باشد هر يک از آنها ميتواند منفرداً به اعمالی كه برای اداره كردن لازم است اقدام كند.

ماده 580 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 580 – اگر بين شركاء مقرر شده باشد كه يكی از مديران نميتواند بدون ديگری اقدام كند مديری كه به تنهایی اقدام كرده باشد در صورت عدم‌ امضاء شركا ديگر در مقابل شركاء ضامن خواهد بود اگر چه برای مأذونين ديگر امكان فعلی برای مداخله در امر اداره كردن موجود نبوده باشد.

ماده 581 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 581 – تصرفات هر يک از شركاء در صورتي كه بدون اِذن يا خارج از حدود اِذن باشد فضولی بوده و تابع مقررات معاملات فضولی خواهد بود.

ماده 582 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 582 – شريكی كه بدون اِذن يا در خارج از حدود اِذن تصرف در اموال شركت نمايد ضامن است.

ماده 583 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 583 – هر يک از شركاء ميتواند بدون رضايت شركاء ديگر سهم خود را جزئاً يا كلاً به شخص ثالثی منتقل كند.

ماده 584 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 584 – شريكی كه مال‌الشركه در يد اوست در حكم اَمين است و ضامن تَلَف و نقص آن نميشود مگر در صورت تَفريط يا تَعَدّی.

ماده 585 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 585 – شريک غير مأذون در مقابل اشخاصی كه با آنها معامله كرده مسئول بوده و طلبكاران فقط حق رجوع به او دارند.

ماده 586 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 586 – اگر برای شركت در ضمن عقد لازمی مدت معين نشده باشد هر يک از شركاء هر وقت بخواهد ميتواند رجوع كند.

ماده 587 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 587 – شركت به يكی از طرق ذيل مرتفع ميشود:
1) در صورت تقسيم.
2) در صورت تلف شدن تمام مال شركت.

ماده 588 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث اول: در احكام شركت

ماده 588 – در موارد ذيل شركاء مأذون در تصرف اموال مشتركه نميباشند:
1) در صورت انقضاء مدت مأذونيت يا رجوع از آن در صورت امكان رجوع.
2) در صورت فوت يا محجور شدن يكی از شركاء.

ماده 589 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 589 – هر شريک المال ميتواند هر وقت بخواهد تقاضای تقسيم مال مشترک را بنمايد مگر در مواردی كه تقسيم به موجب اين قانون ممنوع يا‌ شركاء بوجه ملزمي مُلتَزِم بر عدم تقسيم شده باشند.

ماده 590 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 590 – در صورتي كه شركا بيش از دو نفر باشند ممكن است تقسيم فقط به نسبت سهم يک يا چند نفر از آنها به عمل آيد و سهام ديگران به اشاعه باقی بماند.

ماده 591 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 591 – هر گاه تمام شركاء به تقسيم مال مشترک راضی باشند تقسيم به نحوی كه شركاء تراضی نمايند به عمل مي آيد و در صورت عدم توافق‌ بين شركاء حاكم اجبار به تقسيم ميكند مشروط بر اينكه تقسيم مشتمل بر ضرر نباشد كه در اين صورت اجبار جائز نيست و تقسيم بايد به تراضی باشد.

ماده 592 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 592 – هر گاه تقسيم برای بعضی از شركاء مضر و براي بعضی ديگر بی ضرر باشد در صورتي كه تقاضا از طرف متضرر باشد طرف ديگر اجبار‌ ميشود و اگر برعكس تقاضا از طرف غير متضرر بشود شريک متضرر اجبار بر تقسيم نميشود.

ماده 593 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 593 – ضرری كه مانع از تقسيم ميشود عبارت است از نُقصان فاحش قيمت به مقداری كه عادة قابل مُسامحه نباشد.

ماده 594 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 594 – هر گاه قنات مشترک يا امثال آن خرابی پيدا كرده و محتاج به تنقيه يا تعمير شود و يک يا چند نفر از شركاء بر ضرر شريک يا شركاء ديگر‌ از شركت در تَنقيه يا تعمير امتناع نمايند شريک يا شركاء متضرر ميتوانند به حاكم رجوع نمايند در اين صورت اگر ملک قابل تقسيم نباشد حاكم‌ ميتواند برای قلع ماده نِزاع و دفع ضرر شريک مُمتَنع را به اقتضای موقع به شركت در تنقيه يا تعمير يا اجاره يا بيع سهم خود اجبار كند.

ماده 595 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 595 – هر گاه تقسيم مُتضمِّن افتادن تمام مال مشترک يا حِصّه يک يا چند نفر از شركا از ماليت باشد تقسيم ممنوع است اگر چه شركا تراضی نمايند.

ماده 596 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 596 – در صورتي كه اموال مشترک متعدد باشد قسمت اجباری در بعضی از آنها ملازم با تقسيم باقی اموال نيست.

ماده 597 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 597 – تقسيم ملک از وقف جايز است ولی تقسيم مال موقوفه بين موقوف‌عليهم جايز نيست.

ماده 598 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 598 -‌ ترتيب تقسيم آنست كه اگر مال مشترک مثلی باشد به نسبت سهام شركا اِفراز ميشود و اگر قِيمی باشد بر حسب قيمت تعديل‌ ميشود و بعد از اِفراز يا تعديل در صورت عدم تراضی بين شركاء حِصَص آنها به قرعه معين ميگردد.

ماده 599 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 599 – تقسيم بعد از آن كه صحيحاً واقع شد لازم است و هيچ يک از شركاء نميتواند بدون رضای ديگران از آن رجوع كند.

ماده 600 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 600 – هر گاه در حِّصه يک يا چند نفر از شركا عيبی ظاهر شود كه در حين تقسيم عالم به آن نبوده شريک يا شركاء مزبور حق دارند تقسيم را‌ به هم بزنند.

ماده 601 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 601 – هر گاه بعد از تقسيم معلوم شود كه قسمت به غلط واقع شده است تقسيم باطل ميشود.

ماده 602 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 602 – هر گاه بعد از تقسيم معلوم شود كه مقدار معينی از اموال تقسيم شده مال غير بوده است در صورتي كه مال غير در تمام حِصَص مفروزاً‌ به تساوی باشد تقسيم صحيح و الّا باطل است.

ماده 603 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 603 – مَمَر و مجرای هر قسمتی كه از متعلقات آنست بعد از تقسيم مخصوص همان قسمت ميشود.

ماده 604 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 604 – كسی كه در ملک ديگری حق اِرتفاق دارد نميتواند مانع از تقسيم آن ملک بشود ولی بعد از تقسيم حق مزبور به حال خود باقی ميماند.

ماده 605 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 605 – هر گاه حِصّه بعضی از شركا مجرای آب يا محل عبور حِصّه شريک ديگر باشد بعد از تقسيم حق مجری يا عبور ساقط نميشود مگر‌ اينكه سقوط آن شرط شده باشد و همچنين است ساير حقوق اِرتفاقی.

ماده 606 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هشتم: در شركت

مبحث دوم: در تقسيم اموال شركت

ماده 606 – هر گاه تَرَكه ميّت قبل از ادا ديون تقسيم شود و يا بعد از تقسيم معلوم شود كه بر ميّت دينی بوده است طلبكار بايد به هر يک از وراث به نسبت سهم او رجوع كند و اگر يک يا چند نفر از وراث معسِر شده باشد طلبكار ميتواند برای سهم معسِر يا معسِرين نيز به وارث ديگر رجوع نمايد.

ماده 607 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث اول: در كليات

ماده 607 – وديعه عقدی است كه به موجب آن يک نفر مال خود را به ديگری ميسپارد براي آنكه آن را مجاناً نگاه دارد. وديعه‌ گذار مودِع و‌ وديعه‌ گير را مستودع يا امين ميگويند.

ماده 608 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث اول: در كليات

ماده 608 – در وديعه قبول امين لازم است اگر چه به فعل باشد.

ماده 609 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث اول: در كليات

ماده 609 – كسی ميتواند مالی را به وديعه گذارد كه مالک يا قائم مقام مالک باشد و يا از طرف مالک صراحتاً يا ضمناً مجاز باشد.

ماده 610 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث اول: در كليات

ماده 610 – در وديعه طرفين بايد اهليّت برای معامله داشته باشند و اگر كسی مالی را از كسی ديگر كه برای معامله اهليّت ندارد به عنوان وديعه ‌قبول كند بايد آن را به ولی او ردّ نمايد و اگر در يد او ناقص يا تَلَف شود ضامن است.

ماده 611 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث اول: در كليات

ماده 611 – وديعه عقدی است جائز.

ماده 612 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 612 – امين بايد مال وديعه را به طوری كه مالک مقرر نموده حفظ كند و اگر ترتيبی تعيين نشده باشد آن را به طوری كه نسبت به آن مال‌ متعارف است حفظ كند و الّا ضامن است.

ماده 613 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 613 – هر گاه مالک برای حفاظت مال وديعه ترتيبی مقرر نموده باشد و امين از برای حفظ مال تغيير آن ترتيب را لازم بداند ميتواند تغيير دهد‌ مگر اينكه مالک صريحاً نهی از تغيير كرده باشد كه در اين صورت ضامن است.

ماده 614 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 614 – امين ضامن تلف يا نقصان مالی كه به او سپرده شده است نميباشد مگر در صورت تعدّی يا تَفريط.

ماده 615 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 615 – امين در مقام حفظ، مسئول وقايعی نميباشد كه دفع آن از اقتدار او خارج است.

ماده 616 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 616 – هر گاه ردّ مال وديعه مطالبه شود و امين از ردّ آن امتناع كند از تاريخ امتناع احكام امين به او مترتّب نشده و ضامن تلف و هر نقص يا‌ عيبی است كه در مال وديعه حادث شود اگر چه آن عيب يا نقص مستند به فعل او نباشد.

ماده 617 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 617 – امين نميتواند غير از جهت حفاظت تصرفی در وديعه كند يا به نحوی از اِنحاء از آن منتفع گردد مگر با اجازه صريح يا ضمنی امانت‌ گذار‌ و الّا ضامن است.

ماده 618 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 618 – اگر مال وديعه در جعبه سربسته يا پاكت مختوم به امين سپرده شده باشد حق ندارد آن را باز كند و الّا ضامن است.

ماده 619 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 619 – امين بايد عين مالی را كه دريافت كرده است ردّ نمايد.

ماده 620 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 620 – امين بايد مال وديعه را به همان حالی كه موقع پس دادن موجود است مسترد دارد و نسبت به نواقصی كه در آن حاصل شده و مربوط به عمل امين نباشد ضامن نيست.

ماده 621 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 621 – اگر مال وديعه قهراً از امين گرفته شود و مشاراليه قيمت يا چيز ديگری به جای آن اخذ كرده باشد بايد آنچه را كه در عِوَض گرفته است‌ به امانت‌ گذار بدهد ولی امانت‌ گذار مجبور به قبول آن نبوده و حق دارد مستقيماً به قاهر رجوع كند.

ماده 622 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 622 – اگر وارث امين مال وديعه را تلف كند بايد از عهده مثل يا قيمت آن برآيد اگر چه عالم به وديعه بودن مال نبوده باشد.

ماده 623 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 623 – منافع حاصله از وديعه مال مالک است.

ماده 624 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 624 – امين بايد مال وديعه را فقط به كسی كه آن را از او دريافت كرده است يا قائم مقام قانونی او يا به كسی كه مأذون در اخذ ميباشد مسترد‌ دارد و اگر به واسطه ضرورتی بخواهد آن را ردّ كند و به كسی كه حق اخذ دارد دسترس نداشته باشد بايد به حاكم ردّ نمايد.

ماده 625 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 625 – هر گاه مستحق‌ للغير بودن مال وديعه محقق گردد بايد امين آن را به مالک حقيقي ردّ كند و اگر مالک معلوم نباشد تابع احكام اموال‌ مجهول‌ المالک است.

ماده 626 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 626 – اگر كسی مال خود را به وديعه گذارد وديعه به فوت امانت‌گذار باطل و امين وديعه را نميتواند رد كند مگر به وراث او.

ماده 627 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 627 – در صورت تعدّد وراث و عدم توافق بين آنها مال وديعه بايد به حاكم ردّ شود.

ماده 628 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 628 – اگر در احوال شخص امانت‌گذار تغييری حاصل گردد مثلاً اگر امانت‌ گذار محجور شود عقد وديعه منفسخ و وديعه را نميتوان مسترد‌ نمود مگر به كسی كه حق اداره كردن اموال محجور را دارد.

ماده 629 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 629 – اگر مال محجوری به وديعه گذارده شده باشد آن مال بايد پس از رفع حجر به مالک مسترد شود.

ماده 630 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 630 – اگر كسی مالی را به سمت قيمومت يا ولايت وديعه گذارد آن مال بايد پس از رفع سمت مزبور به مالک آن ردّ شود مگر اينكه از مالک رفع حجر نشده باشد كه در اين صورت به قيّم يا ولی بعدی مسترد ميگردد.

ماده 631 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 631 – هر گاه كسی مال غير را به عنوانی غير از مُستودع متصرف باشد و مقررات اين قانون او را نسبت به آن مال امين قرار داده باشد مثل‌ مستودع است بنابراين مستأجر نسبت به عين مستأجره قيّم يا ولی نسبت به مال صغير يا مولّی عليه و امثال آنها ضامن نميباشد مگر در صورت تفريط ‌يا تعدّی و در صورت استحقاق مالک به استرداد از تاريخ مطالبه او و امتناع متصرف با امكان ردّ متصرف مسئول تلف و هر نقص يا عيبیي خواهد بود اگر‌چه مستند به فعل او نباشد.

ماده 632 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث دوم: در تعهدات امين

ماده 632 – كاروانسرا دار و صاحب مهمانخانه و حمامی و امثال آنها نسبت به اشياء و اسباب يا البسه واردين وقتی مسئول ميباشند كه اشياء و‌ اسباب يا البسه نزد آنها ايداع شده باشد و يا اينكه بر طبق عرف بَلَد در حكم ايداع باشد.

ماده 633 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث سوم: در تعهّدات امانت‌ گذار

ماده 633 – امانت‌ گذار بايد مخارجی را كه امانت دار برای حفظ مال وديعه كرده است به او بدهد.

 

ماده 634 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نهم: در وديعه

مبحث سوم: در تعهّدات امانت‌ گذار

ماده 634 – هر گاه ردّ مال مستلزم مخارجی باشد بر عهده امانت‌گذار است.

ماده 635 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 635 – عاريه عقدی است كه به موجب آن احد طرفين به طرف ديگر اجازه ميدهد كه از عين مال او مجاناً منتفع شود.
‌عاريه دهنده را مُعير و عاريه گيرنده را مُستعير گويند.

ماده 636 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 636 – عاريه دهنده علاوه بر اهليّت بايد مالک منفعت مالی باشد كه عاريه ميدهد اگر چه مالک عين نباشد.

ماده 637 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 637 – هر چيزي كه بتوان با بقای اصلش از آن منتفع شد ميتواند موضوع عقد عاريه گردد. منفعتی كه مقصود از عاريه است منفعتی است كه‌ مشروع و عقلائی باشد.

ماده 638 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 638 – عاريه عقدی است جائز و به موت هر يک از طرفين منفسخ ميشود.

ماده 639 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 639 – هر گاه مال عاريه دارای عيوبی باشد كه براي مستعير توليد خسارتی كند مُعير مسئول خسارت وارده نخواهد بود مگر اينكه عرفاً‌ مسبّب محسوب شود.
‌همين حكم در مورد مودع و موجر و امثال آن ها نيز جاری ميشود.

ماده 640 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 640 – مستعير ضامن تلف يا نُقصان مال عاريه نميباشد مگر در صورت تفريط يا تعدّی.

ماده 641 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 641 – مستعير مسئول منقصت ناشی از استعمال مال عاريه نيست مگر اينكه در غير مورد اذن استعمال نموده باشد و اگر عاريه مطلق بوده بر‌خلاف متعارف استفاده كرده باشد.

ماده 642 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 642 – اگر بر مستعير شرط ضمان شده باشد مسئول هر كس و نقصانی خواهد بود اگر چه مربوط به عمل او نباشد.

ماده 643 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 643 – اگر بر مستعير شرط ضمان منقصت ناشی از صرف استعمال نيز شده باشد ضامن اين منقصت خواهد بود.

ماده 644 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 644 – در عاريه طلا و نقره اعم از مسكوک و غير مسكوک مستعير ضامن است هر چند شرط ضمان نشده و تفريط يا تعدّی هم نكرده باشد.

ماده 645 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 645 – در ردّ عاريه بايد مفاد مواد 624 و 626 تا 630 رعايت شود.

ماده 646 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 646 – مخارج لازمه برای اِنتفاع از مال عاريه بر عهده مستعير است و مخارج نگاه داری آن تابع عرف و عادت است مگر اينكه شرط خاصی شده باشد.

ماده 647 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دهم: در عاريه

ماده 647 – مستعير نميتواند مال عاريه را به هيچ نحوی به تصرف غير دهد مگر به اذن معير.

ماده 648 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل يازدهم: در قرض

ماده 648 – قرض عقدی است كه به موجب آن احد طرفين مقدار معينی از مال خود را به طرف ديگر تمليک ميكند كه طرف مزبور مثل آن را از‌ حيث مقدار و جنس و وَصف ردّ نمايد و در صورت تعذّر ردّ مثل قيمت يوم‌ الردّ را بدهد.

ماده 649 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل يازدهم: در قرض

ماده 649 – اگر مالی كه موضوع قرض است بعد از تسليم تلف يا ناقص شود از مال مقترض است.

ماده 650 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل يازدهم: در قرض

ماده 650 – مقترض بايد مثل مالی را كه قرض كرده است ردّ كند اگر چه قيمت ترقّی يا تنزُّل كرده باشد.

ماده 651 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل يازدهم: در قرض

ماده 651 – اگر برای ادای قرض به وَجه مُلزمی اجلی معين شده باشد مُقرِض نميتواند قبل از انقضاء مدت، طلب خود را مطالبه كند.

ماده 652 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل يازدهم: در قرض

ماده 652 – در موقع مطالبه، حاكم مطابق اوضاع و احوال برای مقترض مهلت يا اقساطی قرار ميدهد.

ماده 653 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل يازدهم: در قرض

ماده 653 (منسوخه 1370/08/14)– مقترض ميتواند به وجه ملزمی به مقرض وكالت دهد در مدتی كه قرض بر ذمه او باقی است مقدار معينی از دارائی مديون را در هر ماه يا‌در هر سال مجاناً به خود منتقل نمايد.

ماده 654 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دوازدهم: در قمار و گروبندی

ماده 654 – قمار و گروبندی باطل و دعاوی راجع به آن مسموع نخواهد بود. همين حكم در مورد كليه تعهّداتی كه از معاملات نامشروع توليد شده‌ باشد جاريست.

ماده 655 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل دوازدهم: در قمار و گروبندی

ماده 655 (اصلاحي 1370/08/14)– در دوانيدن حيوانات سواری و همچنين در تيراندازی و شمشير زنی گروبندی جايز و مفاد ماده قبل در مورد آنها رعايت نمی شود.

ماده 656 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 656 – وكالت عقدی است كه به موجب آن يكی از طرفين طرف ديگر را برای انجام امری نايب خود مينمايد.

ماده 657 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 657 – تحقق وكالت منوط به قبول وكيل است.

ماده 658 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 658 – وكالت ايجاباً و قبولاً به هر لفظ يا فعلی كه دلالت بر آن كند واقع ميشود.

ماده 659 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 659 – وكالت ممكن است مجانی باشد يا با اجرت.

ماده 660 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 660 – وكالت ممكن است به طور مطلق و برای تمام امور موكّل باشد يا مقيّد و برای امر يا امور خاصی.

ماده 661 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 661 – در صورتی كه وكالت مطلق باشد فقط مربوط باداره كردن اموال موكّل خواهد بود.

ماده 662 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 662 – وكالت بايد در امری داده شود كه خود موكّل بتواند آن را بجا آورد وكيل هم بايد كسی باشد كه برای انجام آن امر اهليّت داشته باشد.

ماده 663 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 663 – وكيل نميتواند عملی را كه از حدود وكالت او خارج است انجام دهد.

ماده 664 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 664 – وكيل در محاكمه، وكيل در قبض حق نيست مگر اينكه قرائن دلالت بر آن نمايد و همچنين وكيل در اخذ حق، وكيل در مرافعه نخواهد‌ بود.

ماده 665 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث اول: در كليّات

ماده 665 – وكالت در بيع، وكالت در قبض ثمن نيست مگر اينكه قرينه قطعی دلالت بر آن كند.

ماده 666 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث دوم: در تعهّدات وكيل

ماده 666 – هر گاه از تقصير وكيل خسارتی به موكّل متوجه شود كه عرفاً وكيل مسبّب آن محسوب ميگردد مسئول خواهد بود.

ماده 667 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث دوم: در تعهّدات وكيل

ماده 667 – وكيل بايد در تصرفات و اقدامات خود مصلحت موكّل را مراعات نمايد و از آنچه كه موكّل بالصّراحة به او اختيار داده يا بر حسب‌ قرائن و عرف و عادت داخل اختيار او است، تجاوز نكند.

ماده 668 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث دوم: در تعهّدات وكيل

ماده 668 – وكيل بايد حساب مدت وكالت خود را به موكّل بدهد و آنچه را كه به جای او دريافت كرده است به او ردّ كند.

ماده 669 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث دوم: در تعهّدات وكيل

ماده 669 – هر گاه برای انجام امر دو يا چند نفر وكيل معين شده باشد هيچ يک از آنها نميتواند بدون ديگری يا ديگران دخالت در آن امر بنمايد مگر‌ اينكه هر يک مستقلاً وكالت داشته باشد، در اين صورت هر كدام ميتواند به تنهایی آن امر را به جا آورد.

ماده 670 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث دوم: در تعهّدات وكيل

ماده 670 – در صورتی كه دو نفر به نحو اجتماع وكيل باشند به موت يكی از آنها وكالت ديگری باطل ميشود.

ماده 671 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث دوم: در تعهّدات وكيل

ماده 671 – وكالت در هر امر مستلزم وكالت در لوازم و مقدمات آن نيز هست مگر اينكه تصريح به عَدم وكالت باشد.

ماده 672 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث دوم: در تعهّدات وكيل

ماده 672 – وكيل در امری نميتواند براي آن امر به ديگری وكالت دهد مگر اينكه صريحاً يا به دلالت قرائن وكيل در توكيل باشد.

ماده 673 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث دوم: در تعهّدات وكيل

ماده 673 – اگر وكيل كه وكالت در توكيل نداشته انجام امری را كه در آن وكالت دارد به شخص ثالثی واگذار كند هر يک از وكيل و شخص ثالث در‌ مقابل موكّل نسبت به خساراتی كه مسبّب محسوب ميشود مسئول خواهد بود.

ماده 674 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث سوم: در تعهّدات موكل

ماده 674 – موكل بايد تمام تعهداتی را كه وكيل در حدود وكالت خود كرده است، انجام دهد. در مورد آنچه كه در خارج از حدود وكالت انجام داده شده است موكّل هيچگونه تعهّدی نخواهد داشت، مگر اينكه اعمال فضولی وكيل را صراحتاً يا ضمناً اجازه كند.

ماده 675 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث سوم: در تعهّدات موكل

ماده 675 – موكّل بايد تمام مخارجی را كه وكيل برای انجام وكالت خود نموده است و همچنين اجرت وكيل را بدهد مگر اينكه در عقد وكالت طور‌ ديگر مقرر شده باشد.

ماده 676 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث سوم: در تعهّدات موكل

ماده 676 – حق‌الوكاله وكيل تابع قرارداد بين طرفين خواهد بود و اگر نسبت به حق‌ الوكاله يا مقدار آن قرارداد نباشد تابع عرف و عادت است اگر‌ عادت مسلمی نباشد وكيل مستحق اجرت‌ المثل است.

ماده 677 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث سوم: در تعهّدات موكل

ماده 677 – اگر در وكالت مجانی يا با اجرت بودن آن تصريح نشده باشد محمول بر اين است كه با اجرت باشد.

ماده 678 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث چهارم: در طرق مختلفه انقضای وكالت

ماده 678 – وكالت به طريق ذيل مرتفع ميشود:
1 – به عَزل موكّل.
2 – به استعفای وكيل.
3 – به موت يا به جنون وكيل يا موكّل.

ماده 679 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث چهارم: در طرق مختلفه انقضای وكالت

ماده 679 – موكّل ميتواند هر وقت بخواهد وكيل را عزل كند مگر اينكه وكالت وكيل با عدم عزل در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد.

ماده 680 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث چهارم: در طرق مختلفه انقضای وكالت

ماده 680 – تمام اموری كه وكيل قبل از رسيدن خبر عزل به او در حدود وكالت خود بنمايد نسبت به موكّل نافذ است.

ماده 681 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث چهارم: در طرق مختلفه انقضای وكالت

ماده 681 – بعد از اينكه وكيل استعفا داد مادامی كه معلوم است موكّل به اذن خود باقی است ميتواند در آنچه وكالت داشته اقدام كند.

ماده 682 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث چهارم: در طرق مختلفه انقضای وكالت

ماده 682 – محجوريت موكّل موجب بطلان وكالت ميشود مگر در اموری كه حَجر مانع از توكيل در آنها نميباشد و همچنين است محجوريت‌ وكيل مگر در اموری كه حَجر مانع از اقدام در آن نباشد.

ماده 683 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل سيزدهم: در وكالت

مبحث چهارم: در طرق مختلفه انقضای وكالت

ماده 683 – هر گاه متعلّق وكالت از بين برود يا موكّل عملی را كه مورد وكالت است خود انجام دهد يا به طور كلی عملی كه مُنافی با وكالت وكيل‌ باشد به جا آورده مثل اينكه مالی را كه برای فروش آن وكالت داده بود خود بفروشد وكالت منفسخ ميشود.

ماده 684 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 684 – عقد ضمان عبارت است از اينكه شخصی مالی را كه بر ذمّه ديگری است به عهده بگيرد. متعهد را ضامن، طرف ديگر را مضمون‌له و‌ شخص ثالث را مضمون‌عنه يا مديون اصلی ميگويند.

ماده 685 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 685 – در ضمان رضای مديون اصلی شرط نيست.

ماده 686 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 686 – ضامن بايد برای معامله اهليّت داشته باشد.

ماده 687 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 687 – ضامن شدن از محجور و ميّت صحيح است.

ماده 688 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 688 – ممكن است از ضامن ضمانت كرد.

ماده 689 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 689 – هر گاه چند نفر ضامن شخصی شوند ضمانت هر كدام كه مضمون‌له قبول كند صحيح است.

ماده 690 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 690 – در ضمان شرط نيست كه ضامن مالدار باشد ليكن اگر مضمون‌له در وقت ضمان به عدم تمكّن ضامن جاهل بوده باشد ميتواند عقد‌ ضمان را فسخ كند ولی اگر ضامن بعد از عقد غيرملی شود مضمون‌له خياری نخواهد داشت.

ماده 691 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 691 – ضمان دينی كه هنوز سبب آن ايجاد نشده است، باطل است.

ماده 692 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 692 – در دين حال ممكن است ضامن برای تأديه آن اجلی معين كند و همچنين ميتواند در دين مؤجل تعهّد پرداخت فوری آن را بنمايد.

ماده 693 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 693 – مضمون‌له ميتواند در عقد ضمان از ضامن مطالبه رهن كند اگر چه دين اصلی رهنی نباشد.

ماده 694 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 694 – علم ضامن به مقدار و اوصاف و شرايط دينی كه ضمانت آن را مينمايد شرط نيست بنابراين اگر كسی ضامن دين شخص بشود بدون‌ اينكه بداند آن دين چه مقدار است ضمان صحيح است ليكن ضمانت يكی از چند دين به نحو ترديد باطل است.

ماده 695 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 695 – معرف تفصيلی ضامن به شخص مضمون‌له يا مضمون عنه لازم نيست.

ماده 696 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 696 – هر دينی را ممكن است ضمانت نمود اگر چه شرط فسخی در آن موجود باشد.

ماده 697 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث اول: در كليات

ماده 697 – ضمان عهده از مشتری يا بايع نسبت بدرک مبيع يا ثمن در صورت مستحق‌ للغير در آمدن آن جايز است.

ماده 698 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 698 – بعد از اينكه ضمان به طور صحيح واقع شد ذمّه مضمون‌عنه بری و ذمه ضامن به مضمون‌له مشغول ميشود.

ماده 699 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 699 – تعليق در ضمان مثل اينكه ضامن قيد كند كه اگر مديون نداد من ضامنم باطل است ولی التزام به تأديه ممكن است معلق باشد.

ماده 700 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 700 – تعليق ضمان به شرايط صحت آن مثل اينكه ضامن قيد كند كه اگر مضمون‌عنه مديون باشد من ضامنم موجب بطلان آن نميشود.

ماده 701 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 701 – ضمان عقدی است لازم و ضامن يا مضمون‌له نميتوانند آن را فسخ كنند مگر درصورت اعسار ضامن به طوری كه در ماده 690 مقرر‌ است يا در صورت بودن حق فسخ نسبت به دين مضمون‌له و يا در صورت تخلف از مقررات عقد.

ماده 702 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 702 – هر گاه ضَمان مدت داشته باشد مضمون‌له نميتواند قبل از انقضاء مدت مُطالبه طلب خود را از ضامن كند اگر چه دين حالّ باشد.

ماده 703 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 703 – در ضَمانِ حال مضمون‌له حق مُطالبه طلب خود را دارد اگر چه دين مؤجّل باشد.

ماده 704 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 704 – ضَمانِ مطلق محمول به حالّ است مگر آنكه به قرائن معلوم شود كه مؤجّل بوده است.

ماده 705 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 705 – ضَمان مؤجّل به فوتِ ضامن حالّ ميشود.

ماده 706 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 706 (منسوخه 1370/08/14)– هر گاه دين مدت داشته ولی ضمان حال باشد بعد از ضمان مضمون‌له حق مطالبه از ضامن دارد.

ماده 707 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 707 – اگر مضمون‌له ذمه مضمون‌عنه را بری كند ضامن بری نميشود مگر اينكه مقصود ابراء از اصل دين باشد.

ماده 708 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث دوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌له

ماده 708 – كسی كه ضامن دَرَك مَبيع است در صورت فسخ بيع به سبب اِقاله يا خيار، از ضَمان بری ميشود.

ماده 709 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 709 – ضامن حق رجوع به مضمون عنه ندارد مگر بعد از ادای دين ولی ميتواند در صورتی كه مضمون‌ عنه ملتزم شده باشد كه در مدت معينی برائت او را تحصيل نمايد و مدت مزبور هم منقضی شده باشد رجوع كند.

ماده 710 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 710 – اگر ضامن با رضايت مضمون‌ له حواله كند به كسی كه دين را بدهد و آن شخص قبول نمايد مثل آنست كه دين را ادا كرده است و حق‌ رجوع به مضمون‌عنه دارد و همچنين است حواله مضمون‌له به عهده ضامن.

ماده 711 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 711 – اگر ضامن دين را تأديه كند و مضمون‌ عنه آن را ثانياً بپردازد ضامن حق رجوع به مضمون‌له نخواهد داشت و بايد به مضمون‌عنه مراجعه‌ كند و مضمون‌عنه ميتواند از مضمون‌له آنچه را كه گرفته است مسترد دارد.

ماده 712 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 712 – هر گاه مضمون‌له فوت شود و ضامن وارث او باشد حق رجوع به مضمون‌عنه دارد.

ماده 713 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 713 – اگر ضامن به مضمون‌له كمتر از دين داده باشد زياده بر آنچه داده نمیتواند از مديون مطالبه كند اگر چه دين را صُلح به كمتر كرده باشد.

ماده 714 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 714 – اگر ضامن زيادتر از دين به داين بدهد حق رجوع به زياده ندارد مگر در صورتی كه به اذن مضمون‌عنه داده باشد.

ماده 715 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 715 – هر گاه دين مدت داشته و ضامن قبل از موعد آن را بدهد مادام كه دين حالّ نشده است نميتواند از مديون مطالبه كند.

ماده 716 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 716 – در صورتی كه دين حالّ باشد هر وقت ضامن اَدا كند ميتواند رجوع به مضمون‌عنه نمايد هر چند ضَمان مدت داشته و موعد آن نرسيده‌ باشد مگر آنكه مضمون‌عنه اِذن به ضَمان مؤجّل داده باشد.

ماده 717 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 717 – هر گاه مضمون‌عنه دين را ادا كند ضامن بری ميشود هر چند ضامن به مضمون‌عنه اِذن در اَدا نداده باشد.

ماده 718 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 718 – هر گاه مضمون‌له ضامن را از دين اِبراء كند ضامن و مضمون‌عنه هر دو بری ميشوند.

ماده 719 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 719 – هر گاه مضمون‌له ضامن را اِبراء يا ديگری مجاناً دين را بدهد ضامن حق رجوع به مضمون‌عنه ندارد.

ماده 720 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث سوم: ‌در اثر ضمان بين ضامن و مضمون‌ عنه

ماده 720 – ضامنی كه به قصد تَبَرُّع ضمانت كرده باشد حق رجوع به مضمون‌عنه ندارد.

ماده 721 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث چهارم: در اثر ضَمان بين ضامنين

ماده 721 – هر گاه اشخاص متعدد از يک شخص و برای يک قَرض به نحو تسهيم ضمانت كرده باشند مضمون‌له به هر يک از آنها فقط به قدر سهم‌ او حق رجوع دارد و اگر يكی از ضامنين تمام قرض را تأديه نمايد به هر يک از ضامنين ديگر كه اِذن تأديه داده باشد ميتواند به قدر سهم او رجوع كند.

ماده 722 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث چهارم: در اثر ضَمان بين ضامنين

ماده 722 – ضامنِ ضامن حق رجوع به مَديون اصلي ندارد و بايد به مضمون‌عنه خود رجوع كند و به همين طريق هر ضامنی به مضمون‌عنه خود‌ رجوع ميكند تا به مديون اصلی برسد.

ماده 723 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل چهاردهم: در ضَمان عقدی

مبحث چهارم: در اثر ضَمان بين ضامنين

ماده 723 – ممكن است كسی در ضمن عقد لازمی به تأديه دين ديگری ملتزم شود در اين صورت تعليق به التزام مبطل نيست مثل اينكه كسی اِلتزام خود را به تأديه دين مَديون مُعَّلق به عدم تأديه او نمايد.

ماده 724 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 724 – حواله عقدی است كه به موجب آن طلب شخصی از ذمه مديون به ذمه شخص ثالثی منتقل ميگردد.
‌مَديون را مُحيل، طلبكار را مُحتال، شخص ثالث را مُحال عليه ميگويند.

ماده 725 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 725 – حواله محقق نميشود مگر با رضای مُحتال و قبول مُحال‌عليه.

ماده 726 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 726 – اگر در مورد حواله مُحيل مَديون مُحتال نباشد احكام حواله در آن جاری نخواهد بود.

ماده 727 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 727 – برای صحّت حواله لازم نيست كه مُحال‌عليه مديون به مُحيل باشد در اين صورت مُحال عليه پس از قبولی در حكم ضامن است.

ماده 728 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 728 – در صحّت حواله مَلائت مُحال عليه شرط نيست.

ماده 729 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 729 – هر گاه در وقت حواله مُحال عليه مُعسِر بوده و مُحتال جاهل به اعسار او باشد مُحتال ميتواند حواله را فسخ و به مُحيل رجوع كند.

ماده 730 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 730 – پس از تحقيق حواله ذمه مُحيل از دينی كه حواله داده بری و ذمه مُحال عليه مشغول ميشود.

ماده 731 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 731 – در صورتی كه مُحال عليه مديون مُحيل نبوده بعد از ادای وجه حواله ميتواند به همان مقداری كه پرداخته است رجوع به مُحيل نمايد.

ماده 732 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 732 – حواله عقدی است لازم و هيچ يک از مُحيل و مُحتال و مُحال‌عليه نميتواند آن را فسخ كند مگر در مورد ماده 729 و يا در صورتی كه‌ خيار فسخ شرط شده باشد.

ماده 733 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل پانزدهم: در حواله

ماده 733 – اگر در بيع بايع حواله داده باشد كه مشتری ثمن را به شخصی بدهد يا مشتری حواله داده باشد كه بايع ثمن را از كسی بگيرد و بعد بُطلان‌ بيع معلوم گردد حواله باطل ميشود و اگر مُحتال ثمن را اخذ كرده باشد بايد مسترد دارد ولی اگر بيع به واسطه فسخ يا اِقاله منفسخ شود حواله باطل‌ نبوده ليكن مُحال عليه بری و بايع يا مشتری ميتواند به يكديگر رجوع كند.
‌مفاد اين ماده در مورد ساير تعهُّدات نيز جاری خواهد بود.

ماده 734 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 734 – كفالت عقدی است كه به موجب آن احد طرفين در مقابل طرف ديگر احضار شخص ثالثی را تعهد ميكند.
‌متعهد را كفيل، شخص ثالث را مكفول و طرف ديگر را مكفول‌له ميگويند.

ماده 780 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 780 – برای استيفاء طلب خود از قيمت رهن مُرتَهِن بر هر طلبكار ديگری رجحان خواهد داشت.

ماده 735 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 735 – كفالت به رضای كفيل و مكفول‌له واقع ميشود.

ماده 781 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 781 – اگر مال مرهون به قيمتی بيش از طلب مُرتَهِن فروخته شود مازاد مال مالک آن است و اگر برعكس حاصل فروش كمتر باشد مُرتَهِن بايد‌ برای نقيصه به راهن رجوع كند.

ماده 736 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 736 – در صحت كفالت علم كفيل به ثبوت حقی بر عهده مكفول شرط نيست بلكه دعوی حق از طرف مكفول‌له كافی است اگر چه مكفول‌ منكر آن باشد.

ماده 782 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 782 – در مورد قسمت اخير ماده قبل اگر راهن مُفلس شده باشد مُرتَهِن با غرماء شريک ميشود.

ماده 737 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 737 – كفالت ممكن است مطلق باشد يا موقت و در صورت موقت بودن بايد مدت آن معلوم باشد.

ماده 783 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 783 – اگر راهن مقداری از دين را ادا كند حق ندارد مقداری از رهن را مُطالبه نمايند و مُرتَهِن ميتواند تمام آن را تا تأديه كامل دين نگاه دارد‌ مگر اينكه بين راهن و مُرتَهِن ترتيب ديگری مقرر شده باشد.

ماده 738 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 738 – ممكن است شخص ديگری كفيلِ كفيل شود.

ماده 784 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 784 – تبديل رهن به مال ديگر به تراضی طرفين جائز است.

ماده 739 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 739 – در كفالت مطلق مكفول‌له هر وقت بخواهد ميتواند احضار مكفول را تقاضا كند ولی در كفالت موقت قبل از رسيدن موعد حق مطالبه‌ ندارد.

ماده 785 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 785 – هر چيزی كه در عقد بيع بدون قيد صريح به عنوان متعلقات جزء مَبيع محسوب ميشود در رهن نيز داخل خواهد بود.

ماده 740 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 740 – كفيل بايد مكفول را در زمان و مكانی كه تعهُّد كرده است حاضر نمايد و الّا بايد از عهده حقی كه بر عهده مكفول ثابت ميشود برآيد.

ماده 786 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 786 – ثَمره رهن و زيادتی كه ممكن است در آن حاصل شود در صورتی كه متّصل باشد جزء رهن خواهد بود و در صورتی كه منفصل باشد‌ متعلق به راهن است مگر اينكه ضمن عقد بين طرفين ترتيب ديگری مقرر شده باشد.

ماده 741 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 741 – اگر كفيل ملتزم شده باشد كه مالی در صورت عدم احضار مكفول بدهد بايد به نحوی كه ملتزم شده است عمل كند.

ماده 787 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 787 – عقد رهن نسبت به مُرتَهِن جايز و نسبت به راهن لازم است و بنابراين مُرتَهِن مي‌تواند هر وقت بخواهد آن را برهم زند ولی راهن‌ نميتواند قبل از اينكه دين خود را ادا نمايد و يا به نحوی از انحاء قانونی از آن بری شود رهن را مسترد دارد.

ماده 742 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 742 – اگر در كفالت محل تسليم معين نشده باشد كفيل بايد مكفول را در محل عقد تسليم كند مگر اينكه عقد منصرف به محل ديگر باشد.

ماده 788 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 788 – به موت راهن يا مُرتَهِن رهن منفسخ نمیشود ولی در صورت فوت مُرتَهِن راهن ميتواند تقاضا نمايد كه رهن به تصرف شخص ثالثی كه‌ به تراضی او و ورثه معين ميشود داده شود.
‌در صورت عدم تراضی، شخص مزبور از طرف حاكم معين ميشود.

ماده 743 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 743 – اگر مكفول غايب باشد به كفيل مهلتی كه برای حاضر كردن مكفول كافی باشد داده ميشود.

ماده 789 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 789 – رهن در يد مُرتَهِن امانت محسوب است و بنابراين مُرتَهِن مسئول تلف يا ناقص شدن آن نخواهد بود مگر در صورت تقصير.

ماده 744 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 744 – اگر كفيل مكفول را در غير زمان و مكان مقرر يا برخلاف شرايطی كه كرده‌اند تسليم کند قبول آن بر مكفول‌له لازم نيست ليكن اگر قبول‌ كرد كفيل بری ميشود و همچنين اگر مكفول‌له برخلاف مقرر بين طرفين تقاضای تسليم نمايد كفيل ملزم به قبول نيست.

ماده 790 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 790 – بعد از برائت ذمّه مَديون رهن در يد مُرتَهِن امانت است ليكن اگر با وجود مُطالبه آن را ردّ ننمايد ضامن آن خواهد بود اگرچه تقصير‌ نكرده باشد.

ماده 745 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 745 – هر كس شخصی را از تحت اقتدار ذی حق يا قائم‌مقام او بدون رضای او خارج كند در حكم كفيل است و بايد آن شخص را حاضر كند والّا‌ بايد از عهده حقی كه بر او ثابت شود برآيد.

ماده 791 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 791 – اگر عين مرهونه به واسطه عمل خود راهن يا شخص ديگری تلف شود بايد تلف‌ كننده بدل آن را بدهد و بدل مزبور رهن خواهد بود.

ماده 746 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 746 – در موارد ذيل كفيل بری ميشود.
1) در صورت حاضر كردن مكفول به نحوی كه مُتعهّد شده است.
2) در صورتی كه مكفول در موقع مقرر شخصاً حاضر شود.
3) در صورتی كه ذمه مكفول به نحوی از انحاء از حقی كه مكفول‌له بر او دارد بری شود.
4) در صورتی كه مكفول‌له كفيل را بری نمايد.
5) در صورتی كه حق مكفول‌له به نحوی از انحاء به ديگری منتقل شود.
6) در صورت فوت مكفول.

ماده 792 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 792 – وكالت مذكور در ماده 777 شامل بدل مزبور در ماده فوق نخواهد بود.

ماده 747 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 747 (اصلاحی 1370/08/14)– هرگاه كفيل مكفول خود را مطابق شرايط مقرره حاضر كند و مكفول له از قبول آن امتناع نمايد كفيل می تواند احضار مكفول و امتناع مكفول له را با شهادت معتبر نزد حاكم و يا احضار نزد حاكم اثبات نمايد.

ماده 793 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 793 – راهن نميتواند در رهن تصرفی كند كه مُنافي حق مُرتَهِن باشد مگر به اذن مُرتَهِن.

ماده 748 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 748 – فوت مكفول‌له موجب برائت كفيل نميشود.

ماده 794 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 794 – راهن میتواند در رهن تغييراتی بدهد يا تصرفات ديگری كه برای رهن نافع باشد و منافی حقوق مُرتَهِن هم نباشد به عمل آورد بدون اينكه مُرتَهِن بتواند او را منع كند، در صورت منع اجازه با حاكم است.

ماده 749 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 749 – هر گاه يک نفر در مقابل چند نفر از شخصی كفالت نمايد به تسليم او به يكی از آنها در مقابل ديگران بری نميشود.

ماده 795 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 795 – هبه عقدی است كه به موجب آن يک نفر مالی را مجاناً به كس ديگری تمليک ميكند، تمليک كننده واهب، طرف ديگر را مُتّهب، مالی را‌ كه مورد هبه است عين موهوبه ميگويند.

ماده 750 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 750 – در صورتی كه شخصی كفيلِ كفيل باشد و ديگری كفيل او و هكذا هر كفيل بايد مكفول خود را حاضر كند و هر كدام از آنها كه مكفول‌ اصلی را حاضر كرد او و سايرين بری ميشوند و هر كدام كه به يكی از جهات مزبوره در ماده 746 بری شد كفيل‌های مابعد او هم بری ميشوند.

ماده 796 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 796 – واهب بايد برای معامله و تصرف در مال خود اهليّت داشته باشد.

ماده 751 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل شانزدهم: در كفالت

ماده 751 – هر گاه كفالت به اذن مكفول بوده و كفيل با عدم تمكن از احضار حقی را كه به عهده او است ادا نمايد و يا به اذن او ادای حق كند ‌ميتواند به مكفول رجوع كرده آنچه را كه داده اخذ كند و اگر هيچ يک به اذن مكفول نباشد حق رجوع نخواهد داشت.

ماده 797 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 797 – واهب بايد مالک مالی باشد كه هبه میكند.

ماده 752 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 752 – صلح ممكن است يا در مورد رفع تنازع موجود و يا جلوگيری از تنازع احتمالی در مورد معامله و غير آن واقع شود.

ماده 798 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 798 – هبه واقع نميشود مگر با قبول و قبض مُتّهب اعم از اينكه مباشر قبض خود مُتّهب باشد يا وكيل او و قبض بدون اِذن واهب اثری ندارد.

ماده 753 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 753 – برای صحّت صُلح طرفين بايد اهليّت معامله و تصرف در مورد صلح داشته باشند.

ماده 799 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 799 – در هبه به صغير يا مجنون يا سفيه قبض ولی معتبر است.

ماده 754 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 754 – هر صلح نافذ است جز صلح بر امری كه غير مشروع باشد.

ماده 800 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 800 – در صورتی كه عين موهوبه در يد مُتّهب باشد محتاج به قبض نيست.

ماده 755 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 755 – صلح با انكار دعوی نيز جائز است بنابراين درخواست صلح اقرار محسوب نميشود.

ماده 801 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 801 – هبه ممكن است معوض باشد و بنابراين واهب ميتواند شرط كند كه متهب مالی را به او هبه كند يا عمل مشروعی را مجاناً بجا آورد.

ماده 756 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 756 – حقوق خصوصی كه از جرم توليد ميشود ممكن است مورد صلح واقع شود.

ماده 802 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 802 – اگر قبل از قبض واهب يا متهب فوت كند هبه باطل ميشود.

ماده 757 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 757 – صلح بلاعِوَض نيز جائز است.

ماده 803 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 803 – بعد از قبض نيز واهب ميتواند با بقای عين موهوبه از هبه رجوع كند مگر در موارد ذيل:
1) در صورتی كه مُتّهب پدر يا مادر يا اولاد واهب باشد.
2) در صورتی كه هبه معوض بوده و عِوَض هم داده شده باشد.
3) در صورتی كه عين موهوبه از ملكيت مُتّهب خارج شده يا متعلق حق غير واقع شود خواه قهراً مثل اينكه عين موهوبه به رهن داده شود.
4) در صورتی كه در عين موهوبه تغييری حاصل شود.

ماده 758 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 758 – صلح در مقام معاملات هر چند نتيجه معامله را كه به جای آن واقع شده است ميدهد ليكن شرايط و احكام خاصه آن معامله را ندارد ‌بنابراين اگر مورد صلح عين باشد در مقابل عوض نتيجه آن همان نتيجه بيع خواهد بود بدون اينكه شرايط و احكام خاصه بيع در آن مجری شود.

ماده 804 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 804 – در صورت رجوع واهب نِماآت عين موهوبه اگر متّصل باشد مال واهب و اگر منفصل باشد مال مُتّهب خواهد بود.

ماده 759 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 759 – حق شُفعه در صُلح نيست هر چند در مقام بيع باشد.

ماده 805 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 805 – بعد از فوت واهب يا مُتّهب رجوع ممكن نيست.

ماده 760 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 760 – صلح عقد لازمست اگر چه در مقام عقود جايز واقع شده باشد و بر هم نميخورد مگر در موارد فسخ به خيار يا اقاله.

ماده 806 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 806 – هر گاه داين طلب خود را به مديون ببخشد حق رجوع ندارد.

ماده 761 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 761 – صلحی كه در مورد تنازع يا مبنی بر تسامح باشد قاطع بين طرفين است و هيچ يک نمي‌تواند آن را فسخ كند اگر چه به ادعاء غَبن باشد‌ مگر در صورت تخلف شرط با اشتراط خيار.

ماده 807 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل نوزدهم: در هبه

ماده 807 – اگر كسی مالی را به عنوان صدقه به ديگری بدهد حق رجوع ندارد.

ماده 762 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 762 – اگر در طرف مصالحه و يا در مورد صُلح اشتباهی واقع شده باشد صُلح باطل است.

ماده 808 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 808 – هر گاه مال غير منقول قابل تقسيمی بين دو نفر مشترک باشد و يكی از دو شريک حِصّه خود را به قصد بيع به شخص ثالثی منتقل كند‌ شريک ديگر حق دارد قيمتی را كه مشتری داده به او بدهد و حّصّه مَبيعه را تَمَلُّك كند.
‌اين حق را حق شُفعه و صاحب آن را شفيع ميگويند.

ماده 763 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 763 – صُلح به اِكراه نافذ نيست.

ماده 809 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 809 – هر گاه بنا و درخت بدون زمين فروخته شود حق شُفعه نخواهد بود.

ماده 764 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 764 – تَدليس در صُلح موجب خيار فسخ است.

ماده 810 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 810 – اگر ملک دو نفر در مَمَرّ يا مجرا مشترک باشد و يكی از آنها مِلك خود را با حق مَمَرّ يا مَجرا بفروشد ديگری حق شُفعه دارد اگر چه در‌ خود مِلک مشاعاً شريک نباشد ولی اگر مِلک را بدون مَمَرّ يا مَجرا بفروشد ديگری حق شُفعه ندارد.

ماده 765 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 765 – صُلح دعوی مبتنی بر معامله باطله باطل است ولی صُلح دعوی ناشی از بُطلان معامله صحيح است.

ماده 811 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 811 – اگر حِصّه يكی از دو شريک وقف باشد مُتولّی يا موقوف‌ عليهم حق شُفعه ندارد.

ماده 766 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 766 – اگر طرفين به طور كلی تمام دعاوی واقعيه و فرضيه خود را به صلح خاتمه داده باشند كليه دعاوی داخل در صلح محسوب است اگر چه‌ منشاء دعوی در حين صلح معلوم نباشد مگر اينكه صلح به حسب قرائن شامل آن نگردد.

ماده 812 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 812 – اگر مَبيع متعدد بوده و بعض آن قابل شُفعه و بعض ديگر قابل شُفعه نباشد حق شُفعه را ميتوان نسبت به بعضی كه قابل شُفعه است به قدر حِصّه آن بعض از ثَمَن اجرا نمود.

ماده 767 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 767 – اگر بعد از صلح معلوم گردد كه موضوع صلح منتفی بوده است صلح باطل است.

ماده 813 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 813 – در بيع فاسد حق شُفعه نيست.

ماده 768 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 768 – در عقد صلح ممكن است احد طرفين در عِوَض مال‌الصلحی كه ميگيرد مُتعهّد شود كه نفقه معينی همه ساله يا همه‌ ماهه تا مدت معين‌ تأديه كند، اين تَعهّد ممكن است به نفع طرفين مصالحه يا به نفع شخص يا اشخاص ثالث واقع شود.

ماده 814 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 814 – خياری بودن بيع مانع از اخذ به شُفعه نيست.

ماده 769 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 769 – در تَعهّد مذكور در ماده قبل به نفع هر كس كه واقع شده باشد ممكن است شرط نمود كه بعد از فوت منتفع نفقه به وراث او داده شود.

ماده 815 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 815 – حق شُفعه را نميتوان فقط نسبت به يک قسمت از مَبيع اجرا نمود صاحب حق مزبور يا بايد از آن صرف نظر كند يا نسبت به تمام مَبيع‌ اجرا نمايد.

ماده 770 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هفدهم: در صُلح

ماده 770 – صلحی كه بر طبق دو ماده فوق واقع ميشود به ورشكستگی يا افلاس مُتعهّد نفقه فسخ نمیشود مگر اينكه شرط شده باشد.

ماده 816 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 816 – اخذ به شُفعه هر معامله را كه مشتری قبل از آن و بعد از عقد بيع نسبت به مورد شُفعه نموده باشد باطل مينمايد.

ماده 771 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 771 – رهن عقدی است كه به موجب آن مديون مالی را براي وثيقه به داين ميدهد.
‌رهن دهنده را راهن و طرف ديگر را مُرتَهِن ميگويند.

 

ماده 817 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 817 – در مقابل شريكی كه به حق شُفعه تَمَلُّک ميكند مشتری ضامن دَرَک است نه بايع ليكن اگر در موقع اخذ به شُفعه مورد شُفعه هنوز به تصرف مشتری داده نشده باشد شفيع حق رجوع به مشتری نخواهد داشت.

ماده 772 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 772 – مال مرهون بايد به قبض مُرتَهِن يا به تصرف كسی كه بين طرفين معين ميگردد داده شود، ولی استمرار قبض شرط صحّت معامله نيست.

ماده 818 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 818 – مشتری نسبت به عيب و خرابی و تلفی كه قبل از اخذ به شُفعه در يد او حادث شده باشد ضامن نيست و همچنين است بعد از اخذ‌ به شُفعه و مطالبه در صورتی كه تَعَدّي يا تفريط نكرده باشد.

ماده 773 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 773 – هر مالی كه قابل نقل و انتقال قانونی نيست نميتواند مورد رهن واقع شود.

ماده 819 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 819 – نماآتی كه قبل از اخذ به شُفعه در مَبيع حاصل ميشود در صورتی كه منفصل باشد مال مشتری و در صورتی كه متّصل باشد مال شفيع‌ است ولی مشتری ميتواند بنایی را كه كرده يا درختی را كه كاشته قَلع كند.

ماده 774 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 774 – مال مرهون بايد عين معين باشد و رهن دين و منفعت باطل است.

ماده 820 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 820 – هر گاه معلوم شود كه مَبيع حين‌ البيع معيوب بوده و مشتری اَرش گرفته است شفيع در موقع اخذ به شُفعه مقدار اَرش را از ثَمَن كسر‌ ميگذارد.
‌حقوق مشتری در مقابل بايع راجع به دَرَک مَبيع همان است كه در ضمن عقد بيع مذكور شده است.

ماده 775 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 775 – برای هر مالی كه در ذمّه باشد ممكن است رهن داده شود ولو عقدی كه موجب اشتغال ذمّه است قابل فسخ باشد.

ماده 821 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 821 – حق شُفعه فوری است.

ماده 776 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 776 – ممكن است يک نفر مالی را در مقابل دو يا چند دين كه به دو يا چند نفر دارد رهن بدهد در اين صورت مُرتَهنين بايد به تَراضی معين كنند‌ كه رهن در تصرف چه كسی باشد و همچنين ممكن است دو نفر يک مال را به  يک نفر در مقابل طلبی كه از آنها دارد رهن بدهند.

ماده 822 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 822 – حق شُفعه قابل اِسقاط است و اِسقاط آن به هر چيزی كه دلالت بر صرف نظر كردن از حق مزبور نمايد واقع ميشود.

ماده 777 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 777 – در ضمن عقد رهن يا به موجب عقد علی حده ممكن است راهن مُرتَهِن را وكيل كند كه اگر در موعد مقرر راهن قَرض خود را اداء ننمود مُرتَهِن از عين مرهونه يا قيمت آن طلب خود را استيفاء كند و نيز ممكن است قرار دهد وكالت مزبور بعد از فوت مُرتَهِن با ورثه او باشد و بالاخره ممكن‌ است كه وكالت به شخص ثالث داده شود.

ماده 823 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 823 – حق شُفعه بعد از موت شفيع به وارث يا وُرّاث او منتقل ميشود.

ماده 778 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 778 – اگر شرط شده باشد كه مُرتَهِن حق فروش عين مرهونه را ندارد باطل است.

ماده 824 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت سوم: در اخذ به شفعه

ماده 824 – هر گاه يک يا چند نفر از وُرّاث حق خود را اِسقاط كند باقی وُرّاث نمیتوانند آن را فقط نسبت به سهم خود اجرا نمايند و بايد يا از آن‌ صرف نظر كنند يا نسبت به تمام مَبيع اجرا نمايند.

ماده 779 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت دوم: در عقود و معاملات و الزامات

باب سوم: در عقود معينه مختلفه

فصل هجدهم: در رهن

ماده 779 – هر گاه مُرتَهِن برای فروش عين مرهونه وكالت نداشته باشد و راهن هم برای فروش آن و اداء دين حاضر نگردد مُرتَهِن به حاكم رجوع‌ مينمايد تا اجبار ببيع يا ادای دين به نحو ديگر بكند.

ماده 825 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 825 – وصيت بر دو قِسم است: تمليكی و عهدی.

 

ماده 826 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 826 – وصيت تمليكی عبارت است از اينكه كسی عين يا منفعتی را از مال خود برای زمان بعد از فوتش به ديگری مجاناً تمليک كند.
‌وصيت عهدی عبارت است از اينكه شخصی يک يا چند نفر را برای انجام امر يا اموری يا تصرفات ديگری مأمور مينمايد.
‌وصيت كننده موصی،‌ كسی كه وصيت تمليكی به نفع او شده است موصی له،‌ مورد وصيت موصی به و كسی كه به موجب وصيت عهدی ولی بر مورد ثُلث يا بر صغير قرار داده ميشود وصی ناميده ميشود.

ماده 827 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 827 – تمليک به موجب وصيت محقق نميشود مگر با قبول موصی له پس از فوت موصی.

ماده 828 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 828 – هرگاه موصی له غير محصور باشد مثل اينكه وصيت برای فقرا يا امور عام‌ المنفعه شود، قبول شرط نيست.

ماده 829 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 829 – قبول موصی له قبل از فوت موصی مؤثر نيست و موصی ميتواند از وصيت خود رجوع كند حتی در صورتی كه موصی له موصی به را‌ قبض كرده باشد.

ماده 830 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 830 – نسبت به موصی له ردّ يا قبول وصيت بعد از فوت مُوصی معتبر است بنابراين اگرموصی له قبل از فوت مُوصی وصيت را رد كرده باشد‌ بعد از فوت ميتواند آن را قبول كند و اگر بعد از فوت آن را قبول و موصی به را قبض كرد ديگر نميتواند آن را رد كند ليكن اگر قبل از فوت قبول كرده‌ باشد بعد از فوت قبول ثانوی لازم نيست.

ماده 831 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 831 – اگر موصی له صغير يا مجنون باشد رد يا قبول وصيت با ولی خواهد بود.

ماده 832 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 832 – موصی له ميتواند وصيت را نسبت به قسمتی از موصی به قبول كند در اين صورت وصيت نسبت به قسمتی كه قبول شده صحيح و‌ نسبت به قسمت ديگر باطل ميشود.

ماده 833 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 833 – ورثه مُوصی نمي‌تواند در موصی به تصرف كند مادام كه موصی له رد يا قبول خود را به آنها اعلام نكرده است.
‌اگر تأخير اين اعلام موجب تَضَرُّر ورثه باشد حاكم موصی له را مجبور ميكند كه تصميم خود را معين نمايد.

ماده 834 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل اول: در كليات

ماده 834 – در وصيت عهدی قبول شرط نيست ليكن وصی میتواند مادام كه مُوصی زنده است وصايت را رد كند و اگر قبل از فوت مُوصی رد‌ نكرد بعد از آن حق رد ندارد اگرچه جاهل بر وصايت بوده باشد.

ماده 835 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل دوم: در موصی

ماده 835 – موصی بايد نسبت به مورد وصيت جائز التصرف باشد.

 

ماده 836 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل دوم: در موصی

ماده 836 – هرگاه كسی به قصد خودكشی خود را مجروح يا مسموم كند يا اعمال ديگر از اين قبيل كه موجب هلاكت است مرتكب گردد و پس از‌ آن وصيت نمايد آن وصيت در صورت هلاكت باطل است و هرگاه اتفاقاً منتهی به موت نشد وصيت نافذ خواهد بود.

ماده 837 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل دوم: در موصی

ماده 837 – اگر كسی به موجب وصيت يک يا چند نفر از ورثه خود را از ارث محروم كند وصيت مزبور نافذ نيست.

ماده 838 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل دوم: در موصی

ماده 838 – مُوصی ميتواند از وصيت خود رجوع كند.

ماده 839 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل دوم: در موصی

ماده 839 – اگر مُوصی ثانياً وصيتی برخلاف وصيت اوّل نمايد وصيت دوم صحيح است.

ماده 840 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 840 – وصيت به صرف مال در امر غير مشروع باطل است.

ماده 841 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 841 – موصی به بايد ملک موصی باشد و وصيت به مال غير ولو با اجازه مالک باطل است.

ماده 842 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 842 – ممكن است مالی را كه هنوز موجود نشده است وصيت نمود.

ماده 843 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 843 – وصيت به زياده بر ثُلث تَرَكه نافذ نيست مگر به اجازه وراث و اگر بعض از ورثه اجازه كند فقط نسبت به سهم او نافذ است.

ماده 844 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 844 – هر گاه مُوصی به مال معينی باشد آن مال تقويم ميشود اگر قيمت آن بيش از ثُلث تَرَكه باشد مازاد مال ورثه است مگر اينكه اجازه از‌ ثُلث كند.

ماده 845 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 845 – ميزان ثُلث به اعتبار دارایی مُوصی در حين وفات معين ميشود نه به اعتبار دارایی او در حين وصيت.

ماده 846 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 846 – هر گاه موصی به منافع ملكی باشد دائماً يا در مدت معين به طريق ذيل از ثُلث اخراج ميشود:
‌بدواً عين مِلک با منافع آن تقويم ميشود سپس مِلک مزبور با ملاحظه مسلوب‌ المنفعه بودن در مدت وصيت تقويم شده تفاوت بين دو قيمت از ثُلث‌ حساب ميشود.
‌اگر موصی به منافع دائمی مِلک بوده و بدين جهت عين مِلک قيمتی نداشته باشد قيمت مِلک با ملاحظه منافع از ثُلث محسوب ميشود.

ماده 847 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 847 – اگر موصی به كلی باشد تعيين فرد با ورثه است مگر اينكه در وصيت طور ديگر مقرر شده باشد.

ماده 848 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 848 – اگر مُوصی به جزء مشاع تَرَكه باشد مثل رُبع يا ثُلث موصی له با ورثه در همان مقدار از تركه مشاعاً شريک خواهد بود.

ماده 849 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل سوم: در موصی به

ماده 849 – اگر مُوصی زياده بر ثُلث به ترتيب معينی وصيت به اموری كرده باشد ورثه زياده بر ثُلث را اجازه نكنند به همان ترتيبی كه وصيت كرده‌ است از تَرَكه خارج ميشود تا ميزان ثُلث و زايد بر ثُلث باطل خواهد شد و اگر وصيت به تمام يک دفعه باشد زياده از همه كسر ميشود.

ماده 850 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل چهارم: در موصی له

ماده 850 – موصی له بايد موجود باشد و بتواند مالک چيزی بشود كه برای او وصيت شده است.

ماده 851 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل چهارم: در موصی له

ماده 851 – وصيت برای حمل صحيح است ليكن تَمَلُّک او منوط است بر اينكه زنده متولد شود.

ماده 852 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل چهارم: در موصی له

ماده 852 – اگر حمل در نتيجه جرمی سقط شود موصی به، به ورثه او ميرسد مگر اينكه جرم مانع ارث باشد.

ماده 853 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل چهارم: در موصی له

ماده 853 – اگر موصی لهم متعدد و محصور باشند موصی به بين آنها بالسويه تقسيم ميشود مگر اينكه موصی طور ديگر مقرر داشته باشد.

ماده 854 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل پنجم: در وصی

ماده 854 – مُوصی ميتواند يک يا چند نفر وصی معين نمايد در صورت تعدد اوصياء بايد مجتمعاً عمل به وصيت كنند مگر در صورت تصريح‌ به استقلال هر يک.

ماده 855 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل پنجم: در وصی

ماده 855 – مُوصی ميتواند چند نفر را به نحو ترتيب وصی معين كند به اين طريق كه اگر اولی فوت كرد دومی وصی باشد و اگر دومی فوت كرد‌ سومی باشد و هكذا.

ماده 856 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل پنجم: در وصی

ماده 856 – صغير را ميتوان به اتفاق يک نفر كبير وصی قرار داد.
‌در اين صورت اجراء وصايا با كبير خواهد بود تا موقع بلوغ و رشد صغير.

ماده 857 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل پنجم: در وصی

ماده 857 – مُوصی ميتواند يک نفر را برای نظارت در عمليات وصی معين نمايد.
‌حدود اختيارات ناظر به طريقی خواهد بود كه مُوصی مقرر داشته است يا از قرائن معلوم شود.

ماده 858 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل پنجم: در وصی

ماده 858 – وصی نسبت به اموالی كه برحسب وصيت در يَد او ميباشد حكم اَمين را دارد و ضامن نميشود مگر در صورت تَعَدّی يا تفريط.

ماده 859 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل پنجم: در وصی

ماده 859 – وصی بايد بر طبق وصايای مُوصی رفتار كند و الّا ضامن و منعزل است.

ماده 860 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب اول: در وصايا

فصل پنجم: در وصی

ماده 860 – غير از پدر و جدّ پدری كس ديگر حق ندارد بر صغير وصی معين كند.

ماده 861 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل اول: ‌در موجبات ارث و طبقات مختلفه وراث

ماده 861 – موجب ارث دو امر است:
‌نسب و سبب.

ماده 862 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل اول: ‌در موجبات ارث و طبقات مختلفه وراث

ماده 862 – اشخاصی كه به موجب نسب ارث ميبرند سه طبقه‌اند:
1) پدر و مادر و اولاد و اولادِ اولاد.
2) اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنها.
3) اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها.

ماده 863 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل اول: ‌در موجبات ارث و طبقات مختلفه وراث

ماده 863 – وارثين طبقه بعد وقتی ارث ميبرند كه از وارثين طبقه قبل كسی نباشد.

ماده 864 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل اول: ‌در موجبات ارث و طبقات مختلفه وراث

ماده 864 – از جمله اشخاصی كه به موجب سبب ارث ميبرند هر يک از زوجين است كه در حين فوت ديگری زنده باشد.

ماده 865 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل اول: ‌در موجبات ارث و طبقات مختلفه وراث

ماده 865 – اگر در شخص واحد موجبات متعدده ارث جمع شود به جهت تمام آن موجبات ارث ميبرد مگر اينكه بعضی از آنها مانع ديگری باشد‌ كه در اين صورت فقط از جهت عنوان مانع ميبرد.

ماده 866 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل اول: ‌در موجبات ارث و طبقات مختلفه وراث

ماده 866 – در صورت نبودن وارث امر تَرَكه متوفی راجع به حاكم است.

ماده 867 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل دوم: در حق ارث

ماده 867 – ارث به موت حقيقی يا به موت فرضی مُوَرِّث تحقق پيدا ميكند.

ماده 868 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل دوم: در حق ارث

ماده 868 – مالكيت ورثه نسبت به تَرَكه متوفی مستقر نميشود مگر پس از اداء حقوق و ديونی كه به تَرَكه ميّت تعلق گرفته.

ماده 869 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل دوم: در حق ارث

ماده 869 – حقوق و ديونی كه به تَرَكه ميّت تعلق ميگيرد و بايد قبل از تقسيم آن اداء شود از قرار ذيل است:
1) قيمت كفن ميّت و حقوقی كه متعلق است به اعيان تَرَكه مثل عينی كه متعلق رهن است.
2) ديون و واجبات مالی متوفی.
3) وصايای ميّت تا ثُلث تَرَكه بدون اجازه ورثه و زياده بر ثُلث با اجازه آنها.

ماده 870 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل دوم: در حق ارث

ماده 870 – حقوق مزبوره در ماده قبل بايد به ترتيبی كه در ماده مزبوره مقرر است تأديه شود و مابقی اگر باشد بين وراث تقسيم گردد.

ماده 871 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل دوم: در حق ارث

ماده 871 – هر گاه ورثه نسبت به اعيان تَرَكه معاملاتی نمايند مادام كه ديون متوفی تأديه نشده است معاملات مزبوره نافذ نبوده و دُيّان ميتوانند آن را بر هم زنند.

ماده 872 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل دوم: در حق ارث

ماده 872 – اموال غايب مفقودالاثر تقسيم نميشود مگر بعد از ثبوت فوت او يا انقضاء مدتی كه عادتاً چنين شخصی زنده نميماند.

ماده 873 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل دوم: در حق ارث

ماده 873 – اگر تاريخ فوت اشخاصی كه از يكديگر ارث ميبرند مجهول و تقدّم و تأخّر هيچ يک معلوم نباشد اشخاص مزبور از يكديگر ارث‌ نميبرند مگر آن كه موت به سبب غرق يا هدم واقع شود كه در اين صورت از يكديگر ارث ميبرند.

ماده 874 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل دوم: در حق ارث

ماده 874 – اگر اشخاصی كه بين آنها توارث باشد بميرند و تاريخ فوت يكی از آنها معلوم و ديگری از حيث تقدّم و تأخّر مجهول باشد فقط آنكه ‌تاريخ فوتش مجهول است از آن ديگری ارث ميبرد.

ماده 875 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 875 – شرط وراثت، زنده بودن در حين فوت مُوَرِث است و اگر حملی باشد در صورتی ارث ميبرد كه نطفه او حين‌ الموت منعقد بوده و زنده‌ هم متولد شود اگر چه فوراً پس از تولد بميرد.

ماده 876 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 876 – با شک در حيات حين ولادت حكم وراثت نميشود.

ماده 877 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 877 – در صورت اختلاف در زمان انعقاد نطفه امارات قانونی كه براي اثبات نسب مقرر است رعايت خواهد شد.

ماده 878 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 878 – هر گاه در حين موت مُوَرِث حملی باشد كه اگر قابل وراثت متولد شود مانع از ارث تمام يا بعضی از وراث ديگر ميگردد تقسيم ارث به عمل نمی آيد تا حال او معلوم شود و اگر حمل مانع از ارث هيچ يک از ساير وراث نباشد و آنها بخواهند تَرَكه را تقسيم كنند بايد برای حمل حصه‌ای كه‌ مساوی حصه دو پسر از همان طبقه باشد كنار گذارند و حِصه هر يک از وراث مراعا است تا حال حمل معلوم شود.

ماده 879 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 879 – اگر بين وارث غايب مفقود الاثری باشد سهم او كنار گذارده ميشود تا حال او معلوم شود در صورتی كه محقق گردد قبل از مُوَرِث مرده‌ است حِصه او به ساير وراث بر ميگردد و الّا به خود او يا به ورثه او ميرسد.

ماده 880 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 880 – قتل از موانع ارث است بنابراين كسی كه مُوَرِث خود را عمداً بكشد از ارث او ممنوع ميشود اعم از اينكه قتل بالمباشره باشد يا‌ بالتسبيب و منفرداً باشد يا به شركت ديگری.

ماده 881 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 881 (اصلاحي 1370/08/14)– در صورتی كه قتل عمدی مُوَرِث به حكم قانون يا برای دفاع باشد، مفاد ماده فوق مجری نخواهد بود.

ماده 881 مكرر (اصلاحي 1370/08/14)– كافر از مسلِم ارث نمی برد و اگر در بين ورثه متوفای كافری مسلم باشد وراث كافر ارث نمی برند اگرچه از لحاظ طبقه و درجه مقدم بر مسلِم باشند.

ماده 882 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 882 – بعد از لعان زن و شوهر از يكديگر ارث نميبرند و همچنين فرزندی كه به سبب انكار او لعان واقع شده از پدر و پدر از او ارث نميبرد ‌ليكن فرزند مزبور از مادر و خويشان مادری خود و همچنين مادر و خويشان مادری از او ارث ميبرند.

ماده 883 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 883 – هر گاه پدر بعد از لعان رجوع كند پسر از او ارث ميبرد ليكن از ارحام پدری و همچنين پدر و ارحام پدری از پسر ارث نميبرند.

ماده 884 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 884 – ولدالزنا از پدر و مادر و اقوام آنان ارث نميبرد ليكن اگر حرمت رابطه كه طفل ثمره آنست نسبت به يكی از اَبَوين ثابت و نسبت به ديگری به واسطه اِكراه يا شبهه زنا نباشد طفل فقط از اين طرف و اقوام او ارث ميبرد و بالعكس.

ماده 885 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل سوم: در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 885 – اولاد و اقوام كسانی كه به موجب ماده 880 از ارث ممنوع ميشوند محروم از ارث نميباشند بنابراين اولاد كسی كه پدر خود را كشته‌ باشد از جدّ مقتول خود ارث ميبرد اگر وارث نزديكتری باعث حِرمان آنان نشود.

ماده 886 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل چهارم: در حجب

ماده 886 – حجب حالت وارثی است كه به واسطه بودن وارث ديگر از بردن ارث كلاً يا جزئاً محروم ميشود.

 

ماده 887 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل چهارم: در حجب

ماده 887 – حجب بر دو قِسم است:
‌قِسم اول آنست كه وارث از اصل ارث محروم ميگردد مثل برادرزاده كه به واسطه بودن برادر يا خواهر متوفی از ارث محروم ميشود يا برادر اَبی كه با‌ بودن برادر اَبَوينی از ارث محروم ميگردد.
‌قِسم دوم آنست كه فرض وارث از حد اعلی به حد ادنی نازل ميگردد مثل تنزل حِصه شوهر از نصف به رُبع در صورتی كه برای زوجه اولاد باشد و‌ همچنين تنزل حِصه زن از رُبع به ثُمن در صورتی كه برای زوج او اولاد باشد.

 

ماده 888 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل چهارم: در حجب

ماده 888 – ضابطه حجب از اصل ارث رعايت اقربيت به ميّت است بنابراين هر طبقه از وُراث طبقه بعد را از ارث محروم مينمايند مگر در مورد‌ ماده 936 و موردی كه وارث دورتر بتواند به سمت قائم مقامی ارث ببرد كه در اين صورت هر دو ارث ميبرند.

 

ماده 889 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل چهارم: در حجب

ماده 889 – در بين وُرّاث طبقه اُولی اگر برای ميّت اولادی نباشد اولادِ اولادِ او هر قدر كه پائين بروند قائم مقام پدر يا مادر خود بوده و با هر يک از‌ اَبَوِين متوفی كه زنده باشد ارث ميبرند ولی در بين اولادِ اقرب به ميّت اَبعَد را از ارث محروم مينمايد.

 

ماده 890 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل چهارم: در حجب

ماده 890 – در بين وراث طبقه دوم اگر برای متوفی برادر يا خواهر نباشد اولاد اخوه هر قدر كه پائين بروند قائم مقام پدر يا مادر خود بوده با هر يک از اجداد متوفی كه زنده باشد ارث ميبرند ليكن در بين اجداد يا اولاد اخوه اقرب به متوفی ابعد را از ارث محروم ميكند.
‌مفاد اين ماده در مورد وُرّاث طبقه سوم نيز مجری ميباشد.

 

ماده 891 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل چهارم: در حجب

ماده 891 – وراث ذيل حاجب از ارث ندارد:
‌پدر – مادر – پسر – دختر – زوج و زوجه.

 

ماده 892 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل چهارم: در حجب

ماده 892 – حُجب از بعض فرض در موارد ذيل است:
‌الف – وقتی كه برای ميّت اولاد يا اولادِ اولاد باشد در اين صورت اَبَوِين ميّت از بردن بيش از يک ثلث محروم ميشوند مگر در مورد ماده 908 و 909 كه ممكن است هر يک از اَبَوِين به عنوان قرابت يا رد بيش از يک سُدُس ببرد و همچنين زوج از بردن بيش از يك رُبع و زوجه از بردن بيش از يك‌ ثُمن محروم ميشود.
ب – وقتی كه برای ميّت چند برادر يا خواهر باشد در اين صورت مادر ميّت از بردن بيش از يک سُدُس محروم ميشود مشروط بر اينكه:
‌ اولاً – لااقل دو برادر يا يک برادر با دو خواهر يا چهار خواهر باشند.
‌‌ ثانياً – پدر آنها زنده باشد.
‌‌‌ ثالثاً – از ارث ممنوع نباشد مگر به سبب قتل.
‌‌‌ رابعاً – اَبَوِينی يا اَبی تنها باشند.

 

ماده 893 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 893 – وراث بعضی به فرض، بعضی به قرابت و بعضی گاه به فرض و گاهی به قرابت ارث ميبرند.

ماده 894 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 894 – صاحبان فرض اشخاصی هستند كه سهم آنان از تركه معين است و صاحبان قرابت كسانی هستند كه سهم آنها معين نيست.

ماده 895 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 895 – سهام مُعيّنه كه فرض ناميده ميشود عبارت است از: نصف، ربع، ثُمن، دو ثلث، ثلث و سُدُس تركه.

ماده 896 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 896 – اشخاصی كه به فرض ارث ميبرند عبارتند از مادر و زوج و زوجه.

ماده 897 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 897 – اشخاصی كه گاهی به فرض و گاهی به قرابت ارث ميبرند عبارتند از: پدر، دختر و دخترها، خواهر و خواهرهای اَبی يا اَبَوِينی و كلاله‌ اَمی.

ماده 898 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 898 – وراث ديگر به غير از مذكورين در دو ماده فوق فقط به قرابت ارث ميبرند.

ماده 899 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 899 – فرض سه وارث نصف تركه است:
1) شوهر در صورت نبودن اولاد برای متوفاة اگرچه از شوهر ديگر باشد.
2) دختر اگر فرزند منحصر باشد.
3) خواهر اَبَوِينی يا اَبی تنها در صورتی كه منحصر به فرد باشد.

ماده 900 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 900 – فرض دو وارث رُبع تركه است:
1) شوهر در صورت فوت زن با داشتن اولاد.
2) زوجه يا زوجه‌ ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.

ماده 901 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 901 – ثُمن، فريضه زوجه يا زوجه‌ها است در صورت فوت شوهر با داشتن اولاد.

ماده 902 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 902 – فرض دو وارث دو ثُلث تركه است:
1) دو دختر و بيشتر در صورت نبودن اولادِ ذكور.
2) دو خواهر و بيشتر اَبَوِينی يا اَبی تنها با نبودن برادر.

ماده 903 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 903 – فرض دو وارث ثلث تركه است:
1) مادر متوفی در صورتی كه ميت اولاد و اخوه نداشته باشد.
2) كلاله اَمی در صورتی كه بيش از يكی باشد.

ماده 904 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 904 – فرض سه وارث سُدُس تركه است پدر و مادر و كلاله اَمی اگر تنها باشد.

ماده 905 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل پنجم: در فرض و صاحبان فرض

ماده 905 – از تركه ميّت هر صاحب فرض حصه خود را ميبرد و بقيه به صاحبان قرابت ميرسد و اگر صاحب قرابتی در آن طبقه مساوی با صاحب‌ فرض در درجه نباشد باقی به صاحب فرض رد ميشود مگر در مورد زوج و زوجه كه به آنها رد نميشود ليكن اگر برای متوفی وارث به غير اززوج‌ نباشد زائد از فريضه به او رد ميشود.

ماده 906 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 906 – اگر برای متوفی اولاد يا اولادِ اولاد از هر درجه كه باشند موجود نباشد هر يک از اَبَوين در صورت انفراد تمام ارث را ميبرد و اگر پدر و‌ مادر ميّت هر دو زنده باشند مادر يک ثلث و پدر دو ثلث ميبرد ليكن اگر مادر حاجب داشته باشد سُدُس از‌ تركه متعلق به مادر و بقيه مال پدر است.

 

ماده 907 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 907 – اگر متوفی اَبَوين نداشته و يک يا چند نفر اولاد داشته باشد تركه به طريق ذيل تقسيم ميشود:
‌اگر فرزند منحصر به يكی باشد خواه پسر خواه دختر تمام تركه به او ميرسد.
‌اگر اولاد متعدد باشند ولی تمام پسر يا تمام دختر، تركه بين آنها بالسويه تقسيم ميشود.
‌اگر اولاد متعدد باشند و بعضی از آنها پسر و بعضی دختر پسر دو برابر دختر ميبرد.

ماده 908 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 908 – هر گاه پدر يا مادر متوفی يا هر دو اَبَوين او موجود باشند با يک دختر فرض هر يک از پدر و مادر سدس تركه و فرض دختر نصف آن‌ خواهد بود و مابقی بايد بين تمام ورّاث به نسبت فرض آنها تقسيم شود مگر اينكه مادر حاجب داشته باشد كه در اين صورت مادر از مابقی چيزی ‌نميبرد.

ماده 909 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 909 – هر گاه پدر يا مادر متوفی يا هر دو اَبَوين او موجود باشند يا چند دختر فرض تمام دخترها دو ثلث تركه خواهد بود كه بالسويه بين آنها‌ تقسيم ميشود و فرض هر يک از پدر و مادر يک سُدس و مابقی اگر باشد بين تمام ورثه به نسبت فرض آنها تقسيم ميشود مگر اينكه مادر حاجب‌ داشته باشد در اين صورت مادر از باقی چيزی نميبرد.

ماده 910 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 910 – هر گاه ميّت اولاد داشته باشد گرچه يک نفر، اولادِ اولادِ او ارث نميبرند.

ماده 911 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 911 – هر گاه ميّت اولادی بلاواسطه نداشته باشد اولادِ اولادِ او قائم مقام اولاد بوده و بدين طريق جزو ورّاث طبقه اول محسوب و با هر يک از اَبَوين كه زنده باشد ارث ميبرد.
‌تقسيم ارث بين اولادِ اولاد بر حسب نسل به عمل ميآيد يعنی هر نسل حِصه كسي را ميبرد كه به توسط او به ميّت ميرسد بنابر اين اولاد پسر دو برابر‌ اولاد دختر ميبرند.
در تقسيم بين افراد يک نسل پسر دو برابر دختر ميبرد.

ماده 912 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 912 – اولادِ اولاد تا هر چه كه پائين بروند به طريق مذكور در ماده فوق ارث ميبرند با رعايت اينكه اَقرب به ميّت اَبعد را محروم ميكند.

ماده 913 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 913 – در تمام صور مذكوره در اين مبحث هر يک از زوجين كه زنده باشد فرض خود را ميبرد و اين فرض عبارت است از نصف تركه برای زوج و رُبع آن برای زوجه در صورتی كه ميّت اولاد يا اولادِ اولاد نداشته باشد و از ربع تركه برای زوج و ثمن آن برای زوجه در صورتی كه ميّت اولاد يا‌ اولادِ اولاد داشته باشد و مابقی تركه بر طبق مقررات مواد قبل مابين ساير وراث تقسيم ميشود.

ماده 914 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 914 – اگر به واسطه بودن چندين نفر صاحبان فرض تركه ميت كفايت نصيب تمام آنها را نكند نقص بر بنت و بِنتَين وارد ميشود و اگر پس از‌ موضوع كردن نصيب صاحبان فرض زيادتی باشد و وارثی نباشد كه زياده را به عنوان قرابت ببرد اين زياده بين صاحبان فرض بر طبق مقررات مواد فوق‌ تقسيم ميشود ليكن زوج و زوجه مطلقاً و مادر اگر حاجب داشته باشد از زيادی چيزی نميبرد.

ماده 915 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول: در سهم‌ الارث طبقه اولی

ماده 915 – انگشتری كه ميّت معمولاً استعمال ميكرده و همچنين قرآن و رختهای شخصی و شمشير او به پسر بزرگ او ميرسد بدون اينكه از‌ حصه او از اين حيث چيزی كسر شود مشروط بر اينكه تركه ميّت منحصر به اين اموال نباشد.

ماده 916 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۱۶: هرگاه برای میت وارث طبقه اولی نباشد ترکه او به وارث طبقه ثانیه میرسد.

ماده 917 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۱۷: هر یک از وراث طبقه دوم اگر تنها باشد تمام ارث را میبرد و اگر متعدد باشند ترکه بین آن‌ها بر طبق مواد ذیل تقسیم می‌شود.

ماده 918 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۱۸ – اگر میت اخوه ابوینی داشته باشد اخوه ابی ارث نمیبرند در صورت نبودن اخوه ابوینی اخوه ابی حصه ارث آن‌ها را میبرند.

‌اخوه ابوینی و اخوه ابی هیچکدام اخوه امی را از ارث محروم نمی‌کنند.

ماده 919 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۱۹ – اگر وارث میت چند برادر ابوینی یا چند برادر ابی یا چند خواهر ابوینی و چند خواهر ابی باشند ترکه بین آن‌ها بالسویه تقسیم می‌شود.

ماده 920 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۲۰ – اگر وارث میت چند برادر و خواهر ابوینی یا چند برادر و خواهر ابی باشند حصه ذکور دو  برابر اناث خواهد بود.

ماده 921 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۲۱ – اگر وراث چند برادر امی یا چند خواهر امی یا چند برادر و خواهر امی باشند ترکه بین آن‌ها بالسویه تقسیم می‌شود.

ماده 922 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۲۲ – هرگاه اخوه ابوینی و اخوه امی با هم باشند تقسیم به طریق ذیل می‌شود:

‌اگر برادر یا خواهر امی یکی باشد سدس ترکه را میبرد و بقیه مال اخوه ابوینی یا ابی است که به طریق مذکور در فوق تقسیم مینمایند.

‌اگر کلاله امی متعدد باشد ثلث ترکه به آن‌ها تعلق گرفته و بین خود بالسویه تقسیم می‌کنند و بقیه مال اخوه ابوینی یا ابی است که مطابق مقررات مذکور در‌فوق تقسیم مینمایند.

ماده 923 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۲۳ – هرگاه ورثه اجداد یا جدات باشد ترکه به طریق ذیل تقسیم می‌شود:

‌اگر جد یا جده تنها باشد اعم از ابی یا امی تمام ترکه به او تعلق میگیرد.

‌اگر اجداد و جدات متعدد باشند در صورتی که ابی باشند ذکور دو برابر اناث میبرد و اگر همه امی باشند بین آن‌ها بالسویه تقسیم میگردد.

‌اگر جد یا جده ابی و جد یا جده امی با هم باشند ثلث ترکه به جد یا جده امی میرسد و در صورت تعداد اجداد امی آن ثلث بین آن‌ها بالسویه تقسیم‌می‌شود و دو ثلث دیگر به جد یا جده ابی میر‌سد و در صورت تعدد حصه ذکور از آن دو ثلث دو برابر حصه اناث خواهد بود.

ماده 924 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۲۴ – هرگاه میت اجداد و کلاله با هم داشته باشد دو ثلث ترکه به وراثی میرسد که از طرف پدر قرابت دارند و در تقسیم آن حصه ذکور دو‌برابر اناث خواهد بود و یک ثلث به وراثی میرسد که از طرف مادر قرابت دارند و بین خود بالسویه تقسیم مینمایند لیکن اگر خویش مادری فقط یک ‌برادر یا یک خواهر امی باشد فقط سدس ترکه به او تعلق خواهد گرفت.

ماده 925 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۲۵ – در تمام صور مذکوره در مواد فوق اگر برای میت نه برادر باشد و نه خواهر اولاد اخوه قائم مقام آن‌ها شده و با اجداد ارث میبرند در این‌صورت تقسیم ارث نسبت به اولاد اخوه بر حسب نسل به‌عمل میآید یعنی هر نسل حصه کسی را میبرد که به واسطه او به میت میرسد بنابراین‌ اولاد اخوه ابوینی یا ابی حصه اخوه ابوینی یا ابی تنها و اولاد کلاله امی حصه کلاله امی را میبرند.

‌در تقسیم بین افراد یک نسل اگر اولاد اخوه ابوینی یا ابی تنها باشند ذکور دو برابر اناث میبرد واگر از کلاله امی باشند بالسویه تقسیم می‌کنند.

 

ماده 926 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۲۶ – در صورت اجتماع کلاله ابوینی و ابی و امی کلاله ابی ارث نمیبرد.

ماده 927 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث دوم:  در سهم‌الارث طبقه دوم

ماده ۹۲۷ – در تمام مواد مذکوره در این مبحث هر یک از زوجین که باشد فرض خود را از اصل ترکه میبرد و این فرض عبارت است از نصف اصل‌ ترکه برای زوج و ربع آن برای زوجه.

‌متقربین به مادر هم اعم از اجداد یا کلاله فرض خود را از اصل ترکه میبرند.

‌هرگاه به واسطه ورود زوجه یا زوجه نقصی موجود گردد نقص بر کلاله ابوینی یا ابی یا بر اجداد ابی وارد می‌شود.

ماده 928 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۲۸ – هرگاه برای میت وراث طبقه دوم نباشد ترکه او به وراث طبقه سوم میرسد.

ماده 929 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۲۹ – هر یک از وراث طبقه سوم اگر تنها باشد تمام ارث را میبرد و اگر متعدد باشند ترکه بین آن‌ها بر طبق مواد ذیل تقسیم می‌شود.

ماده 930 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۰ – اگر میت اعمام یا اخوال ابوینی داشته باشد اعمام یا اخوال ابی ارث نمیبرند درصورت نبودن اعمام یا اخوال ابوینی اعمام یا اخوال‌ ابی حصه آن‌ها را میبرند.

ماده 931 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۱ – هرگاه وارث متوفی چند نفر عمو یا چند نفر عمه باشند ترکه بین آن‌ها بالسویه تقسیم می‌شود در صورتی که همه آن‌ها ابوینی یا همه ابی یا‌ همه امی باشند.

‌هرگاه عمو و عمه با هم باشند در صورتیکه همه امی باشند ترکه را بالسویه تقسیم مینمایند و در صورتی که همه ابوینی یا ابی حصه ذکور دو برابر‌ اناث خواهد بود.

ماده 932 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۲ – در صورتی که اعمام امی و اعمام ابوینی یا ابی با هم باشند عم یا عمه امی اگر تنها باشند سدس ترکه باو تعلق میگیرد و اگر متعدد‌ باشند ثلث ترکه و این ثلث را مابین خود بالسویه تقسیم می‌کنند و باقی ترکه به اعمام ابوینی یا ابی میرسد که در تقسیم ذکور دو برابراناث میبرد.

ماده 933 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۳ – هرگاه وراث متوفی چند نفر دائی یا چند نفر خاله یا چند نفر دائی و چند نفر خاله با هم باشند ترکه بین آن‌ها بالسویه تقسیم می‌شود خواه‌ همه ابوینی خواه همه ابی و خواه همه امی باشند.

ماده 934 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۴ – اگر وراث میت دائی و خاله ابی یا ابوینی یا دائی و خاله امی باشند طرف امی اگر یکی باشد سدس ترکه را میبرد و اگر متعدد باشند‌ ثلث آن را میبرند و بین خود بالسویه تقسیم می‌کنند و مابقی مال دائی و خاله‌های ابوینی یا ابی است که آن‌ها هم بین خود بالسویه تقسیم مینمایند.

ماده 935 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۵ – اگر برای میت یک یا چند نفر اعمام یا یک یا چند نفر اخوال باشد ثلث ترکه به اخوال دوثلث آن به اعمام تعلق میگیرد.

‌تقسیم ثلث بین اخوال بالسویه به‌ عمل میآید لیکن اگر بین اخوال یک نفر امی باشد سدس حصه اخوال به او میرسد و اگر چند نفر امی باشند ثلث آن‌ حصه به آن‌ها داده می‌شود و در صورت اخیر تقسیم بین آن‌ها بالسویه به‌ عمل میآید.

‌در تقسیم دو ثلث بین اعمام حصه ذکور دو برابر اناث خواهد بود لیکن اگر بین اعمام یک نفر امی باشد سدس حصه اعمام به او میرسد و اگر چند نفر‌ امی باشند ثلث آن حصه به آن‌ها میرسد ودر صورت اخیر آن ثلث را بالسویه تقسیم می‌کنند.

‌در تقسیم پنج سدس و یا دو ثلث که از حصه اعمام باقی میماند بین اعمام ابوینی یا ابی حصه و ذکور دو برابر اناث خواهد بود.

ماده 936 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۶ – با وجود اعمام یا اخوال اولاد آن‌ها ارث نمیبرند مگر در صورت انحصار وارث به یک پسر عموی ابوینی با یک عموی ابی تنها که فقط‌ در این صورت پسر عمو عمو را از ارث محروم میکند لیکن اگر با پسر عموی ابوینی خال یا خاله باشد یا اعمام متعدد باشند ولو ابی تنها پسر عمو ارث ‌نمیبرد. یک پسر و یک د ختر از طبقه خود را خواهد برد.

ماده 937 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۷ – هرگاه برای میت نه اعمام باشد و نه اخوال اولاد آن‌ها به جای آن‌ها ارث میبرند و نصیب هر نسل نصیب کسی خواهد بود که به واسطه او ‌به میت متصل می‌شود.

ماده 938 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۸ – در تمام موارد مزبوره در این مبحث هر یک از زوجین که باشد فرض خود را از اصل ترکه میبرد و این فرض عبارت است از نصف اصل‌ ترکه برای زوج و ربع آن برای زوجه.

‌متقرب به مادر هم نصیب خود را از اصل ترکه میبرد باقی ترکه مال متقرب به پدر است و اگر نقصی هم باشد بر متقربین به پدر وارد می‌شود.

ماده 939 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث سوم: در سهم‌الارث وارث طبقه سوم

ماده ۹۳۹ – در تمام موارد مذکوره در این مبحث و دو مبحث قبل اگر وارث خنثی بوده و از جمله وراثی باشد که از ذکور آن‌ها دو برابر اناث میبرند‌ سهم‌الارث او به طریق ذیل معین می‌شود:

‌اگر علائم رجولیت غالب باشد سهم‌الارث یک پسر از طبقه خود و اگر علائم اناثیت غلبه داشته باشد سهم‌الارث یک دختر از طبقه خود را میبرد و اگر‌هیچ یک از علائم غالب نباشد نصف مجموع سهم‌الارث.

ماده 940 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۰ – زوجین که زوجیت آن‌ ها دائمی بوده و ممنوع از ارث نباشند از یکدیگر ارث میبرند.

ماده 941 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۱ – سهم‌الارث زوج و زوجه از ترکه یکدیگر به طوری است که در مواد ۹۱۳۹۲۷ و ۹۳۸  ذکر شده است.

ماده 942 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۲ – در صورت تعدد زوجات ربع یا ثمن ترکه که تعلق به زوجه دارد بین همه آنان بالسویه تقسیم می‌شود.

ماده 943 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۳ – اگر شوهر زن خود را به طلاق رجعی مطلقه کند هر یک از آن‌ها که قبل از انقضاء عده بمیرد دیگری از او ارث میبرد لیکن اگر فوت یکی ‌از آن‌ها بعد از انقضاء عده بوده و یا طلاق بائن باشد از یکدیگر ارث نمیبرند.

ماده 944 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۴ – اگر شوهر در حال مرض زن خود را طلاق دهد و در ظرف یک سال از تاریخ طلاق به همان مرض بمیرد زوجه او ارث میبرد اگرچه ‌طلاق بائن باشد مشروط بر اینکه زن شوهر نکرده باشد.

ماده 945 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۵ – اگر مردی در حال مرض زنی را عقد کند و در همان مرض قبل از دخول بمیرد زن از او ارث نمیبرد لیکن اگر بعد از دخول یا بعد از صحت یافتن از آن مرض بمیرد زن از او ارث میبرد.

ماده 946 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۶- زوج از تمام اموال زوجه ارث می برد و زوجه در صورت فرزند دار بودن زوج یک هشتم از عين اموال منقول و یک هشتم از قيمت اموال غير منقول اعم از عرصه و اعيان ارث می برد در صورتی که زوج هيچ فرزندی نداشته باشد سهم زوجه یک چهارم از کليه اموال به ترتيب فوق می باشد.

ماده 947 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده 947- زوجه از قیمت ابنیه و اشجار ارث میبرد و نه از عین آنها و طریقه ی تقویم آن است که ابنیه و اشجار با فرض استحقاق بقا در زمین بدون اجرت تقویم میگردد.

ماده 948 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۸- هرگاه ورثه از اداء قیمت امتناع کنند زن می تواند حق خود را از عین اموال استیفاء کند.

ماده 949 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

كتاب دوم: در اسباب تملّک

قسمت چهارم: در وصايا و ارث

باب دوم: در ارث

فصل ششم: در سهم‌ الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث چهارم: در میراث زوج و زوجه

ماده ۹۴۹ – در صورت نبودن هیچ وارث دیگر به غیر از زوج یا زوجه شوهر تمام ترکه زن متوفاه خود را میبرد لیکن زن فقط نصیب خود را و بقیه‌ ترکه شوهر در حکم مال اشخاص بلاوارث و تابع ماده ۸۶۶ خواهد بود.

ماده 950 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

کتاب سوم: در مقررات مختلفه

ماده ۹۵۰ – مثلی که در این قانون ذکر شده عبارت از مالی است که اشباه و نظائر آن نوعاً زیاد و شایع باشد مانند حیوانات و نحو آن و قیمتی مقابل‌آن است معذالک تشخیص این معنی با عرف میباشد.

ماده 951 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

کتاب سوم: در مقررات مختلفه

ماده ۹۵۱ – تعدی تجاوز نمودن از حدود اذن یا متعارف است نسبت به مال یا حق دیگری.

ماده 952 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

کتاب سوم: در مقررات مختلفه

ماده ۹۵۲ – تفریط عبارت است از ترک عملی که به موجب قرارداد یا متعارف برای حفظ مال غیرلازم است.

ماده 953 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

کتاب سوم: در مقررات مختلفه

ماده ۹۵۳ – تقصیر اعم است از تفریط و تعدی.

ماده 954 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

کتاب سوم: در مقررات مختلفه

ماده ۹۵۴ – کلیه عقود جائزه به موت احد طرفین منفسخ می‌شود و هم‌چنین به سفه در مواردی که رشد معتبر است.

ماده 955 قانون مدنی

جلد اول: در اموال

کتاب سوم: در مقررات مختلفه

ماده ۹۵۵ – مقررات این قانون در مورد کلیه اموری که قبل از این قانون واقع شده معتبر است.

ماده 956 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۵۶ – اهلیت برای دارا بودن حقوق با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرک  [مرگ] او تمام می‌شود.

ماده 957 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۵۷ – حمل از حقوق مدنی متمتع میگردد مشروط بر اینکه زنده متولد شود.

ماده 958 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۵۸ – هر انسان متمتع از حقوق مدنی خواهد بود لیکن هیچکس نمی‌تواند حقوق خود را اعمال و اجرا کند مگر اینکه برای این امر اهلیت قانونی‌ داشته باشد.

ماده 959 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۵۹ – هیچکس نمی‌تواند به طور کلی حق تمتع و یا حق اجراء تمام یا قسمتی از حقوق مدنی را از خود سلب کند.

ماده 960 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۰ – هیچکس نمی‌تواند از خود سلب حریت کند و یا در حدودی که مخالف قوانین و یا اخلاق حسنه باشد از استفاده از حریت خود صرف‌ نظر کند.

ماده 961 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۱ – جز در موارد ذیل اتباع خارجه نیز از حقوق مدنی متمتع خواهند بود:

۱ – در مورد حقوقی که قانون آن را صراحتا منحصر به اتباع ایران نموده و یا آن را صراحتا از اتباع خارجه سلب کرده است.

۲ – در مورد حقوق مربوط به احوال شخصی که قانون دولت متبوع تبعه خارجه آن را قبول نکرد.

۳ – در مورد حقوق مخصوصه که صرفا از نقطه نظر جامعه ایرانی ایجاد شده باشد.

ماده 962 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۲ – تشخیص اهلیت هر کس برای معامله کردن بر حسب قانون دولت متبوع او خواهد بود معذلک اگر یک نفر تبعه خارجه در ایران عمل‌ حقوقی انجام دهد در صورتی که مطابق قانون دولت متبوع خود برای انجام آن عمل واجد اهلیت نبوده و یا اهلیت ناقصی داشته است آن شخص برای‌ انجام آن عمل واجد اهلیت محسوب خواهد شد در صورتی که قطع نظر از تابعیت خارجی او مطابق قانون ایران نیز بتوان او را برای انجام آن عمل‌ دارای اهلیت تشخیص داد.

‌حکم اخیر نسبت به اعمال حقوقی که مربوط به حقوق خانوادگی و یا حقوق ارثی بوده و یا مربوط به نقل و انتقال اموال غیرمنقول واقع در خارج ایران‌ میباشد شامل نخواهد بود.

ماده 963 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۳ – اگر زوجین تبعه یک دولت نباشند روابط شخصی و مالی بین آن‌ها تابع قوانین دولت متبوع شوهر خواهد بود.

ماده 964 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۴ – روابط بین ابوین و اولاد تابع قانون دولت متبوع پدر است مگر اینکه نسبت طفل فقط به مادر مسلم باشد که در این صورت روابط بین ‌طفل و مادر او تابع قانون دولت متبوع مادر خواهد بود.

ماده 965 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۵ – ولایت قانونی و نصب قیم بر طبق قوانین دولت متبوع مولی ‌علیه خواهد بود.

ماده 966 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۶ – تصرف و مالکیت و سایر حقوق بر اشیاء منقول یا غیرمنقول تابع قانون مملکتی خواهد بود که آن اشیاء در آنجا واقع میباشند معذلک‌ حمل و نقل شدن شیئی منقول از مملکتی به مملکت دیگر نمی‌تواند به حقوقی که ممکن است اشخاص مطابق قانون محل وقوع اولی شیئی نسبت به ان تحصیل کرده باشند خللی وارد آورد.

ماده 967 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۷ – ترکه منقول یا غیرمنقول اتباع خارجه که در ایران واقع است فقط از حیث قوانین اصلیه از قبیل قوانین مربوطه به تعیین وارث و مقدار‌ سهم‌ الارث آن‌ها و تشخیص قسمتی که متوفی میتوانسته است به موجب وصیت تملیک نماید تابع قانون دولت متبوع متوفی خواهد بود.

ماده 968 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۸ – تعهدات ناشی از عقود تابع قانون محل وقوع عقد است مگر اینکه متعاقدین اتباع خارجه بوده و آن را صریحا یا ضمنا تابع قانون دیگری قرار داده باشند.

ماده 969 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۶۹ – اسناد از حیث طرز تنظیم تابع قانون محل تنظیم خود میباشند.

ماده 970 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۷۰ – مامورین سیاسی یا قنسولی دول خارجه در ایران وقتی می‌توانند باجرای عقد نگاج [نکاح] مبادرت نمایند که طرفین عقد هر دو تبعه دولت‌ متبوع آن‌ها بوده و قوانین دولت مزبور نیز این اجازه را به آن‌ها داده باشد در هر حال نکاح باید در دفاتر سجل احوال ثبت شود.

ماده 971 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۷۱ – دعاوی از حیث صلاحیت محاکم و قوانین راجعه به اصول محاکمات تابع قانون محلی خواهد بود که در آنجا اقامه می‌شود مطرح ‌بودن همان دعوی در محکمه اجنبی رافع صلاحیت محکمه ایرانی نخواهد بود.

ماده 972 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۷۲ – احکام صادره از محاکم خارجه و هم‌چنین اسناد رسمی لازم‌الاجرا تنظیم شده در خارجه را نمیتوان در ایران اجرا نمود مگر اینکه‌ مطابق قوانین ایران امر به اجرای آن‌ها صادر شده باشد.

ماده 973 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۷۳ – اگر قانون خارجه که باید مطابق ماده ۷ جلد اول این قانون و یا بر طبق مواد فوق رعایت گردد به قانون دیگری احاله داده باشد محکمه ‌مکلف برعایت این احاله نیست مگر اینکه احاله به قانون ایران شده باشد.

ماده 974 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۷۴ – مقررات ماده ۷ و مواد ۹۶۲ تا ۹۷۴ این قانون تا حدی به موقع اجراء گذارده می‌شود که مخالف عهود بین‌المللی که دولت ایران آن را ‌امضاء کرده و یا مخالف با قوانین مخصوصه نباشد.

ماده 975 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب اول: در کلیات

ماده ۹۷۵ – محکمه نمی‌ تواند قوانین خارجی و یا قرار دادهای خصوصی را که بر خلاف اخلاق حسنه بوده و یا به واسطه جریحه‌ دار کردن ‌احساسات جامعه یا به علت دیگر مخالف با نظم عمومی محسوب می‌شود به موقع اجرا گذارد اگرچه اجراء قوانین مزبور اصولا مجاز باشد

ماده 976 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۷۶ – اشخاص ذیل تبعه ایران محسوب میشوند:

۱ – کلیه ساکنین ایران به استثنای اشخاصی که تبعیت خارجی آن‌ها مسلم باشد تبعیت خارجی کسانی مسلم است که مدارک تابعیت آن‌ها مورد‌ اعتراض دولت ایران نباشد.

۲ – کسانی که پدر آن ها ایرانی است اعم از اینکه در ایران یا در خارجه متولد شده باشند.

۳ – کسانی که در ایران متولد شده و پدر و مادر آنان غیر معلوم باشد.

۴ – کسانی که در ایران از پدر و مادر خارجی که یکی از آن‌ها در ایران متولد شده بوجود آمده‌ اند.

۵ – کسانی که در ایران از پدری که تبعه خارجه است به وجود آمده و بلافاصله پس از رسیدن به سن هیجده سال تمام لااقل ۱ سال دیگر در ایران‌ اقامت کرده باشند والا قبول شدن آن‌ها بتابعیت ایران بر طبق مقرراتی خواهد بود که مطابق قانون برای تحصیل تابعیت ایران مقرر است.

۶ – هر زن تبعه خارجی که شوهر ایرانی اختیار کند.

۷ – هر تبعه خارجی که تابعیت ایران را تحصیل کرده باشد.

تبصره – اطفال متولد از نمایندگان سیاسی و قنسولی خارجه مشمول فقره ۴ و ۵ نخواهند بود.

ماده 977 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۷۷ –

بند الف – هرگاه اشخاص مذکور در بند ۴ ماده ۹۷۶ پس از رسیدن به سن ۱۸ سال تمام بخواهند تابعیت پدر خود را قبول کنند باید ظرف یک سال درخواست کتبی به ضمیمه تصدیق دولت متبوع پدرشان دایر به اینکه آن‌ها را تبعه خود خواهد شناخت به وزارت امور خارجه تسلیم نمایند.

بند ب – هرگاه اشخاص مذکور در بند ۵ ماده ۹۷۶ پس از رسیدن به سن ۱۸ سال تمام بخواهند به تابعیت پدر خود باقی بمانند باید ظرف یک سال درخواست کتبی به ضمیمه تصدیق دولت متبوع پدرشان دایر به اینکه آن‌ها را تبعه خود خواهد شناخت به وزارت امور خارجه تسلیم نمایند.

ماده 978 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۷۸ – نسبت به اطفالی که در ایران از اتباع دولی متولد شده‌ اند که در مملکت متبوع آن‌ها اطفال متولد از اتباع ایرانی را به موجب مقررات تبعه ‌خود محسوب داشته و رجوع آن‌ها را بتبعیت ایران منوط به اجازه می ‌کنند معامله متقابله خواهد شد.

ماده 979 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۷۹ – اشخاصی که دارای شرایط ذیل باشند می‌توانند تابعیت ایران را تحصیل کنند:

۱ – به سن هیجده سال تمام رسیده باشند.

۲ – ۵ سال اعم از متوالی یا متناوب در ایران ساکن بوده باشند.

۳ – فراری از خدمت نظامی نباشند.

۴ – در هیچ مملکتی به جنحه مهم یا جنایت غیر سیاسی محکوم نشده باشند.

‌در مورد فقره دوم این ماده مدت اقامت در خارجه برای خدمت دولت ایران در حکم اقامت در خاک ایران است.

ماده 980 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۰ – کسانی که به امور عام المنفعه ایران خدمت و یا مساعدت شایانی کرده باشند و هم‌چنین اشخاصی که دارای عیال ایرانی هستند و از او اولاد دارند و یا دارای مقامات عالی علمی و متخصص در امور عام المنفعه می‌ باشند و تقاضای ورود به تابعیت دولت جمهوری اسلامی ایران را می نمایند در صورتی که دولت ورود آن‌ها را به تابعیت دولت جمهوری اسلامی ایران صلاح بداند بدون رعایت شرط اقامت ممکن است با تصویب هیأت وزیران به تابعیت ایران قبول شوند.

 

ماده 981 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده 981- این ماده حذف شده است.

ماده 983 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۳ – درخواست تابعیت باید مستقیما یا به توسط حکام یا ولات بوزارت امور خارجه تسلیم شده و دارای منضمات ذیل باشد:

۱ – سواد مصدق اسناد هویت تقاضا کننده و عیال و اولاد او.

۲ – تصدیقنامه نظمیه دائر به تعیین مدت اقامت تقاضا کننده در ایران و نداشتن سوء سابقه و داشتن مکنت کافی یا شغل معین برای تأمین معاش.‌

وزارت امور خارجه در صورت لزوم اطلاعات راجعه به شخص تقاضا کننده را تکمیل و آن را به هیئت وزراء ارسال خواهد نمود تا هیئت مزبور در قبول ‌یا رد آن تصمیم مقتضی اتخاذ کند در صورت قبول شدن تقاضا سند تابعیت به درخواست ‌کننده تسلیم خواهد شد

ماده 984 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۴ – زن و اولاد صغیر کسانی که بر طبق این قانون تحصیل تابعیت ایران مینمایند تبعه دولت ایران شناخته می‌شوند ولی زن در ظرف ۱ سال از تاریخ صدور سند تابعیت شوهر و اولاد صغیر در ظرف یک سال از تاریخ رسیدن به سن هیجده سال تمام می‌ توانند اظهاریه کتبی به وزارت امور‌خارجه داده و تابعیت مملکت سابق شوهر و یا پدر را قبول کند لیکن به اظهاریه اولاد اعم از ذکور و اناث باید تصدیق مذکور در ماده ۹۷۷ ضمیمه شود.

ماده 985 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۵ – تحصیل تابعیت ایرانی پدر به هیچ وجه درباره اولاد او که در تاریخ تقاضانامه به سن هیجده سال تمام رسیده‌ اند مؤثر نمی ‌باشد.

ماده 986 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۶ – زن غیر ایرانی که در نتیجه ازدواج ایرانی می‌شود می ‌توانند بعد از طلاق یا فوت شوهر ایرانی به تابعیت اول خود رجوع نماید مشروط بر‌ اینکه وزارت امور خارجه را کتبا مطلع کند. ولی هر زن شوهر مرده که از شوهر سابق خود اولاد دارد نمی‌ تواند مادام که اولاد او به سن ۱۸ سال تمام‌ نرسیده از این حق استفاده کند و در هر حال زنی که مطابق این ماده تبعه خارجه می‌شود حق داشتن اموال غیرمنقوله نخواهد داشت مگر در حدودی که ‌این حق به اتباع خارجه داده شده باشد و هرگاه دارای اموال غیرمنقول بیش از آنچه که برای اتباع خارجه داشتن آن جایز است بوده یا بعدا به ارث‌ اموال غیرمنقولی بیش از آن حد به او برسد باید در ظرف یک سال از تاریخ خروج از تابعیت ایران یا دارا شدن ملک در مورد ارث مقدار مازاد را به نحوی از انحاء به اتباع ایران منتقل کند و الا اموال مزبور با نظارت مدعی‌ العموم محل به فروش رسیده و پس از وضع مخارج فروش قیمت به آن‌ها داده‌خواهد شد

ماده 987 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۷ – زن ایرانی که با تبعه خارجه مزاوجت می نماید به تابعیت ایرانی خود باقی خواهد ماند مگر اینکه مطابق قانون مملکت زوج تابعیت شوهر به واسطه وقوع عقد ازدواج به زوجه تحمیل شود ولی در هر صورت بعد از وفات شوهر و یا تفریق به صرف تقدیم درخواست به وزارت امور خارجه به انضمام ورقه تصدیق فوت شوهر و یا سند تفریق، تابعیت اصلیه زن با جمیع حقوق و امتیازات راجعه به آن مجدداً به او تعلق خواهد گرفت.

تبصره ۱ – هرگاه قانون تابعیت مملکت زوج زن را بین حفظ تابعیت اصلی و تابعیت زوج مخیر بگذارد در این مورد زن ایرانی که بخواهد تابعیت مملکت زوج را دارا شود و علل موجهی هم برای تقاضای خود در دست داشته باشد، بشرط تقدیم تقاضانامه کتبی به وزارت امور خارجه ممکن است با تقاضای او موافقت گردد.

تبصره ۲ – زن های ایرانی که بر اثر ازدواج تابعیت خارجی را تحصیل می کنند حق داشتن اموال غیرمنقول را در صورتی که موجب سلطه اقتصادی خارجی گردد ،ندارند، تشخیص این امر با کمیسیونی متشکل از نمایندگان وزارتخانه های امور خارجه و کشور و اطلاعات است.

مقررات ماده ۹۸۸ و تبصره آن در قسمت خروج ایرانیانی که تابعیت خود را ترک نموده اند شامل زنان مزبور نخواهد بود.

ماده 988 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۸ – اتباع ایران نمی‌توانند تبعیت خود را ترک گنند [کنند] مگر به شرایط ذیل:

۱ – به سن ۲۵ سال تمام رسیده باشند.

۲ – هیئت وزراء خروج از تابعیت آنان را اجازه دهد

۳ – قبلا تعهد نمایند که در ظرف یک سال از تاریخ ترک تابعیت حقوق خود را بر اموال غیرمنقول که در ایران دارا می‌ باشند و یا ممکن است‌ بالوراثه دارا شوند ولو قوانین ایران اجازه تملک آن را به اتباع خارجه بدهد به نحوی از انحاء به اتباع ایرانی منتقل کنند زوجه و اطفال کسی که بر طبق‌ این ماده ترک تابعیت می‌ نمایند اعم از اینکه اطفال مزبور صغیر یا کبیر باشند از تبعیت ایرانی خارج نمیگردد مگر اینکه اجازه هیئت وزراء شامل آن‌ها‌ هم باشد.

۴ – خدمت تحت‌السلاح خود را انجام داده باشند

تبصره الف –

کسانی که بر طبق این ماده مبادرت به تقاضای ترک تابعیت ایران و قبول تابعیت خارجی مینمایند علاوه بر اجرای مقرراتی که ضمن بند (۳) از این ماده درباره آنان مقرر است باید ظرف مدت سه ماه از تاریخ صدور سند ترک تابعیت از ایران خارج شوند.

چنانچه ظرف مدت مزبور خارج نشوند مقامات صالحه امر به اخراج آن‌ها و فروش اموالشان صادر خواهند نمود و تمدید مهلت مقرره فوق حداکثر تا یک سال موکول به موافقت وزارت امور خارجه میباشد.

تبصره ب –

هیئت وزیران می‌تواند ضمن تصویب ترک تابعیت زن ایرانی بی شوهر ترک تابعیت فرزندان او را نیز که فاقد پدر و جد پدری هستند و کمتر از ۱۸ سال تمام دارند و یا به جهات دیگری محجورند اجازه دهد.فرزندان زن مذکور نیز که به سن ۲۵ سال تمام نرسیده باشند می‌توانند بتابعیت از درخواست مادر تقاضای ترک تابعیت نمایند.

ماده 989 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۹ – هر تبعه ایرانی که بدون رعایت مقررات قانونی بعد از تاریخ ۱۲۸۰ شمسی تابعیت خارجی تحصیل کرده باشد تبعیت خارجی او‌ کان‌ لم‌ یکن بوده و تبعه ایران شناخته می‌شود ولی در عین حال کلیه اموال غیرمنقوله او با نظارت مدعی‌ العموم محل به فروش رسیده و پس از وضع‌ مخارج فروش قیمت آن به او داده خواهد شد و به علاوه از اشتغال به وزارت و معاونت وزارت و عضویت مجالس مقننه و انجمن های ایالتی و ولایتی و ‌بلدی و هر گونه مشاغل دولتی محروم خواهد بود.

تبصره – هیأت وزیران می‌تواند بنا به مصالحی بپیشنهاد وزارت امور خارجه تابعیت خارجی مشمولین این ماده را به رسمیت بشناسند.به اینگونه اشخاص با موافقت وزارت امور خارجه اجازه ورود به ایران یا اقامت میتوان داد.

ماده 990 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۹۰ – از اتباع ایران کسی که خود یا پدرشان موافق مقررات تبدیل تابعیت کرده باشند و بخواهند به تبعیت اصلیه خود رجوع نمایند به مجرد ‌درخواست به تابعیت ایران قبول خواهند شد مگر آن که دولت تابعیت آن‌ها را صلاح نداند

ماده 991 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۹۱ – تکالیف مربوط به اجرای قانون تابعیت و اخذ مخارج دفتری در مورد کسانی که تقاضای تابعیت یا ترک تابعیت دولت جمهوری اسلامی ایران و تقاضای بقاء بر تابعیت اصلی را دارند به موجب آئین نامه ای که به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید معین خواهد شد.

ماده 992 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۹۹۲ – سجل احوال هرکس به موجب دفاتری که برای این امر مقرر است معین می‌شود.

ماده 993 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۹۹۳ – امور ذیل باید در ظرف مدت و به طریقی که به موجب قوانین یا نظامات مخصوصه مقرر است به دایره سجل احوال اطلاع داده شود.

۱ – ولادت هر طفل و هم‌چنین سقط هر جنین که بعد از ماه ششم از تاریخ حمل واقع شود

۲ – ازدواج اعم از دائم و منقطع

۳ – طلاق اعم از بائن و رجعی و هم‌چنین بذل مدت

۴ – وفات هر شخص

ماده 994 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۹۹۴ – حکم فوت فرضی غایب که بر طبق مقررات کتاب پنجم از جلد دوم این قانون صادر می‌شود باید در دفتر سجل احوال ثبت شود

ماده 995 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۹۹۵ – تغییر مطالبی که در دفاتر سجل احوال ثبت شده است ممکن نیست مگر به موجب حکم محکمه

ماده 996 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۹۹۶ – اگر عدم صحت مطالبی که به دائره سجل احوال اظهار شده است در محکمه ثابت گردد یا هویت کسی که در دفتر سجل احوال به عنوان ‌مجهول‌ الهویه قید شده است معین شود و یا حکم فوت فرضی غایب ابطال گردد مراتب باید در دفاتر مربوطه سجل احوال قید شود

ماده 997 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۹۹۷ – هرکس باید دارای نام خانوادگی باشد اتخاذ نام های مخصوصی که به موجب نظامنامه اداره سجل احوال معین می‌شود ممنوع است

ماده 998 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۹۹۸ – هرکس که اسم خانوادگی او را دیگری بدون حق اتخاذ کرده باشد می‌تواند اقامه دعوی کرده و در حدود قوانین مربوطه تغییر نام‌ خانوادگی غاصب را بخواهد.

اگر کسی نام خانوادگی خود را که در دفاتر سجل احوال ثبت کرده است مطابق مقررات مربوطه به این امر تغییر دهد هر ذی نفع می‌تواند در ظرف مدت و ‌به طریقی که در قوانین یا نظامات مخصوصه مقرر است اعتراض کند

ماده 999 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۹۹۹ – سند ولادت اشخاصی که ولادت آن‌ها در مدت قانونی به دائره سجل احوال اظهار شده است سند رسمی محسوب خواهد بود.

ماده 1000 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۱۰۰۰ – سایر مطالب راجع به سجل احوال به موجب قوانین و نظامنامه‌ های مخصوصه مقرر است

ماده 1001 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب سوم: در اسناد سجل احوال

ماده ۱۰۰۱ – مامورین قنسولی ایران در خارجه باید نسبت به ایرانیان مقیم حوزه ماموریت خود وظایفی را که به موجب قوانین و نظامات جاریه به عهده دوایر سجل احوال مقرر است انجام دهند.

ماده 1002 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۰۲ – اقامتگاه هر شخصی عبارت از محلی است که شخص در آنجا سکونت داشته و مرکز مهم امور او نیز در آنجا باشد اگر محل سکونت ‌شخصی غیر از مرکز مهم امور او باشد مرکز امور او اقامتگاه محسوب است اقامتگاه اشخاص حقوقی مرکز عملیات آن‌ها خواهد بود.

ماده 1003 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۰۳ – هیچکس نمی‌تواند بیش از یک اقامتگاه داشته باشد

ماده 1004 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۰۴ – تغییر اقامتگاه به وسیله سکونت حقیقی در محل دیگر به‌ عمل میاید مشروط بر اینکه مرکز مهم امور او نیز به همان محل انتقال یافته ‌باشد

ماده 1005 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۰۵ – اقامتگاه زن شوهر دار همان اقامتگاه شوهر است معذالک زنی که شوهر او اقامتگاه معلومی ندارد و هم‌چنین زنی که با رضایت شوهر‌ خود و یا با اجازه محکمه مسکن علیحده اختیار کرده می‌تواند اقامتگاه شخصی علیحده نیز داشته باشد

ماده 1006 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۰۶ – اقامتگاه صغیر و محجور همان اقامتگاه ولی یا قیم آن‌ها است

ماده 1007 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۰۷ – اقامتگاه مامورین دولتی محلی است که در آنجا ماموریت ثابت دارند.

ماده 1008 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۰۸ – اقامتگاه افراد نظامی که در ساخلو هستند محل ساخلو آن‌هاست.

ماده 1009 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۰۹ – اگر اشخاص کبیر که معمولا نزد دیگری کار یا خدمت می‌کنند در منزل کارفرما یا مخدوم خود سکونت داشته باشند اقامتگاه آن‌ها همان‌ اقامتگاه کارفرما یا مخدوم آن‌ها خواهد بود.

ماده 1010 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب چهارم: در اقامتگاه

ماده ۱۰۱۰ – اگر ضمن معامله یا قراردادی طرفین معامله یا یکی از آن‌ها برای اجرای تعهدات حاصله از آن معامله محلی غیر از اقامتگاه حقیقی خود ‌انتخاب کرده باشد نسبت به دعاوی راجعه به ان معامله همان محلی که انتخاب شده است اقامتگاه او محسوب خواهد شد و هم چنین است در صورتی که برای ابلاغ اوراق دعوی و احضار و اخطار محلی را غیر از اقامتگاه حقیقی خود معین کند.

ماده 1011 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۱ – غایب مفقودالاثر کسی است که از غیبت او مدت بالنسبه مدیدی گذشته و از او به هیچ وجه خبری نباشد

ماده 1012 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۲ – اگر غائب مفقودالاثر برای اداره اموال خود تکلیفی معین نکرده باشد و کسی هم نباشد که قانونا حق تصدی امور او را داشته باشد ‌محکمه برای اداره اموال او یک نفر امین معین میکند تقاضای تعیین امین فقط از طرف مدعی‌ العموم و اشخاص ذینفع در این امر قبول می‌شود

ماده 1013 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۳ – محکمه می‌تواند از امینی که معین میکند تقاضای ضامن یا تضمینات دیگر نماید

ماده 1014 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۴ – اگر یکی از وراث غایب تضمینات کافیه بدهد محکمه نمی‌تواند امین دیگری معین نماید و وارث مزبور به این سمت معین خواهد شد

ماده 1015 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۵ – وظائف و مسئولیت های امینی که به موجب مواد قبل معین میگردد همان است که برای قیم مقرر است

ماده 1016 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۶ – هرگاه هم فوت و هم تاریخ فوت غایب مفقودالاثر مسلم شود اموال او بین وراث موجود حین‌ الموت تقسیم میگردد اگرچه یک یا‌ چند نفر آن‌ها از تاریخ فوت غایب به بعد فوت کرده باشد

ماده 1017 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۷ – اگر فوت غایب بدون تعیین تاریخ فوت ثابت گردد محکمه باید تاریخی را که فوت او در آن تاریخ محقق بوده معین کند در این صورت‌ اموال غائب بین وراثی که در تاریخ مزبور موجود بوده‌ اند تقسیم می‌شود

ماده 1018 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۸ – مفاد ماده فوق در موردی نیز رعایت میگردد که حکم موت فرضی غایب صادر شود

ماده 1019 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۱۹ – حکم موت فرضی غایب در موردی صادر می‌شود که از تاریخ آخرین خبری که از حیوه او رسیده است مدتی گذشته باشد که عادتا‌ چنین شخصی زنده نمی‌ ماند.

ماده 1020 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۰ – موارد ذیل از جمله مواردی محسوب است که عادتا شخص غائب زنده فرض نمی‌شود:

۱ – وقتی که ده سال تمام از تاریخ آخرین خبری که از حیوه غائب رسیده است گذشته و در انقضاء مدت مزبور سن غائب از ۷۵ سال گذشته باشد

۲ – وقتی که یک نفر به عنوانی از عناوین جزء قشون مسلح بوده و در زمان جنگ مفقود و سه سال تمام از تاریخ انعقاد صلح بگذرد بدون اینکه‌ خبری از او برسد هرگاه جنگ منتهی به انعقاد صلح نشده باشد مدت مزبور ۵ سال از تاریخ ختم جنگ محسوب می‌شود

۳ – وقتی که ۱ نفر حین سفر بحری در کشتی بوده که آن کشتی در آن مسافرت تلف شده است سه سال تمام از تاریخ تلف شدن کشتی گذشته ‌باشد بدون اینکه از آن مسافر خبری برسد.

ماده 1021 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۱ – در مورد فقره اخیر ماده قبل اگر با انقضاء مدتهای ذیل که مبدا آن از روز حرکت کشتی محسوب می‌شود کشتی به مقصد نرسیده باشد ‌و در صورت حرکت بدون مقصد به بندری که از آنجا حرکت کرده بر نگشته و از وجود آن به هیچ وجه خبری نباشد کشتی تلف شده محسوب ‌می‌شود

الف – برای مسافرت در بحر خزر و داخل خلیج فارس یک سال

ب – برای مسافرت در بحر عمان – اقیانوس هند – بحر احمر – بحر سفید (‌مدیترانه) – بحر سیاه و بحر آزوف دو سال

ج – برای مسافرت در سایر بحار سه سال

ماده 1022 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۲ – اگر کسی در نتیجه واقعه‌ ای به غیر آنچه در فقره ۲ و ۳ ماده ۱۰۲۰ مذکور است دچار خطر مرگ گشته و مفقود شده و یا در طیاره بوده‌ و طیاره مفقود شده باشد وقتی میتوان حکم موت فرضی او را صادر نمود که پنجسال از تاریخ دچار شدن بخطر مرگ بگذارد بدون اینکه خبری از‌ حیوه مفقود رسیده باشد

ماده 1023 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۳ – در مورد مواد ۱۰۲۰ و ۱۰۲۱ و ۱۰۲۲ محکمه وقتی می‌تواند حکم موت فرضی غائب را صادر نماید که در یکی از جرائد محل و یکی از روزنامهای کثیرالانتشار طهران اعلانی در سه دفعه متوالی هر کدام بفاصله ۱ ماه منتشر کرده و اشخاصی را که ممکن است از غائب خبری داشته‌ باشند دعوت نماید که اگر خبر دارند به اطلاع محکمه برسانند هرگاه یک سال از تاریخ اولین اعلان بگذرد و حیات غایب ثابت نشود حکم موت‌ فرضی او داده می‌شود

ماده 1024 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۴ – اگر اشخاص متعدد در یک حادثه تلف شوند فرض بر این می‌شود که همه آن‌ها در آن واحد مرده‌ اند.

‌مفاد این ماده مانع از اجراء مقررات مواد ۸۷۳ و ۸۷۴ جلد اول این قانون نخواهد بود

ماده 1025 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۵ – وراث غائب مفقودالاثر می توانند قبل از صدور حکم موت فرضی او نیز از محکمه تقاضا نمایند که دارائی او را به تصرف آن‌ ها بدهد‌ مشروط بر اینکه اولا غائب مزبور کسی را برای اداره کردن اموال خود معین نکرده باشد و ثانیا دو سال تمام از آخرین خبر غائب گذشته باشد بدون اینکه حیات یا ممات او معلوم باشد.در مورد این ماده رعایت ماده ۱۰۲۳ راجع به اعلان مدت یک سال حتمی است

ماده 1026 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۶ – در مورد ماده قبل وراث باید ضامن و یا تضمینات کافیه دیگر بدهند تا در صورت مراجعت غائب و یا در صورتی که اشخاص ثالث‌ حقی بر اموال او داشته باشند از عهده اموال یا حق اشخاص ثالث برآیند تضمینات مزبور تا موقع صدور حکم موت فرضی غائب باقی خواهد بود

ماده 1027 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۷ – بعد از صدور حکم فوت فرضی نیز اگر غایب پیدا شود کسانیکه اموال او را به عنوان وراثت تصرف کرده‌ اند باید آنچه را که از اعیان ‌یا عوض و یا منافع اموال مزبور حین پیدا شدن غائب موجود میباشد مسترد دارند

ماده 1028 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۸ – امینی که برای اداره کردن اموال غایب مفقودالاثر معین می‌شود باید نفقه زوجه دائم یا منقطعه که مدت او نگذشته و نفقه او را زوج‌ تعهد کرده باشد و اولاد غائب را از دارائی غایب تادیه نماید در صورت اختلاف در میزان نفقه تعیین آن به عهده محکمه است

ماده 1029 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۲۹ – هرگاه شخصی چهار سال تمام غایب مفقودالاثر باشد زن او می تواند تقاضای طلاق کند در این صورت با رعایت ماده ۱۰۲۳ حاکم او‌را طلاق می‌ دهد

ماده 1030 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب پنجم: در غایب مفقودالاثر

ماده ۱۰۳۰ – اگر شخص غائب پس از وقوع طلاق و قبل از انقضاء مدت عده مراجعت نماید نسبت به طلاق حق رجوع دارد ولی بعد از انقضاء مدت ‌مزبور حق رجوع ندارد.

ماده 1031 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب ششم: ‌در قرابت

ماده ۱۰۳۱ – قرابت بر دو قسم است قرابت نسبی و قرابت سببی

ماده 1032 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب ششم: ‌در قرابت

ماده ۱۰۳۲ – قرابت نسبی به ترتیب طبقات ذیل است:

طبقه اول – پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد

‌طبقه دوم – اجداد و برادر و خواهر و اولاد آن‌ها

طبقه سوم – اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آن‌ها‌ در هر طبقه درجات قرب و بعد قرابت نسبی بعده نسلها در آن طبقه معین میگردد

مثلا در طبقه اول قرابت پدر و مادر با اولاد در درجه اول و نسبت‌ به اولاد اولاد در درجه دوم خواهد بود و هکذا در طبقه دوم قرابت برادر و خواهر و جد و جده در درجه اول از طبقه دوم و اولاد برادر و خواهر و جد و ‌پدر در درجه دوم از طبقه دوم خواهد بود و در طبقه سوم قرابت عمو و دائی و عمه و خاله در درجه اول از طبقه سوم و درجه اولاد آن‌ها در درجه دوم از‌ آن طبقه است.

ماده 1033 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب ششم: ‌در قرابت

ماده ۱۰۳۳ – هرکس در هر خط و به هر درجه که با یک نفر قرابت نسبی داشته باشد در همان خط و به همان درجه قرابت نسبی با زوج یا زوجه او ‌خواهد داشت بنا بر این پدر و مادر زن یک مرد اقربای درجه اول آن مرد و برادر و خواهر شوهر یک زن از اقربای سببی درجه دوم آن زن خواهند بود

ماده 1034 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل اول: در خواستگاری

ماده ۱۰۳۴ – هر زنی را که خالی از موانع نکاح باشد میتوان خواستگاری نمود.

ماده 1035 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل اول: در خواستگاری

ماده ۱۰۳۵ – وعده ازدواج ایجاد علقه زوجیت نمی‌ کند اگرچه تمام یا قسمتی از مهریه که بین طرفین برای موقع ازدواج مقرر گردیده پرداخته شده ‌باشد بنا بر این هر یک از زن و مرد مادام که عقد نکاح جاری نشده می ‌تواند از وصلت امتناع کند و طرف دیگر نمی ‌تواند به هیچ وجه او را مجبور بازدواج کرده یا از جهت صرف امتناع از وصلت مطالبه خسارتی نماید.

ماده 1036 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل اول: در خواستگاری

ماده 1036: به موجب قانون اصلاح موادی از قانون مدنی مصوب ۱۳۷۰/۸/۱۴ نسخ شده است.

ماده 1037 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل اول: در خواستگاری

ماده ۱۰۳۷ – هر یک از نامزدها می ‌تواند در صورت بهم خوردن وصلت منظور هدایائی را که به طرف دیگر یا ابوین او برای وصلت منظور داده ‌است مطالبه کند اگر عین هدایا موجود نباشد مستحق قیمت هدایائی خواهد بود که عادتا نگاه داشته می‌شود مگر اینکه آن هدایا بدون تقصیر طرف دیگر تلف شده‌ باشد

ماده 1038 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل اول: در خواستگاری

ماده ۱۰۳۸ – مفاد ماده قبل از حیث رجوع به قیمت در موردی که وصلت منظور در اثر فوت یکی از نامزدها بهم بخورد مجری نخواهد بود.

ماده 1039 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل اول: در خواستگاری

ماده 1039: به موجب قانون اصلاح موادی از قانون مدنی مصوب ۱۳۷۰/۸/۱۴ نسخ شده است.

ماده 1040 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل اول: در خواستگاری

ماده ۱۰۴۰ – هر یک از طرفین می‌ تواند برای انجام وصلت منظور از طرف مقابل تقاضا کند که تصدیق طبیب به صحت از امراض مسریه مهم از ‌قبیل سیفلیس و سوزاک و سل ارائه دهد

ماده 1041 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل دوم: قابلیت صحی برای ازدواج

ماده ۱۰۴۱ – عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن ۱۳ سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح.

ماده 1042 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل دوم: قابلیت صحی برای ازدواج

ماده 1042: به موجب قانون اصلاح موادی از قانون مدنی مصوب ۱۳۷۰/۸/۱۴ نسخ شده است.

ماده 1043 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل دوم: قابلیت صحی برای ازدواج

ماده ۱۰۴۳ – نکاح دختر باکره اگرچه به سن بلوغ رسیده باشد موقوف به اجازه پدر یا جد پدر او است و هرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند اجازه او ساقط و در این صورت دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آن‌ها قرار داده شده پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید.

ماده 1044 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل دوم: قابلیت صحی برای ازدواج

ماده ۱۰۴۴ – در صورتی که پدر یا جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آن‌ها نیز عادتاً غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواج داشته باشد، وی می تواند اقدام به ازدواج نماید.

تبصره – ثبت این ازدواج در دفترخانه منوط به احراز موارد فوق در دادگاه مدنی خاص می باشد.

ماده 1045 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۴۵ – نکاح با اقارب نسبی ذیل ممنوع است اگرچه قرابت حاصل از شبهه یا زنا باشد

۱) نکاح با پدر و اجداد و با مادر و جدات هر قدر که بالا برود

۲) نکاح با اولاد هر قدر که پایین برود

۳) نکاح با برادر و خواهر و اولاد آن‌ها تا هر قدر که پائین برود.

۴) نکاح با عمات و خالات خود و عمات و خالات پدر و مادر و اجداد و جدات.

ماده 1046 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۴۶ – قرابت رضاعی از حیث حرمت نکاح در حکم قرابت نسبی است مشروط بر اینکه

اولا شیر زن از حمل مشروع حاصل شده باشد

ثانیا شیر مستقیما از پستان مکیده شده باشد

ثالثا طفل لااقل یک شبانه روز و یا ۱۵دفعه متوالی شیر کامل خورده باشد بدون اینکه در بین غذای دیگر یا شیر زن دیگر را بخورد

رابعا شیر خوردن طفل قبل از تمام شدن دو سال از تولد او باشد

خامسا مقدار شیری که طفل خورده است از یک زن و از یک شوهر باشد بنابراین اگر طفل در شبانه روز مقداری از شیر یک زن و مقداری از شیر‌ زن دیگر بخورد موجب حرمت نمی‌شود اگرچه شوهر آن دو زن یکی باشد و هم‌چنین اگر یک زن یک دختر و یک پسر رضاعی داشته باشد که هر یک‌ را از شیر متعلق بشوهر دیگر شیر داده باشد آن پسر و یا آن دختر برادر و خواهر رضاعی نبوده و ازدواج بین آن ها از این حیث ممنوع نمیباشد

ماده 1047 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۴۷ – نکاح بین اشخاص ذیل به واسطه مصاهره ممنوع دائمی است

۱) بین مرد و مادر و جدات زن از هر درجه که باشد اعم از نسبی و رضاعی

۲) بین مرد و زنی که سابقا زن پدر و یا زن یکی از اجداد یا زن پسر یا زن یکی از احفاد او بوده است هر چند قرابت رضاعی باشد

۳) بین مرد با اناث از اولاد زن از هر درجه که باشد ولو رضاعی مشروط بر اینکه بین زن و شوهر زناشوئی واقع شده باشد

ماده 1048 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۴۸ – جمع بین دو خواهر ممنوع است اگرچه به عقد منقطع باشد

ماده 1049 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۴۹ – هیچکس نمی‌تواند دختر برادر زن و یا دختر خواهر زن خود را بگیرد مگر با اجازه زن خود

ماده 1050 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۰ – هرکس زن شوهردار را با علم به وجود علقه زوجیت و حرمت نکاح و یا زنی را که در عده طلاق و یا در عده وفات است با علم به عده ‌و حرمت نکاح برای خود عقد کند عقد باطل و آن زن مطلقا بر آن شخص حرام موبد می‌شود

ماده 1051 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۱ – حکم مذکور در ماده فوق در موردی نیز جاری است که عقد از روی جهل به تمام یا یکی از امور مذکوره فوق بوده و نزدیکی هم واقع ‌شده باشد.در صورت جهل و عدم وقوع نزدیکی عقد باطل ولی حرمت ابدی حاصل نمی‌شود.

ماده 1052 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۲ – تفریقی که با لعان حاصل می‌شود موجب حرمت ابدی است

ماده 1053 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۳ – عقد در حال احرام باطل است و با علم به حرمت موجب حرمت ابدی است

ماده 1054 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۴ – زنای با زن شوهردار یا زنی که در عده رجعیه است موجب حرمت ابدی است

ماده 1055 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۵ – نزدیکی به شبهه و زنا اگر سابق بر نکاح باشد از حیث مانعیت نکاح در حکم نزدیکی با نکاح صحیح است ولی مبطل نکاح سابق ‌نیست

ماده 1056 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۶ – اگر کسی با پسری عمل شنیع کند نمی‌تواند مادر یا خواهر یا دختر او را تزویج کند

ماده 1057 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۷ – زنی که سه مرتبه متوالی زوجه یک نفر بوده و مطلقه شده بر آن مرد حرام می‌شود مگر اینکه به عقد دائم به زوجیت مردی دیگری ‌درآمده و پس از وقوع نزدیکی با او به واسطه طلاق یا فسخ یا فوت فراق حاصل شده باشد

ماده 1058 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۸ – زن هر شخصی که به نه طلاق که شش تای آن عددی است مطلقه شده باشد بر آن شخص حرام مؤبد می‌شود

ماده 1059 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۵۹ – نکاح مسلمه با غیر مسلم جایز نیست

ماده 1060 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۶۰ – ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجه در مواردی هم که مانع قانونی ندارد موکول به اجازه مخصوص از طرف دولت است.

ماده 982 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دوم: در تابعیت

ماده ۹۸۲ – اشخاصی که تحصیل تابعیت ایرانی نموده یا بنمایند از کلیه حقوقی که برای ایرانیان مقرر است بهره‌ مند می‌شوند لیکن نمی توانند به مقامات زیر نائل گردند:

۱ – ریاست جمهوری و معاونین او.

۲ – عضویت در شورای نگهبان و ریاست قوه قضائیه.

۳ – وزارت و کفالت وزارت و استانداری و فرمانداری.

۴ – عضویت در مجلس شورای اسلامی.

۵ – عضویت شوراهای استان و شهرستان و شهر

۶ – استخدام در وزارت امور خارجه و نیز احراز هر گونه پست و یا مأموریت سیاسی.

۷ – قضاوت.

۸ – عالیترین رده فرماندهی در ارتش و سپاه و نیروی انتظامی.

۹ – تصدی پستهای مهم اطلاعاتی و امنیتی.

ماده 1061 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل سوم: در موانع نکاح

ماده ۱۰۶۱ – دولت می‌تواند ازدواج بعضی از مستخدمین و مامورین رسمی و محصلین دولتی را با زنی که تبعه خارجه باشد موکول به اجازه ‌مخصوص نماید

ماده 1062 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۶۲ – نکاح واقع می‌شود به ایجاب و قبول به الفاظی که صریحا دلالت بر قصد ازدواج نماید.

ماده 1063 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۶۳ – ایجاب و قبول ممکن است از طرف خود مرد و زن صادر شود و یا از طرف اشخاصی که قانونا حق عقد دارند.

ماده 1064 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۶۴ – عاقد باید عاقل و بالغ و قاصد باشد.

ماده 1065 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۶۵ – توالی عرفی ایجاب و قبول شرط صحت عقد است.

ماده 1066 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۶۶ – هرگاه یکی از متعاقدین یا هر دو لال باشند عقد به اشاره از طرف لال نیز واقع می‌شود مشروط بر اینکه به طور وضوح حاکی از انشاء ‌عقد باشد.

ماده 1067 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۶۷ – تعیین زن و شوهر به نحوی که برای هیچ یک از طرفین در شخص طرف دیگر شبهه نباشد شرط صحت نکاح است.

ماده 1068 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۶۸ – تعلیق در عقد موجب بطلان است.

ماده 1069 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۶۹ – شرط خیار فسخ نسبت به عقد نکاح باطل است ولی در نکاح دائم شرط خیار نسبت به صداق جایز است مشروط بر اینکه مدت آن ‌معین باشد و بعد از فسخ مثل آن است که اصلا مهر ذکر نشده باشد.

ماده 1070 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل چهارم: شرایط صحت نکاح

ماده ۱۰۷۰ – رضای زوجین شرط نفوذ عقد است و هرگاه مکره بعد از زوال کره عقد را اجازه کند نافذ است مگر اینکه اکراه به درجه ای بوده که عاقد‌ فاقد قصد باشد

ماده 1071 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل پنجم: وکالت در نکاح

ماده ۱۰۷۱ – هر یک از مرد و زن می‌تواند برای عقد نکاح وکالت به غیر دهد.

ماده 1072 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل پنجم: وکالت در نکاح

ماده ۱۰۷۲ – در صورتی که وکالت به طور اطلاق داده شود وکیل نمی‌تواند موکله را برای خود تزویج کند مگر اینکه این اذن صریحا به او داده شده ‌باشد.

ماده 1073 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل پنجم: وکالت در نکاح

ماده ۱۰۷۳ – اگر وکیل از آنچه که موکل راجع به شخص یا مهر یا خصوصیات دیگر معین کرده تخلف کند صحت عقد متوقف بر تنفیذ موکل خواهد بود

ماده 1074 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل پنجم: وکالت در نکاح

ماده ۱۰۷۴ – حکم ماده فوق در موردی نیز جاری است که وکالت بدون قید بوده و وکیل مراعات مصلحت موکل را نکرده باشد

ماده 1075 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل ششم: در نکاح منقطع

ماده ۱۰۷۵ – نکاح وقتی منقطع است که برای مدت معینی واقع شده باشد.

ماده 1076 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل ششم: در نکاح منقطع

ماده ۱۰۷۶ – مدت نکاح منقطع باید کاملا معین شود

ماده 1077 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل ششم: در نکاح منقطع

ماده ۱۰۷۷ – در نکاح منقطع احکام راجع به وراثت زن و به مهر او همان است که در باب ارث و در فصل آتی مقرر شده است.

ماده 1078 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۷۸ – هر چیزی را که مالیت داشته و قابل تملک نیز باشد میتوان مهر قرار داد

ماده 1079 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۷۹ – مهر باید بین طرفین تا حدی که رفع جهالت آن ها بشود معلوم باشد.

ماده 1080 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۸۰ – تعیین مقدار مهر منوط به تراضی طرفین است.

ماده 1081 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۸۱ – اگر در عقد نکاح شرط شود که در صورت عدم تأدیه مهر در مدت معین نگاح [نکاح] باطل خواهد بود نکاح و مهر صحیح ولی شرط باطل‌ است

ماده 1082 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۸۲ – به مجرد عقد زن مالک مهر می‌شود و می‌تواند هر نوع تصرفی که بخواهد در آن بنماید

تبصره – چنانچه مهریه وجه رایج باشد متناسب با تغییر شاخص قیمت سالانه زمان تأدیه نسبت به سال اجرای عقد که توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تعیین می گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اینکه زوجین در حین اجرای عقد به نحو دیگری تراضی کرده باشند.

آئین نامه اجرایی این قانون حداکثر ظرف مدت سه ماه از تاریخ تصویب توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران با همکاری وزارت دادگستری و وزارت امور اقتصادی و دارائی تهیه و به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید.

ماده 1083 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

مادۀ ۱۰۸۳ – برای تادیه تمام و یا قسمتی از مهر میتوان مدت یا اقساطی قرار داد

ماده 1084 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

مادۀ ۱۰۸۴ – هرگاه مهر عین معین باشد و معلوم گردد قبل از عقد معیوب بوده و یا بعد از عقد و قبل از تسلیم معیوب و یا تلف شود شوهر ضامن‌عیب و تلف است

ماده 1085 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۸۵ – زن می‌تواند تا مهر به او تسلیم نشده از ایفاء وظائفی که در مقابل شوهر دارد امتناع کند مشروط بر اینکه مهر او حال باشد و این امتناع ‌مسقط حق نفقه نخواهد بود

ماده 1086 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

مادۀ ۱۰۸۶ – اگر زن قبل از اخذ مهر به اختیار خود به ایفاء وظائفی که در مقابل شوهر دارد قیام نمود دیگر نمی‌تواند از حکم ماده قبل استفاده کند ‌معذلک حقی که برای مطالبه مهر دارد ساقط نخواهد شد

ماده 1087 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۸۷ – اکر [اگر] در نکاح دائم مهر ذکر نشده یا عدم مهر شرط شده باشد نگاح [نکاح] صحیح است و طرفین می‌توانند بعد از عقد مهر را به تراضی معین‌ گنند [کنند] و اگر قبل از تراضی بر مهر معین بین آن ها نزدیگی [نزدیکی] واقع شود زوجه مستحق مهرالمثل خواهد بود.

ماده 1088 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۸۸ – در مورد مادۀ قبل اکر [اگر] یکی از زوجین قبل از تعیین مهر و قبل از نزدیگی [نزدیکی] بمیرد زن مستحق هیچ گونه مهری نیست

ماده 1089 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۸۹ – ممکن است اختیار تعیین مهر به شوهر یا شخص ثالثی داده شود در این صورت شوهر یا شخص ثالث می‌تواند مهر را هر قدر بخواهد ‌معین کند

ماده 1090 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۰ – اگر اختیار تعیین مهر به زن داده شود زن نمی تواند بیشتر از مهرالمثل معین نماید

ماده 1091 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۱ – برای تعیین مهرالمثل باید حال زن از حیث شرافت خانوادکی [خانوادگی] و سایر صفات و وضعیت او نسبت به اماثل و اقران و اقارب و هم‌چنین‌ معمول محل و غیره در نظر کرفته [گرفته] شود.

ماده 1092 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۲ – هرگاه شوهر قبل از نزدیکی [نزدیکی] زن خود را طلاق دهد زن مستحق نصف مهر خواهد بود و اکر [اگر] شوهر بیش از نصف مهر را قبلا داده باشد‌ حق دارد مازاد از نصف را عیناً یا مثلا یا قیمتا استرداد گند [کند]

ماده 1093 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۳ – هرگاه مهر در عقد ذکر نشده باشد و شوهر قبل از نزدیگی [نزدیکی] و تعیین مهر زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهرالمتعه است و اکر [اگر] بعد از‌آن طلاق دهد مستحق مهرالمثل خواهد بود

ماده 1094 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۴ – برای تعیین مهرالمتعه حال مرد از حیث غنا و فقر ملاحظه می‌شود

ماده 1095 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۵ – در نکاح منقطع عدم مهر در عقد موجب بطلان است

ماده 1096 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۶ – در نکاح منقطع موت زن در اثناء مدت موجب سقوط مهر نمی‌شود و هم‌چنین است اگر شوهر تا آخر مدت با او نزدیکی نکند

ماده 1097 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۷ – در نگاح [نکاح] منقطع هرگاه شوهر قبل از نزدیکی تمام مدت نکاح را به بخشد باید نصف مهریه را بدهد.

ماده 1098 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۸ – در صورتی که عقد نکاح اعم از دائم یا منقطع باطل بوده و نزدیکی واقع نشده زن حق مهر ندارد و اگر مهر را گرفته شوهر می‌ تواند آن را ‌استرداد نماید

ماده 1099 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۰۹۹ – در صورت جهل زن به فساد نکاح و وقوع نزدیکی زن مستحق مهرالمثل است.

ماده 1100 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۱۰۰ – در صورتی مهرالمسمی مجهول باشد یا مالیت نداشته باشد یا ملک غیر باشد در صورت اول و دوم زن مستحق مهرالمثل خواهد ‌بود و در صورت سوم مستحق مثل یا قیمت آن خواهد بود مگر اینکه صاحب مال اجازه نماید

ماده 1101 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هفتم: در مهر

ماده ۱۱۰۱ – هرگاه عقد نکاح قبل از نزدیکی به جهتی فسخ شود زن حق مهر ندارد مگر در صورتی که موجب فسخ عنن باشد که در این صورت با‌ وجود فسخ نکاح زن مستحق نصف مهر است

ماده 1102 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۰۲ – همین که نکاح به طور صحت واقع شد روابط زوجیت بین طرفین موجود و حقوق و تکالیف زوجین در مقابل همدیگر برقرار می‌شود

ماده 1103 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۰۳ – زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند

ماده 1104 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۰۴ – زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود بیکدیگر معاضدت نمایند.

ماده 1105 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم : در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۰۵ – در روابط زوجین ریاست خانواده از خصائص شوهر است.

ماده 1106 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۰۶ – در عقد دائم نفقه زن به عهده شوهر است

ماده 1107 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۰۷ – نفقه عبارت است از همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل مسکن، البسه، غذا، اثاث منزل و هزینه‌های درمانی و بهداشتی و خادم در صورت عادت یا احتیاج به واسطه نقصان یا مرض.

ماده 1108 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۰۸ – هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظائف زوجیت امتناع کند مستحق نفقه نخواهد بود.

ماده 1109 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۰۹ – نفقه مطلقه رجعیه در زمان عده بر عهده شوهر است مگر اینکه طلاق در حال نشوز واقع شده باشد لیکن اگر عده از جهه فسخ نکاح یا طلاق بائن باشد زن حق نفقه ندارد مگر در صورت حمل از شوهر خود که در اینصورت تا زمان وضع حمل حق نفقه خواهد داشت

ماده 1110 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۰ – در ایام عده وفات، مخارج زندگی زوجه عندالمطالبه از اموال اقاربی که پرداخت نفقه به عهده آنان است (درصورت عدم پرداخت) تأمین می‌گردد.

ماده 1111 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۱ – زن می‌تواند در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه به محکمه رجوع کند در این صورت محکمه میزان نفقه را معین و شوهر را بدادن آن محکوم خواهد کرد.

ماده 1112 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۲ – اگر اجراء حکم مذکور در ماده قبل ممکن نباشد مطابق ماده ۱۱۲۹ رفتار خواهد شد.

ماده 1113 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۳ – در عقد انقطاع زن حق نفقه ندارد مگر اینکه شرط شده یا آن که عقد مبنی بر آن جاری شده باشد

ماده 1114 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۴ – زن باید در منزلی که شوهر تعیین می‌کند سکنی نماید مگر آن که اختیار تعیین منزل به زن داده شده باشد.

ماده 1115 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۵ – اگر بودن زن با شوهر در یک منزل متضمن خوف ضرر بدنی و یا مالی یا شرافتی برای زن باشد زن می‌تواند مسکن علیحده اختیار کند و در صورت ثبوت مظنه ضرر مزبور محکمه حکم بازگشت به منزل شوهر نخواهد داد و مادام که زن در بازگشتن به منزل مزبور معذور است نفقه بر‌عهده شوهر خواهد بود.

ماده 1116 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۶ – در مورد ماده فوق مادام که محاکمه بین زوجین خاتمه نیافته محل سکنای زن به تراضی طرفین معین می‌شود و در صورت عدم‌تراضی محکمه با جلب نظر اقربای نزدیک طرفین منزل زن را معین خواهد نمود و در صورتی که اقربایی نباشد خود محکمه محل مورد اطمینان را معین خواهد کرد.

ماده 1117 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۷ – شوهر می‌تواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند.

ماده 1118 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۸ – زن مستقلاً می‌تواند در دارائی خود هر تصرفی را که می‌خواهد بکند.

ماده 1119 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب اول: در نکاح

فصل هشتم: در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر 

ماده ۱۱۱۹ – طرفین عقد ازدواج می‌توانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد درضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند مثل اینکه شرط شود هرگاه شوهر زن دیگر بگیرد یا درمدت معینی غائب شود یا ترک انفاق نماید یا بر علیه حیات زن سوء قصد کند یا سوء رفتاری نماید که زندگانی آنها با یکدیگر غیر قابل تحمل شود زن وکیل و وکیل ودر توکیل باشد که از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهائی خود را مطلقه سازد.

ماده 1120 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

ماده 1120 – عقد نكاح به فسخ يا به طلاق يا به بذل مدت در عقد انقطاع منحل ميشود.

ماده 1121 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1121 – جنون هر يک از زوجين به شرط استقرار اعم از اين كه مستمر يا ادواری باشد برای طرف مقابل موجب حق فسخ است.

 

ماده 1122 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1122 (اصلاحی 1370/08/14)– عيوب زير در مرد موجب حق فسخ برای زن خواهد بود:
1 – خِصاء
2 – عِنَن به شرط اينكه ولو يک بار عمل زناشوئی را انجام نداده باشد.
3 – مقطوع بودن آلت تناسلی به اندازه ای كه قادر به عمل زناشوئی نباشد.

ماده 1123 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1123 – عيوب ذيل در زن موجب حق فسخ برای مرد خواهد بود.
1 – قَرَن
2 – جُذام
3 – بَرَص
4- اِفضاء
5 – زمين گيری
6- نابينائی از هر دو چشم

ماده 1124 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1124 – عيوب زن در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است كه عيب مزبور در حال عقد وجود داشته است.

ماده 1125 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1125 – جنون و عِنَن در مرد هر گاه بعد از عقد هم حادث شود موجب حق فسخ برای زن خواهد بود.

ماده 1126 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1126 – هر يک از زوجين كه قبل از عقد عالم به امراض مذكوره در طرف ديگر بوده بعد از عقد حق فسخ نخواهد داشت.

ماده 1127 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1127 – هر گاه شوهر بعد از عقد مبتلا به يكی از امراض مقاربتی گردد زن حق خواهد داشت كه از نزديكی با او امتناع كند و امتناع به علّت ‌مزبور مانع حق نفقه نخواهد بود.

ماده 1128 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1128 – هر گاه در يكی از طرفين صفت خاصی شرط شده و بعد از عقد معلوم شود كه طرف مذكور فاقد وصف مقصود بوده برای طرف مقابل ‌حق فسخ خواهد بود خواه وصف مذكور در عقد تصريح شده يا عقد متبانياً بر آن واقع شده باشد.

ماده 1129 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1129 – در صورت استنكاف شوهر از دادن نفقه و عدم امكان اجراء حكم محكمه و الزام او به دادن نفقه زن می تواند برای طلاق به حاكم ‌رجوع كند و حاكم شوهر او را اجبار به طلاق مينمايد. ‌همچنين است در صورت عَجز شوهر از دادن نفقه.

ماده 1130 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1130 (اصلاحی 1370/08/14)– در صورتی كه دوام زوجيت موجب عُسر و حرج زوجه باشد، وی می تواند به حاكم شرع مراجعه و تقاضای طلاق كند، چنانچه عُسر و حرج مذكور در محكمه ثابت شود، دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نمايد و در صورتی كه اجبار ميسّر نباشد زوجه به اِذن حاكم شرع طلاق داده می شود.

ماده 1131 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1131 – خيار فسخ فوری است و اگر طرفی كه حق فسخ دارد بعد از اطلاع به علت فسخ نكاح را فسخ نكند خيار او ساقط میشود به شرط اين‌ كه علم به حق فسخ و فوريت آن داشته باشد تشخيص مدتی كه برای امكان استفاده از خيار لازم بوده به نظر عرف و عادت است.

ماده 1132 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل اول: در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1132 – در فسخ نكاح رعايت ترتيباتی كه برای طلاق مقرر است شرط نيست.

ماده 1133 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1133 (اصلاحی 1381/08/19)– مرد می تواند با رعايت شرايط مقرر در اين قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنمايد.

ماده 1134 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1134 – طلاق بايد به صيغه طلاق و در حضور لااقل دو نفر مرد عادل كه طلاق را بشنوند واقع گردد.

ماده 1135 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1135 – طلاق بايد مُنَجَّز باشد و طلاق مُعلَّق به شرط، باطل است.

ماده 1136 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1136 – طلاق‌ دهنده بايد بالغ و عادل و قاصد و مختار باشد.

ماده 1137 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1137 – وليّ مجنون دائمی ميتواند در صورت مصلحت مولّی عليه، زن او را طلاق دهد.

ماده 1138 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1138 – ممكن است صيغه طلاق را به توسط وكيل اجراء نمود.

ماده 1139 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1139 – طلاق مخصوص عقد دائم است و زن منقطعه به انقضای مدت يا بذل آن از طرف شوهر از زوجيت خارج میشود.

ماده 1140 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1140 – طلاق زن در مدت عادت زنانگی يا در حال نفاس صحيح نيست مگر اين كه زن حامل باشد يا طلاق قبل از نزديكی با زن واقع شود يا‌ شوهر غايب باشد به طوری كه اطلاع از عادت زنانگی بودن زن نتواند حاصل كند.

ماده 1141 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1141 – طلاق در طُهر مواقعه صحيح نيست مگر اينكه زن يائسه يا حامل باشد.

ماده 1142 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث اول: در كليات

ماده 1142 – طلاق زنی كه با وجود اقتضای سن عادت زنانگی نمی ‌شود وقتی صحيح است كه از تاريخ آخرين نزديكی با زن سه ماه گذشته باشد.

ماده 1143 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث دوم: در اقسام طلاق

ماده 1143 – طلاق بر دو قِسم است. بائن و رجعی.

ماده 1144 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث دوم: در اقسام طلاق

ماده 1144 – در طلاق بائن برای شوهر حق رجوع نيست.

ماده 1145 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث دوم: در اقسام طلاق

ماده 1145 – در موارد ذيل طلاق بائن است:

1 – طلاقی كه قبل از نزديكی واقع شود.
2- طلاق يائسه.
3- طلاق خُلع و مُبارات مادام كه زن رجوع به عِوَض نكرده باشد.
4- سومين طلاق كه بعد از سه وصلت متوالی به عمل آيد اعم از اين كه وصلت در نتيجه رجوع باشد يا در نتيجه نكاح جديد.

ماده 1146 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث دوم: در اقسام طلاق

ماده 1146 – طلاق خُلع آن است كه زن به واسطه كراهتی كه از شوهر خود دارد در مقابل مالی كه به شوهر میدهد طلاق می گيرد اعم از اينكه مال‌ مزبور عين مَهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مَهر باشد.

ماده 1147 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث دوم: در اقسام طلاق

ماده 1147 – طلاق مُبارات آن است كه كراهت از طرفين باشد ولی در اين صورت عِوَض بايد زائد بر ميزان مَهر نباشد.

ماده 1148 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث دوم: در اقسام طلاق

ماده 1148 – در طلاق رجعی برای شوهر در مدت عدّه حق رجوع است.

ماده 1149 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث دوم: در اقسام طلاق

ماده 1149 – رجوع در طلاق به هر لفظ يا فعلی حاصل میشود كه دلالت بر رجوع كند مشروط بر اينكه مقرون به قصد رجوع باشد.

ماده 1150 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث سوم: در عدّه

ماده 1150 – عدّه عبارت است از مدتی كه تا انقضای آن زنی كه عقد نكاح او منحل شده است نمیتواند شوهر ديگر اختيار كند.

ماده 1151 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث سوم: در عدّه

ماده 1151 – عدّه طلاق و عدّه فسخ نكاح سه طُهر است مگر اينكه زن با اقتضای سن عادت زنانگی نبيند كه در اين صورت عدّه او 3 ماه است.

ماده 1152 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث سوم: در عدّه

ماده 1152 – عدّه فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد نكاح منقطع در غير حامل دو طُهر است مگر اينكه زن با اقتضای سن عادت‌ زنانگی نه بيند كه در اين صورت 45 روز است.

ماده 1153 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث سوم: در عدّه

ماده 1153 – عدّه طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد زن حامله تا وضع حمل است.

ماده 1154 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث سوم: در عدّه

ماده 1154 – عدّه وفات چه در دائم و چه در منقطع در هر حال چهار ماه و ده روز است مگر اين كه زن حامل باشد كه در اين صورت عدّه وفات تا‌ موقع وضع حمل است مشروط بر اين كه فاصله بين فوت شوهر و وضع حمل از چهار ماه و ده روز بيشتر باشد و الّا مدت عدّه همان چهار ماه و ده روز‌ خواهد بود.

ماده 1155 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث سوم: در عدّه

ماده 1155 – زنی كه بين او و شوهر خود نزديكی واقع نشده و همچنين زن يائسه نه عدّه طلاق دارد و نه عدّه فسخ نكاح ولی عدّه وفات در هر دو ‌مورد بايد رعايت شود.

ماده 1156 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث سوم: در عدّه

ماده 1156 – زنی كه شوهر او غايب مفقودالاثر بوده و حاكم او را طلاق داده باشد بايد از تاريخ طلاق عدّه وفات نگاه دارد.

ماده 1157 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب هفتم: در نکاح و طلاق

باب دوم: در انحلال عقد نكاح

فصل دوم: در طلاق

مبحث سوم: در عدّه

ماده 1157 – زنی كه به شُبهه با كسی نزديكی كند بايد عدّه طلاق نگاه دارد.

ماده 1158 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1158 – طفل متولد در زمان زوجيت مُلحق به شوهر است مشروط بر اينكه از تاريخ نزديكی تا زمان تولد كمتر از شش ماه و بيشتر از ده ماه‌ نگذشته باشد.

ماده 1159 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1159 – هر طفلی كه بعد از انحلال نكاح متولد شود مُلحق به شوهر است مشروط بر اينكه مادر هنوز شوهر نكرده و از تاريخ انحلال نكاح تا‌ روز ولادت طفل بيش از ده ماه نه گذشته باشد مگر آنكه ثابت شود كه از تاريخ نزديكی تا زمان ولادت كمتر از 6 ماه و يا بيش از ده ماه گذشته باشد.

ماده 1160 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1160 – در صورتی كه عقد نكاح پس از نزديكی منحل شود و زن مجدداً شوهر كند و طفلی از او متولد گردد طفل به شوهری مُلحق ‌ميشود كه مطابق مواد قبل الحاق او به ان شوهر ممكن است در صورتی كه مطابق مواد قبل الحاق طفل به هر دو شوهر ممكن باشد طفل مُلحق به شوهر دوم است مگر آنكه امارات قطعيه بر خلاف آن دلالت كند.

ماده 1161 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1161 – در مورد مواد قبل هرگاه شوهر صريحاً يا ضمناً اقرار به ابوّت خود نموده باشد دعوی نفيِ وَلَد از او مسموع نخواهد بود.

ماده 1162 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1162 – در مورد مواد قبل دعوی نفی وَلَد بايد در صورتی كه عادتاً پس از تاريخ اطلاع يافتن شوهر از تولد طفل برای امكان اقامه دعوی كافی ‌ميباشد اقامه گردد و در هر حال دعوی مزبور پس از انقضاء دو ماه از تاريخ اطلاع يافتن شوهر از تولد طفل مسموع نخواهد بود.

ماده 1163 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1163 – درموردی كه شوهر مطلع از تاريخ حقيقی تولد طفل نبوده و تاريخ تولد را بر او مشتبه نموده باشند به نوعی كه موجب الحاق طفل باو باشد و بعدها شوهر از تاريخ حقيقی تولد مطلع شود مدت مرور زمان دعوی نفی دو ماه از تاريخ كشف خُدعه خواهد بود.

ماده 1164 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1164 – احكام مواد قبل در مورد طفل متولد از نزديكی به شُبهه نيز جاری است اگر چه مادر طفل مشتبه نباشد.

ماده 1165 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1165 – طفل متولد از نزديكی به شُبهه فقط مُلحق به طرفی ميشود كه در اشتباه بوده، در صورتی كه هر دو در اشتباه بوده‌اند مُلحق به هر دو‌ خواهد بود.

ماده 1166 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1166 – هر گاه به واسطه وجود مانعی نكاح بين اَبَوين طفل باطل باشد نسبت طفل به هر يک از اَبَوبن كه جاهل بر وجود مانع بوده مشروع و‌ نسبت به ديگری نامشروع خواهد بود. در صورت جهل هر دو نَسَب طفل نسبت به هر دو مشروع است.

ماده 1167 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب اول: در نَسَب

ماده 1167 – طفل متولد از زنا مُلحق به زانی نميشود.

ماده 1168 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1168 – نگاه داری اطفال هم حق و هم تكليف اَبَوين است.

ماده 1169 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1169 (اصلاحي 1382/09/08)– برای حضانت و نگهداری طفلی كه ابوين او جدا از يكديگر زندگی می كنند، مادر تا سن هفت سالگی اولويت دارد و پس از آن با پدر است.

ماده 1170 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1170 – اگر مادر در مدتی كه حضانت طفل با او است مبتلا به جنون شود يا با ديگری شوهر كند حق حضانت با پدر خواهد بود.

ماده 1171 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1171 – در صورت فوت يكی از اَبَوين حضانت طفل با آن كه زنده است خواهد بود هر چند متوفی پدر طفل بوده و برای او قيّم معين كرده‌ باشد.

ماده 1172 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1172 – هيچ يک از اَبَوين حق ندارند در مدتی كه حضانت طفل به عهده آنها است از نگاهداری او امتناع كنند، در صورت امتناع يكی از اَبَوين‌ حاكم بايد به تقاضای ديگری يا به تقاضای قيّم يا يكی از قرباء و يا به تقاضای مُدعی العموم نگاهداری طفل را به هر يک از اَبَوين كه حضانت به عهده او‌ست الزام كند و در صورتی كه الزام ممكن يا مؤثر نباشد حضانت را به خرج پدر و هرگاه پدر فوت شده باشد به خرج مادر تامين كند.

ماده 1173 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1173 (اصلاحي 1376/08/11)– هرگاه در اثر عدم مواظبت يا انحطاط اخلاقی پدر يا مادری كه طفل تحت حضانت اوست، صحت جسمانی و يا تربيت اخلاقی طفل در معرض خطر باشد، محكمه می تواند به تقاضای اقربای طفل يا به تقاضای قيّم او يا به تقاضای رئيس حوزه قضائی هر تصميمی را كه برای حضانت طفل مقتضی بداند، اتخاذ كند.
موارد ذيل از مصاديق عدم مواظبت و يا انحطاط اخلاقی هر يک از والدين است:
1 – اعتياد زيان آور به الكل، مواد مخدر و قمار.
2 – اشتهار به فساد اخلاق و فحشاء.
3 – ابتلا به بيماريهای روانی با تشخيص پزشكی قانونی.
4 – سوء استفاده از طفل يا اجبار او به ورود در مشاغل ضد اخلاقی مانند فساد و فحشاء، تكدی گری و قاچاق.
5 – تكرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف.

ماده 1174 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1174 – در صورتی كه به علّت طلاق يا به هر علّت ديگر اَبَوين طفل در يک منزل سكونت نداشته باشند هر يک از اَبَوين كه طفل تحت‌ حضانت او نميباشد حق ملاقات طفل خود را دارد. تعيين زمان و مكان ملاقات و ساير جزئيات مربوطه به ان در صورت اختلاف بين اَبَوين با محكمه ‌است.

ماده 1175 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1175 – طفل را نميتوان از اَبَوين و يا از پدر و يا از مادری كه حضانت با او است گرفت مگر در صورت وجود علّت قانونی.

ماده 1176 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1176 – مادر مجبور نيست كه به طفل خود شير بدهد مگر در صورتی كه تغذيه طفل به غير شير مادر ممكن نباشد.

ماده 1177 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1177 – طفل بايد مطيع اَبَوين خود بوده و در هر سنی كه باشد بايد با آنها احترام كند.

ماده 1178 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1178 – اَبَوين مُكلَّف هستند كه در حدود توانائی خود به تربيت اطفال خويش بر حسب مقتضی اقدام كنند و نبايد آنها را مُهمَل بگذارند.

ماده 1179 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب دوم: ‌در نگاهداری و تربيت اطفال

ماده 1179 – اَبَوين حق تنبيه طفل خود را دارند، ولی به استناد اين حق نميتوانند طفل خود را خارج از حدود تاديب تنبيه نمايند.

ماده 1180 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1180 – طفل صغير تحت ولايت قهری پدر و جدّ پدری خود ميباشد و همچنين است طفل غير رشيد يا مجنون در صورتی كه عدم رشد يا‌ جنون او متّصل به صِغَر باشد.

ماده 1181 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1181 – هر يک از پدر و جدّ پدری نسبت به اولاد خود ولايت دارند.

ماده 1182 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1182 – هر گاه طفل هم پدر و هم جدّ پدری داشته باشد و يكی از آنها مَحجور يا به علّتی ممنوع از تصرف در اموال مولّی عليه گردد ولايت‌ قانونی او ساقط ميشود.

ماده 1183 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1183 – در كليه امور مربوطه به اموال و حقوق مالی مولّی عليه، ولی نماينده قانونی او ميباشد.

ماده 1184 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1184 (اصلاحي 1379/03/01)– هرگاه ولی قهری طفل رعايت غبطه صغير را ننمايد و مرتكب اقداماتی شود كه موجب ضرر مُولّی عليه گردد به تقاضای يكی از اقارب وی و يا به درخواست رئيس حوزه قضايی پس از اثبات، دادگاه ولی مذكور را عزل و از تصرف در اموال صغير منع و برای اداره امور مالی طفل فرد صالحی را به عنوان قيّم تعيين می نمايد.
همچنين اگر ولی قهری به واسطه كِبَر سن و يا بيماری و امثال آن قادر به اداره اموال مولّی عليه نباشد و شخصی را هم برای اين امر تعيين ننمايد طبق مقررات اين ماده فردي به عنوان امين به ولی قهری منضم می گردد.

ماده 1185 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1185 – هر گاه ولی قهری طفل محجور شود مُدعی العموم مُكلّف است مطابق مقررات راجعه به تعيين قيّم، قيّمی برای طفل معين كند.

ماده 1186 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1186 – در مواردی كه برای عدم امانت ولی قهری نسبت به دارائی طفل اَمارات قويه موجود باشد مُدعی العموم مُكلّف است از محكمه ‌ابتدائی رسيدگی به عمليات او را بخواهد محكمه در اين مورد رسيدگی كرده، در صورتی كه عدم امانت او معلوم شد مطابق ماده 1184 رفتار مينمايد.

ماده 1187 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1187 – هر گاه ولی قهری منحصر به واسطه غيبت يا حبس به هر علّتی كه نتواند به امور مولّی عليه رسيدگی كند و كسی را هم از طرف خود معين‌ نكرده باشد حاكم يک نفر اَمين به پيشنهاد مُدعی العموم برای تصدی و اداره اموال مولّی عليه و ساير امور راجعه به او موقتاً معين خواهد كرد.

ماده 1188 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1188 – هر يک از پدر و جدّ پدری بعد از وفات ديگری ميتواند برای اولاد خود كه تحت ولايت او ميباشند وصی معين كند تا بعد از فوت‌ خود در نگاهداری و تربيت آنها مواظبت كرده و اموال آنها را اداره نمايد.

ماده 1189 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1189 – هيچ يک از پدر و جدّ پدری نميتواند با حيات ديگری برای مولّی عليه خود وصی معين كند.

ماده 1190 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1190 – ممكن است پدر يا جدّ پدری به كسی كه به سمت وصايت معين كرده اختيار تعيين وصی بعد فوت خود را برای مولّی عليه بدهد.

ماده 1191 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1191 – اگر وصی منصوب از طرف ولی قهری به نگهداری يا تربيت مولّی ‌عليه يا اداره امور او اقدام نكند يا امتناع از انجام وظائف خود بنمايد‌ مُنعَزِل ميشود.

ماده 1192 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1192 – ولی مُسلِم نميتواند برای امور مولّی عليه خود وصی غيرمُسلّم معين كند.

ماده 1193 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1193 – همين كه طفل كبير و رشيد شد از تحت ولايت خارج ميشود و اگر بعداً سفيه يا مجنون شود قيّمی برای او معيّن ميشود.

ماده 1194 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

كتاب هشتم: در اولاد

باب سوم: ‌در ولايت قهری پدر و جدّ پدری

ماده 1194 – پدر و جدّ پدری و وصی منصوب از طرف يكی از آنان ولی خاص طفل ناميده شود.

ماده 1195 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۱۹۵ – احکام نفقه زوجه همان است که به موجب فصل هشتم از باب اول از کتاب هفتم مقرر شده و بر طبق همین فصل مقرر می‌شود.

ماده 1196 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۱۹۶ – در روابط بین اقارب فقط اقارب نسبی و در خط عمودی اعم از صعودی و یا نزولی ملزم به اتفاق یکدیگرند.

ماده 1197 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۱۹۷ – کسی مستحق نفقه است که ندار بوده و نتواند به وسیله اشتغال به شغلی وسائل معیشت خود را فراهم سازد

ماده 1198 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۱۹۸ – کسی ملزم به انفاق است که متمکن از دادن نفقه باشد یعنی بتواند نفقه بدهد بدون اینکه از این حیث در وضع معیشت خود دچار مضیقه گردد برای تشخیص تمکن باید کلیه تعهدات و وضع زندگانی شخصی او در جامعه در نظر گرفته شود

ماده 1199 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۱۹۹ – نفقه اولاد بر عهده پدر است پس از فوت پدر یا عدم قدرت او به انفاق به عهده اجداد پدری است با رعایت الاقرب فالاقرب در صورت نبودن پدر و اجداد پدری و یا عدم قدرت آنها نفقه بر عهده مادر است.

هرگاه مادر هم زنده و یا قادر به انفاق نباشد با رعایت الاقرب‌فالاقرب به عهده اجداد و جدات مادری و جدات پدری واجب‌النفقه است و اگر چند نفر از اجداد و جدات مزبور از حیث درجه اقربیت مساوی باشند نفقه را باید به حصه متساوی تادیه کنند

ماده 1200 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۲۰۰ – نفقه ابوین با رعایت الاقرب فالاقرب به عهده اولاد و اولاد اولاد است

ماده 1201 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۲۰۱ – هرگاه یک نفر هم در خط عمودی صعودی و هم در خط عمودی نزولی اقارب داشته باشد که از حیث الزام به انفاق در درجه مساوی هستند نفقه او را باید اقارب مزبور به حصه متساوی تادیه کنند بنا بر این اگر مستحق نفقه پدر و مادر و اولاد بلافصل داشته باشد نفقه او را باید پدر و اولاد او متساویا تادیه کنند بدون این که مادر سهمی بدهد و هم‌چنین اگر مستحق نفقه مادر و اولاد بلافصل داشته باشد نفقه او را باید مادر و اولاد متساویا بدهند.

ماده 1202 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۲۰۲ – اگر اقارب واجب‌النفقه متعدد باشند و منفق نتواند نفقه همه آنها را بدهد اقارب در خط عمودی نزولی مقدم بر اقارب در خط عمودی صعودی خواهند بود

ماده 1203 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۲۰۳ – در صورت بودن زوجه و یک یا چند نفر واجب‌النفقه دیگر زوجه مقدم بر سایرین خواهد بود

ماده 1204 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۲۰۴ – نفقه اقارب عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاث‌البیت به قدر رفع حاجت با در نظر گرفتن درجه استطاعت منفق

ماده 1205 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۲۰۵ – در موارد غیبت یا استنکاف از پرداخت نفقه، چنانچه الزام کسی که پرداخت نفقه بر عهده اوست ممکن نباشد دادگاه می‌تواند با مطالبه افراد واجب النفقه به مقدار نفقه از اموال غایب یا مستنکف در اختیار آن‌ها یا متکفل مخارج آنان قرار دهد و در صورتی که اموال غایب یا مستنکف در اختیار نباشد همسر وی یا دیگری با اجازه دادگاه می‌توانند نفقه را به عنوان قرض بپردازند و از شخص غایب یا مستنکف مطالبه نمایند.

ماده 1206 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب نهم: در خانواده

فصل اول: در الزام به انفاق

ماده ۱۲۰۶ – زوجه در هر حال می‌تواند برای نفقه زمان گذشته خود اقامه دعوی نماید و طلب او از بابت نفقه مزبور طلب ممتازه بوده و در صورت افلاس یا ورشکستگی شوهر زن مقدم بر غرما خواهد بود ولی اقارب فقط نسبت به اتیه می‌توانند مطالبه نفقه نمایند.

ماده 1207 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۰۷ – اشخاص ذیل محجور و از تصرف در اموال و حقوق مالی خود ممنوع هستند:

۱– صغار.

۲ – اشخاص غیر رشید.

۳– مجانین.

ماده 1208 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۰۸ – غیر رشید کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلائی نباشد.

ماده 1209 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده 1209- حذف شده است

ماده 1210 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۱۰ – هیچکس را نمی‌توان بعد از رسیدن به سن بلوغ به عنوان جنون یا عدم رشد محجور نمود مگر آن که عدم رشد یا جنون او ثابت شده باشد.

تبصره ۱ – سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام و در دختر نه سال تمام قمری است.

تبصره ۲ – اموال صغیری را که بالغ شده است در صورتی می‌توان به او داد که رشد او ثابت شده باشد.

ماده 1211 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۱۱ – جنون به هر درجه که باشد موجب حجر است.

ماده 1212 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۱۲ – اعمال و اقوال صغیر تا حدی که مربوط به اموال و حقوق مالی او باشد باطل و بلااثر است معذالک صغیر ممیز می‌تواند تملک بلاعوض کند.

مثل قبول هبه و صلح بلاعوض و حیازت مباحات.

ماده 1213 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۱۳ – مجنون دائمی مطلقاً و مجنون ادواری در حال جنون نمی‌تواند هیچ تصرفی در اموال و حقوق مالی خود بنماید ولو با اجازه ولی یا قیم خود لکن اعمال حقوقی که مجنون ادواری در حال افاقه می‌نماید نافذ است مشروط براینکه افاقه او مسلم باشد.

ماده 1214 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۱۴ – معاملات و تصرفات غیر رشید در اموال خود نافذ نیست مگر با اجازه ولی یا قیم او اعم از اینکه این اجازه قبلاً داده شده باشد یا بعد از انجام عمل.‌معذالک تملکات بلاعوض از هر قبیل که باشد بدون اجازه هم نافذ است.

ماده 1215 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۱۵ – هرگاه کسی مالی را به تصرف صغیر غیر ممیز و یا مجنون بدهد صغیر یا مجنون مسئول ناقص یا تلف شدن آن مال نخواهد بود.

ماده 1216 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۱۶ – هرگاه صغیر یا مجنون یا غیر رشید باعث ضرر غیر شود ضامن است.

ماده 1217 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل اول: در کلیات

ماده ۱۲۱۷ – اداره اموال صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید به عهده ولی یا قیم آنان است بطوریکه در باب سوم از کتاب هشتم و مواد بعد مقرر است.

ماده 1218 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۱۸ – برای اشخاص ذیل نصب قیم می‌شود:

۱– برای صغاری که ولی خاص ندارند.

۲– برای مجانین و اشخاص غیر رشید که جنون یا عدم رشد آن‌ها متصل به زمان صغر آن‌ها بوده و ولی خاص نداشته باشند.

۳– برای مجانین و اشخاص غیر رشید که جنون یا عدم رشد آن‌ها متصل به زمان صغر آن‌ها نباشد

ماده 1219 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۱۹ – هر یک از ابوین مکلف است در مواردی که به موجب ماده قبل باید برای اولاد آن‌ها قیم معین شود مراتب را به دادستان حوزه اقامت خود و یا نماینده او اطلاع داده از او تقاضا نماید که اقدام لازم را برای نصب قیم به‌عمل آورد.

ماده 1220 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۰ – در صورت نبودن هیچ یک از ابوین یا عدم اطلاع آن‌ها انجام تکلیف مقرر در ماده قبل به عهده اقربائی است که با شخص محتاج به قیم در یک جا زندگی می‌نمایند.

ماده 1221 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۱ – اگر کسی که به موجب ماده ۱۲۱۸ باید برای او نصب قیم شود زن یا شوهر داشته باشد زوج یا زوجه نیز مکلف به انجام تکلیف مقرر در ماده ۱۲۱۹ خواهند بود.

ماده 1222 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۲ – در هر موردی که دادستان به نحوی از انحاء بوجود شخصی که مطابق ماده ۱۲۱۸ باید برای او نصب قیم شود مسبوق گردید، باید به دادگاه مدنی خاص رجوع و اشخاصی را که برای قیمومیت مناسب می‌داند به آن دادگاه معرفی کند.

دادگاه مدنی خاص از میان اشخاص مزبور یک یا چند نفر را به سمت قیم معین و حکم نصب او را صادر می‌کند و نیز دادگاه مذکور می‌تواند علاوه بر قیم یک یا چند نفر را به عنوان ناظر معین نماید در این صورت دادگاه باید حدود اختیارات ناظر را تعیین کند.

اگر دادگاه مدنی خاص اشخاصی را که معرفی شده‌اند معتمد ندید، اشخاص دیگری را از دادسرا خواهد خواست.

ماده 1223 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۳ – در مورد مجانین دادستان باید قبلاً رجوع به خبره کرده نظریات خبره را به دادگاه مدنی خاص ارسال دارد. در صورت اثبات جنون دادستان به دادگاه رجوع می‌کند تا نصب قم شود در مورد اشخاص غیر رشید نیز دادستان مکلف است که قبلاً به وسیله مطلعین اطلاعات کافیه در باب سفاهت او بدست آورده و در صورتی که سفاهت را مسلم دید، در دادگاه مدنی خاص اقامه دعوی نماید و پس از صدور حکم عدم رشد برای نصب قیم به دادگاه رجوع نماید.

ماده 1224 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۴ – حفظ و نظارت در اموال صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید مادام که برای آن‌ها قیم معین نشده به عهده مدعی العموم خواهد بود.

طرز حفظ و نظارت مدعی العموم به موجب نظامنامه وزارت عدلیه معین خواهد شد.

ماده 1225 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۵ – همین که حکم جنون یا عدم رشد یک نفر صادر و به توسط محکمه شرع برای او قیم معین گردید مدعی العموم می‌تواند حجر او را اعلان نماید انتشار حجر هرکسی که نظر به وضعیت دارائی او ممکن است طرف معاملات بالنسبه عمده واقع گردد الزامی است.

ماده 1226 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۶ – اسامی اشخاصی که بعد از کبر و رشد به علت جنون یا سفیه محجور می‌گردند باید در دفتر مخصوص ثبت شود. مراجعه به دفتر مزبور برای عموم آزاد است.

ماده 1227 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۷ – فقط کسی را محاکم و ادارات و دفاتر اسناد رسمی به قیمومیت خواهند شناخت که نصب او مطابق قانون توسط دادگاه به‌عمل آمده باشد.

ماده 1228 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۸ – در خارج ایران کنسول و یا جانشین وی می‌تواند نسبت به ایرانیانی که باید مطابق ماده ۱۲۱۸ برای آن‌ها قیم نصب شود و در حوزه مأموریت او ساکن یا مقیم اند موقتاً نصب قیم کند و باید تا ۱۰ روز پس از نصب قیم مدارک عمل خود را به وسیله وزارت امور خارجه به وزارت دادگستری بفرستد. نصب قیم مزبور وقتی قطعی می‌گردد که دادگاه مدنی خاص تهران تصمیم کنسول یا جانشین او را تنفیذ کند.

ماده 1229 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۲۹ – وظائف و اختیاراتی که به موجب قوانین و نظامات مربوطه در مورد دخالت مدعیان عمومی در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید مقرر است در خارج ایران به عهده مامورین قنسولی خواهد بود.

ماده 1230 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۳۰ – اگر در عهود و قراردادهای منعقده بین دولت ایران و دولتی که مامور قنسولی ماموریت خود را در مملکت آن دولت اجرا می‌کنند ترتیبی بر خلاف مقررات دو ماده فوق اتخاذ شده باشد مامورین مذکور مفاد آن دو ماده را تا حدی که با مقررات عهد نامه یا قرارداد مخالف نباشد اجراء خواهند کرد.

ماده 1231 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۳۱ – اشخاص ذیل نباید بسمت قیمومت معین شوند:

۱ – کسانی که خود تحت ولایت یا قیمومت هستند.

۲ – کسانی که به علت ارتکاب جنایت یا یکی از جنحه‌های ذیل به موجب حکم قطعی محکوم شده باشند:

سرقت – خیانت در امانت – کلاه برداری – اختلاس – هتک ناموس یا منافیات عفت – جنحه نسبت به اطفال – ورشکستگی به تقصیر.

۳ – کسانی که حکم ورشکستگی آن‌ها صادر و هنوز عمل ورشکستگی آن‌ها تصفیه نشده است.

۴– کسانیکه معروف به فساد اخلاق باشند.

۵– کسیکه خود یا اقرباء طبقۂ اول او دعوائی بر محجور داشته باشد.

ماده 1232 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۳۲ – با داشتن صلاحیت برای قیمومت اقرباء محجور مقدم بر سایرین خواهند بود.

ماده 1233 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۳۳ – زن نمی‌تواند بدون رضایت شوهر خود سمت قیمومت را قبول کند.

ماده 1234 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل دوم: در موارد نصب قیم و ترتیب آن

ماده ۱۲۳۴ – در صورتی که محکمه بیش از یک نفر را برای قیمومت معین کند می‌تواند وظائف آن‌ها را تفکیک نماید.

ماده 1235 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۳۵ – مواظبت شخص مولی علیه و نمایندگی قانونی او در کلیه امور مربوطه به اموال و حقوق مالی او با قیم است.

ماده 1236 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۳۶ – قیم مکلف است قبل از مداخله در امور مالی مولی علیه صورت جامعی از کلیه دارائی او تهیه کرده و یک نسخه از آن را به امضای خود برای دادستانی که مولی علیه در حوزه آن سکونت دارد، بفرستد و دادستان یا نماینده او باید نسبت به میزان دارائی مولی علیه تحقیقات لازمه به‌عمل آورد.

ماده 1237 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۳۷ – مدعی العموم یا نماینده او باید بعد از ملاحظه صورت دارائی مولی علیه مبلغی را که ممکن است مخارج سالیانه مولی علیه بالغ بر آن گردد و مبلغی را که برای اداره کردن دارائی مزبور ممکن است لازم شود معین نماید قیم نمی‌تواند بیش از مبالغ مزبور خرج کند مگر با تصویب مدعی العموم.

ماده 1238 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۳۸ – قیمی که تقصیر در حفظ مال مولی علیه بنماید مسئول ضرر و خسارتی است که از نقصان یا تلف آن مال حاصل شده اگرچه نقصان یا تلف مستند بتفریط یا تعدی قیم نباشد.

ماده 1239 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۳۹ – هرگاه معلوم شود که قیم عامداً مالی را که متعلق بمولی علیه بوده جزء صورت دارائی او قید نکرده و یا باعث شده است که آن مال در صورت مزبور قید نشود مسئول هر ضرر و خسارتی خواهد بود که از این حیث ممکن است به مولی علیه وارد شود به علاوه در صورتی که عمل مزبور از روی سوء نیت بوده قیم معزول خواهد شد.

ماده 1240 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۴۰ – قیم نمی‌تواند به سمت قیمومت از طرف مولی علیه با خود معامله کند اعم از این که مال مولی علیه را بخود منتقل کند یا مال خود را به او انتقال دهد.

ماده 1241 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۴۱ – قیم نمی‌تواند اموال غیرمنقول مولی علیه را بفروشد و یا رهن گذارد یا معامله کند که در نتیجه آن خود مدیون مولی علیه شود مگر با لحاظ غبطه مولی علیه و تصویب مدعی العموم در صورت اخیر شرط حتمی تصویب مدعی العموم ملائت قیم می‌باشد.و نیز نمی‌تواند برای مولی علیه بدون ضرورت و احتیاج قرض کند مگر با تصویب مدعی‌ العموم.

ماده 1242 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۴۲ – قیم نمی‌تواند دعوی مربوطه به مولی علیه را به صلح خاتمه دهد مگر با تصویب مدعی العموم.

ماده 1243 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۴۳ – در صورت وجود موجبات موجه دادستان می‌تواند از دادگاه مدنی خاص تقاضا کند که از قیم تضمیناتی راجع به اداره اموال مولی علیه بخواهد.تعیین نوع تضمین به نظر دادگاه است. هرگاه قیم برای دادن تضمین حاضر نشد از قیمومت عزل می‌شود.

ماده 1244 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۴۴ – قیم باید لااقل سالی یک مرتبه حساب تصدی خود را بمدعی العموم یا نماینده او بدهد و هرگاه در ظرف یک ماه از تاریخ مطالبه مدعی العموم حساب ندهد به تقاضای مدعی العموم معزول می‌شود.

ماده 1245 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۴۵ – قیم باید حساب زمان تصدی خود را پس از کبر و رشد یا رفع حجر به مولی علیه سابق خود بدهد هرگاه قیمومت او قبل از رفع حجر خاتمه یابد حساب زمان تصدی باید به قیم بعدی داده شود.

ماده 1246 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۴۶ – قیم می‌تواند برای انجام امر قیمومت مطالبه اجرت کند.

میزان اجرت مزبور با رعیت کار قیم و مقدار اشتغالی که از امر قیمومت برای او حاصل می‌شود و محلی که قیم در آنجا اقامت دارد و میزان عایدی مولی علیه تعیین می‌گردد.

ماده 1247 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل سوم: در اختیارات و وظائف و مسئولیت قیم و حدود آن نظارت مدعی العموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید

ماده ۱۲۴۷ – مدعی العموم می‌تواند اعمال نظارت در امور مولی علیه را کلاً یا بعضاً به اشخاص موثق یا هیئت یا مؤسسه واگذار نماید. شخص یا هیئت یا مؤسسه که برای اعمال نظارت تعیین شده در صورت تقصیر یا خیانت مسئول ضرر و خسارت وارده به مولی علیه خواهند بود.

ماده 1248 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل چهارم: در موارد عزل قیم

ماده ۱۲۴۸ – در موارد ذیل قیم معزول می‌شود:

۱ – اگر معلوم شود که قیم فاقد صفت امانت بوده و یا این صفت از او سلب شود.

۲– اگر قیم مرتکب جنایت و یا مرتکب یکی از جنحه های ذیل شده و بموجب حکم قطعی محکوم گردد:

سرقت – خیانت در امانت – کلاه برداری – اختلاس – هتک ناموس – منافیات عفت – جنحه نسبت باطفال – ورشکستگی به تقصیر یا تقلب.

۳ – اگر قیم بعلتی غیر از علل فوق محکوم به حبس شود و بدین جهت نتواند امور مالی مولی علیه را اداره کند.

۴– اگر ورشکسته اعلان شود.

۵– اگر عدم لیاقت یا توانائی قیم در اداره اموال مولی علیه معلوم شود.

۶– در موارد مواد ۱۲۳۹ و ۱۲۴۳ و ۱۲۴۴ با تقاضای مدعی العموم.

ماده 1249 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل چهارم: در موارد عزل قیم

ماده ۱۲۴۹ – اگر قیم مجنون یا فاقد رشد گردد منعزل می‌شود.

ماده 1250 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل چهارم: در موارد عزل قیم

ماده ۱۲۵۰ – هرگاه قیم در امور مربوطه به اموال مولی علیه یا جنحه یا جنایت نسبت به شخص او مورد تعقیب مدعی العموم واقع شود محکمه به تقاضای مدعی العموم موقتاً قیم دیگری برای اداره اموال مولی علیه معین خواهد کرد.

ماده 1251 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل چهارم: در موارد عزل قیم

ماده ۱۲۵۱ – هرگاه زن بی شوهری ولو مادر مولی علیه که به سمت قیمومت معین شده است اختیار شوهر کند باید مراتب را در ظرف یک ماه از تاریخ انعقاد نکاح به دادستان حوزه اقامت خود یا نماینده او اطلاع دهد.

در این صورت دادستان یا نماینده او می‌تواند با رعایت وضعیت جدید آن زن تقاضای تعیین قیم جدید و یا ضم ناظر کند.

ماده 1252 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل چهارم: در موارد عزل قیم

ماده ۱۲۵۲ – در مورد ماده قبل اگر قیم ازدواج خود را در مدت مقرر به مدعی العموم یا نماینده او اطلاع ندهد مدعی العموم می‌تواند تقاضای عزل او را بکند.

ماده 1253 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل پنجم: در خروج از تحت قیمومت

ماده ۱۲۵۳ – پس از زوال سببی که موجب تعیین قیم شده قیمومت مرتفع می‌شود.

ماده 1254 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل پنجم: در خروج از تحت قیمومت

ماده ۱۲۵۴ – خروج از قیمومت را ممکن است خود مولی علیه یا هر شخص ذینفع دیگری تقاضا نماید. تقاضانامه ممکن است مستقیماً یا توسط دادستان حوزه‌ای که مولی علیه در آنجا سکونت دارد، یا نماینده او به دادگاه مدنی خاص همان حوزه داده شود.

ماده 1255 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل پنجم: در خروج از تحت قیمومت

ماده ۱۲۵۵ – در مورد ماده قبل مدعی العموم یا نماینده او مکلف است قبلاً نسبت به رفع علت تحقیقات لازمه به‌عمل آورده مطابق نتیجه حاصله از تحقیقات در محکمه اظهار عقیده نماید.‌

در مورد کسانی که حجر آن‌ها مطابق ماده ۱۲۲۵ اعلان می‌شود رفع حجر نیز باید اعلان گردد.

ماده 1256 قانون مدنی

جلد دوم: در اشخاص

کتاب دهم: در حجر و قیمومت

فصل پنجم: در خروج از تحت قیمومت

ماده ۱۲۵۶ – رفع حجر هر محجور باید در دفتر مذکور در ماده ۱۲۲۶ و در مقابل اسم آن محجور قید شود.

ماده 1257 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

ماده ۱۲۵۷ – هرکس مدعی حقی باشد باید آن را اثبات کند و مدعی علیه هرگاه در مقام دفاع مدعی امری شود که محتاج به دلیل باشد اثبات امر بر عهده او است.

ماده 1258 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

ماده ۱۲۵۸ – دلائل اثبات دعوی از قرار ذیل است:

۱– اقرار.

۲– اسناد کتبی.

۳– شهادت.

۴– امارات.

۵– قسم.

ماده 1259 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۵۹ – اقرار عبارت از اخبار به حقی است برای غیر بر ضرر خود.

ماده 1260 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۰ – اقرار واقع می‌شود به هر لفظی که دلالت بر آن نماید.

ماده 1261 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۱ – اشاره شخص لال که صریحاً حاکی از اقرار باشد صحیح است.

ماده 1262 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۲ – اقرار کننده باید بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد بنابر این اقرار صغیر و مجنون در حال دیوانگی و غیر قاصد و مکره مؤثر نیست.

ماده 1263 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۳ – اقرار سفیه در امور مالی مؤثر نیست.

ماده 1264 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۴ – اقرار مفلس و ورشکسته نسبت به اموال خود بر ضرر دیان نافذ نیست.

ماده 1265 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۵ – اقرار مدعی افلاس و ورشکستگی در امور راجعه باموال خود به ملاحظه حفظ حقوق دیگران منشاء اثر نمی‌شود تا افلاس یا عدم افلاس او معین گردد

ماده 1266 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۶ – در مقرله اهلیت شرط نیست لیکن بر حسب قانون باید بتواند دارای انچه که به نفع او اقرار شده است بشود.

ماده 1267 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۷ – اقرار به نفع متوفی درباره ورثه او مؤثر خواهد بود.

ماده 1268 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۸ – اقرار معلق مؤثر نیست.

ماده 1269 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۶۹ – اقرار به امری که عقلا یا عادتاً ممکن نباشد و یا بر حسب قانون صحیح نیست اثری ندارد.

ماده 1270 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۷۰ – اقرار برای حمل در صورتی مؤثر است که زنده متولد شود.

ماده 1271 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۷۱ – مقرله اگر به کلی مجهول باشد اقرار اثری ندارد و اگر فی‌الجمله معلوم باشد مثل اقرار برای یکی از دو نفر معین صحیح است.

ماده 1272 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۷۲ – در صحت اقرار تصدیق مقرله شرط نیست لیکن اگر مفاد اقرار را تکذیب کند اقرار مزبور در حق او اثری نخواهد داشت.

ماده 1273 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۷۳ – اقرار به نسبت در صورتی صحیح است که اولاً تحقق نسب بر حسب عادت و قانون ممکن باشد ثانیاً کسی که به نسب او اقرار شده تصدیق کند مگر در مورد صغیری که اقرار بر فرزندی او شده به شرط آن که منازعی در پیش نباشد.

ماده 1274 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب اول: در شرایط اقرار

ماده ۱۲۷۴ – اختلاف مقر و مقرله در سبب اقرار مانع صحت اقرار نیست.

ماده 1275 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۷۵ – هرکس اقرار به حقی برای غیر کند ملزم به اقرار خود خواهد بود.

ماده 1276 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۷۶ – اگر کذب اقرار نزد حاکم ثابت شود آن اقرار اثری نخواهد داشت.

ماده 1277 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۷۷ – انکار بعد از اقرار مسموع نیست لیکن اگر مقر ادعا کند که اقرار او فاسد یا مبنی بر اشتباه یا غلط بوده شنیده می‌شود و هم‌چنین است‌در صورتی که برای اقرار خود عذری ذکر کند که قابل قبول باشد مثل اینکه بگوید اقرار بگرفتن وجه در مقابل سند یا حواله بوده که وصول نشده لیکن دعاوی مذکوره مادامی که اثبات نشده مضر به اقرار نیست.

ماده 1278 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۷۸ – اقرار هرکس فقط نسبت بخود آن شخص و قائم مقام او نافذ است و در حق دیگری نافذ نیست مگر در موردی که قانون آن را ملزم قرار داده باشد

ماده 1279 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۷۹ – اقرار شفاهی واقع در خارج از محکمه را در صورتی می‌توان به شهادت شهود اثبات کرد که اصل دعوی به شهادت شهود قابل اثبات باشد و یا ادله و قرائنی بر وقوع اقرار موجود باشد

ماده 1280 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۸۰ – اقرار کتبی در حکم اقرار شفاهی است.

ماده 1281 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۸۱ – قید دین در دفتر تجار به منزله اقرار کتبی است.

ماده 1282 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۸۲ – اگر موضوع اقرار در محکمه مقید به قید یا وصفی باشد مقرله نمی‌تواند آن را تجزیه کرده از قسمتی از آن که به نفع او است بر ضرر مقر استفاده نماید و از جزء دیگران صرف نظر کند.

ماده 1283 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب اول: در اقرار

باب دوم: در آثار اقرار

ماده ۱۲۸۳ – اگر اقرار دارای دو جز مختلف اثر باشد که ارتباط تامی با یکدیگر داشته باشند مثل اینکه مدعی علیه اقرار به اخذ وجه از مدعی نموده و مدعی رد شود مطابق ماده ۱۱۳۴ اقدام خواهد شد

ماده 1284 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۸۴ – سند عبارت است از هر نوشته که در مقام دعوی یا دفاع قابل استناد باشد.

ماده 1285 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۸۵ – شهادت نامه سند محسوب نمی‌شود و فقط اعتبار شهادت را خواهد داشت.

ماده 1286 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۸۶ – سند بر دو نوع است. رسمی و عادی

ماده 1287 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۸۷ – اسنادی که در اداره ثبت اسناد و املاک و یا دفتر اسناد رسمی یا در نزد سایر مامورین رسمی در حدود صلاحیت آن‌ها و بر طبق مقررات قانونی تنظیم شده باشند رسمی است.

ماده 1288 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۸۸ – مفاد سند در صورتی معتبر است که مخالف قوانین نباشد.

ماده 1289 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۸۹ – غیر از اسناد مذکوره در ماده ۱۲۸۷ سایر اسناد عادی است.

ماده 1290 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۰ – اسناد رسمی درباره طرفین و وراث و قائم مقام آنان معتبر است و اعتبار آن‌ها نسبت به اشخاص ثالث در صورتی است که قانون تصریح کرده باشد.

ماده 1291 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۱ – اسناد عادی در دو مورد اعتبار اسناد رسمی را داشته درباره طرفین و وراث و قائم مقام آنان معتبر است.
۱ – اگر طرفی که سند بر علیه او اقامه شده است صدور آن را از منتسب الیه تصدیق نماید.
۲ – هرگاه در محکمه ثابت شود که سند مزبور را طرفی که آن را تکذیب یا تردید کرده فی‌الواقع امضاء یا مهر کرده است.

ماده 1292 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۲ – در مقابل اسناد رسمی یا اسنادی که اعتبار اسناد رسمی را دارد انکار و تردید مسموع نیست و طرف می‌تواند ادعای جعلیت به اسناد مزبور کند یا ثابت نماید که اسناد مزبور به جهتی از جهات قانونی از اعتبار افتاده است.

ماده 1293 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۳ – هرگاه سند به وسیله یکی از مامورین رسمی تنظیم اسناد تهیه شده لیکن مامور صلاحیت تنظیم آن سند را نداشته و یا رعایت ترتیبات مقرره قانونی را در تنظیم سند نکرده باشد سند مزبور در صورتی که دارای امضاء یا مهر طرف باشد عادی است.

ماده 1294 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۴ – عدم رعایت مقررات راجع بحق تمبر که به اسناد تعلق می‌گیرد سند را از رسمیت خارج نمی‌کند.

ماده 1295 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۵ – محاکم ایران باسناد تنظیم شده در کشورهای خارجه همان اعتباری را خواهند داد که آن اسناد مطابق قوانین کشوری که در آنجا تنظیم شده دارا می‌باشد مشروط بر اینکه:

اولاً – اسناد مزبوره به علتی از علل قانونی از اعتبار نیفتاده باشد.

ثانیاً – مفاد آن‌ها مخالف با قوانین مربوطه بنظم عمومی یا اخلاق حسنه ایران نباشد.

ثالثاً – کشوری که اسناد در آنجا تنظیم شده به موجب قوانین خود یا عهود اسناد تنظیم شده در ایران را نیز معتبر بشناسد.

رابعاً – نماینده سیاسی یا قنسولی ایران در کشوری که سند در آنجا تنظیم شده یا نماینده سیاسی و یا قنسولی کشور مزبور در ایران تصدیق کرده باشد که سند موافق قوانین محل تنظیم یافته است.

ماده 1296 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۶ – هرگاه موافقت اسناد مزبور در ماده قبل با قوانین محل تنظیم خود به توسط نماینده سیاسی یا قنسولی خارجه در ایران تصدیق شده باشد قبول شدن سند در محاکم ایران متوقف بر این است که وزارت امور خارجه و یا در خارج تهران حکام ایالات و ولایات امضاء نماینده خارجه را تصدیق کرده باشند.

ماده 1297 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۷ – دفاتر تجارتی در موارد دعوای تاجری بر تاجر دیگر در صورتی که دعوی از محاسبات و مطالبات تجارتی حاصل شده باشد دلیل محسوب می‌شود مشروط بر اینکه دفاتر مزبوره مطابق قانون تجارت تنظیم شده باشند.

ماده 1298 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۸ – دفتر تاجر در مقابل غیر تاجر سندیت ندارد فقط ممکن است جزء قرائن و امارات قبول شود لیکن اگر کسی به دفتر تاجر استناد کرد نمی‌تواند تفکیک کرده آنچه را که بر نفع او است قبول و آنچه که بر ضرر او است رد کند مگر آن که بی‌اعتباری آنچه را که بر ضرر اوست ثابت کند.

ماده 1299 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۲۹۹ – دفتر تجارتی در موارد مفصله ذیل دلیل محسوب نمی‌شود:
۱ – در صورتی که مدلل شود اوراق جدیدی به دفتر داخل کرده‌اند یا دفتر تراشیدگی دارد.
۲ – وقتی که در دفتر بی ترتیبی و اغتشاشی کشف شود که بر نفع صاحب دفتر باشد.
۳ – وقتی که بی اعتباری دفتر سابقا به جهتی از جهات در محکمه مدلل شده باشد.

ماده 1300 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۳۰۰ – در مواردی که دفتر تجارتی بر نفع صاحب آن دلیل نیست بر ضرر او سندیت دارد.

ماده 1301 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۳۰۱ – امضائی که در روی نوشته یا سندی باشد بر ضرر امضا کننده دلیل است.

ماده 1302 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۳۰۲ – هرگاه در ذیل یا حاشیه یا ظهر سندی که در دست ابراز کننده بوده مندرجاتی باشد که حکایت از بی اعتباری یا از اعتبار افتادن تمام یا قسمتی از مفاد سند نماید مندرجات مزبوره معتبر محسوب است اگرچه تاریخ و امضاء نداشته و یا به وسیله خط کشیدن و یا نحو دیگر باطل شده باشد.

ماده 1303 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۳۰۳ – در صورتی که بطلان مندرجات مذکوره در ماده قبل ممضی به امضاء طرف بوده و یا طرف بطلان آن را قبول کند و یا آن که بطلان آن در محکمه ثابت شود مندرجات مزبوره بلااثر خواهد بود.

ماده 1304 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۳۰۴ – هرگاه امضای تعهدی در خود تعهد نامه نشده و در نوشته علیحده شده باشد آن تعهد نامه بر علیه امضا کننده دلیل است در صورتی که‌در نوشته مصرح باشد که به کدام تعهد یا معامله مربوط است.

ماده 1305 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب دوم: در اسناد

ماده ۱۳۰۵ – در اسناد رسمی تاریخ تنظیم معتبر است حتی بر علیه اشخاص ثالث ولی در اسناد عادی تاریخ فقط درباره اشخاصی که شرکت در تنظیم آن‌ها داشته و ورثه آنان و کسی که به نفع او وصیت شده معتبر است.

ماده 1306 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده 1306 حذف شده است 

ماده 1307 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده 1307 حذف شده است 

ماده 1308 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده 1308 حذف شده است 

ماده 1309 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده 1309- در مقابل سند رسمی یا سندی که اعتبار آن در محکمه محرز شده، دعوی که مخالف با مفاد یا مندرجات آن باشد به شهادت اثبات نمیگردد  

ماده 1310 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده 1310 حذف شده است 

ماده 1311 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده 1311 حذف شده است 

ماده 1314 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده ۱۳۱۴ – شهادت اطفالی را که بسن ۱۵ سال تمام نرسیده‌اند فقط ممکن است برای مزید اطلاع استعمال نمود مگر در مواردی که قانون شهادت این قبیل اطفال را معتبر شناخته باشد.

ماده 1312 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده ۱۳۱۲ – احکام مذکور در فوق در موارد ذیل جاری نخواهد بود.
۱ – در مواردی که اقامه شاهد برای تقویت یا تکمیل دلیل باشد مثل این که دلیلی بر اصل دعوت موجود بوده ولی مقدار یا مبلغ مجهول باشد و شهادت بر تعیین مقدار یا مبلغ اقامه گردد.
۲ – در مواردی که به واسطه حادثه گرفتن سند ممکن نیست از قبیل حریق و سیل و زلزله و غرق کشتی که کسی مال خود را به دیگری سپرده و تحصیل سند برای صاحب مال در آن موقع ممکن نیست.
۳– نسبت به کلیه تعهداتی که عادتاً تحصیل سند معمول نمی‌باشد مثل اموالی که اشخاص در مهمانخانه‌ها و قهوه خانه‌ها و کاروانسراها و‌ نمایشگاه‌ها می‌سپارند و مثل حق‌الزحمه اطباء و قابله هم‌چنین انجام تعهداتی که برای آن عادتاً تحصیل سند معمول نیست مثل کارهائی که به مقاطعه و نحو آن تعهد شده اگرچه اصل تعهد به موجب سند باشد
۴– در صورتی که سند به واسطه حوادث غیر منتظره مفقود یا تلف شده باشد.
۵ – در موارد ضمان قهری و امور دیگری که داخل در عقود و ایقاعات نباشد.

ماده 1313 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب اول: در موارد شهادت

ماده ۱۳۱۳ – در شاهد بلوغ، عقل، عدالت، ایمان و طهارت مولد شرط است.
تبصره ۱ – عدالت شاهد باید با یکی از طرق شرعی برای دادگاه احراز شود.
تبصره ۲ – شهادت کسی که نفع شخصی بصورت عین یا منفعت یا حق رد دعوی داشته باشد و نیز شهادت کسانی که تکدی را شغل خود قرار دهند پذیرفته نمی‌شود.

ماده 1315 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب دوم: در شرایط شهادت

ماده ۱۳۱۵ – شهادت باید از روی قطع و یقین باشد نه به طور شک و تردید.

ماده 1316 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب دوم: در شرایط شهادت

ماده ۱۳۱۶ – شهادت باید مطابق با دعوی باشد ولی اگر در لفظ مخالف و در معنی موافق یا کمتر از ادعا باشد ضرری ندارد.

ماده 1317 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب دوم: در شرایط شهادت

ماده ۱۳۱۷ – شهادت شهود باید مفاداً متحد باشد بنابراین اگر شهود به اختلاف شهادتدهند قابل اثر نخواهد بود مگر در صورتی که از مفاد اظهارات آن‌ها قدر متیقنی به دست آید.

ماده 1318 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب دوم: در شرایط شهادت

ماده ۱۳۱۸ – اختلاف شهود در خصوصیات امر اگر موجب اختلاف در موضوع شهادت نباشد اشکالی ندارد.

ماده 1319 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب دوم: در شرایط شهادت

ماده ۱۳۱۹ – در صورتی که شاهد از شهادت خود رجوع کند یا معلوم شود بر خلاف واقع شهادت داده است به شهادت او ترتیب اثر داده نمی‌شود.

ماده 1320 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب سوم: در شهادت

باب دوم: در شرایط شهادت

ماده ۱۳۲۰ – شهادت بر شهادت در صورتی مسموع است که شاهد اصل وفات یافته یا به واسطه مانع دیگری مثل بیماری و سفر و حبس و غیره نتواند حاضر شود.

ماده 1321 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب چهارم: در امارات

ماده ۱۳۲۱ – اماره عبارت از اوضاع و احوالی است که بحکم قانون یا در نظر قاضی دلیل بر امری شناخته می‌شود.

ماده 1322 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب چهارم: در امارات

ماده ۱۳۲۲ – امارات قانونی اماراتی است که قانون آن را دلیل بر امری قرار داده مثل امارات مذکوره در این قانون از قبیل مواد ۳۵ و ۱۰۹ و ۱۱۰۰ و ۱۱۵۸ و ۱۱۵۹ و غیر آن‌ها و سایر امارات مصرحه در قوانین دیگر.

ماده 1323 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب چهارم: در امارات

ماده ۱۳۲۳ – امارات قانونی در کلیه دعاوی اگرچه از دعاوی باشد که بشهادت شهود قابل اثبات نیست معتبر است مگر آن که دلیل برخلاف آن موجود باشد.

ماده 1324 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب چهارم: در امارات

ماده ۱۳۲۴ – اماراتی که به نظر قاضی واگذار شده عبارت است از اوضاع و احوالی در خصوص مورد و در صورتی قابل استناد است که دعوی به شهادت شهود قابل اثبات باشد یا ادله دیگری را تکمیل کند.

ماده 1325 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۲۵ – در دعاوی که بشهادت شهود قابل اثبات است مدعی می‌تواند حکم به دعوی خود را که مورد انکار مدعی علیه است منوط به قسم او نماید.

ماده 1326 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۲۶ – در موارد ماده فوق مدعی علیه نیز می‌تواند در صورتیکه مدعی سقوط دین یا تعهد یا نحو آن باشد حکم به دعوی را منوط به قسم مدعی کند.

ماده 1327 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۲۷ – مدعی یا مدعی علیه در مورد ۲ ماده قبل در صورتی می‌تواند تقاضای قسم از طرف دیگر نماید که عمل یا موضوع دعوی منتسب به شخص آن طرف باشد بنابراین در دعاوی بر صغیر و مجنون نمی‌توان قسم را بر ولی یا وصی یا قیم متوجه کرد مگر نسبت به اعمال صادره از شخص آنها آن هم مادامی که به ولایت یا وصایت یا قیمومت باقی هستند و هم‌چنین است در کلیه مواردی که امر منتسب به یک طرف باشد.

ماده 1328 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۲۸ – کسی که قسم متوجه او شده است در صورتی که بطلان دعوی طرف را اثبات نکند یا باید قسم یاد نماید یا قسم را به طرف دیگر رد کند و اگر نه قسم یاد کند و نه آن را به طرف دیگر رد نماید با سوگند مدعی، به حکم حاکم مدعی علیه نسبت به ادعائی که تقاضای قسم برای آن داده شده است، محکوم می‌گردد.
ماده ۱۳۲۸ مکرر – دادگاه می‌تواند نظر به اهمیت موضوع دعوی و شخصیت طرفین و اوضاع و احوال مؤثر مقرر دارد که قسم با تشریفات خاص مذهبی یاد شود یا آن را به نحو دیگری تغلیظ نماید.
تبصره – چنانچه کسی که قسم متوجه به او شده تشریفات تغلیظ را قبول نکند و قسم بخورد ناکل محسوب نمی‌شود.

ماده 1329 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۲۹ – قسم به کسی متوجه می‌گردد که اگر اقرار کند اقرارش نافذ باشد.

ماده 1330 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۳۰ – تقاضای قسم قابل توکیل است و وکیل در دعوی می‌تواند طرف را قسم دهد لیکن قسم یاد کردن قابل توکیل نیست و وکیل نمی‌تواند به جای موکل قسم یاد کند.

ماده 1331 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۳۱ – قسم قاطع دعوی است و هیچ گونه اظهاری که منافی با قسم باشد از طرف پذیرفته نخواهد شد.

ماده 1332 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۳۲ – قسم فقط نسبت به اشخاصی که طرف دعوی بوده‌اند و قائم مقام آن‌ها مؤثر است.

ماده 1333 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۳۳ – در دعوی بر متوفی در صورتی که اصل حق ثابت شده و بقاء آن در نظر حاکم ثابت نباشد حاکم می‌تواند از مدعی بخواهد که بر بقاء حق خود قسم یاد کند.‌در این مورد کسی که از او مطالبه قسم شده است نمی‌تواند قسم را به مدعی‌علیه رد کند.‌ حکم این ماده در موردی که مدرک دعوی سند رسمی است جاری نخواهد بود.

ماده 1334 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۳۴ – در مورد ماده ۱۲۸۳ کسی که اقرار کرده است می‌تواند نسبت به انچه که مورد ادعای اوست از طرف مقابل تقاضای قسم کند مگر اینکه مدرک دعوی مدعی سند رسمی یا سندی باشد که اعتبار آن در محکمه محرز شده است.

ماده 1335 قانون مدنی

جلد سوم: در ادله اثبات دعوی

کتاب پنجم: در قسم

ماده ۱۳۳۵ – توسل به قسم وقتی ممکن است که دعوای مدنی نزد حاکم به موجب اقرار یا شهادت یا علم قاضی بر مبنای اسناد یا امارات ثابت نشده باشد، در این صورت مدعی می‌تواند حکم به دعوی خود را که مورد انکار مدعی علیه است، منوط به قسم او نماید.

واژه های آموزش حقوق

Articles

اذن

اعلام رضای مالک یا رضای کسی که قانون برای رضای او اثری قایل شده است برای انجام دادن یک عمل حقوقی اجماع است.

اراده

حرکت نفس به طرف کاری معین پس از تصور و تصدیق منفعت آن.

اراضی موات

زمین های غیر آبادی که سابقه احیاء و بهره برداری ندارد و به صورت طبیعی باقی مانده است.

اراضی آیش

عناصر آن عبارتست از:

الف – بالفعل مالک داشته باشد

ب – زمین مزروعی باشد

ج – مالک برای مدت معلوم یا محدودی از کشت و زرع آن چشم پوشیده باشد.

ارث

دارائی متوفی بعد از کسر واجبات مالی و دیون و ثلث را ارث گویند. و مالیات بر ارث به آن تعلق می گیرد.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

ارتداد

نوعی از فساد عقیده سیاسی است و آن عبارت است از خروج مسلمان از دین اسلام.

ارتشاء

اخذ وجه یا مال یا اخذ سند پرداخت وجه یا تسلیم مالی است از طرف مستخدم دولتی یا مملکتی یا بلدی برای انجام دادن یا ندادن امری.

ارتفاق

حقی است برای ملک شخصی در ملک دیگری

ارحام

جمع رحم یعنی خویشاوند. قرابت یا خویشاوندی رابطه دوانسان است که از ولادت به هم رسیده باشد.

ارش

کسری است که صورت آن تفاوت قیمت صحیح و معیب روز تقویم سال مورد معامله است و مخرج آن کسر، قیمت صحيح روز تقویم می باشد.

ازله

دور کردن، از بین بردن، تصرف ، مهر برداشتن

اساسنامه

مقررات یا قراردادی که برای طرز کار یک جمعیت مقرر و معین می شود.

استحقاق

سزاوار شدن، مطالبه حق ، به معنی اهلیت دارا شدن حق.

استخلاف

عبارت است از اینکه شخص دیگری را برای بعد از فوت خود مالک قسمتی از دارای خود نماید.

استدلال

تمسک فکری است به چیزی که اندیشه را به چیز دیگر راهنمایی می کند.

استرداد

به معنی باز پس گرفتن است.

استرعاء

عبارت است از دعوت شاهد اصل از شاهد فرع مبنی بر اینکه، شهادت او را تحمل نماید.

استشهاد

دعوت به شهادت در ورقة عادی یا رسمی را گویند

استعداء

اقامه دعوی را گویند.

استعفا

عملی که به موجب آن شخصی که در موسسه دولتی با ملتی یا وابسته به دولت سمتی را دارا می باشد تقاضای ترک آن سمت را می نماید.

استعمال

در حقوق اداری اسلام به معنی استخدام به کار می رود.

استقراء

بررسی جزئیات مربوط به یک کل بمنظور استخراج قاعده کلی که مشترک بین آن جزئیات باشد

استنابه

به نیابت خواستن کسی را. بر نیابت داشتن خواستن

استنطاق

تحقيق از متهم راجع به مورد اتهام از طرف مأمور صلاحیتدار قضایی.

استيفاء

استفاده از کار یا مال دیگری با رضای او

استیمان

مطالبه مالی بعنوان امانت

استیناف

پژوهش

استيلا

چیره شدن بر چیزی یا کسی

استعاط

از بین بردن حقی به توسط صاحب حق

استمتاع

برخورداری جستن ، بهره بر گرفتن، کام خواستن

اسقاط

فرود آمدن، مانند اسقاط جنین که بیرون انداختن آن حمل است پیش از وقت طبیعی

اسناد رسمی

اسنادی که در اداره ثبت اسناد و املاک یا دفاتر اسناد رسمی یا نزد سایر مأموران رسمی در حدود صلاحیت آنان و برابر مقررات قانونی تنظیم شده باشد.

اشاعه

اجتماع حقوق چند نفر بر مال معین

اشتراط

پیمان بستن، تعهد کردن در عقود یا ضمن عقود – در فقه به معنى التزام و تعهد کردن است.

اصله

یک درخت ، یک نهال

اصیل

در لغت به معنی نژاد – در حقوق یعنی ضد فضولی در عقود فضولی.

اصل انتقال حقوق

هر حقی قابل انتقال به غیر است جز آنچه قانون آن را غیرقابل انتقال بداند.

اضرار

زیان رسانیدن، ضرر زدن، گزند کردن

اطلاق

در لغت رها کردن – در فقه و حقوق : اطلاق عبارت قانون یا سند و یا الفاظ عقود، عبارت از حالتی است که تصریح به عموم و شمول و یا به اختصاص ضدشمول نداشته باشد.

اظهارنامه

نوشته ای که مطابق مقررات قانونی تنظیم می شود و وسیله قانونی بیان مطلب است.

اعاده اعتبار

بازگشت تاجر ورشکسته به موجب حکم دادگاه به اعتبار بازرگانی خود

اعاده حیثیت

بازگشت به اهلیتی که شخص به علتی آن را از دست داده است.

اعتراض

در لغت به معنی منع و جلو کسی یا چیزی را گرفتن است

اعراض

چشم پوشیدن مالک است از مال خود

اعیان

جمع كلمه عین است و عین به معنی مالی است که دارای جرم و ابعاد می باشد اعیان در مقابل منافع و حقوق استعمال می شود.

اعیانی

در مقابل عرصه استعمال می شود و عرصه به زمین مملوک گفته می شود و اعیانی، اموال غیر منقول موجود روی آن زمین را گویند.

افلاس

صفت مفلس است و به جای ورشکستگی به کار می رود.

اقاله

بهم زدن عقد لازم است به تراضی یکدیگر آن را تفاسخ و تقایل نیز می نامند.

اقامه دعوی

طرح دعوی در مرجع صلاحيتدار مدنی یا کیفری یا اداری

اقباض

تسلیم، تحویل، اصطلاحا تحویل مورد معامله است به طرف عقد

اقرار

عبارت است از اخبار بحقى بنفع غير و به زبان خود.

اقرار معلق

اقرار اخبار است. اخبار معلق اصالتاً اخبار نیست؛ پس چنین اقراری فاقد یکی از عناصر اقرار است و اصلا عنوان اقرار ندارد.

اقران

برادران و خواهران امی را گویند.

اقرب

خویشاوندی که از سایر خویشاوندان به متوفی نزدیک تر است.

اقرباء

خویشان و خویشاوندان اعم از نسبی و سببی و رضاعی و اعم از ابوینی و ابی و امی.

اقوال

جمع قول، گفته ها ، گفتارها- سخن ها.

اقطاعات

جمع اقطاعه است و آن قطعه ای است از اراضی موات که امام یا نایب او در اختیار کسی می گذارد که او آن را مورد انتفاع خود قرار دهد.

اکراه

عملی است تهدید آمیز از طرف کسی نسبت به دیگری به منظور تحقق بخشیدن عمل حقوقی مورد نظر اکراه کننده

التزام

مترادف تعهد و تعهد کردن است.

الزام

در لغت به معنی اجبار است

امانت

مال مورد ودیعه را گویند.

اماثل

نظيران، همانندان او

امارات

نشانه ها ، دلالت ، اشعار – اماره عبارت از اوضاع و احوالی است که به حکم قانون یا در نظر قاضی دلیل بر امری شناخته می شود.

امتزاج

آمیخته شدن، آمیختگی – آمیزش

امور حسبی

اموری که دادگاه ها مکلف اند به آن امور اقدام نموده و تصمیمی اتخاذ کنند بدون این که رسیدگی به آنها متوقف بر وقوع اختلاف و منازعه بین اشخاص و اقامه دعوی از طرف آنها باشد

امي

منسوب به ام، مادری ، از یک مادر، در مقابل ابی

اناث

زنان ، مادگان

انتزاع

کندن، برداشتن، در علم اصول و فقه نوعی تجرید مفهوم است از خاستگاه آن

اناطه

حالت توقف رسیدگی و اظهار نظر یک دادگاه بر ثبوت امر دیگری در دادگاه دیگر

انتقال

زوال مالكيت مالک نسبت به مال معین به نفع مالك جديد

انتفاع

نفع گرفتن، حقی است که به موجب آن شخص می تواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد استفاده کند.

انتفاعات

جمع انتفاع حقی که به موجب آن می توان از ملک دیگری استفاده کرد، اما نمی توان آن را به شخص ثالث انتقال داد.

انحلال

در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی

انحصار وراثت

حصر وراثت، دعوایی است که به موجب آن وراث متوفی از دادگاه تقاضای صدور تصديق به منحصر بودن وراثت به عدد و اشخاص معين و معلوم می نمایند.

انفال

اموالی است که به موجب قانون متعلق به شخص اول اسلام می باشد.

انفساخ

انحلال قهری عقد را گویند.

انکار

در اصطلاح آئین دادرسی مدنی کسی که سندی علیه او ابراز شود و او مهر یا امضاء یا اثر انگشت منتسب به خود را نفی کند و آنها را از خود نداند این عمل را انکار گویند

اهل

غير محجور را اهل می گویند و در لغت به معنی شایسته آمده است

اهلیت

صفت کسی است که دارای جنون، سفه، صغر، ورشکستگی و سایر موانع محرومیت از حقوق باشد.

ایجاب

واجب کردن، اعلام تعهد یا اعلام تملیک (عقد تملیکی)؛ مقابل قبول

ايداع

نهادن مال نزد کسی به رسم ودیعه.

ایفاء

در مورد پرداخت دین به کار می رود.

ايقاع

عملی است تضایی و یكطرفی که به صرف قصد انشاء و رضای یكطرف منشأ اثر حقوقی شود.

بالسویه

برابر ، به نحو مساوی

بالمباشره

شخصا، بدون ارجاع به دیگری

بایع

فروشنده

باطل

هر عمل حقوقی که مخالف مقررات قانونی بوده باشد.

بدهکار

کسی که در ذمه او تعهدی به نفع غير وجود دارد

بذل مدت

اصطلاحی است در باب نکاح منقطع که به نفع زوج مدت محدود دارد؛ اگر زوج در اثناء مدت، از مانده زمان متعه چشم بپوشد رابطه زناشویی ساقط می گردد؛ این اسقاط مدت را بل مدت می گویند

برص

پیسی ، پیسگی

بریات عمومیه

به معنی امور خیریه، یعنی اموری که برای تأمین هدف های نیکوکاری و خیر مورد نظر و توجه قرار گیرد از قبيل وصایای عمومی و اوقاف عمومی و حبس عام

بستانکار

کسی که به نفع او تعهدی بر ذمه دیگری وجود دارد.

افراز

دعوایی است که شریک ملک مشاع بر شریک دیگر به منظور تقسیم مال مزبور در صورت عدم تراضی بر تقسیم اقامه و طرح می شود.

بلد

در اصطلاحات کنونی بلد را شهرستان گویند

متشاکی

شخصی است که شکایت بر علیه او مطرح شده است ، مشتکی عنه

بنچاق

اسناد راجع به مالکیت یا نقل و انتقال سابق بر معامله ای که فعلا انجام می گیرد

محکوم به

آن چیزی که دادگاه به آن رأی داده و مورد حکم دادگاه است و خوانده را به آن محکوم نموده است .

بيع

فروش، خرید – هم به معنی خریدن و هم به معنی فروختن. تملیک عین است به عوض معلوم

محکوم له

شخصی که حکم دادگاه به نفع اوست

بيع سلف

مترادف بیع سلم است و آن بیعی است که ثمن حال و مبيع مؤجل باشد

محکوم علیه

شخصی است که حکم دادگاه به ضرر و بر علیه اوست .

بيع مؤجل

بيع نسيه

واخواهی

اعتراض محکوم علیه غایب به حکم غیابی را واخواهی گویند .

بيع محاباتی

بیع به کمتر از ثمن المثل را که عالما عامدا صورت گرفته باشد را گویند

دستور موقت

رأی دادگاه که به صورت قرار است دایر بر توقیف مال یا انجام عملی و یا منع از امری که تعیین تکلیف آن فوریت دارد .

بيع وقف

بیعی که مبیع آن موقوفه باشد که در مورد استثنائی به تجویز قانون فروخته می شود

خواهان

مدعی ، شخصی که دادخواست را مطرح کرده است .

بینونت

جدایی ، مفارقت

خوانده

شخصی که دادخواست و دعوا علیه او مطرح شده است.

بنت

از محارم نسبی هفتگانه مذکور در آیه ۲۳ سوره نساء است.

خواسته

آنچه که خواهان از دادگاه درخواست دارد.

پرداخت

اجراء تعهدی که موضوع آن وجه نقد باشد.

تأمین دلیل

درخواست از دادگاه (شورای حل اختلاف) برای ملاحظه و صورت برداری از دلایل و مدارک از قبیل تحقیق محلی ، نظر کارشناس ، دفاتر تجاری یا استفاده از قرائن و امارات موجود در محل و یا دلایلی که نزد طرف دعوی یا دیگری است که در آینده متعذر و یا متعسر خواهد شد .

پروتکل

صورت جلسات مجالس سیاسی که برای مذاکره و رسیدگی در امری منعقد شده باشد.

حکم غیابی

چنانچه خوانده یا وکیل یا قائم مقام یا نماینده قانونی او در هیچ یک از جلسات دادگاه حاضر نشده و به طور کتبی نیز دفاع ننموده باشد و یا اخطاریه ابلاغ واقعی به خوانده نشده باشد ، در این صورت حکم دادگاه غیابی است.

تأسیس

یعنی پی نهادن و ایجاد نمودن. به معنی وضع قانونی است که در معرف و عادت وجود نداشته است

اجرائیه

برگ اجرائیه، برگه ای که حاوی دستور اجرای حکم دادگاه یا اجرای مفاد اسناد رسمی لازم الاجراء است .

تابعیت

رابطه ای است سیاسی که فردی یا چیزی را به دولتی مرتبط می سازد به طوری که حقوق و تكاليف اصلی وی از همین رابطه ناشی می شود.

مجنی علیه

شخصی است که جرم و یا جنایت بر او و یا به ضرر او واقع شده است.

تاجر

کسی که شغل معمولی خود را معاملات تجاری قرار دهد.

تغلیظ دیه

تغلیظ دیه به معنای افزوده شدن یک سوم به میزان دیه است. تغلیظ دیه تنها برای جرم قتل صورت می‌گیرد و برای جراحات نیست. جراحات هرگز تغلیظ دیه در نظر گرفته نمی‌شود؛ همچنین پرداخت دیه منوط بر این است که صدمه وارده و فوت، هر دو در یکی از ماه های حرام و یا در مکه معظمه حرم واقع شده باشند.

تبرع

در عطاء یعنی دادن مال بدون چشم داشت عوض

منازعه

منازعه به معنای جرمی است که تحقق آن منوط به درگیری و زد و خورد بوده و در گرو ارتکاب دیگر جرایم علیه تمامیت جسمانی است و از این حیث باید آن را جرمی وابسته لحاظ کرد.

تبری

بیزار شدن، تبری از عیوب شرطی از شروط ضمن عقد معاوضی است که به موجب آن ناقل عین مال مسئولیت خود را نسبت به عيوب موجود در مبیع در مقابل طرف سلب می کند.

متداعیین

عبارت از طرف دعوی و اصحاب دعوی است.

تبع

پیروی، پس روی من به تبع شما این کار را پذیرفتم

مرتهن

کسی که مال غیر نزد او به صورت رهن است.

تبعه

کسی که تابعیت کشور معینی را داشته باشد.

عاقله

عبارت است از بستگان ذکور نسبی پدر و مادری یا پدری به ترتیب طبقات ارث؛ به‌طوری که همه کسانی که حین‌الفوت می‌توانند ارث ببرند، به صورت مساوی عهده‌دار پرداخت دیه خواهند بود.

تبعض

پاره پاره شدن، پاره پارگی

تسبیت

ضرر زدن به مال غیر که منشاء ضرر بوسیله خود مرتکب به هدف هدایت نشده ولی بر اثر تقصیر یا بی مبادلاتی و غفلت و عدم احتیاط او ضرری متوجه دیگری می شود مانند آنکه گوسفندان بواسطه عدم مراقبت به مزرعه گندم دیگری رفته و چرای آنها موجب ضرر به کشاورز گردد. یا زنجیر سگ را محکم نبندند و سگ به عابرین حمله کند.

تبعیض

هر گونه تفاوت محرومیت با تقدم که بر پایه نژاد و رنگ پوست و یا جنسیت و یا مذهب و با عقیده سیاسی در امور مربوط به استخدام و اشتغال، تساوی احتمال موقعیت.

تسلیط

برابر این اصل هر کس حق هر گونه تصرف که مخالف شرع نباشد، دارد از این رو هر مالکی نسبت به مایملک خود حق هر گونه تصرف وانتفاعی دارد مگر آنکه قانون استثنا کرده باشد. برای هر کس حق ساخت وساز در ملک شخصی اش دارد ولی برابر مقررات شهرداری نمی تواند بیش از چند طبقه معین شده درضوابط وآیین نامه های مربوط اقدام به ساخت آپارتمان نماید.

تجارت

معاملات به قصد انتفاع به طوریکه در تفاهم معرف به آن صدق تجارت نماید.

تسلیم

تسلیم درعقد بیع عبارت است ازاینکه فروشنده مال مورد معامله را به خریدار و خریدار بهای معامله را به فروشنده که منتقل کرده است به استیلا و تصرف او در آورد و دراختیارش قرار دهد.

تجاوز

خروج از یکی از مقررات جاری یک کشور از روی تعهد.

تجری

اقدام به عملی که جرم است از روی عمد وعلم به معنی تمرد نیز می باشد.

تحلیف

کسی را وادار به اداء سوگند کردن.

سفیه

کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد.

تحجير

شروع در احیاء از قبیل سنگ چیدن اطراف زمین یا پی کنی و یا کندن چاه و غیر تحجير است. تحجير سبب مالكیت نمی شود ولی سبب پیدایش حق اولویت است.

توقیف دادرسی

در دعاوی مدنی پس از شروع به محاکمه در مواردی که قانون تصریح می کند مرجع رسیدگی می تواند برای مدتی دادرسی را متوقف سازد مانند هنگامی که یکی از اصحاب دعوی فوت می کند.

تحریر ترکه

مقصود از تحریر ترکه تعیین مقدار ترکه و دیون متوفی است.

توقیف اجرایی

توقیف مال مدیون یا محکوم علیه از طریق اجرا<ثبت یا اجرای احکام دادگستری این توقیف مانع از تصرف مالک در مال خود می باشد.

تخلف

عدم انجام تعهد یا تأخیر انجام تعهد.

توقیف اجراء حکم

قطع موقت اجراء حکم یا قرار به دستور مقام صلاحیتدار پس از شروع به اجراء.

تراضی

به خشنودی دو جانب، به رضایت دو طرف معامله راضی گشتن.

تلف مبیع قبل از قبض

اگر مال مورد معامله قبل از تسلیم وبدون تقصیر و اهمال از سوی فروشنده،تلف شود معامله خود بخود فسخ می شود و بهای معامله باید به مشتری پس داده شود.

ترصيف

پیوستگی منظم، نظام متصل اجزاء مادی یک دیوار (مثلا) به طوری که زینتی را به وجود آورده و حاکی از به کار بردن ذوقی یا اندیشه خاصی در آن باشد.

تقصیر

از نظر حقوق به ترک عملی که شخص ملزم به انجام آن است یا ارتکاب عملی که شخص از انجام دادن آن منع شده گویند.برای مثال برابر قانون اشخاصی که دارای تخصص هستند وعلم ومهارت شان در کمک به مصدومین حادثه موثر است تکلیف دارند که به مصدومین کمک کنند ترک این عمل نوعی تفصیر است.(تعدی) ویا اینکه مستاجر نباید از ساختمان مسکونی برای راه اندازی کارگاه استفاده کند (تفرط)

تدلیس

اعمالی که موجب فریب طرف معامله شود.

تعلیق مجازات

تحت شرایطی محکوم به مجازات می تواند از امتیازات این تاسیس حقوقی استفاده کند ومجازات مقرر در حکم در مورد او به اجرا در نیاید.چنانچه در مدت ایام تعلیق که از دو تا ۵سال است مرتکب جرم شود علاوه بر مجازات جرم ارتکابی مجازات جرم قبلی که به اجرا در نیامده نیز در مورد اجرا خواهد شد(به ماده ۲۵قانون مجازات اسلامی رجوع شود

ترکه

دارایی زمان فوت مستوفی که به سبب فوت وی از مالیت او خارج می شود قبل از اخراج واجبات مالی و دیون و ثلث.

عقد معین

تعریف عقد معین عبارت است از عقدی که در قانون نامی مشخص و قواعد انعقاد مخصوص به خود را دارد و باید علاوه بر قواعد اصلی صحت معاملات قواعد مخصوص آن نیز حین انعقاد رعایت شود که جزئیات آن در متن مقاله ارائه شده است.

تسبيب

وارد کردن ضرر به مال غیر که فعل منشاء ضرر به وسیله خود غافل، به هدف هدایت نشده باشد بلکه براثر تقصیر با بی مبالاتی و غفلت وی ضرری متوجه غیر گردد.

عقد نامعین

تعریف عقد نامعین عبارت است از عقدی که در قانون نامی مشخص نداشته و صرف رعایت قواعد اصلی صحت معاملات برای صحت انعقاد آن کافی می باشد که جزئیات آن در متن مقاله ارائه شده است.

تسعير

تعیین ارزش پول یک کشور با پول کشور دیگر.

قرارداد مزارعه

مزارعه عقدی است که به موجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معین به طرف دیگر می دهد که آن را زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند
طرفی که زمین را برای مدت معینی برای امر زراعت در اختیار دیگری قرار می دهد را مزارع و عامل را زارع می گویند.
لازم به ذکر است مدت مزارعه باید متناسب با زراعتی باشد که مقصود طرفین است، در غیر اینصورت، مبطل عقد خواهد بود.
طبق رای دیوان عالی کشور؛ اگر کسی به سرپرستی و مباشرت اراضی و باغات دیگری تعیین و منصوب شود، در اینصورت مباشر زارع محسوب نمی شود

شاهد تعدیل

شخصی که برعدالت شاهد گواهی میدهد، از واقعه خبری ندارد اما میگوید آن شخص عادل است.

تسليط

هر کس در مال خود حق هر گونه تصرف که مخالف شرع نباشد دارد.

سند لازم الاجرا

یعنی علاوه بر اینکه دادگاه رسیدگی و اجراییه صادر می کند شما می توانید مستقیما اجرائیه ثبتی بگیرید. بدون نیاز به طی کردن مراحل دادرسی، رسیدگی ، صدور حکم و… مستقیما می توان اجراییه ثبتی گرفت. سند لازم الاجرا هر سندی است ( عادی _ رسمی ) که بدون صدور حکم از دادگاه قابلیت صدور اجرائیه دارد.

رای وحدت رويه شماره 755

تسهیم

سهم دادن – سهم بندی، جزو جزو کردن.

تشیید

استوار کردن، بلند کردن ، استحکام.

تصالح

سازش ، باهم ساختن، سازگار شدن.

تصرف

عبارت است از اینکه مالی تحت اختیار کسی باشد و او بتواند نسبت به آن مال در حدود قانون تصمیم بگیرد

تصرف عدوانی

تصرفی است که بدون رضای مالک مال غیر منقول از طرف کسی صورت گرفته باشد.

تضامن

در هر یک از دو مورد زیر بکار میرود:

۱.در صورت تعدد بستانکاران که هر کی از آنها حق مطالبه تمام تمام طلب را داشته باشند

۲.در صورت تعدد بدهکاران که بتوان تمام طلب را از هر یک از آنان مطالبه نمود.

تضرر

زیان دیدن ،ضرر کشیدن.

تضييع

ضایع کردن، تباه ساختن – مهمل و بیکار کردن، یاوه کردن.

تعدی

عبارت است از صورت دادن فعلی که خارج از حدود اذن یا عرف در مال غیر باشد.

تعذر

یعنی بروز عذر مانع اجرای تعهد

تعصيب

یعنی دادن به محصبه و آن خویشاوند پدری شخص است. عصب در لغت به معنی احاطه کردن.

تعليق

ایست، وقفه، تعطيل، موکول نمودن – بلاتکلیف نهادن یک کار به طوری که نفی یا اثبات تصمیمی راجع به آن نگرفته باشند.

تعرفه

صورت قیمت ارقام کالا.

تعزير

مجازاتی است که دارای حداکثر و حداقل باشد، حداکثر آن در قانون معین است و حداقل آن باختيار قاضی است.

تعهد

عبارتست از یک رابطه حقوقی که بموجب آن شخص یا اشخاص معين، نظر به اقتضای عقد باشند عقد یا جرم یا شبه جرم یا بحكم قانون ملزم به دادن چیزی یا مکلف به فعل یا ترک عمل معینی به نفع شخص یا اشخاص معینی می شوند.

تغليب

غلبه دادن یک جنس بر جنس دیگر بطور مجاز.

تفاسخ

مترادف اقاله است. مرادف اقاله (رک به اقاله).

تفلیس

صادر نمودن حکم افلاس کسی

تفريط

هر عملی که به موجب قرارداد یا متعارف برای حفظ مال غير لازم است.

تفريق

مترادف و یا معادل طلاق.

تقویم

برآورد، ارزیابی بها کردن ، قیمت کردن، نرخ کردن.

تقسيط

تعيين اقساط برای محكوم عليه يا متعهد از طرف مرجع صلاحيتدار قضایی یا اداری.

تقسیم

تفکیک حصه هر یک از شرکاء ملک مشاع معین از طریق تراضی شرکاء یا از طریق حکم دادگاه در صورتیکه بین همه شركاء تراضی واقع نشود.

تكليف

اوامر و نواهی قانونی را گویند.

تلف

از بین رفتن مال بدون دخالت مستقیم یا غیر مستقیم مالک یا شخص دیگر.

تملك

به چنگ آوردن ، مالک شدن – قصد انشا در قبول ملکیت.

تملیک

به معنی عام که در امور مالی و غیر امور مالی هم به کار رفته مانند تمليك بضع در عقد نکاح. به معنی خاص که در حوزه امور مالی به کار رفته است.

تنازع

باهم نزاع کردن، کشمکش – درهم افتادن

تنفيذ

اجازه کردن عمل حقوقی غیر نافذ.

تنقیه

پاک کردن، پاک کردن قنات و مانند آن- لایروبی کردن.

توکیل

اجرای کاری را بر عهده شخصی واگذاشتن – وکیل کردن کسی را بر گماشتن.

توقف

در حقوق تجارت به معنی ورشکستگی استعمال می شود

توقيف

سلب آزادی از شخص یا مال او با حالت انتظار ترخیص

تولیت

شغل رسمی به کسی دادن – استخدام – تصدی امور وقف را گویند.

تهاتر

یکی از اسباب سقوط تعهدات است. به موجب آن دو تعهد متقابل که طرفین آنها فرق نمی کنند و موضوع آن تعهدات وجه نقد یا شیی مثلی و همجنس است به تعداد متساوی با یکدیگر ساقط شوند.

ثبت

نوشتن قرارداد یا یک عمل حقوق یا احوال شخصیه با یک حقوق یا هر چیز دیگر در دفاتر مخصوصی که قانون معین می کند.

ثبت احول

ثبت وقایع ۴گانه: تولد، فوت، ازدواج و طلاق.

ثلث

یک سوم – یک سوم، بخشی از ترکه که وصایای مالی موصی تا آن میزان بدون اجازه ورثه نافذ است.

ثمن

یک هشتم – از فروض ارث است و آن نصيب زوجه است خواه یکی باشد خواه بیشتر. به شرطی که از متوفی فرزندی مانده باشد / مالی که عوض مبیع در عقد بیع قرار می گیرد.

جاعل

از نظر حقوق مدنی متعهد در جعاله را گویند

جرایم

جمع جرم است که عبارتست از مخالفت یا نهی که قانون برای آن مخالفت مجازات کرده باشد

جرم

عملی است که قانون آن را از طریق تعیین کیفر منع کرده باشد.

جریمه

وجه نقد یا مال دیگر که بعنوان مجازات از مجرم گیرند.

جزيه

مالی است که یهود یا نصاری یا زرتشتیان به رئیس حکومت اسلام یا نایب او می دهند.

جد

پدر پدر، پدر مادر، پدر بزرگ ، نیا – جمع اجداد.

جده

مادر مادر ، مادر پدر، مادر بزرگ – جمع اجدات.

جعاله

عبارت است از الزام شخصی به ادای اجرت معلوم در مقابل عملی اعم از این که طرف معین باشد یا غیر معین

جعل

به معنی تزویر و وضع است و مزبور و وضاع به معنی جاعل است. همه آنها به معنی ساختن امری است از روی قصد و بر خلاف واقع مانند سند مجعول و سکه قلب و امثال اینها.

جماله

التزام شخصی است به پرداخت اجرت معلوم در مقابل عملی

جواز

صفت مشترک عقود و ایقاعاتی که به صرف قصد یک طرف قابل فسخ است، مترادف پروانه است.

جهل به قانون

یعنی بی اطلاعی از قانونی که منتشر شده و ضمانت اجراء دارد، جهل به قانون عذر محسوب نمی شود مگر در موارد خاص

چک

نوشته ای است که بموجب آن صادر کننده چک وجوهی را که نزد دیگری دارد کلاً یا بعضا به نفع خود یا ثالث مسترد می دارد.

حاکمیت

قدرت سیاسی دولت که در دست حکومت می باشد.

حاجب

منع کننده، پرده دار – حايل ، مانع ارث، وارثی که دیگری را از ارث محروم می کند.

حبس

نوعی از عقود احسان است.

حبس مطلق

در عقد حبس به معنی اعم. اگر حابس مدت معین نکند آن را حبس مطلق گویند.

حبه

واحد وزن است، برابر دو جو متوسط از دانه های جو.

حجب

حالت وارثی است که به واسطه بودن وارث دیگر از بردن ارث کلا یا جزئا محروم می شود.

حجر

در لغت به معنی بازداشت، منع – نداشتن صلاحیت در دارا شدن حق معین و نیز نداشتن صلاحیت برای اعمال حقی که شخص آنرا دارا شده است.

حرام مؤبد

ازدواج در عده غير.

حرمان

بی بهره بودن ، بی روزی ماندن – بی بهرگی ، بی نصیبی

حرمت

حرام بودن، آنچه که حفظ آن واجب بود. نهایت تعظیم و فروتنی در مقابل اوامر و نواحی است که موجب امتثال اوامر حق است. – آبرو ، عزت ، احترام.

حریت

آزاد بودن یعنی برده نبودن – آزادی

حصص

جمع حصه، بهره ها – برخه ها ، پاره ها

حصول

حاصل شدن، بدست آمدن، دست دادن، رسیدن.

حصه

سهم ، نصیب ، بهره.

حد

حد بمعنی مطلق مجازات است خواه مصرح در قانون جزا باشد یا باختيار قاضی بوده باشد.

حضانت

دایگی ، پرستاری ، در دامن خود پروراندن – عبارت است از نگهداری مادی و معنوی طفل به توسط کسانی که قانون مقرر داشته است.

حق ارتفاق

حقی است برای شخص در ملک دیگری بواسطه مالکیت در ملک معین.

حق التولیه

سهمی از منافع موقوفه که معمولا واقف برای حق الزحمه متولی قرار میدهد ولو این که واقف و متولی یک نفر باشند.

حق العبور

یکی از نمونه های حق ارتفاق در ملک غیر است.

حق المجری

حق ارتفاقی است که به موجب آن مالکی از ملک یا املاک دیگران حق جریان دادن آب یا لوله گاز و نفت یا فاضلاب داشته باشد.

حق انتفاع

حقی است که بموجب آن، شخص می تواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد استفاده کند.

حق سکنی

حق انتفاع هر گاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد آن را سکنی و حق سکنی نامند.-حق سکنی در عقد ازدواج عبارت است از تفویض اختیار تعیین محل سکونت به زوجه.

خیار تخلف شرط

هر گاه بعد از عقد وفا به شرطی که شده (شرط صفت) نشود کسی به نفع او شرط شده می تواند معامله را فسخ و عوض را بگیرد و می تواند معامله را به همان نحو قبول کند.

حق شفعه

هرگاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو شریک، حصه خود را به قصد بيع به شخص ثالثی منتقل کند، شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند. این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع گویند.

خیار تدلیس

تدلیس، عمل موجب فریب طرف معامله است و وجود آن سبب پیدایش حق فسخ میشود

حق العملکاری

نوعی از وکالت است در امور تجاری

خیار حیوان

اگر مبيع حيوان باشد مشتری از حين عقد تا سه روز اختیار فسخ عقد را دارد.

حقوق اساسی

حقوق اساسی به حقوقی گفته می‌شود که برای تضمین عدالت و رفاه همه افراد جامعه ضروری هستند. این حقوق شامل موارد زیر می‌شود:

• حق حیات و امنیت فردی: حق زندگی و داشتن امنیت فردی.

• آزادی‌های فردی: آزادی بیان، آزادی فکر و عقیده، آزادی مذهب و …

• حق برخورداری از عدالت: حق داشتن یک محاکمه عادلانه در برابر قانون.

• حق دسترسی به اطلاعات: حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات.

• حق مشارکت سیاسی: حق رأی دادن، انتخاب شدن و …

• حق تشکیل انجمن‌ها: حق تشکیل احزاب، اتحادیه‌های کارگری و …

• حق برخورداری از تأمین اجتماعی: حق دریافت مستمری‌های اجتماعی، بیمه و …

• حق آزادی کسب‌وکار: حق کسب درآمد و مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی.

• حق مالکیت: حق مالکیت خصوصی بر اموال و دارایی‌ها.

توضیحات کامل را در وب سایت ستارگان وکالت مشاهده نمایید.

خیار رؤیت و تخلف وصف

هرگاه کسی مالی را ندیده و آن را فقط به وصف بخرد بعد از دیدن اگر دارای اوصافی که ذکر شده است نباشد مختار است که بیع را فسخ یا به همان نحو که هست قبول نماید.

حقوق ثابته

مرادف حقوق مکتسبه است. حقوقی که تحت شرایط قانونی به دست آمده است و آن شرایط قانونی عوض شده است و با این حال حقوق به اعتبار شرایط زمان حدوث آنها معتبر باید شناخته شود.

خیار شرط

در عقد بیع ممکن است شرط شود که در مدت معینی برای بایع یا مشتری یا هر دو شخص خارجی اختیار فسخ معامله باشد.

حقوق واجبه میت

حقوقی که بعهده میت است و تا آنها را از ترکه خارج نکنند ترکه را بعنوان ارث بین وراث نمی توان تقسیم کرد.

خیار عیب

اگر بعد از معامله ظاهر شود که مبیع معیوب بوده، مشتری مختار است در قبول معیوب یا اخذ ارش یا فسخ معامله.

حمل

آنچه به دست یا دوش کشند، بردن چیزی از جایی به جایی. به موجودی گفته می شود که در رحم زن وجود پیدا می کند و آغاز وجود آن از تاریخ انعقاد نطفه است و انتهای وجود آن ولادت است. در صدق حمل فرق نمی کند که از راه مواقعه حاصل شده باشد یا از طرق دیگر.

خیار غبن

هریک از متعاملین که در معامله غبن فاحش داشته باشد بعد از علم به غبن می تواند معامله را فسخ کند. غبن در صورتی فاحش است که عرفا مسامحه نباشد.

حيازت

در حقوق مدنی و فقه تصرف و وضع ید یا مهیا کردن وسائل تصرف و استيلاء بر چیزی.

خیار فسخ

اصطلاح تفصیلی واژه خیار است ( رک = خیار).

حیازت مباحات

یکی از اسباب تملك، تصرف در مال مباح (مانند شکار) است.

خیار مجلس

در عقد بیع مادام که مجلس عقد به هم نخورده طرفین حق به هم زدن بیع را دارند. به هم زدن مجلس عقد به نفرقه متعاملین از یکدیگر (ولو به چند قدم) و یا به ترک مکان عقد(ولو با هم) محقق می شود.

حواله

عقدی است که به موجب آن طلب شخصی از ذمه مدیون به ذمه شخص ثالثی منتقل می گردد.

دائن

کسی که تعهدی به نفع او بر ذمه غیر وجود دارد.

خال

دایی، خالو، برادر مادر. خالات: دایی ها، برادران مادر.

دادخواست

شکوائیه ای است که به مراجع قضایی بطور کتبی و یا شفاهی عرضه می شود.

خسارت

مالی که باید از طرف کسی که باعث ایراد ضرر مالی به دیگری شده به متضرر داده شود.

دادخواه

مدعی را گویند. کسیکه طرح دعوی می کند و تظلم می نماید.

خصاء

اخته کردن، خایه کشیدن.

دادرسی

مجموعه عملیاتی است که بمقصود پیدا کردن یک راه حل قضایی بکار میرود – رسیدگی به مرافعه

خلاف

نوعی از جرائم که ماهیت آنها مخالفت با نظامات عادی باشد.

دارایی

به مجموع اموال و مطالبات و دیون گفته می شود.

خلع ید

رفع تصرف از متصرف غير منقول به استناد حکم دادگاه یا سند رسمی و با حکم قانون.

دانگ

یک ششم از مال غیر منقول دایرزمینی است که تحت کشت یا بنیاد و مانند آنها باشد.

خمس

یک پنجم، پنج یکی هر چیز.

درآمد اتفاقی

هر درآمدی که به صورت غیر مستمر و اتفاق بدست آید مانند پاداش، جایزه و …

خیار

تسلط قانونی شخص در اضمحلال عقد.

دستمزد

مزدی که برای انجام کار بدنی غیر مستمر داده می شود.

دفتر اسناد رسمی

محل کار سردفتر اسناد رسمی که برای انجام کار خود اختیار کرده است.

دفتر تجارتی

دفاتری که تاجر مطابق مقررات قانون تجارت تهیه و نگهداری کند.

دفتر روزنامه

یکی از دفاتر تجارتی است که تاجر جميع واردات و صادرات تجارتی خود را روزانه باید در آن ثبت کند.

دفتر کل

یکی از دفاتر بازرگانی است که تاجر باید کلیه معاملات را لااقل هفته ای یک مرتبه از دفتر روزنامه استخراج و با جدا کردن انواع مختلف آن هر نوع را در صفحه خاص بطور خلاصه ثبت کند.

دلال

کسیکه با دریافت حق معینی واسطه بین خریدار و فروشنده می شود.

ديان

بستانکاران، غرماء.

دین

تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.

دین مؤجل

دینی که در موعد معینی قابل مطالبه و پرداخت است.

دیه

کیفری است نقدی.

ذمه

حقی که شخص بعهده دیگری دارد.

رابطۀ حقوقی

بستگی حقوقی دو یا چند شخص و نیز بستگی حقوقی شخص با اشیاء و اموال و حقوق و منافع را گویند

راشی

کسی که برای اقدام به امری با امتناع از انجام امری که از وظایف مأموران و مستخدمان دولت است وجه یا مالی بدهد

راهن

رهن دهنده، عقد رهن، عقدی است که بموجب آن، مدیون مالی را برای وثیقه به راهن دهد.

ربح

به معنی ربح پول و یا نزول استعمال می شود.

ربع

یک چهارم، چهار یک.

رسمی

عمل رسمی عملی است که منسوب به دولت است.

رشوه

دادن مالی است به مأمور رسمی یا غیر رسمی دولتی به منظور انجام کاری از کارهای اداری یا قضایی

رشید

کسی که دارای وصف رشد است در مقابل غیر رشید یا سفیه استعمال می شود هر رشیدی عاقل است ولی هر عاقلی رشید نیست.

رجعیه

زنی که به طلاق رجعی مطلقه شده باشد.

رجوع

انصراف، برگشتن، برگشت به حالت قبل از عقد معین یا قبل از ایقاع معين. در این صورت مرادف معنی فسخ است

رخوه

سست.

رقبه

عنوان املاک غیر منقول.

رد

در باب ارث مقابل فرض و قرابت قرار می گیرد یعنی از ترکه میت هر صاحب فرض حصه خود را می برد و بقیه به صاحبان قرابت می رسد و اگر صاحب قرابتی در آن طبقه مساوی با صاحب فرض در درجه نباشد باقی به صاحب فرض رد می شود.

رهن

عقدی است که به موجب آن، مدیون مالی را برای وثیقه به دائن می دهد.

رهن فک (فک رهن)

خروج مال مورد رهن از حالت وثیقه بودن.

زیان

در معنی ضرر به کار می رود.

زیان دیر کرد

به معنی خسارت تأخیر تأدیه است.

سازش

تراضی طرفین دعوی بر فیصله نزاع معین در دادگاه و با دخالت دادرس.

سب

در فقه از جرایم ضد شرع است و عبارت است از ناسزا گفتن.

سبب

خویشاوندی است بین دو نفر که بر اثر رابطه زناشویی بوجود می آید.

سبب اقوی

دو نفر در اتلاف مال ثالث دخالت دارند که یکی مباشر است دیگری را سبب گویند. مثلا یک نفر دیگری را به اکراه و تهدید وادار به تخریب دیوار یا خانه ثالثی کند آن که تخریب کرده است مباشر است و دیگری سبب. در باب اکراه، سبب اقوى از مباشر است.

سبب مملك

سببی است که موجب تملک کسی شود مانند بیع و وصیت و حیازت مباحات.

سرقت

ربودن مال و اشياء منقول غير بدون رضای او بر خلاف حق

سرقفلی

پولی که مستأجر ثانی به مستأجر سابق در موقع انتقال اجاره بلاعوض می دهد و هم چنین مستأجر اول به موجر مالک میدهد

سرمایه گذاری

تخصیص اعتبار و مصرف آن برای هدفهای معین و مخصوص.

سدس

یک ششم، شش یک.

سفید

کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلائی نباشد.

سفك دماء

ریختن آب، خون و مانند آن- خونریزی

سیفه

صفت شخص بالغ که تصرفات او در اموال و حقوق خویش جنبه عقلانی نداشته باشد، عدم رشد

سقوط

تنزل و از بین رفتن حق را گویند.

سکنی

حق انتفاع هر گاه به صورت سكونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد آن را سکنی نامند.

سلطه

عبارتست از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر.

سلف

بیعی که ثمن آن حال و مبیع آن مؤجل باشد.

سلم

بيعی که ثمن آن حال و مبیع آن مؤجل باشد.

سند

عبارت از نوشته ای است که در مقام دعوی یا دفاع قابل استناد باشد.

سهم

حصه شریک در مال الشرکه.

سهم الارث

حصه، نصیب و بهره شخص از ترکه مورث.

سهو

غفلت از چیزی بطوری که با کوچکترین یاد آوری متنبه گردد. هر سهوی اشتباه است ولی هر اشتباهی سهو نیست.

شارع

قانونگذار و مقنن

شاکی

کسی که از دست دیگری به یکی از مقامات رسمی مرجع شکایت، تظلم شفاهی یا کتبی می کند.

شاهد

کسی که شهادت بر امری میدهد.

شبه عقد

عبارت است از یک عمل ارادی که قانون آن را منع ننموده و بدون اینکه عقدی منعقد گردد ایجاد تعهد در مقابل غیر نماید.

شخص

کسی که موضع حق قرار گیرد مانند انسان و شرکت تجاری

شخص حقوقی

عبارت است از گروهی از افراد انسان یا منفعتی از منافع عمومی

شخص حقیقی

به معنی شخص طبیعی است.

شخص طبیعی

اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف می باشند.

شرط

امری است محتمل الوقوع در آینده که طرفین عقد یا ایقاع کننده، حدوث اثر حقوقی عقد یا ايقاع را متوقف بر حدوث آن امر محتمل الوقوع نماید.

شرط صفت

هر گاه یکی از متعاقدین وجود صفت معینی را در موضوع معامله تعهد کرده باشد این تعهد را شرط صفت نامند. در این صورت حتما باید موضوع مورد معامله عین معین باشد.

شرط فعل

شرطی که به موجب آن شخص (مشروط عليه) تعهد به فعل یا ترکی عملی کند.

شرط نتیجه

تملک جبری ملک شریک با دفع ثمن به وی.

شرع

به معنی قانون است.

شرکت

اجتماع حقوق چند مالک در شیئی معین به نحواشاعه

شریک

کسی که با یک یا چند نفر دیگر در شیئی یا اشیاء معینی به نحو اشاعه ذی حق است.

شفیع

صاحب حق شفعه.

شقاق

ناسازگاری، دشمنی ، نفاق.

شوارع

جاده ها، راه های وسیع.

صحت

یک عمل حقوقی است و عبارت از مطابقت آن عمل با شرایط قانونی می باشد.

صداق

مهر زن، کابین.

صراف

بازرگانی که معاملات پولی می کند

صفقه

خرید و فروش، معامله، تعهد، بیع

صغیر

کسی که به سن بلوغ نرسیده باشد. در پسران ۱۵ سال قمری و در دختران ۹ سال قمری.

صلح

عقدی است که در آن طرفین توافق بر امری از امور کنند بدون اینکه توافق آنها معنون به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.

صیغه

در عقود وايقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ درست نیست

ضامن

متعهد در عقد ضمان را گویند. مسؤل خسارت مالی – مسول مدنی و جزائی.

ضمان

به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است به عهده بگیرد.

ضم

جمع قبض، جذب – گرد آوردن و جمع کردن چند چیز، ضمیمه کردن.

طرق

راه ها- نحوه ها ، روش ها، نمط ها.

طلب

تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.

طلاق بائن

طلاق بائن آن است که زوج حق رجوع ندارد اعم از اینکه مطلقه عده داشته باشد یا نه 1- اطلاق قبل از دخول ۲-طلاق صغيره ۳-طلاق یائسه، این سه قسم از طلاق بائن عده ندارد.

طلاق خلع

طلاق گرفتن زن از شوهر با بخشیدن مهر خود یا با دادن مال. این نوع از طلاق قبل از رجوع زن به آنچه بخشیده بائن و زوج حق رجوع ندارد.

طلاق رجعی

طلاقی است که زوج با پرداخت مهر، زوجه خود را مطلقه کند. در این قسم از طلاق در مدت عده زوج حق رجوع دارد. در این نوع طلاق نفقه زوجه در ایام عده زوج است.

طلاق عدی

در رجوع و مواقعه طلاق شش مرتبه به آن کیفیت که عدی نامیده می شود پس از سه طلاق دیگر که بائن است زن بر آن مرد حرام مؤبد است.

طلاق مبارات

این نوع از طلاق صورتی است که طرفین از یکدیگر متنفر شده و اقدام به طلاق نمایند.

طهر مواقعه

زن که از حیض و نفاس پاک شود و سپس دخول رخ دهد این پاکی را طهر مواقعه ( یعنی طهری که در آن مواقعه صورت گرفته است) نامند.

ظهرنویس

عبارت است از اینکه دارنده سند دین و مخصوصا تجاری در پشت سند دستور یا اذن می دهد که سند را به شخص دیگری بدهد.

عدالت

یعنی ترک جرایم بزرگ و اصرار نورزیدن بر جرایم کوچک و رعایت مروت.

عدوان

بدخواهی، دشمنی آشکار، ستم کردن بر کسی تصرف بدون مجوز قانونی است.

عده

مدتی که زن پس از طلاق یا فوت شوهر نباید شوهر کند

عرف

چیزی که در ذهن شناخته شده و مأنوس و مقبول خردمندان است

عطف قانون به ما سبق

یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن.

عطف

باز گرداندن، میل ، تمایل – بازگشت دادن.

عقار

املاک و مستغلات و درخت خرما و مانند این ها – متاع – اثاث خانه.

عقد

تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد.

عقد جائز

عقدی که طبعا قابل فسخ است و به موت و جنون و سفه احد از طرفین منفسخ می شود: مانند عاريه.

عقد خیاری

عقدی که برای طرفین از آنها یا برای ثالثی اختیار فسخ باشد.

عقد لازم

عقدی که هیچ یک از طرفین معامله حق فسخ آن را نداشته باشد مگر در موارد معينه.

عقد معلق

عقدی که تأثیر آن بر حسب انشاء، موقوف به امر دیگری باشد مانند این که بایع بگوید خانه را اجاره دادم اگر پدرم موافقت نماید.

عقد مکره

مکره آن است که به تهدید دیگری اقدام به انعقاد عقد کند. عقدی که یک طرف یا هر دو طرف در قصد انشاء خود مکره بوده باشند.

عقد مجز

عقدی که تأثیر آن بر حسب انشاء موقوف به امری دیگری نباشد و الا معلق خواهد بود.

قرار

نوعی رأى است، تصمیم دادگاه در امر ترافع

عليه

بر او، بر ضرر او، بعهده او، در مقابل له استعمال دارد

قرارداد

عقود عهدی و تکمیلی و مالی و غیر مالی و معوض و غیر معوض است.

علت

امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود.

قرض

عقدی است که بموجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند که طرف او مثل آن را از حیث مقدار و جنس و وصف رد نماید.

عمات

عمه ها، خواهران پدر.

قرضه

سندی است حاکی از وجود مبلغی طلب دارنده آن از موسسه صادر کننده آن

عنن

ناتوانی جنسی، عدم توانایی مقاربت در مرد، عدم رجولیت.

قرن

ضیق مجرای مقدم فرج که مانع از دخول است که در نتیجه وجود استخوان موجب انسداد میگردد

عوض

در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را عوض نامند.- مالی که باید زیان زننده برای جبران خسارت به آسیب دیده بدهد.

قسم

گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود

عوضین

یعنی عوض و معوض در عقود مالی معوض.

قصد

مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیره.

عین

اشياء مادی مستقل مانند گوسفند- ذات هر چیز، نفس شیء.

قلع

کندن، از ریشه کندن – محو، نابودی، ویرانی و تباهی – سرنگونی.

عین کلی

در مقابل عین شخصی استعمال شده است که مال مادی معین موجود در خارج است.

خود بر چند قسم است

۱-عین کلی مشاع: مانند دانگی از خانه معین

۲-عین کلی در معین مانند یک من گندم از انبار گندم موجود معین.

۳-عین کلی در ذمه مانند صد من گندم که در ذمه متعهد معینی قرار گرفته باشد.

قولنامه

نوشته ای غالبأ عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی در مورد معینی که ضمانت اجراء تخلف از آن است

غبطه

نیکویی حال، شادمانی ، آرزو – منظور از غبطه در نگهداری اموال مولی علیه این است که ولی، عملی نکند که موجب فساد مال مولی علیه شود.

قیم

نماینده قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحيتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین می شود.

غبن

خدعه و نیرنگ – فریب ، بی عدالتی – بهم خوردگی تعادل ارزش عوضین است به ضرر یک طرف عقد بدون این که متضرر راضی به آن باشد.

قهری

ضد ارادی و اختیاری است. مانند ضمان قهری یعنی مسؤلیت مدنی که قانون بر آدمی تحمیل می کند و تابع اراده و خواست او نیست.

غرماء

طلبکاران – به معنی بستانکاران است و بیشتر در باب بستانکاران مفلس و ورشکسته استعمال می شود

کفیل

متعهد در عقد کفالت، ضامن. کسی که اداره وزارتخانه، مؤسسه ای را بعهده گیرد.

غش

از جرایم مربوط به تقلب در کسب است.

کلاله

منظور از کلاله برادر و خواهر می باشد چنان که کسی بمیرد و دارای چند برادر یا چند خواهر و یا چند برادر و خواهر باشد، وی دارای کلاله است.

غصب

تصرف در مال غیر به نحو عدوان

کلاله امی

برادر و خواهر امی میت.

غير منقول

مالی که از جائی به جائی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن

کیل

واحد اندازه گیری در برابر وزن.

فراز

بالا، به سوی بالا- بلندی

کیفر

عقوبت و مجازات برای کسی که خلاف قانون یا اخلاق یا عرف و عادت رفتار کرده و مرتکب عمل شده باشد.

فراز فرد

تنها، یگانه، تک. – مجرد، منفرد. – یک شخص.

گرو

مرادف رهن است و گرو دهنده راهن است و گروگیر مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.

فرض

سهم معینی از ترکه که قانون برای بعضی از وراث تعیین کرده است مانند نصف، ربع، سدس

لاحق

آن که از پس چیزی آید و بدو بپیوندد، رسنده – آینده، بعدی، متصل.

فضولی

مداخله بی جهت در کار دیگران – کسی که در عقد، مال غیر را موضوع معامله قرار دهد. بدون این که از طرف مالک اذن داشته باشد.

لعان

نسبت دادن زنا است از طرف مرد به زن خود و لعنت نمودن به خود اگر دروغ گفته باشد و تکذیب زن و لعنت بر خود اگر شوهر او راست گفته باشد.

قاصد

آهنگ کننده، قصد کننده.

لایحه

طرح

قاهر

آن که دیگری را اجبار کند.

مأذون

مجاز و اذن داده شده، کسی که از طرف صاحب حق و یا از طرف حاکم و یا نماینده قانونی او اذن در فعل یا ترک معینی را دارا شده باشد

قبض

استیلای مشتری بر مبيع. – سند دریافت مال.

مافی الذمه

حقی که به نفع کسی در ذمه شخصی مستقر شده است آنچه بر عهده کسی است.

قدر متقین

در مواردی که سعه و ضیق مدلول یک قانون محل تردید باشد مفسر آن قانون، مدلول آن را نسبت به مقداری که یقینی است تثبیت می کند و نسبت به مازاد بر آن قدر، خود را در حالت سکوت قانون قرار میدهد و چاره دیگری برای آن می اندیشد

مالیت

مصدر مجعول از مال، مال بودن، دارای ارزش مالی

قرابت

رابطه خویشاوندی است اعم از خونی و یا سبی بعلت نکاح یا رضاع.

مانع

بازدارنده، حائل – هر چه که از تحقق یافتن اثر چیز دیگری جلو گیری کند.

قرابت ابوینی

خویشاوندانی که باهم از طرف پدر و مادر قرابت دارند مانند برادر با خواهر که از یک پدر و مادر به دنیا آمده باشند.

ماهوی – ماهیت

بحث درباره ماهیت بحث درباره ذات و اصل و جوهر موضوع است در اصطلاح حقوقی، توجه به بنیان و شالوده اختلاف و دقت در اصل و اساس خصومت را مراد کرده اند.

قرابت ابی

کسانی که خویشاوندی بین آنان فقط از جهت انتساب به پدر است مانند برادر ابی

مأخوذ

گرفته شده.

قرابت امی

کسانی که فقط از طرف مادر خویشاوند شخص باشند.

مأذونیت

مصدر جعلی ، مأذونين.

قرابت رضاعی

از حيث حرمت نکاح در حکم قرابت نسبی است مشروط بر اینکه:

اولا – شیر زن از حمل مشروع حاصل شده باشد .

ثانيا شیر مستقیما از پستان مکیده شده باشد.

ثالثا طفل لااقل یک شبانه روز و یا پانزده دفعه متوالی شیر کامل خورده باشد بدون این که غذای دیگر یا شیر زن دیگر را خورد. رابعا- شیر خوردن طفل قبل از تمام شدن دو سال از تولد او باشد. خامسا – مقدار شیری که طفل خورده است از یک زن و از یک شوهر باشد.

مأجور

به معنی عین مستأجره استعمال شده است.

مؤجل

تعهدی که انجام دادن مشروط به رسیدن اجل معین باشد.

مؤسس

کسی که سازمان یا کار یا گروهی را بوجود می آورد.

ماترک

مالی که با فوت مالک آن و بحکم قانون به وارث تعلق گیرد.

مالك

صاحب ملک، صاحب مال غیرمنقول، صاحب اراضی، صاحب سرمایه در عقد مضاربه

مالکیت

حق استعمال و بهره برداری و انتقال یک چیز به هر صورت مگر در مواردی که قانون استثنا کرده باشد.

مایملک

قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند.

مباح

چیزی که ترک و فعلش جایز است.

مباحات

اموالی که ملک اشخاص حقیقی یا حقوقی نباشد.

مباشر

کسی که از طرف مالک بطور مستمر اداره اموال او را تصدی می کند.

مبطل

باطل کننده.

مبيع

عين موجود در خارج یا عین کلی در ذمه که بعنوان عوض و به انتظار دریافت عوض معلوم به طرف تملیک می شود. آنچه مورد بیع قرار می گیرد.

متصالح

قبول کننده را در عقد صلح گویند.

متهم

کسی که فاعل جرم تلقی شده ولی هنوز انتساب جرم به او محرز نشده است.

متولی

شخصی که از طرف واقف برای اداره وقف معین می شود.

متوقف

مرادف ورشکسته است. ایستاده، راکد.

متبایعین

از باب غلبه، به طرفین عقد گفته می شود، فروشنده و خریدار.

متعاملین

معامله کنندگان، طرفین داد و ستد.

متعهدله

آن که از تعهد متعهد منتفع است.

متهب

طرف عقد هبه، در مقابل واهب. کسی قبول هبه کند در عقد هبه.

مثمن

معوض را در عقد بیع گویند

محاذی

مقابل، برابر

روبرو شونده

محال عليه

در عقد حواله کسی که ذمه مدیون به او انتقال می گردد محال عليه نام دارد.

طرف حواله

کسی که حواله در عهده او صادر می شود.

محتال

آن که حواله به نفع او انجام شده. – طلبکار، در عقد حواله.

مجرم

کسی که مرتکب جنایت یا جنحه یا خلاف میشود.

مجنون

کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است.

محجور

کسی که فاقد عقل و یا رشد و یا کبر باشد.

محصور

حصر شده، اختصاص یافته، دیوار شده، در اصطلاح حقوقی در مقابل غير محصور به کار رفته است و مراد موقوف عليهم و حصر شده است.

محمول

در اجاره حیوان به معنای بار گرفته شده است اما در دیگر موارد افاده معنای مفروض دارد.

محيل

حواله دهنده، مدیون، طرف عقد حواله.

محکوم

کسی که به حکم کیفری یا مدنی یا اداری محکوم شده است

محل اقامت

محلی که شخص در آنجا سکونت داشته و مرکز مهم امور او نیز در آنجا باشد.

مختوم

به پایان رسیده، خاتمه یافته، مختومه مؤنث.

مدیر ترکه

اداره کننده ماترک متوفی

مدیون

کسی که بر ذمه او تعهدی به نفع غير وجود دارد.

مراهنه

هر نوع برد و باخت و شرط بندی به هر وسیله که صورت گیرد.

مراضات

تراضی و توافق دو نفر.

مراعا

نگه داشته شده، رعایت شده.

مرافقه

طرح دعوی کردن علیه یکدیگر. رفتن نزد حاکم با خصم.

مرهونه

به گرو گرفته شده، گروگان.

مزارع

مالک زمین در عقد مزارعه.

مزارعه

عقدی است که یک طرف زمینی را برای مدت معینی برای کشت و زرع و تقسیم حاصل به طرف دیگر میدهد

مزج اختیاری

در آمیختن، مخلوط کردن

یعنی دو نفر به اراده و اختیار پاره ای از اموال خود را ممزوج کنند. مال ممزوج مشترک خواهد شد.

مرور زمان

گذشتن مدتی است که بموجب قانون پس از انقضای آن مدت، دعوی شنیده نمی شود.

مساقات

در لغت به معنی آبیاری و در اصطلاح معامله ای است بین مالک درختان و مانند آنها با کارگر در مقابل حصة مشاع معین از ثمره و ثمره اعم است از میوه و برگ و گل و غیر آن.

مستشار

عضو محاکم عالی

مستعير

کسی که مال غیر را به عاریه می ستاند.

مستغل

اموال غیر منقول که مورد بهره برداری است.

مستغلات

اموال غیر منقولی که مورد بهره برداری به توسط مالک آنهاست

مستودع

مرادف ودیعه گیر.

مستعير

کسی که مال غیر را به عاریه می ستاند

مستند

سند، قباله و دلیلی که به آن استناد کنند.

مستودع

مرادف ودیعه گیر است. به کسر دال به معنی ودیعه گذار.

مسقط

ساقط کننده، اندازنده

مسلوب

ربوده شده، سلب شده.

مشاع

قسمت نشده، جدا نشده از حصه دیگری یا دیگران. هر مالی که بین دو یا چند نفر مشترک باشد.

مشروط عليه

کسی که شرط به زبان اوست.

آنکه شرط بر عهده او باشد در عقود و ایقاعات.

مشروط له

کسی که به نفع او شرط شده است.

مشغول الذمه

کسی که تعهد خود را به جای نیاورده باشد و دین خود را نپرداخته باشد

مشتری

کسی که در عقد بیع قبول عقد می کند و عوض می دهد.

مصالح

کسی که در عقد صلح ایجاب از ناحيه اوست.

مصاهره

ایجاد قرابت از طریق زوجیت رابطه ای که به واسطه ازدواج بین زوجه و خویشان هریک از دو ایجاد می شود

مضاجعه

باهم خوابیدن، همبستر گردیدن

همخوابگی، همبستری.

مضارب

کسی که عهده دار کار در قرارداد مضاربه است. عامل، در مقابل مالك و صاحب سرمایه.

مضاربه

عقدی است که به موجب آن یکی از متعاملین سرمایه می دهد با قید اینکه طرف دیگر با آن تجارت کرده و در سود آن شریک باشند.

مضمون عنه

در ضمان عقدی شخص ثالثی را که از او ضمانت شده است مضمون عنه – یا مدیون اصلی گویند.

مضمون له

ضمانت شده برای او و به نفع او. طرف عقد ضمان. داین اصلی.

مطلقه

زنی که شوهرش او را طلاق داده باشد.

مظنه

جایی که گمان می رود در آنجا چیزی باشد – گمان، ظن – نرخ کالا، ارزش.

معامل

مرادف عاقد است، یعنی کسی که طرف عقد واقع می شود.

معافیت

عفو از حق به معنی چشم پوشی از حق خود به نفع طرف است.

معاوضه

عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی می دهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ می کند.

معد

آماده، مهیا، مرتب شده، حساب شده، شمرده شد.

معدوم

غير موجود نیست شده، نابود گشته.

معشر

کسی که بواسطه عدم کفایت دارایی یا عدم دسترسی به مال خود قادر به تأدیه مخارج محکمه یا دیون خود نباشد.

معلق

آویخته شده، مربوط.

بلاتکلیف نهاد شده، تعلیق شده.

معوض

در عقد معوض مالی که از طرف ایجاب کننده داده می شود معوض نام دارد.

معیر

کسی که مال خود را به عاریه می دهد.

مغبون

فریب خورده، گول خورده. کسی که در عقد معوض متضرر از غبن شده است.

مغصوب

مالی که غاصب به غصب گرفته باشد

مفروز

عليحده شده، جدا کرده. صفت مالی یا ملکی که بعد از اشاعه به صورت چند سهم جداگانه در آمده و بین شرکاء تقسیم شده باشد، در مقابل مشاع.

مقاوله نامه

نوشته حاکی از یک قرارداد بین المللی را گویند.

مقصوده

مؤنث مقصود، قصد شده، نیت شده – طلب شده ، خواسته.

مکره

اکراه نماینده، ناخوش دارنده. شخصی که به اکراه وادار به عملی شده است.

مكفول

در مقابل كفيل.

ثالثی که احضار او تعهد شده است. موضوع عقد کفالت.

ملکیت

رابطه ای است حقوقی بین شخص و چیز مادی

موت فرضی

موتی است که بموجب حکم دادگاه درباره شخصی که غائب مفقودالخبر شده است فرض می شود.

موجر

در اجاره اشیاء صاحب عين مال مورد اجاره را گویند.

منافی

نفی کننده، نیست کننده، ضد و مخالف.

منعزل

دور شده، کنار رفته – کسی که از سمت و مقام خود برکنار شده باشد.

منفصله

مؤنث منفصل – جدا شونده، جدا شده، قطعه قطعه شده.

منفق

نفقه دهنده، خرج دهنده – کسی که در راه خدا چیزی دهد.

منقت

نقصان، عیب، زیان، خسارت، کمی ، کاستی

منقطع

گسسته، بریده، صفت عقد غير دائم. مؤنث، زنی که به نکاح انقطاعی در آمده باشد.

منقول

آنچه قابل حمل و نقل باشد. – نقل شده ، جابجا گردیده.

مؤجل

تعهدی که انجام دادن آن مشروط به رسیدن اجل معین باشد.

مودع

ودیعه گذار در مقابل ودیعه گیر.

مورث

کسی که مرده باشد و مالی از او مانده باشد- ارث گذارنده.

موصی

کسی را گویند که طی وصیت تملیکی مال یا منفعتی از مال خود را برای زمان پس از مرگش به دیگری تملیک می کند

موصى به

آنچه به ارث گذاشته شده.

موصی له

آن که در حق وی وصیت شده، کسی که وصیت به نفع او انجام شده، کسی که وصیت تملیکی به نفع اوست.

موقوف

بازداشته، ممنوع، منوط، وابسته، مترو کف دست برداشته شده.

موقوف علیه

کسی که از طرف وقف کننده حق بهره بردن از منافع مال موقوفه به او داده شده است.

موقوف عليهم

کسی که از طرف وقف کننده حق بهره بردن از منافع مال موقوفه به او داده شده است

موقوفه

آنچه از قبیل ملک، زمین، مستغلات و غیره که در راه خدا وقف کنند.

مولی علیه

کسی که تحت سرپرستی قانونی قرار گرفته باشد.

موهوبه

مالی که در مورد هبه واقع شده است.

مهمل

بیکار گذاشته، کلام بیهوده، بی معنی.

ناقل

شخصی که مالی را منتقل می کند به دیگری، خواه ضمن عقد باشد خواه ضمن ایقاع.

ناقل می‌تواند در قراردادهای مختلف حقوقی و مالی نقش داشته باشد، از جمله انتقال مالکیت یک ملک، واگذاری حقوقی یک شرکت، انتقال مالکیت یک خودرو، انتقال حق امتیاز استفاده از یک برند و غیره.

ناكل

مدعی علیه که خواسته را انکار و این نکول به معنی اخص است. نکول باید مسبوق به انکار (به معنی اعم) مدعی علیه باشد و تقاضای مدعی از دادگاه از او سوگند خواهند، پس اگر قسم یاد نکند و رد قسم به مدعی ننماید او ناكل است.

نایب

کسی که در امر مخصوصی از طرف شخص که واجد صلاحیت است به او اختیار خاصی داده می شود.

نحو

راه، طریق، طرز – شیوه ، اسلوب

نحله

هبه

نقل

سلب مالکیت یک مالک نسبت به مال معین و اعطاء آن به دیگری خواه به رضای مالک باشد و خواه به حکم قانون.

نزع

کندن چیزی را از جایی.

نسب

رابطه شخصی به دیگری از طریق ولادت، خواه به او منتهی شود(مانند منتهی شدن پسر به پدر) خواه طرفین رابطه خویشاوندی مانند دو برادر که به پدر یا مادر منتهی می شوند.

نسب در خط مستقیم

قرابتی نسبی که به وسیله ولادت یکی از دیگری حاصل شود، مانند قرابت جد نسبت به نوه و برعکس. قرابت عمودی عنوان دیگر آن است که خود به صعودی و نزولی تقسیم می شود.

نشوز

ناسازگاری کردن زن با شوهر خود – ناسازگاری زن – عدم اجرای وظایف زوجیت از طرف زن بدون وجود مانع شرعی و قانونی، که در این صورت وی استحقاق نفقه نخواهد داشت.

ناشزه. نصف: یک دوم، دو یک.

نصیب

سهم کسی از چیزی، بهره، حصه. – اقبال ، بخت، طالع.

نفاس

خونی که پس از زائیدن از زن خارج می شود.

نفس

تن، جسد، کالبد، روح، روان – شخص انسان، ذات.

نفقه

آنچه صرف هزینه زندگی عیال و اولاد کنند. هزینه زندگی زن و فرزندان.

نفی ولد

اگر زن فرزندی بیاورد و زوج اقرار کند که فرزند اوست نمی تواند بعد از این اقرار نفی کند زیرا با اقرار برای مولود حقوقی ایجاد می شود ناشی از نسب و پس از اقرار حقوق فرزند بعهده پدر مستقر می گردد. در مورد اقرار به طور کلی آنچه که موجد حق است قابل رجوع نیست.

نکاح منقطع

نکاحی که برای مدت معین باشد.

نماآت

افزودنی ها، اضافه شدن ها، رشد و نمو یافته ها زیاد شدن – ارتفاع گرفتن.

واخواست

اعتراض

وارث

کسی که از دیگری مالی را به ارث میبرد.

وثیقه

مالی است که وام گیرنده تحت یکی از صور قانونی آن را نزد وام دهنده می گذارد.

وجوب

به معنی لزوم عقد یا ایقاع.

وجه ملزم

عمل حقوقی است که موجب تعهد گردد مثلا وکالت دادن ضمن عقد لازم، مصداق وجه ملزم است پس وجه ملزم یعنی صورت الزام آور.

ودیعه

عقدی است که به موجب آن يکنفر مال خود را به دیگری می سپارد برای اینکه آن را مجانا نگهدارد.

وکالت

عقدی است که به موجب آن شخص به دیگری اختیار انجام عملی را به نام و به نفع خود می دهد وکالت دهنده را موکل و وکالت گیرنده را وکیل نامند.

وصایت

عبارت است از اینکه شخصی به موجب یک یا چند نفر را برای امر یا امور یا تصرفاتی نسبت به بعد از فوت خود مأمور کند.

وصی

عامل به وصیت، سرپرست شرعی.

وصیت

اعمال حقوق مدنی از طریق استخلاف

وضع

نهادن چیزی را در جایی، قراردادن نوعی تعهد یا قرارداد می شمارند.

وفاء

به سر بردن عهد و پیمان – دوستی ، صمیمیت – انجام پذیرفتن.

وفاء به عهد

عمل تعهد بر طبق تعهد را گویند.

وقف

عقدی که به موجب آن مالک، عین مال معینی از اموال خود را از نقل و انتقال مصون کرده (حبس می کند و منافع آن را در اختیار شخص یا اشخاص یا مصرف معین می گذارد.

وقف بر نفس

این نوع وقف باطل است. اما اگر وقف بر شخص حقوقی کند یعنی وقف بر مصارف عام کرده و خود هم استفاده کند اشکالی ندارد مانند اینکه شخصی قریه ای را وقف بر دانشگاه کند.

ولات

جمع والی است. به معنی فرمانداران کسانی که از نظر کشوری حاکم بر ناحیه ای هستند که از شهر بزرگ تر و از ایالت کوچک تر است.

ولایت قهری

یعنی ولایت اجباری طفل با پدر و جد پدری اوست و ولی نمی تواند از دخالت در دارائی طفل خودداری کند. معنای ولایت حق تصرف در ممال طفل و اعمال نظر در مصالح طفل است.

ولی

در لغت به معنی سرپرست است. کسی به حکم قانون اختیار دیگری یا دیگران را در قسمتی از امور دارا می باشد، امور خصوصی و خواه در امور عمومی مانند اختيار هریک از کارمندان دولت در حدود شغل خود.

هامش

هر نوشته که بصورت تغییر یا اضافه در حاشیه سند درج شود و جزء سند باشد.

هبه

تملیک عین بدون عوض و بطور منجر.

هدم

خراب کردن، ویران کردن – خرابی ، ویرانی

يد

به معنی دست. قدرت، سلطه ، نفوذ. تصرف در مالی را ید گویند.

واهب

تملیک کننده مجانی مال به دیگری، طرف عقد هبه.

سردفتری

سردفتری به معنای دفتری است که در آن اسناد و مدارک رسمی یک شرکت، سازمان یا دولت نگهداری می‌شوند. سردفتری معمولاً به عنوان قلب یک سازمان شناخته می‌شود، زیرا در آن مدارک مربوط به امور مالی، اداری و حقوقی نگهداری می‌شوند و می‌تواند به عنوان منبع اصلی اطلاعات و مدارک یک سازمان در نظر گرفته شود.

سردفتری معمولاً تحت نظارت یک سردفتر قرار دارد که مسئول نگهداری و مدیریت مدارک رسمی سازمان است. این شخص باید دارای دانش و تجربه لازم در زمینه مدیریت اسناد و نگهداری آن‌ها باشد و باید به صورت مستمر در حال بروزرسانی و بهبود فرآیندهای نگهداری و مدیریت سردفتری باشد.

سر دفتر

سر دفتر به شخصی گفته می‌شود که در یک سازمان، دفتر یا اداره مسئولیت مدیریت سردفتری و اسناد رسمی را برعهده دارد. این شخص باید دارای دانش و تجربه کافی در زمینه مدیریت سردفتری باشد و مسئولیت نگهداری و حفظ مدارک رسمی سازمان را دارد.

وظایف سر دفتر شامل مدیریت و نظارت بر سیستم نگهداری اسناد، ثبت و نگهداری مدارک رسمی سازمان، ارائه اسناد و مدارک مورد نیاز به دستگاه‌های قضایی و دیگر سازمان‌ها و نهادها، ارائه خدمات سریع و دقیق درخواست‌های مربوط به اسناد و مدارک رسمی به کارکنان سازمان، و بهبود و ارتقاء فرآیندهای نگهداری و مدیریت سردفتری می‌باشد.

همچنین، سر دفتر باید با قوانین و مقررات مربوط به نگهداری و حفظ مدارک رسمی آشنا باشد و به دقت از صحت و اعتبار اسناد و مدارک رسمی اطمینان حاصل کند. در برخی سازمان‌ها، سردفتر همچنین مسئول امور مالی و حسابداری نیز می‌باشد.

اسناد رسمی

اسناد رسمی به اسنادی گفته می‌شود که برای ثبت رسمی و قانونی یک رویداد، قرارداد یا معامله لازم است. این اسناد بیشتر در حوزه‌هایی مانند حقوقی، مالی، اداری و سیاسی به کار می‌روند. اسناد رسمی معمولاً در دستگاه‌های دولتی، قضایی، ثبتی، بانکی و مالی قابل تایید هستند و اثر قانونی دارند.

برخی از اسناد رسمی عبارتند از:

  • سند شناسنامه: شامل اطلاعات شخصی مانند نام و نام خانوادگی، تاریخ تولد، کد ملی و… است.
  • عقدنامه: شامل قراردادی بین دو طرف برای انجام یک معامله مانند خرید و فروش، اجاره و…
  • سند مالکیت: شامل اسنادی مانند عقد خرید و فروش، عقد اجاره و…
  • سند تصدیق حساب: شامل سندی است که بانک یا مؤسسه مالی برای تایید اعتبار حساب بانکی یا معاملات مالی ارائه می‌دهد.
  • قرارداد اشتغال: شامل قراردادی بین یک کارفرما و یک کارمند برای انجام کاری مشخص است.
  • رسید خرید و فروش: شامل سندی است که برای ثبت خرید یا فروش یک کالا یا خدمات استفاده می‌شود.

هر یک از این اسناد رسمی، به دلیل اثر قانونی و اطمینان حاصل از صحت و اعتبار آنها، برای افراد و سازمان‌ها بسیار حائز اهمیت و ارزش است.

سند شناسنامه

سند شناسنامه یکی از اسناد رسمی است که شامل اطلاعات شخصی فرد می‌باشد. این سند معمولاً توسط دستگاه‌های ثبتی و یا دولتی صادر می‌شود و اثبات هویت فرد را تضمین می‌کند. این سند شامل مشخصات شخصی فرد مانند نام و نام خانوادگی، تاریخ تولد، کد ملی، محل تولد، شماره شناسایی، تصویر شخصی و… می‌باشد.

سند شناسنامه به دلیل اطمینان حاصل از صحت و اعتبار آن بسیار حائز اهمیت است. این سند برای انجام اموری مانند اخذ پاسپورت، اخذ کارت ملی، ثبت نام در مدارس و دانشگاه‌ها، اخذ بیمه و اجاره مسکن و غیره استفاده می‌شود. همچنین، در صورت از دست دادن سند شناسنامه، باید به سرعت به دستگاه ثبتی مراجعه کرده و یک سند شناسنامه جدید درخواست کرد.

عقدنامه

عقدنامه یا قرارداد، اسنادی رسمی هستند که دو یا چند طرف در آن، تعهدات و حقوق خود را نسبت به یکدیگر تعیین و مشخص می‌کنند. این اسناد شامل شرایط و جزئیات قرارداد، مدت زمان، نحوه اجرا و تحویل، قیمت، شرایط پرداخت و سایر شرایط قراردادی است.

عقدنامه‌ها در حوزه‌های مختلفی مانند مالی، املاک، حقوقی و تجاری یا ازدواج به کار می‌روند. به عنوان مثال، در حوزه مالی، قراردادهای وام، بدهی، اعتباری و سرمایه‌گذاری به صورت عقدنامه صورت می‌گیرند. در حوزه تجاری، قراردادهای مربوط به فروش، خرید، تامین، توزیع و سایر معاملات تجاری نیز به عنوان عقدنامه صورت می‌گیرد.

از آنجایی که عقدنامه‌ها یک اسناد رسمی و حاوی شرایط و جزئیات دقیقی هستند، بسیار حائز اهمیت هستند. هر یک از طرف‌ها باید شرایط قرارداد را به دقت بررسی کنند و از آن مطمئن شوند. همچنین، در صورت نیاز به تغییر قرارداد، باید این تغییرات در قرارداد جدیدی ثبت شود.

سند مالکیت

سند مالکیت یا عقد ملکیت، یک سند رسمی است که مالکیت یک دارایی مانند خانه، زمین، آپارتمان و غیره را نشان می دهد. این سند حاوی جزئیاتی مانند نام مالک، موقعیت دارایی، شماره پلاک و شماره سند مالکیت است.

این سند توسط دفترخانه املاک در کشورهای مختلف صادر می شود و نشانگر این است که فرد مالک اصلی یا مالکان قبلی دارایی را به فرد جدید واگذار کرده اند.

سند مالکیت یکی از مهمترین اسنادی است که باید در اختیار داشته باشید زیرا به شما اجازه می دهد تا مالکیت دارایی خود را ثابت کنید و از آن به عنوان امنیت در برابر سرقت یا نقل و انتقال نامعتبر بهره مند شوید.

سند تصدیق حساب

سند تصدیق حساب، یک سند رسمی است که توسط بانک صادر می‌شود و نشان می‌دهد که حسابی که تحت نام یک فرد یا شرکت باز شده است، به واقعیت وجود دارد و میزان اعتبار در آن حساب مشخص است.

این سند شامل اطلاعاتی مانند نام صاحب حساب، شماره حساب، موجودی حساب و تاریخ صدور آن است. سند تصدیق حساب به طور معمول به منظور تأیید موجودی حساب یا ارائه به عنوان مدرکی از درآمد و سرمایه‌گذاری استفاده می‌شود. همچنین، این سند می‌تواند به عنوان شرطی برای ارائه وام یا اعتبار از بانک استفاده شود.

برای دریافت سند تصدیق حساب، شما باید به بانک خود مراجعه کنید و از آنها درخواست این سند را بدهید. در برخی موارد، بانک ممکن است هزینه‌ای برای صدور این سند از شما دریافت کند.

رسید خرید و فروش

رسید خرید و فروش، یک سند رسمی است که نشان می‌دهد کالا یا خدماتی در یک معامله خرید و فروش به شرط مشخصی به فروش رفته است. این سند شامل جزئیاتی مانند نام فروشنده و خریدار، تاریخ معامله، شرح محصول یا خدمات، قیمت کالا یا خدمات، مبلغ پرداختی و هر شرایط و قید دیگری است که در معامله مورد توافق طرفین قرار گرفته است.

رسید خرید و فروش معمولاً به عنوان مدرکی از معاملات به فروشنده و خریدار ارائه می‌شود. همچنین، این سند می‌تواند به عنوان مدرکی برای ارائه به مالیات‌گذاری، حسابرسی، بانک و سایر نهادها استفاده شود.

در بسیاری از موارد، رسید خرید و فروش در قالب یک فاکتور فروش، یا به عنوان یک قسمت از آن، صادر می‌شود. فاکتور فروش نیز شامل جزئیاتی مانند نام فروشنده و خریدار، شرح محصول یا خدمات، قیمت کالا یا خدمات، تاریخ معامله، شرایط پرداخت و شرایط خدمات پس از فروش می‌شود.

حقوق جزا

حقوق جزا (Criminal Law) یک شاخه از قوانین است که مربوط به جرائم و مجازات‌های مربوط به آنها است. حقوق جزا به مجازات‌هایی که دولت برای افرادی که به جرم مرتکب شده‌اند اعمال می‌کند.

حقوق جزا عمدتاً برای حفظ نظم و امنیت عمومی، حمایت از حقوق و آزادی‌های شهروندان و جلوگیری از رفتارهای ضد اجتماعی و خلاف قوانین تشکیل شده است. در این زمینه، قوانین مربوط به جرائم و مجازات‌های مختلف تعریف شده‌اند. برخی از موضوعات کلیدی در حقوق جزا عبارت‌اند از:

  1. تعریف جرم: جرم عملی است که قانون آن را ممنوع کرده و برای انجام آن مجازاتی در نظر گرفته شده است. جرائم می‌توانند به صورت جسمی، معنوی، پدیده‌های اقتصادی و اجتماعی باشند.
  2. انواع مجازات‌ها: مجازات‌ها می‌توانند به صورت حبس، جریمه نقدی، تبعید، محرومیت از حقوق مدنی و سیاسی، توقیف اموال و غیره اعمال شوند.
  3. اصول حقوق جزا: شامل اصولی مانند اصل قانونیت جرم و مجازات، اصل مسئولیت شخصی، اصل تقصیر و اصل اندازه مجازات است.
  4. روند کیفری: روندی است که در آن مراحل تشخیص جرم، تعیین مسئولیت کیفری و اعمال مجازات انجام می‌شود. این روند عموماً شامل مراحلی مانند تحقیقات پلیسی، تحقیقات دادستانی، مراحل دادگاهی و اعمال مجازات است.
  5. تأثیر مجازات‌ها: مجازات‌های کیفری می‌توانند به هدف‌های مختلفی از جمله انتقام، اصلاح و بازپروری مجرم، جلوگیری از جرائم مشابه و حفظ امنیت عمومی کمک کنند.

توضیحات کامل را در وب سایت ستارگان وکالت مشاهده نمایید.

حقوق تجارت

حقوق تجارت مجموعه قوانین و مقرراتی است که حوزه تجارت و کسب و کار را تنظیم می‌کند. مهمترین حقوق تجارت عبارتند از:

• حق انعقاد قراردادهای تجاری: اشخاص حقیقی و حقوقی آزادند برای انجام مبادلات تجاری قراردادهای مختلفی منعقد کنند.

• حق مالکیت فکری: حمایت از آثار هنری، اختراعات، طرح‌های صنعتی و …

• حق رقابت آزاد: ممنوعیت اعمال محدودیت در رقابت و آزادی فعالیت اقتصادی اشخاص.

• حق تجارت بین‌الملل: آزادی ورود و خروج کالا و سرمایه از مرزهای کشورها.

• حق تشکیل شرکت‌های تجاری: آزادی تأسیس و ثبت شرکت‌های سهامی، خاص و تعاونی.

• حمایت از مصرف‌کننده: حفظ حقوق مصرف‌کنندگان نسبت به فروشندگان و تولیدکنندگان کالا و خدمات.

• ممنوعیت تجارت نامشروع: ممنوع شدن تجارت مواد مخدر، اشیای غیرمجاز و فعالیت‌های زیانبار اقتصادی.

توضیحات کامل را در وب سایت ستارگان وکالت مشاهده نمایید.

اصول فقه

اصول فقه علمی است که به بررسی روش‌ها و اصولی که فقها در استنباط احکام شرعی از متون دینی از آنها استفاده می‌کنند، می‌پردازد. این علم به مطالعه دلایل شرعی و منابع فقهی و روش‌های استفاده از آنها در استنباط احکام پرداخته و همچنین به بررسی قواعد فقهی، روش تفسیر و تأویل و مبانی فقهی می‌پردازد.

دلایل شرعی، منابع فقهی شامل قرآن کریم، سنت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، اقوال صحابه و تابعین و مجتهدین و علمای فقهاست. همچنین، قواعد فقهی نیز شامل اصول و قواعدی است که در استنباط احکام شرعی به کار می‌روند، مانند قاعده “المشقة تجلب التیسیر”، قاعده “الضرورات تبیح المحظورات” و قاعده “العادة محکمة” و غیره.

مطالعه اصول فقه به عنوان یکی از علوم اساسی در مطالعات اسلامی بسیار مهم است، زیرا دانشجویان در این حوزه یاد می‌گیرند که چگونه احکام شرعی را استنباط و نیز نوشتارهای فقهی و تفاسیر مختلف را درک کنند و از آنها بهره‌مند شوند.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید

متون فقه

بطور کلی متون فقه به متون جمع آوری شده از رساله ها و فتاوای علما و فقهای بزرگ که عمدتا به زبان عربی هستند، گفته ‌می‌شود. از آنجا که علما و فقهای بزرگ زیادی در تاریخ شریعت بوده اند، متون فقهی متعددی وجود دارد.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید

آیین دادرسی کیفری

آیین دادرسی کیفری، قانون و قواعدی است که برای رسیدگی به پرونده‌های کیفری در دادگاه‌ها و دیگر مراجع قضایی در کشورهای مختلف وجود دارد. این آیین‌نامه شامل قوانینی است که مراحل رسیدگی به پرونده‌های کیفری را تعیین می‌کند، از جمله نحوه تعیین صلاحیت دادگاه، روند رسیدگی به پرونده، نحوه صدور حکم و دیگر بخش‌های مرتبط با دادرسی کیفری.

در ایران، آیین دادرسی کیفری در سال ۱۳۲۲ تصویب و اجرا شد. این آیین‌نامه در چهار بخش تدوین شده است که عبارت‌اند از:

  1. بخش اول: قواعد کلی
  2. بخش دوم: اختیارات و وظایف دادگاه‌ها
  3. بخش سوم: مراحل دادرسی
  4. بخش چهارم: اجرای حکم

آیین دادرسی کیفری ایران به ویژه در بخش‌هایی مانند تعیین صلاحیت دادگاه‌ها، نحوه بررسی ادعاها و شواهد، شیوه صدور حکم و دیگر موارد مرتبط با دادرسی کیفری، با آیین‌دادرسی کیفری کشورهای دیگر تفاوت‌هایی دارد. به عنوان مثال، در برخی کشورهایی مانند آمریکا، دادگاه‌های اولیه رسیدگی به پرونده‌های کیفری را دادگاه‌های دادگستری بر عهده دارند، در حالی که در ایران، این وظیفه بر عهده دادگاه‌های تجدیدنظر است.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

حقوق مدنی

حقوق مدنی، بخشی از حقوق خصوصی است که به حقوق و تعهدات افراد در ارتباط با یکدیگر می‌پردازد. حقوق مدنی شامل حقوق مالی، حقوق ملکی، حقوق تعاونی، حقوق عقد و سایر حقوقی است که در رابطه با افراد و اموال آنها وجود دارد.

موضوعات مختلفی که در حقوق مدنی شامل می‌شوند عبارت‌اند از:

  1. حقوق مالی: شامل قوانین مربوط به خرید و فروش، وام‌ها، بدهی‌ها، بیمه، مالیات و دیگر موضوعات مرتبط با پول و امور مالی است.
  2. حقوق ملکی: شامل قوانین مربوط به مالکیت، املاک و مستغلات، مالکیت فکری مانند حقوق تجاری و حقوق مؤلفان است.
  3. حقوق تعاونی: شامل قوانین مربوط به تعاونی‌ها و مشارکت‌های مردمی در کسب و کار و صنعت است.
  4. حقوق عقد: شامل قوانین مربوط به تعهدات قراردادی، مانند قراردادهای اجاره، قراردادهای خرید و فروش، قراردادهای اشتغال و دیگر تعهدات قراردادی است.

حقوق مدنی مهمترین بخش از حقوق خصوصی است و مورد توجه قرار گرفتند. این حقوق به افراد کمک می‌کند تا حقوق خود را در ارتباط با دیگران بشناسند و در صورت تخلف از حقوقشان، از طریق سیستم قضایی به دفاع از حقوق خود بپردازند.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

داوری در آیین دادرسی مدنی

داوری در آیین دادرسی مدنی به عنوان یک روش جایگزین حل اختلافات، به طور جداگانه تنظیم شده است. در این آیین‌نامه، مواردی که می‌توانند به وسیله داوری حل شوند، مشخص شده است. برای مثال، اختلافات مربوط به قراردادها، مواردی که به دامنه حقوق مالکیت یا مستغلات واگذاری مربوط می‌شوند، مواردی که به عنوان تخلفات قراردادی شناخته می‌شوند، و مواردی که به عنوان موضوعات تجاری مطرح می‌شوند، می‌توانند به وسیله داوری حل شوند.

در آیین دادرسی مدنی، طرفین می‌توانند در مواردی که قبل از شروع دادخواست، به توافق در مورد داوری برسند. در این صورت، داور یا داورانی که توسط طرفین انتخاب شده‌اند، به عنوان شخصی مستقل و بی‌طرف، به تصمیم‌گیری در باره اختلاف بین طرفین می‌پردازند. به علاوه، در بسیاری از موارد، در قراردادها و توافق‌نامه‌ها، شرایط داوری نیز مشخص می‌شود.

مزایای داوری در آیین دادرسی مدنی عبارتند از:

  • سرعت بیشتر: فرآیند داوری معمولاً سریعتر از روش‌های قضایی است و می‌تواند به طرفین کمک کند تا اختلافات خود را در زمان کوتاه‌تری حل کنند.
  • بی‌طرفی داور: در داوری، داور به عنوان شخصی بی‌طرف و مستقل، به تصمیم‌گیری در مورد اختلاف بین طرفین پرداخته و این امر به طرفین اعتماد بیشتری به فرآیند داوری می‌دهد.
  • قابلیت تنظیم: در داوری، طرفین می‌توانند شرایط حل اختلاف خود را به صورت دقیق تنظیم کنند و این امر به آنها کمک می‌کند تا بهترین حل اختلاف برای خود انتخاب کنند.

در کل، داوری در آیین دادرسی مدنی به عنوان یک روش حل اختلافات می‌تواند برای طرفین جذاب و کارآمد باشد و در بسیاری از موارد، می‌تواند به جای قضایت توسط دادگاه، به حل مسئله کمک کند.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

عقد وکالت

عقد وکالت، یک قرارداد حقوقی است که به صورت رسمی بین دو طرف بسته می‌شود. در این قرارداد، یکی از طرفین (موکل یا وکیل موکل)، وکالت خود را به طرف دیگر (وکیل) واگذار می‌کند تا نسبت به امور خود، شامل مذاکره، تنظیم سند، دفاع در دادگاه، اجرای حکم و…، در نظر گیرند.

در عقد وکالت می‌توان شرایط و مقررات مربوط به وکالت را تعیین کرد، به عنوان مثال میزان هزینه‌های وکالت، محدودیت‌هایی در قبول و رد پرونده، محدودیت‌هایی در انجام کارهای مشخص و… را در این قرارداد مشخص کرد.

وکالت به دلیل اینکه به صورت رسمی است، برای حفظ حقوق و مصالح موکل بسیار مهم است. همچنین، وکالت برای وکیل نیز می‌تواند مزایایی داشته باشد، به عنوان مثال، این که وکیل می‌تواند به عنوان یک حرفه‌ای درآمد کسب کند و همچنین ارتباطات حرفه‌ای خود را با گسترش شبکه وکالت، تقویت کند.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

عقد اجاره

عقد اجاره، به معنای توافقی است که بین دو طرف برای اجاره‌ی یک ملک (مانند خانه، آپارتمان، اداره و …) با شرایط مشخصی منعقد می‌شود. در این قرارداد، فردی که ملک را به اجاره می‌دهد به عنوان موجر و فردی که ملک را اجاره می‌کند به عنوان مستأجر شناخته می‌شود.

در عقد اجاره، شرایطی مانند موضوعاتی که در مورد ملک مورد اجاره باید توافق شود، مبلغ اجاره، مدت زمان اجاره، شرایط پرداخت وجه و مسئولیت‌های هر یک از طرفین قرارداد مشخص می‌شود.

همچنین در عقد اجاره، حقوق و تعهدات مستأجر و موجر نیز مشخص می‌شوند. به عنوان مثال، مستأجر موظف است به موجر هر ماه مبلغ اجاره را پرداخت کند، در حالی که موجر موظف است ملک را در شرایط مناسب و بهداشتی قرار دهد و تعمیرات لازم را انجام دهد.

با امضای عقد اجاره، مستأجر حق استفاده از ملک را پیدا می‌کند و موجر نیز درآمدی از اجاره‌ی ملک خود دریافت می‌کند.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

حقوق ثبت

حقوق ثبت، شاخه‌ای از حقوق مدنی است که به ثبت و احراز اموال، حقوق مالکیت، حقوق ملکیت فکری و سایر حقوق قابل ثبت مربوط می‌شود. ثبت، به معنای ثبت مالکیت، حقوق مالکیت و دیگر امور مربوط به ملکیت است.

در بسیاری از کشورها، اموال و حقوق مالکیت می‌تواند به صورت قانونی ثبت شود تا به شکل رسمی مالک اموال و حقوق مالکیت تأیید شود. برای مثال، در بسیاری از کشورها، املاک و مستغلات، خودروها، شرکت‌ها و حقوق ملکیت فکری مانند برندها و اختراعات می‌توانند به صورت قانونی ثبت شوند.

حقوق ثبت، حقوقی است که به صورت معمول توسط دولت یا مراجع قضایی برای حفظ حقوق مالکیت و ملکیت فکری تعریف می‌شود. از جمله حقوق ثبت، می‌توان به حقوق مالکیت، حقوق سهام، حقوق اختراع، حقوق طرح صنعتی، حقوق علامت تجاری و حقوق نام تجاری اشاره کرد.

در بسیاری از کشورها، فرآیند ثبت اموال و حقوق مالکیت به صورت الکترونیکی انجام می‌شود و در برخی دیگر، ثبت به صورت فیزیکی و در ادارات مربوطه انجام می‌شود. در هر صورت، هدف اصلی حقوق ثبت، حفظ حقوق مالکیت و ملکیت فکری و ارائه حمایت قانونی برای مالکان و صاحبان حقوق مالکیت است.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

ادبیات عربی در آزمون سردفتری

ادبیات عربی، یکی از منابع مهم آزمون سردفتری اسناد رسمی است.همیشه دروس عمومی محرکی بزرگ برای بهتر شدن رتبه و جبران ضعف ها در دروس اختصاصی بوده است.

بهترین منبع ادبیات عرب (عربی) برای آزمون سردفتری چیست؟

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

ادبیات فارسی در آزمون سردفتری

ادبیات فارسی، یکی از منابع مهم آزمون سردفتری اسناد رسمی است.همیشه دروس عمومی محرکی بزرگ برای بهتر شدن رتبه و جبران ضعف ها در دروس اختصاصی بوده است.

بهترین منبع ادبیات فارسی برای آزمون سردفتری چیست؟

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

مقررات ثبتی

مقررات ثبتی، قوانین و مقرراتی هستند که برای ثبت اسناد رسمی و رسیدگی به امور مربوط به آن‌ها در سامانه‌های ثبتی اعمال می‌شوند. این قوانین و مقررات به منظور حفظ حقوق و منافع افراد و جامعه در برابر مشکلات و اختلافاتی که در ارتباط با اسناد رسمی وجود دارد، تدوین و اجرا می‌شوند.

به طور کلی، مقررات ثبتی شامل موارد زیر می‌شود:

  1. شرایط لازم برای ثبت اسناد رسمی: شامل شرایطی مانند تمامیت و صحت اسناد، صلاحیت ثبت‌کننده و غیره است.
  2. روش ارائه اسناد رسمی: در این بخش، روش‌های مختلف ارائه اسناد رسمی مانند نحوه تهیه و امضای سند، نحوه تحویل و غیره آموزش داده می‌شود.
  3. مواردی که می‌توان در سامانه‌های ثبتی ثبت کرد: شامل مواردی مانند ثبت مالکیت املاک و مستغلات، ثبت شرکت‌ها و غیره است.
  4. رویه‌ها و مقررات در صورت بروز اختلافات: در صورت بروز اختلافات یا اشکالات در ارتباط با اسناد رسمی، رویه‌ها و مقرراتی برای رسیدگی و حل این اختلافات وجود دارد.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

قانون مجازات

قانون مجازات یکی از اصلی‌ترین و مهمترین قوانین در هر کشور است که مجموعه‌ای از قواعد و مقررات حقوقی است که برای تعیین جرم و مجازات‌های مربوط به آن‌ها در یک جامعه به کار می‌رود. هدف اصلی این قانون، حفظ نظم و امنیت عمومی، حفظ حقوق شهروندان و جلوگیری از ارتکاب جرم است.

در بسیاری از کشورها، قانون مجازات بر اساس قوانین و مقررات مختلفی از جمله قوانین مدنی، قوانین کیفری، قانون اساسی و … تدوین می‌شود. علاوه بر این، قانون مجازات به شکل دقیقی نحوه اجرای مجازات‌های مختلف را تعیین می‌کند. این مجازات‌ها ممکن است شامل جریمه‌های مالی، حبس، شلاق، قطع عضو، اعدام و … باشند.

قصاص

قصاص به معنای انتقام قطعی و معادله دادن جرم با جزا است. در برخی سیستم‌های حقوقی، قصاص به عنوان جزای جرائم خاص مانند قتل، زنا، سرقت با خشونت و… تعیین شده است. در این سیستم‌ها، جرمکار برای اینکه از جرم خود معاف شود، باید به پرداخت جزا (در قالب قصاص) توسط خانواده قربانی یا قوه قضاییه می‌پردازد.

در بسیاری از سیستم‌های حقوقی مدنی، قصاص به عنوان یکی از انواع جزاهای ممکن برای جرائم در نظر گرفته نشده است و به جای آن، جزایی مانند زندان، جریمه و… تعیین شده است.

تعزیرات

تعزیرات به مجموعه‌ای از جزایا و پاداش‌هایی گفته می‌شود که در سیستم‌های حقوقی و اخلاقی به دلیل نقض قوانین و مقررات تعیین می‌شوند. تعزیرات شامل انواع مختلفی از جرایم و تخلفات هستند که هر یک با توجه به جنبه‌های مختلفی مانند نوع جنایت، شدت و تعداد تخلفات، میزان خسارت وارده، تاثیرات اجتماعی و …. مشخص می‌شوند.

تعزیرات به دو دسته تعزیرات حبسی و غیرحبسی تقسیم می‌شوند. تعزیرات حبسی شامل جرایمی مانند قتل، خشونت، زورگیری و … هستند که به منظور جلوگیری از انجام این جنایات و پاداش دادن به افرادی که این جنایات را انجام داده‌اند، تعیین می‌شوند. تعزیرات غیرحبسی شامل جرایمی مانند تخریب مال، سرقت، سوءاستفاده از قدرت و … هستند که به منظور جبران خسارت‌های وارده به قربانیان و جامعه، تعیین می‌شوند.

علاوه بر این، تعزیرات ممکن است به صورت مالی، جسمی و اجتماعی تعیین شوند. تعزیرات مالی شامل جرایمی مانند پرداخت جریمه و خسارت به قربانیان است. تعزیرات جسمی شامل جرایمی مانند حبس و زندانی شدن هستند. همچنین، تعزیرات اجتماعی ممکن است به صورت محرومیت از حقوق و فعالیت‌های خاص، تحریم‌ها و … باشد.

به طور کلی، تعزیرات به مجموعه‌ای از جرایم و پاداش‌هایی گفته می‌شود که در سیستم‌های حقوقی و اخلاقی به دلیل نقض قوانین و مقررات تعیین می‌شوند و به منظور جلوگیری از نقض قانون، حفظ نظم و انضباط اجتماعی و جبران خسارات وارده به قربانیان و جامعه به کار می‌رود.

قانون عام

قانون عام به مجموعه‌ای از قواعد و مقررات حقوقی اطلاق می‌شود که به صورت کلی برای تمامی افراد یک جامعه یا یک کشور اعمال می‌شود. قانون عام، به عنوان یک کلام قانونی، نسبت به قوانین و مقررات خاص دیگری مانند قانون خصوصی و قانون تخصصی، به صورت کلی‌تر و برای تمامی افراد یک جامعه اعمال می‌شود.

قانون عام معمولاً شامل حقوق و تعهدات اساسی افراد، حقوق و تعهدات دولت و مقرراتی که به نحوی برای حفظ نظم و انضباط اجتماعی ضروری است، می‌شود. به عنوان مثال، قوانین مربوط به حمایت از حقوق انسانی، قوانین کیفری، قوانین مالی، قوانین مربوط به حفظ محیط زیست و … به عنوان قوانین عام شناخته می‌شوند.

در بسیاری از کشورها، توسط قانونگذاران و نهادهای دیگری مانند دیوان‌های قضایی، تعیین می‌شود. این قوانین برای تمامی افراد یک جامعه یا یک کشور اعمال می‌شوند و تمامی افراد باید آنها را رعایت کنند. همچنین، در صورت نقض قوانین عام، تعزیرات متناسب با جرم و تخلفات تعیین شده، برای افراد مرتکب اعمال می‌شود.

به طور کلی، قانون عام به مجموعه‌ای از قواعد و مقررات حقوقی اطلاق می‌شود که به صورت کلی برای تمامی افراد یک جامعه یا یک کشور اعمال می‌شود و شامل حقوق و تعهدات اساسی افراد و مقرراتی که به نحوی برای حفظ نظم و انضباط اجتماعی ضروری است، می‌شود.

قانون خاص

قانون خاص به مجموعه‌ای از قواعد و مقررات حقوقی اطلاق می‌شود که برای یک حوزه خاص از حقوق یا برای یک گروه خاص از افراد اعمال می‌شود. به عنوان مثال، قوانین مربوط به حقوق تجارت بین‌الملل، حقوق کار، حقوق مالکیت فکری و … به عنوان قوانین خاص شناخته می‌شوند.

معمولاً برای حل مسائل خاص و پیچیده در یک حوزه خاص از حقوق یا برای حفظ حقوق یا تعهدات یک گروه خاص از افراد تعیین شده است. این قوانین شامل جزئیات بیشتر و واضح‌تری در مورد حقوق و تعهدات افراد و نحوه رعایت آنها هستند.

قانون خاص به عنوان یک کلام قانونی، نسبت به قانون عام، به صورت دقیق‌تر و برای یک گروه خاص از افراد تعیین می‌شود. به عنوان مثال، قانون خاص مربوط به حقوق کار، به صورت دقیق‌تر و جزئی‌تر نحوه حقوق و تعهدات کارگران و کارفرمایان را تعیین می‌کند. همچنین، قوانین خاص مربوط به حقوق تجارت بین‌الملل، به صورت دقیق‌تر و جزئی‌تر نحوه اجرای قراردادها و تعهدات تجاری را تعیین می‌کند.

معمولاً توسط قانونگذاران و نهادهای دیگری مانند دیوان‌های قضایی، تعیین می‌شود. این قوانین برای یک حوزه خاص از حقوق یا یک گروه خاص از افراد اعمال می‌شوند و تمامی افراد در این حوزه یا گروه باید آنها را رعایت کنند. همچنین، در صورت نقض قوانین خاص، تعزیرات

آیین دادرسی

نام مجموعه ای است از مقررات که به منظور رسیدگی به مرافعات یا شکایات و  یا درخواست های قضایی وضع و بکار برده میشود.

آیین دادرسی مدنی

آیین دادرسی مدنی مجموعه‌ای از قوانین و مقررات است که به منظور تعیین روش‌های صحیح و قانونی برای حل اختلافات مدنی و تجاری در قالب دادگاه‌ها و سایر مراجع قضایی تدوین شده است. این آیین‌نامه شامل مقرراتی است که برای رفع تضادها و اختلافات بین افراد و شرکت‌ها در زمینه‌های مختلفی همچون قراردادها، مالی، ملکی، تجاری، خانوادگی و غیره به کار می‌رود.

این آیین‌نامه که توسط مجلس شورای اسلامی تدوین و تصویب می‌شود و به عنوان یکی از پایه‌های حقوقی جامعه، نقش مهمی در حفظ حقوق و منافع افراد و جامعه دارد. هدف اصلی این آیین‌نامه، تضمین عدالت و استقلال قضایی در حل اختلافات مدنی و تجاری است.

آیین دادرسی مدنی به طور کلی شامل موارد زیر می‌باشد:
۱- قواعد عمومی و اصول عدالت
۲- قواعد و مقررات مربوط به اختیارات قضات و دادگاه‌ها
۳- قواعد و مقررات مربوط به اجرای حکم‌ها و تحصیل آنها
۴- قواعد و مقررات مربوط به داوری
۵- قواعد و مقررات مربوط به اثبات ادعا و دفاع
۶- قواعد و مقررات مربوط به تسویه حساب‌های مالی و اقتصادی
۷- قواعد و مقررات مربوط به اجرای قراردادها و تعهدات مالی و غیرمالی
۸- قواعد و مقررات مربوط به حل و فصل اختلافات خانوادگی و ملکی

در کل، آیین دادرسی مدنی به عنوان یکی از مهمترین آیین‌نامه‌های حقوقی در جامعه، نقش مهمی در حفظ حقوق و منافع افراد و جامعه دارد و به عنوان یکی از پایه‌های اساسی حقوقی جامعه محسوب می‌شود.

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت مشاهده نمایید.

آئین نامه

الف – مقرراتی است که مقامات صلاحيتدار مانند وزیر یا شهردار و … وضع و در معرض اجراء قرار میدهند.

ب – آئین نامه با نظامنامه عبارتست از: مقررات کلی که توسط مراجع اجرایی قانون به منظور اجراء وظایف اجرایی و تحقق بخشیدن به آنها وضع شده باشد و شامل آئین نامه های مصوب پارلمان نمی باشد.

اباحه

به معنای اجازه تملک یا ارتكاب فعل یا معرف و اخذ چیزی است.

ابراء

چشم پوشی اختیاری بستانکار از طلبش.

ابعد

دورتر، بعیدتر – بیگانه ، خویش دور

ابوت

اتلاف

از بین بردن مال دیگری کلا یا بعضا به طوریکه فعل منشأ اتلاف بوسیله خود فاعل، به هدف هدایت شده باشد.

در حقوق جزا یعنی تجاوز مادی به مال غیر است به صورت تخریب یا حرق یا تباه کردن.

اثاث البيت

اشياء منقولی که مخصوص استعمال منزل است و یا جزء تجملات خانه می باشد.

اثبات

مرحله علم به چیزی را مرحله اثبات آن چیز نامند.

اثم

عملی که قانون آن را به قید مجازات منع کرده باشد. در اصطلاحات فعلی آن را جرم گویند.

اجاره

عقدی است که بموجب آن یک طرف منفعت عین یا نیروی کار خود را در ازای اخذ اجرت معامله می کند.

اجاره بها

به معنی مال الاجاره است.

یعنی اجرت و عوض منافع مالی که بموجب عقد اجاره معین می شود.

اجاره معاطاتی

اجاره ای است که ایجاب و قبول آن غیر لفظی باشد.

اجاره نامچه

سند اجاره را گویند.

اجازه

اظهار رضایت شخصی که قانون رضای او را منشأ تأثير عقذ یا ایقاعی دانسته است که از دیگری صادر شده است.

احکام کیفری

نحوه اجرای احکام کیفری، بر اساس قانون اجرای احکام، بدین صورت است که پس از صدور حکم قطعی، در هر یک از مراحل دادرسی، پرونده، جهت اجرای حکم، به اجرای احکام دادسرا فرستاده می شود. صدور رای قطعی، مجنون یا باردار نبودن متهم، از جمله شرایط احکام کیفری قابل اجرا است. جلوگیری از اجرای احکام کیفری قطعی، صرفا در موارد پیش بینی شده در قانون، نظیر گذشت شاکی، عفو و سایر موارد قانونی، امکان پذیر می باشد.

اجتهاد

استخراج مسائل قضایی و شرعی از مأخذ و منابع آن مانند نص قانون و اجتماعی و عقل.

اجرای احکام حقوقی

مهم ترین مرحله دادرسی، اجرای حکم است. زیرا هدف نهایی تشکیل دادگاه و در واقع هدف قانون، اجرای حکم صادر شده توسط دادگاه به منظور اعاده حق شاکی و مجازات مجرم، است. به منظور اجرای حکم در دادگاه، مراحل مختلفی باید سپری شوند.

اجداد

هر یک از ابوین پدر مستوفی و ابوین مادر مستوفی تا هر جا که بالا رود عنوان جد را دارد.

اثر قانون نسبت به آتیه

اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین از پایه های حقوق به شمار می رود. به گوانه ای که این اصل در حقوق خصوصی ، حقوق جزاء‌ حقوق عمومی وحتی در اسناد بین المللی به عنوان وسیله اثبات حق از اهمیت خاصی برخوردار است.
عدم رعایت این اصل در رویه قضائی دادگاههای مدنی ، جزائی اداری نیز به عنوان مبنایی جهت کنترل قضائی وابطال اقدامات ناشی از نقض اصل به شمار می رود وچنانچه مراجع قضائی تالی در روند رسیدگی به دعاوی اعم از مدنی ، کیفری ، اداری مرتکب بی توجهی نسبت به اصل مبحوث فیه شوند مراجع قضائی عالی که نظارت عالیه بر عملکرد ومراجع تالیه دارند موظف اند در جهت نقض رأی صادره وصدور حکم مقتضی دایر مداراصل معمول دارند علاوه بر توجه به این اصل در بعد داخلی حقوق ایران ودربعد بین المللی قواعد ناظر براین اصل لزوم احترام به آن را همواره مورد تأکید قرارداده است.

اجرت

در عقد اجاره خدمات عوض اقتصادی خدمت را اجرت نامند.

رای وحدت رویه

 رای وحدت رویه، از جمله آرایی است که در حکم قانون بوده و مرجع صدور آرای وحدت رویه، هیئت عمومی شعب دیوان عالی کشور است. نحوه صدور آن، بدین شکل است که هنگامی که در دادگاه ها، در مورد موارد مشابه، آرای متناقض صادر گردد، جهت ایجاد وحدت رویه قضایی، این رای صادر می شود. در حکم قانون بودن آرای وحدت رویه، از جمله تفاوت این رای با رای اصراری است.

مقصود از آرای وحدت رویه چیست؟

توضیحات بیشتر را در وب سایت ستارگان وکالت دنبال کنید.

اجرت المثل

اگر کسی از مال دیگری منتفع شود و عين مال باقی باشد و برای مدتی که منتفع شده بین طرفین مال الاجاره ای معین نشده باشد آنچه که بابت اجرت منافع استيفاء شده باید به صاحب مال مزبور بدهد اجرت المثل نامیده می شود.

احکام مدنی

Inline code

Wrap inline snippets of code with<code>. Be sure to escape HTML angle brackets.

For example, <section>should be wrapped as inline.
				
					For example, <code><section></code> should be wrapped as inline.				
			

Code blocks

Use <pre>s for multiple lines of code. Once again, be sure to escape any angle brackets in the code for proper rendering. You may optionally add the .pre-scrollable class, which will set a max-height of 350px and provide a y-axis scrollbar.

				
					<ul class="list-unstyled f_social_icon">
    <li><a href="#"><i class="social_facebook"><i><a><li>
    <li><a href="#"><i class="social_twitter"><i><a><li>
    <li><a href="#"><i class="social_vimeo"><i><a><li>
    <li><a href="#"><i class="social_linkedin"><i><a><li>
<ul>				
			

CSS Code

				
					.footnotes-link::before {
    display: none;
}

.footnotes-link {
    color: #10b3d6;
}

.tip_content p {
    font-size: 14px;
}

.tip_content p:last-child {
    margin-bottom: 0;
}

.footnotes_item strong {
    position: relative;
}

span.top-arrow {
    position: absolute;
    top: -3px;
}				
			

JavaScript Code

				
					$(".img_popup").each(function () {
    $(".img_popup").magnificPopup({
        type: 'image',
        closeOnContentClick: true,
        closeBtnInside: false,
        fixedContentPos: true,
        removalDelay: 300,
        mainClass: 'mfp-no-margins mfp-with-zoom',
        image: {
            enabled: true,
            navigateByImgClick: true,
            preload: [0, 1]
        }
    });
})				
			

اجماع

اتفاق و گرد آمدن

اجیر

کسی که خدمت و کار خود را در عوض مزد معامله می کند.

اجل

گاه، هنگام، زمان و … – نهایت مدت برای ادای قرض

احاله

خروج دادگاه از صلاحیت محلی برای رعایت پاره ای مصالح

احتکار

جمع آوری کالاهای بازرگانی به قصد و انتظار نایابی و کمیابی و فروش به قیمت گران.

احتیاط

اخذ شیوه ای که در آن حتی المقدور منظور مقنن عملی گردد و این در مواردی است که شک پیش آید.

احد شركاء

یکی از شرکاء

احضار

امر مرجع قضایی و یا مرجع صلاحيتدار دیگر به حضور مأمور در نزد او در موعد يا زمان معین.

احصائیه

علم و طرز علمی در شمارش پدیده ها و وقایع خارجی اعم از اجتماعی و مادی و اقتصادی وغيره.

احوال

مجموع اوصاف یک شخص که قانون مدنی آنها را موضوع آثار حقوقی برای آن شخص قرار داده است.

احوال مدنی

عبارت است از وضع قضایی اشخاص از نظر حقوق خصوصی

احیاء

مقصود احياء زمین های موات و مباح است و مقصود از آن کارهایی است که در نظر عرف، آباد کردن محسوب شود.

اخاذی

گرفتن وجه یا چیزی از دیگری به زور و تهدید.

اخذ به شفعه

اگر مال غیرمنقول قابل قسمتی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو شریک حصه خود را به ثالث بفروشد شریک حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند.

اخوال

دائیان، دایی ها ، برادران مادر

اختراع

ابداع محصول صنعتی تازه و نیز کشف وسیله تازه یا اعمال وسایل موجود بطریق نو برای تحصیل یک نتیجه یا محصول صنعتی یا فلاحتی را گویند.

اختلاس

برداشتن مال غیر از راه حذعه

اختلاف

عدم موافقت، با یکدیگر خلاف کردن، تنازع، شقاق

اخطار

به معنی یاد آوری کردن و خاطر نشان نمودن است.

اخوه

در باب ارث شامل برادران و خواهران هر دو می باشد.

آداب و رسوم

در اصطلاحات حقوقی به یک سلسله مقررات که در معرف و عادت متداول بوده و در قوانین نوشته و مدون منعکس نشده باشد گفته می شود.

ادعا

مرادف دعوی است.

ادله اثبات دعوی

آنچه از مقررات نوشته یا معرفی که در مقام اثبات امری از امور در مراجع قضایی به کار رود

ادله اربعه

در نزد عامه کتاب و سنت و قیاس و اجماع را گویند و در نزد خاصه کتاب و سنت و عقل و اجماع است.

حقوق بین الملل

حقوق بین الملل

حقوق بین الملل

حقوق بین الملل

حقوق بین الملل

 

حقوق معاهدات

معاهده، عهدنامه، پیمان[پانویس ۱] یا کنوانسیون، یک توافقنامه بین‌المللی است که میان کشورها یا سازمان‌های بین‌المللی منعقدشده و مشمول حقوق بین‌الملل می‌باشد. معاهده واژه‌ای عام است و کنوانسیون، موافقت‌نامه بین‌المللی، توافق‌نامه، پروتکل، پیمان، میثاق و… را در بر می‌گیرد. نامی که برای یک موافقتنامه انتخاب می‌شود فی‌نفسه اهمیت ندارد و فاقد اثر حقوقی است.

آیین دادرسی بین المللی

آئین دادرسی دیوان بین‌المللی دادگستری مجموعه‌ای از مقررات در دیوان بین‌المللی دادگستری اطلاق می‌شود و برای رسیدگی به درخواست‌های قضایی و اختلافات قانونی میان کشورها، ارائه نظر مشورتی در پاسخ به سوالات حقوقی سازمان‌های بین‌المللی، آژانس‌های تخصصی سازمان ملل و مجمع عمومی سازمان ملل متحد است. دیوان بین‌المللی دادگستری از ارگان اصلی قضایی سازمان ملل متحد بوده که در لاهه واقع شده است و از آن به‌عنوان صلاحیت مشورتی یا دادگاه جهانی یاد می‌شود. این مقاله به بررسی آئین دادرسی دیوان بین‌المللی دادگستری می‌پردازد.

حقوق مخاصمات مسلحانه

«حقوق بین‌الملل بشردوستانه» یا «حقوق بشردوستانهٔ بین‌المللی» که به «حقوق جنگ» یا «حقوق مخاصمات مسلحانه» نیز معروف است، مجموعه‌ای از قوانینی است که به دنبال روش‌های بشردوستانه، برای محدود کردن اثرات مخاصمات مسلحانه می‌باشد. این شاخه از حقوق از افرادی که در مخاصمه مشارکت ندارند یا در حال حاضر از جنگیدن کناره‌گیری کرده‌اند، محافظت کرده و روش‌ها و متدهای مخاصمه را محدود می‌کند.

به عبارت دیگر، حقوق بین‌المللی بشردوستانه می‌کوشد که با وضع مقرراتی از خشونت بی‌اندازه در جنگ‌ها جلوگیری کند. برای رسیدن به این منظور حقوق بشر دوستانه حق دولت‌ها را در استفاده از سلاح‌ها و روش‌ها محدود و از قربانیان درگیری‌های مسلحانه حمایت می‌کند.

حقوق درياها

حقوق دریاها شاخه‌ای از حقوق بین‌الملل عمومی است که به موضوعات مربوط به دریاها می‌پردازد. منبع اصلی این شاخه از حقوق کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها مصوب ۱۹۸۲ است. این قرارداد به «قانون اساسی دریاها» معروف است و تا فوریه ۲۰۰۹ بیش از ۱۵۷ کشور به آن پیوسته‌اند.

سوالات متداول

پرسش و پاسخ های متداول

رای وحدت رويه شماره 816

How to Paginate a Post?

In order to paginate your blog post or page, in the Write panel in your WordPress admin, switch to the TEXT view (if you are using the Visual view) and then enter the following code to wherever you want to break the post up into a new page:

<!--nextpage-->

How to set site’s favicon?

Go to Appearance > Customize > Site Identity. Then Select an image as site icon-

How to change author avatar?

The theme uses Gravatar to display users avatars . to create or change your Gravatar :

If you have never set-up a Gravatar account:

  1. Register/login to Gravatar. Upon registering, use the SAME email address that is associated with your WordPress User Profile.
  2. Upload your photo and associate it with that specific email address.

If you already registered at gravatar.com:

  1. Click on “My Gravatars”.
  2. click on “Add a New Email”.
  3. Then, you’ll need to click on “Add a New Image”.
  4. Upload an image.
  5. Then select the email address, and then select your image from the bottom. Now it’s associated with that email address. Click Save.
  6. It will take about 5-10 minutes to propagate on the internet, and they will appear on site.

How to apply custom CSS code.

You can apply your own custom CSS code on Gullu theme. Your custom CSS code will not be lost even if you update the theme.

Navigate to Appearance > Customize > Additional CSS

Take a look at the screenshots-

قوانین آیین دادرسی کیفری

Articles

ماده 66 آیین دادرسی کیفری

«سازمان های مردم نهادی که اساسنامه آنها در زمینه حمایت از اطفال و نوجوانان، زنان، اشخاص بیمار و دارای ناتوانی جسمی یا ذهنی، محیط زیست، منابع طبیعی، میراث فرهنگی، بهداشت عمومی و حمایت از حقوق شهروندی است، می توانند (یعنی حق دارند و نه تکلیف) نسبت به جرائم ارتکابی در زمینه های فوق اعلام جرم کنند و در تمام مراحل دادرسی شرکت کنند.

تبصره ۱- درصورتی که جرم واقع شده دارای بزه دیده خاص باشد، کسب رضایت وی جهت اقدام مطابق این ماده ضروری است. چنانچه بزه دیده طفل، مجنون و یا در جرائم مالی سفیه باشد، رضایت ولی، قیم یا سرپرست قانونی او اخذ می شود. اگر ولی، قیم یا سرپرست قانونی، خود مرتکب جرم شده باشد، سازمان های مذکور با اخذ رضایت قیم اتفاقی یا تایید دادستان، اقدامات لازم را انجام می دهند.

تبصره ۲- ضابطان دادگستری و مقامات قضائی مکلفند بزه دیدگان جرائم موضوع این ماده را از کمک سازمان های مردم نهاد مربوطه، آگاه کنند.

تبصره ۳- سازمانهای مردم نهاد در صورتی می توانند از حق مذکور در ماده 66 استفاده کنند که از مراجع ذی صلاح قانونی ذی ربط مجوز اخذ کنند و اگر سه بار متوالی اعلام جرم یک سازمان مردم نهاد در محاکم صالحه به طور قطعی رد شود برای یکسال از استفاده از حق مذکور در ماده 66 قانون ذکر شده محروم می شوند .

تبصره ۴- اجرای این ماده با رعایت اصل یکصد و شصت و پنجم (۱۶۵) قانون اساسی است و در جرائم منافی عفت سازمان های مردم نهاد موضوع این ماده می توانند با رعایت ماده (۱۰۲) این قانون و تبصره های آن تنها اعلام جرم نموده و دلایل خود را به مراجع قضائی ارائه دهند و حق شرکت در جلسات را ندارند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 67 آیین دادرسی کیفری

«گزارش ها و نامه هایی که هویت گزارش دهندگان و نویسندگان آنها مشخص نیست، نمی تواند مبنای شروع به تعقیب قرار گیرد، مگر آنکه دلالت بر وقوع امر مهمی کند که موجب اخلال در نظم و امنیت عمومی است یا همراه با قرائنی باشد که به نظر دادستان برای شروع به تعقیب کفایت می‏ کند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 68 آیین دادرسی کیفری

«شاکی یا مدعی خصوصی می تواند شخصاً یا توسط وکیل شکایت کند. در شکوائیه موارد زیر باید قید شود :

الف – نام و نام خانوادگی، نام پدر، سن، شغل، میزان تحصیلات، وضعیت تأهل، تابعیت، مذهب، شماره شناسنامه، شماره ملی، نشانی دقیق و درصورت امکان نشانی پیام نگار (ایمیل)، شماره تلفن ثابت و همراه و کد پستی شاکی

ب – موضوع شکایت، تاریخ و محل وقوع جرم

پ – ضرر و زیان وارده به مدعی و مورد مطالبه وی

ت – ادله وقوع جرم، اسامی، مشخصات و نشانی شهود و مطلعان در صورت امکان

ث – مشخصات و نشانی مشتکی عنه یا مظنون در صورت امکان

تبصره – قوه قضائیه مکلف است اوراق متحد الشکل مشتمل بر موارد فوق را تهیه کند و در اختیار مراجعان قرار دهد تا در تنظیم شکوائیه مورد استفاده قرار گیرد. عدم استفاده از اوراق مزبور مانع استماع شکایت نیست.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 69 آیین دادرسی کیفری

«شاکی یا مدعی خصوصی می تواند شخصاً یا توسط وکیل شکایت کند. در شکوائیه موارد زیر باید قید شود :

الف – نام و نام خانوادگی، نام پدر، سن، شغل، میزان تحصیلات، وضعیت تأهل، تابعیت، مذهب، شماره شناسنامه، شماره ملی، نشانی دقیق و درصورت امکان نشانی پیام نگار (ایمیل)، شماره تلفن ثابت و همراه و کد پستی شاکی

ب – موضوع شکایت، تاریخ و محل وقوع جرم

پ – ضرر و زیان وارده به مدعی و مورد مطالبه وی

ت – ادله وقوع جرم، اسامی، مشخصات و نشانی شهود و مطلعان در صورت امکان

ث – مشخصات و نشانی مشتکی عنه یا مظنون در صورت امکان

تبصره – قوه قضائیه مکلف است اوراق متحد الشکل مشتمل بر موارد فوق را تهیه کند و در اختیار مراجعان قرار دهد تا در تنظیم شکوائیه مورد استفاده قرار گیرد. عدم استفاده از اوراق مزبور مانع استماع شکایت نیست.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 70 آیین دادرسی کیفری

«در مواردی که تعقیب کیفری، منوط به شکایت شاکی است و بزه ‏دیده، محجور می باشد و ولی یا قیم نداشته یا به آنان دسترسی ندارد و نصب قیم نیز موجب فوت وقت یا توجه ضرر به محجور شود، تا حضور و مداخله ولی یا قیم یا نصب قیم و همچنین در صورتی که ولی یا قیم خود مرتکب جرم شده یا مداخله در آن داشته باشد، دادستان شخصی را به عنوان قیم موقت تعیین و یا خود امر کیفری را تعقیب می کند و اقدامات ضروری را برای حفظ و جمع آوری ادله جرم و جلوگیری از فرار متهم به عمل می آورد. این حکم در مواردی که بزه ‏دیده، ولی و یا قیم او به عللی از قبیل بیهوشی قادر به شکایت نباشد نیز جاری است.

تبصره ـ درخصوص شخص سفیه فقط در دعاوی کیفری که جنبه مالی دارد رعایت ترتیب مذکور در این ماده الزامی است و در غیر موارد مالی، سفیه می تواند شخصاً طرح شکایت نماید.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 71 آیین دادرسی کیفری

«در مواردی که تعقیب کیفری منوط به شکایت شاکی است، اگر بزه‏ دیده طفل یا مجنون باشد و ولی قهری یا سرپرست قانونی او با وجود مصلحت مولّی علیه اقدام به شکایت نکند، دادستان موضوع را تعقیب می کند. همچنین در مورد بزه‏ دیدگانی که به عللی از قبیل معلولیت جسمی یا ذهنی یا کهولت سن، ناتوان از اقامه دعوی هستند، دادستان موضوع را با جلب موافقت آنان تعقیب می کند. در این صورت، در خصوص افراد محجور، موقوف شدن تعقیب یا اجرای حکم نیز منوط به موافقت دادستان است.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 72 آیین دادرسی کیفری

«هرگاه مقامات و اشخاص رسمی از وقوع یکی از جرایم غیرقابل گذشت در حوزه کاری خود مطلع شوند، مکلفند موضوع را فوری به دادستان اطلاع دهند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 73 آیین دادرسی کیفری

«دادستان در اموری که به بازپرس ارجاع می شود، حق نظارت و ارائه تعلیمات لازم را دارد.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 74 آیین دادرسی کیفری

«دادستان می تواند در تحقیقات مقدماتی حضور یابد و بر نحوه انجام آن نظارت کند؛ اما نمی تواند جریان تحقیقات را متوقف سازد.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 75 آیین دادرسی کیفری

«نظارت بر تحقیقات بر عهده دادستانی است که تحقیقات در حوزه او به عمل می‏ آید، هر چند راجع به امری باشد که خارج از آن حوزه اتفاق افتاده است.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 76 آیین دادرسی کیفری

«دادستان پیش از آنکه تحقیق در جرمی را از بازپرس بخواهد یا جریان تحقیقات را به طور کلی به بازپرس واگذار کند، می تواند اجرای برخی تحقیقات و اقدامات لازم را از بازپرس تقاضا کند. در این صورت، بازپرس مکلف است فقط تحقیق یا اقدام مورد تقاضای دادستان را انجام دهد و نتیجه را نزد وی ارسال کند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 63 آیین دادرسی کیفری

«تخلف از مقررات مواد (۳۰)، (۳۴)، (۳۵)، (۳۷)، (۳۸)، (۳۹)، (۴۰)، (۴۱)، (۴۲)، (۴۹)، (۵۱)، (۵۲)، (۵۳)، (۵۵)، (۵۹) و (۱۴۱) این قانون توسط ضابطان، موجب محکومیت به سه ماه تا یک سال انفصال از خدمات دولتی است.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 64 آیین دادرسی کیفری

«جهات قانونی شروع به تعقیب به شرح زیر است:

الف – شکایت شاکی یا مدعی خصوصی

ب – اعلام و اخبار ضابطان دادگستری، مقامات رسمی یا اشخاص موثق و مطمئن

پ – وقوع جرم مشهود، در برابر دادستان یا بازپرس

ت – اظهار و اقرار متهم

ث- اطلاع دادستان از وقوع جرم به طرق قانونی دیگر»

این ماده در ارتباط با وظایف و اختیارات دادستان است.

مهمترین وظیفه در حوزه جرایم این است که دادستان عهده دار تعقیب است.

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 65 آیین دادرسی کیفری

«هرگاه کسی اعلام کند که خود ناظر وقوع جرمی بوده و جرم مذکور از جرائم غیر قابل گذشت باشد، در صورتی که قرائن و اماراتی مبتنی بر نادرستی اظهارات وی وجود نداشته باشد، این اظهار برای شروع به تعقیب کافی است، هر چند قرائن و امارات دیگری برای تعقیب موجود نباشد؛ اما اگر اعلام کننده شاهد قضیه نبوده، به صرف اعلام نمی توان شروع به تعقیب کرد، مگر آنکه دلیلی بر صحت ادعا وجود داشته باشد. یا جرم از جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی باشد.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 1 آیین دادرسی کیفری

«آیین دادرسی کیفری مجموعه مقررات و قواعدی است که برای کشف جرم، تعقیب متهم، تحقیقات مقدماتی، میانجیگری، صلح میان طرفین، نحوه رسیدگی، صدور رای، طرق اعتراض به آراء، اجرای آراء، تعیین وظایف و اختیارات مقامات قضائی و ضابطان دادگستری و رعایت حقوق متهم، بزه دیده و جامعه وضع می‌شود.»

ماده 2 آیین دادرسی کیفری

«دادرسی کیفری باید مستند به قانون باشد، حقوق طرفین دعوی را تضمین کند و قواعد آن نسبت به اشخاصی که در شرایط مساوی به سبب ارتکاب جرائم مشابه تحت تعقیب قرار می گیرند، به صورت یکسان اعمال شود.»

ماده 3 آیین دادرسی کیفری

«مراجع قضائی باید با بی طرفی و استقلال کامل به اتهام انتسابی به اشخاص در کوتاه ترین مهلت ممکن، رسیدگی و تصمیم مقتضی اتخاذ نمایند و از هر اقدامی که باعث ایجاد اختلال یا طولانی شدن فرآیند دادرسی کیفری می‌شود، جلوگیری کنند.»

ماده 4 آیین دادرسی کیفری

«اصل، برائت است. هرگونه اقدام محدود کننده، سالب آزادی و ورود به حریم خصوصی اشخاص جز به حکم قانون و با رعایت مقررات و تحت نظارت مقام قضائی مجاز نیست و در هر صورت این اقدامات نباید به گونه ای اعمال شود که به کرامت و حیثیت اشخاص آسیب وارد کند.»

ماده 5 آیین دادرسی کیفری

«متهم باید در اسرع وقت، از موضوع و ادله اتهام انتسابی آگاه و از حق دسترسی به وکیل و سایر حقوق دفاعی مذکور در این قانون بهره مند شود.»

ماده 6 آیین دادرسی کیفری

«متهم، بزه دیده، شاهد و سایر افراد ذی ربط باید از حقوق خود در فرآیند دادرسی آگاه شوند و ساز و کارهای رعایت و تضمین این حقوق فراهم شود.»

ماده 7 آیین دادرسی کیفری

«در تمام مراحل دادرسی کیفری، رعایت حقوق شهروندی مقرر در «قانون احترام به آزادی های مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب ۱۳۸۳/۲/۱۵» از سوی تمام مقامات قضائی، ضابطان دادگستری و سایر اشخاصی که در فرآیند دادرسی مداخله دارند، الزامی است. متخلفان علاوه بر جبران خسارات وارده ( مسئولیت مدنی ) ، به مجازات مقرر در ماده ۵۷۰ قانون مجازات اسلامی (تعزیرات و مجازات های بازدارنده) مصوب ۱۳۷۵/۳/۲ محکوم می‌شوند، مگر آنکه در سایر قوانین مجازات شدیدتری مقرر شده باشد.»

ماده 8 آیین دادرسی کیفری

«محکومیت به کیفر فقط ناشی از ارتکاب جرم است و جرم که دارای جنبه الهی است، می‌تواند دو حیثیت داشته باشد:

الف- حیثیت عمومی از جهت تجاوز به حدود و مقررات الهی یا تعدی به حقوق جامعه و اخلال در نظم عمومی

ب- حیثیت خصوصی از جهت تعدی به حقوق شخص یا اشخاص معین.»

ماده 9 آیین دادرسی کیفری

«ارتکاب جرم می‌تواند موجب طرح دو دعوی شود:

الف – دعوای عمومی برای حفظ حدود و مقررات الهی یا حقوق جامعه و نظم عمومی

ب – دعوای خصوصی برای مطالبه ضرر و زیان ناشی از جرم و یا مطالبه کیفرهایی که به موجب قانون حق خصوصی بزه دیده است مانند حد قذف و قصاص.»

ماده 10 آیین دادرسی کیفری

«بزه دیده شخصی است که از وقوع جرم متحمل ضرر و زیان می‌گردد و چنانچه تعقیب ( درخواست کیفر )  مرتکب را درخواست کند، «شاکی» و هرگاه جبران ضرر و زیان وارده را مطالبه کند، «مدعی خصوصی» نامیده می‌شود.»

ماده 11 آیین دادرسی کیفری

«تعقیب متهم و اقامه دعوی از جهت حیثیت عمومی بر عهده دادستان و اقامه دعوی و درخواست تعقیب متهم از جهت حیثیت خصوصی با شاکی یا مدعی خصوصی است.»

ماده 12 آیین دادرسی کیفری

«تعقیب متهم در جرائم قابل گذشت، فقط با شکایت شاکی شروع و در صورت گذشت او موقوف می‌شود.

تبصره – تعیین جرائم قابشل گذشت به موجب قانون است.»

ماده 13 آیین دادرسی کیفری

«تعقیب امر کیفری که طبق قانون شروع شده است و همچنین اجرای مجازات موقوف نمی‌شود، مگر در موارد زیر:

الف – فوت متهم یا محکوم علیه

ب – گذشت شاکی یا مدعی خصوصی در جرائم قابل گذشت

پ – شمول عفو

ت – نسخ مجازات قانونی

ث – شمول مرور زمان در موارد پیش بینی شده در قانون

ج – توبه متهم در موارد پیش بینی شده در قانون

چ – اعتبار امر مختوم

تبصره ۱- درباره دیه مطابق قانون مجازات اسلامی عمل می‌گردد.

تبصره ۲- هرگاه مرتکب جرم پیش از صدور حکم قطعی مبتلا به جنون شود، تا زمان افاقه، تعقیب و دادرسی متوقف می‌شود. مگر آنکه در جرائم حق‌الناسی شرایط اثبات جرم به نحوی باشد که فرد مجنون یا فاقد هوشیاری در فرض افاقه نیز نتواند از خود رفع اتهام کند. در این‌صورت به ولی یا قیم یا سرپرست قانونی وی ابلاغ می‌شود که ظرف مهلت پنج روز نسبت به معرفی وکیل اقدام نماید. در صورت عدم معرفی، صرف نظر از نوع جرم ارتکابی و میزان مجازات آن وفق مقررات برای وی وکیل تسخیری تعیین می‌شود و تعقیب و دادرسی ادامه می‌یابد.»

ماده 14 آیین دادرسی کیفری

ماده 15 آیین دادرسی کیفری

«پس از آنکه متهم تحت تعقیب قرار گرفت، زیان دیده از جرم می‌تواند تصویر یا رونوشت مصدق تمام ادله و مدارک خود را جهت پیوست به پرونده به مرجع تعقیب تسلیم کند و تا قبل‏ از اعلام‏ ختم‏ دادرسی، دادخواست ضرر و زیان خود را تسلیم دادگاه کند. مطالبه ضرر و زیان و رسیدگی به آن، مستلزم رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی است.»

ماده 16 آیین دادرسی کیفری

«هرگاه دعوای ضرر و زیان ابتداء در دادگاه حقوقی اقامه شود، دعوای مذکور قابل طرح در دادگاه کیفری نیست، مگر آنکه مدعی خصوصی پس از اقامه دعوی در دادگاه حقوقی، متوجه شود که موضوع واجد جنبه کیفری نیز بوده است که در این صورت می‌تواند با استرداد دعوی، به دادگاه کیفری مراجعه کند. اما چنانچه دعوای ضرر و زیان ابتداء در دادگاه کیفری مطرح و صدور حکم کیفری به جهتی از جهات قانونی با تاخیر مواجه شود، مدعی خصوصی می‌تواند با استرداد دعوی، برای مطالبه ضرر و زیان به دادگاه حقوقی مراجعه کند. چنانچه مدعی خصوصی قبلاً هزینه دادرسی را پرداخته باشد نیازی به پرداخت مجدد آن نیست.»

ماده 17 آیین دادرسی کیفری

«دادگاه مکلف است ضمن صدور رای کیفری، در خصوص ضرر و زیان مدعی خصوصی نیز طبق ادله و مدارک موجود رای مقتضی صادر کند، مگر آنکه رسیدگی به ضرر و زیان مستلزم تحقیقات بیشتر باشد که در این صورت، دادگاه رای کیفری را صادر و پس از آن به دعوای ضرر و زیان رسیدگی می نماید.»

ماده 18 آیین دادرسی کیفری

«هرگاه رای قطعی کیفری موثر در ماهیت امر حقوقی باشد، برای دادگاهی که به امر حقوقی یا ضرر و زیان رسیدگی می کند، لازم الاتباع است.»

ماده 19 آیین دادرسی کیفری

«دادگاه در مواردی که حکم به رد عین، مثل و یا قیمت مال صادر می کند، مکلف است میزان و مشخصات آن را قید و در صورت تعدد محکوم علیه، حدود مسئولیت هر یک را مطابق مقررات مشخص کند.

تبصره- درصورتی که حکم به پرداخت قیمت مال صادر شود، قیمت زمان اجرای حکم، ملاک است.»

ماده 20 آیین دادرسی کیفری

 «سقوط دعوای عمومی موجب سقوط دعوای خصوصی نیست. هرگاه تعقیب امر کیفری به جهتی از جهات قانونی موقوف یا منتهی به صدور قرار منع تعقیب یا حکم برائت شود، دادگاه کیفری مکلف است ( دادگاه کیفری نمی تواند قرار اناطه صادر کند)، در صورتی که دعوای خصوصی در آن دادگاه مطرح شده باشد، مبادرت به رسیدگی و صدور رای نماید.»

ماده 21 آیین دادرسی کیفری

«هرگاه احراز مجرمیت متهم منوط به اثبات مسائلی باشد که رسیدگی به آنها در صلاحیت مرجع کیفری نیست، و در صلاحیت دادگاه حقوقی است ( یا سایر مراجع )، با تعیین ذی نفع و با صدور قرار اناطه، تا هنگام صدور رای قطعی از مرجع صالح، تعقیب متهم، معلق و پرونده به صورت موقت بایگانی می‌شود. در این صورت، هرگاه ذی نفع ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ قرار اناطه بدون عذر موجه به دادگاه صالح رجوع نکند و گواهی آن را ارائه ندهد، مرجع کیفری به رسیدگی ادامه می دهد و تصمیم مقتضی اتخاذ می کند.

تبصره ۱- در مواردی که قرار اناطه توسط بازپرس صادر می‌شود، باید ظرف سه روز به نظر دادستان برسد. در صورتی که دادستان با این قرار موافق نباشد حل اختلاف طبق ماده (۲۷۱) این قانون به عمل می آید.

تبصره ۲- اموال منقول از شمول این ماده مستثنی هستند.

تبصره ۳- مدتی که پرونده به صورت موقت بایگانی می‌شود، جزء مواعد مرور زمان محسوب نمی‌شود.»

ماده 22 آیین دادرسی کیفری

«به منظور کشف جرم، تعقیب متهم، انجام تحقیقات، حفظ حقوق عمومی و اقامه دعوای لازم در این مورد، اجرای احکام کیفری، انجام امور حسبی و سایر وظایف قانونی، در حوزه قضائی هر شهرستان و در معیت دادگاههای آن حوزه، دادسرای عمومی و انقلاب و همچنین در معیت دادگاههای نظامی استان، دادسرای نظامی تشکیل می‌شود.»

ماده 23 آیین دادرسی کیفری

«دادسرا به رياست دادستان تشكيل مى شود و به تعداد لازم معاون، داديار، بازپرس و كارمند ادارى دارد.»

ماده 24 آیین دادرسی کیفری

«درحوزه قضايى بخش، وظايف دادستان بر عهده رييس حوزه قضايى و در غياب وى بر عهده دادرس على البدل دادگاه است.»

ماده 25 آیین دادرسی کیفری

«به تشخيص رييس قوه قضاييه، دادسراهاى تخصصى از قبيل دادسراى جرايم كاركنان دولت، جرايم امنيتى، جرايم مربوط به امور پزشكى و دارويى، رايانه‌اى، اقتصادى و حقوق شهروندى زير نظر دادسراى شهرستان تشكيل مى شود.»

ماده 26 آیین دادرسی کیفری

انجام وظایف دادسرا در مورد جرائمی که رسیدگی به آنها در صلاحیت دادگاهی غیر از دادگاه محل وقوع جرم است، به عهده دادسرایی است که در معیت دادگاه صالح انجام وظیفه می کند مگر آنکه قانون به نحو دیگری مقرر نماید.

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 27 آیین دادرسی کیفری

«دادستان شهرستان مركز استان بر اقدامات دادستان ها، مقامات قضايى دادسراى شهرستان هاى آن استان و افرادى كه وظايف دادستان را در دادگاه بخش برعهده دارند، از حيث اين وظايف و نيز حسن اجراى آراء كيفرى، نظارت مى كند و تعليمات لازم را ارائه مى نمايد.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 28 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری مامورانی هستند که تحت نظارت و تعلیمات دادستان در کشف جرم، حفظ آثار و علائم و جمع آوری ادله وقوع جرم، شناسایی، یافتن و جلوگیری از فرار و مخفی شدن متهم، تحقیقات مقدماتی، ابلاغ اوراق و اجرای تصمیمات قضائی، به موجب قانون اقدام می کنند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 29 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری عبارتند از:

الف – ضابطان عام شامل فرماندهان، افسران و درجه داران نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران که آموزش مربوط را دیده باشند( نه کلیه ماموران نیروی انتظامی ).

ب – ضابطان خاص شامل مقامات و مامورانی که به موجب قوانین خاص در حدود وظایف محول شده ضابط دادگستری محسوب می‌شوند؛ از قبیل ( مثال ها  تمثیلی است و نه حصری ) روسا، معاونان و ماموران زندان نسبت به امور مربوط به زندانیان، ماموران وزارت، اطلاعات سازمان اطلاعات سپاه و ماموران‏ نیروی‏ مقاومت‏ بسیج‏ سپاه‏ پاسداران‏ انقلاب اسلامی. همچنین سایر نیروهای مسلح در مواردی که به موجب قانون تمام یا برخی از وظایف ضابطان به آنان محول شود، ضابط محسوب می‌شوند.

تبصره – کارکنان وظیفه، ضابط دادگستری محسوب نمی‌شوند، اما تحت نظارت ضابطان مربوط در این مورد انجام وظیفه می کنند و مسئولیت اقدامات انجام شده در این رابطه با ضابطان است. این مسوولیت نافی مسئولیت قانونی کارکنان وظیفه نیست.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 30 آیین دادرسی کیفری

«احراز عنوان ضابط دادگستری، علاوه بر وثاقت و مورد اعتماد بودن منوط به فراگیری مهارتهای لازم با گذراندن دوره های آموزشی زیر نظر مرجع قضائی مربوط و تحصیل کارت ویژه ضابطان دادگستری است. تحقیقات و اقدامات صورت گرفته از سوی اشخاص فاقد این کارت، ممنوع و از نظر قانونی بدون اعتبار است.

تبصره ۱- دادستان مکلف است به طور مستمر دوره های آموزشی حین خدمت را جهت کسب مهارتهای لازم و ایفاء وظایف قانونی برای ضابطان دادگستری برگزار نماید.

تبصره ۲- آیین نامه اجرائی این ماده ظرف سه ماه از تاریخ لازم الاجراء شدن این قانون توسط وزیر دادگستری و با همکاری وزرای اطلاعات، دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و کشور و فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تهیه می‌شود و به تصویب رئیس قوه قضائیه می‌رسد.»   

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 31 آیین دادرسی کیفری

«احراز عنوان ضابط دادگستری، علاوه بر وثاقت و مورد اعتماد بودن منوط به فراگیری مهارتهای لازم با گذراندن دوره های آموزشی زیر نظر مرجع قضائی مربوط و تحصیل کارت ویژه ضابطان دادگستری است. تحقیقات و اقدامات صورت گرفته از سوی اشخاص فاقد این کارت، ممنوع و از نظر قانونی بدون اعتبار است.

تبصره ۱- دادستان مکلف است به طور مستمر دوره های آموزشی حین خدمت را جهت کسب مهارتهای لازم و ایفاء وظایف قانونی برای ضابطان دادگستری برگزار نماید.

تبصره ۲- آیین نامه اجرائی این ماده ظرف سه ماه از تاریخ لازم الاجراء شدن این قانون توسط وزیر دادگستری و با همکاری وزرای اطلاعات، دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و کشور و فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تهیه می‌شود و به تصویب رئیس قوه قضائیه می‌رسد.»   

ماده 32 آیین دادرسی کیفری

«ریاست و نظارت بر ضابطان دادگستری از حیث وظایفی که به عنوان ضابط به عهده دارند با دادستان است. سایر مقامات قضائی نیز در اموری که به ضابطان ارجاع می دهند، حق نظارت دارند.

تبصره – ارجاع امر از سوی مقام قضائی به ماموران یا مقاماتی که حسب قانون، ضابط تلقی نمی‌شوند، موجب محکومیت انتظامی تا درجه چهار است.»

ماده 33 آیین دادرسی کیفری

«دادستان به منظور نظارت بر حسن اجرای وظایف ضابطان، واحدهای مربوط را حداقل هر دو ماه یک بار مورد بازرسی قرار می دهد و در هر مورد، مراتب را در دفتر مخصوصی که به این منظور تهیه می‌شود، قید و دستورهای لازم را صادر می کند.»

ماده 34 آیین دادرسی کیفری

«دستورهای مقام قضائی به ضابطان دادگستری به صورت کتبی، صریح و با قید مهلت صادر می‌شود. در موارد فوری که صدور دستور کتبی مقدور نیست، دستور به صورت شفاهی صادر می‌شود و ضابط دادگستری باید ضمن انجام دستورها و درج مراتب و اقدامات معموله در صورت مجلس، در اسرع وقت و حداکثر ظرف بیست و چهار ساعت آن را به امضای مقام قضائی برساند.»

ماده 35 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری مکلفند در اسرع وقت و در مدتی که دادستان یا مقام قضائی مربوط تعیین می کند، نسبت به انجام دستورها و تکمیل پرونده اقدام نمایند.

تبصره – چنانچه اجرای دستور یا تکمیل پرونده میسر نشود، ضابطان باید در پایان مهلت تعیین شده، گزارش آن را با ذکر علت برای دادستان یا مقام قضائی مربوط ارسال کنند.»

ماده 36 آیین دادرسی کیفری

«گزارش ضابطان درصورتی معتبر است که بر خلاف اوضاع و احوال و قرائن مسلم قضیه نباشد و بر اساس ضوابط و مقررات قانونی تهیه و تنظیم شود.»

ماده 37 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری موظفند شکایت کتبی یا شفاهی را همه وقت قبول نمایند. شکایت شفاهی در صورتمجلس قید و به امضای شاکی می‌رسد، اگر شاکی نتواند امضاء کند یا سواد نداشته باشد، مراتب در صورتمجلس قید و انطباق شکایت شفاهی با مندرجات صورتمجلس تصدیق می‌شود. ضابطان دادگستری مکلفند پس از دریافت شکایت، به شاکی رسید تحویل دهند و به فوریت پرونده را نزد دادستان ارسال کنند.»

ماده 38 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری مکلفند شاکی را از حق درخواست جبران خسارت و بهره مندی از خدمات مشاوره ای موجود و سایر معاضدت های حقوقی آگاه سازند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 39 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری مکلفند اظهارات شاکی در مورد ضرر و زیان وارده را در گزارش خود به مراجع قضائی ذکر کنند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 40 آیین دادرسی کیفری

«افشای اطلاعات مربوط به هویت و محل اقامت بزه دیده، شهود و مطلعان و سایر اشخاص مرتبط با پرونده توسط ضابطان دادگستری، جز در مواردی که قانون معین می کند، ممنوع است.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 41 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری اختیار اخذ تامین از متهم را ندارند و مقامات قضائی نیز نمی‌توانند اخذ تامین را به آنان محول کنند. در هرصورت هرگاه اخذ تامین از متهم ضرورت داشته باشد، تنها توسط مقام قضائی طبق مقررات این قانون اقدام می‌شود.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 42 آیین دادرسی کیفری

«بازجویی و تحقیقات از زنان و افراد نابالغ در صورت امکان  ( ممکن است در برخی موارد ضابط زن نباشد و از ضابطین مرد استفاده شود ) باید توسط ضابطان آموزش دیده زن و با رعایت موازین شرعی انجام شود.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 43 آیین دادرسی کیفری

هرگاه قرائن و امارات مربوط به وقوع جرم مورد تردید است یا اطلاعات ضابطان دادگستری از منابع موثق نیست، آنان باید پیش از اطلاع به دادستان، بدون داشتن حق تفتیش و بازرسی یا احضار و جلب اشخاص، تحقیقات لازم را به عمل آورند و نتیجه آن را به دادستان گزارش دهند. دادستان با توجه به این گزارش، دستور تکمیل تحقیقات را صادر و یا تصمیم قضائی مناسب را اتخاذ می کند.

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 44 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری به محض اطلاع از وقوع جرم، در جرایم غیر مشهود مراتب را برای کسب تکلیف و اخذ دستورهای لازم به دادستان اعلام می کنند و دادستان نیز پس از بررسی لازم، دستور ادامه تحقیقات را صادر و یا تصمیم قضائی مناسب اتخاذ می کند. ضابطان دادگستری درباره جرائم مشهود، تمام اقدامات لازم را به منظور حفظ آلات، ادوات، آثار، علائم و ادله وقوع جرم و جلوگیری از فرار یا مخفی شدن متهم و یا تبانی، به عمل می آورند، تحقیقات لازم را انجام می دهند و بلافاصله نتایج و مدارک به دست آمده را به اطلاع دادستان می رسانند. همچنین چنانچه شاهد یا مطلعی در صحنه وقوع جرم حضور داشته باشد؛ اسم، نشانی، شماره تلفن و سایر مشخصات ایشان را اخذ و در پرونده درج می کنند. ضابطان دادگستری در اجرای این ماده و ذیل ماده (۴۶) این قانون فقط در صورتی می‌توانند متهم را بازداشت نمایند که قرائن و امارات قوی بر ارتکاب جرم مشهود توسط وی وجود داشته باشد.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 45 آیین دادرسی کیفری

«جرم در موارد زیر مشهود است:

الف- در مرئی و منظر ضابطان دادگستری واقع شود یا مأموران یاد شده بلافاصله در محل وقوع جرم حضور یابند و یا آثار جرم را بلافاصله پس از وقوع مشاهده کنند.

ب – بزه دیده یا دو نفر یا بیشتر که ناظر وقوع جرم بوده اند، حین وقوع جرم یا بلافاصله پس از آن، شخص معینی را به عنوان مرتکب معرفی کنند.

پ – بلافاصله پس از وقوع جرم، علائم و آثار واضح یا اسباب و ادله جرم در تصرف متهم یافت شود و یا تعلق اسباب و ادله یاد شده به متهم محرز گردد.

ت – متهم بلافاصله پس از وقوع جرم، قصد فرار داشته یا در حال فرار باشد یا بلافاصله پس از وقوع جرم دستگیر شود.

ث – جرم در منزل یا محل سکنای افراد، اتفاق افتاده یا در حال وقوع باشد و شخص ساکن، در همان حال یا بلافاصله پس از وقوع جرم، ورود مأموران را به منزل یا محل سکنای خود درخواست کند.

ج – متهم بلافاصله پس از وقوع جرم، خود را معرفی کند و وقوع آن را خبر دهد.

چ – متهم ولگرد باشد و در آن محل نیز سوء شهرت داشته باشد.

تبصره ١- چنانچه جرائم موضوع بندهای (الف)، (ب)، (پ) و (ت) ماده (۳۰۲) این قانون به صورت مشهود واقع شود، در صورت عدم حضور ضابطان دادگستری، تمام شهروندان می‌توانند اقدامات لازم را برای جلوگیری از فرار مرتکب جرم و حفظ صحنه جرم به عمل آورند.

تبصره ٢- ولگرد کسی است که مسکن و مأوای مشخص و وسیله معاش معلوم و شغل یا حرفه معینی ندارد.»

ماده 46 آیین دادرسی کیفری

ضابطان دادگستری مکلفند نتیجه اقدامات خود را فوری به دادستان اطلاع دهند. چنانچه دادستان اقدامات انجام شده را کافی نداند، می‌تواند تکمیل آن را بخواهد. در این صورت، ضابطان باید طبق دستور دادستان تحقیقات و اقدامات قانونی را برای کشف جرم و تکمیل تحقیقات به عمل آورند، اما نمی‌توانند متهم را تحت نظر نگه دارند. چنانچه در جرائم مشهود، نگهداری متهم برای تکمیل تحقیقات ضروری باشد، ضابطان باید موضوع اتهام و ادله آن را بلافاصله و به طور کتبی به متهم ابلاغ و تفهیم کنند و مراتب را فوری برای اتخاذ تصمیم قانونی به اطلاع دادستان برسانند. در هر حال، ضابطان نمی‌توانند بیش از بیست و چهار ساعت متهم را تحت نظر قرار دهند.

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 47 آیین دادرسی کیفری

«هرگاه فردی خارج از وقت اداری به علت هریک از عناوین مجرمانه تحت نظر قرار گیرد، باید حداکثر ظرف یک ساعت مراتب به دادستان یا قاضی کشیک اعلام شود. دادستان یا قاضی کشیک نیز مکلف است، موضوع را بررسی نماید و درصورت نیاز با حضور در محل تحت نظر قرار گرفتن متهم اقدام قانونی به عمل آورد

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 48 آیین دادرسی کیفری

«با شروع تحت نظر قرار گرفتن، متهم می‌تواند تقاضای حضور وکیل نماید. وکیل باید با رعایت و توجه به محرمانه بودن تحقیقات و مذاکرات، با شخص تحت نظر ملاقات نماید و وکیل می‌تواند در پایان ملاقات با متهم که نباید بیش از یک ساعت باشد ملاحظات کتبی خود را برای درج در پرونده ارائه دهد.

تبصره – در جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی و همچنین جرائم سازمان‌یافته که مجازات آنها مشمول ماده(۳۰۲) این قانون است، در مرحله تحقیقات مقدماتی طرفین دعوی، وکیل یا وکلای خود را از بین وکلای رسمی دادگستری که مورد تایید رئیس قوه‌قضائیه باشد، انتخاب می‌نمایند. اسامی وکلای مزبور توسط رئیس قوه‌قضائیه اعلام می‌گردد.»

در خواست وکیل از طرف متهم اختیاری است و او می‌تواند این درخواست را داشته باشد اما پذیرفتن این امر برای ضابط اجباری است.

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 49 آیین دادرسی کیفری

«به محض آنکه متهم تحت نظر قرار گرفت، حداکثر ظرف یک ساعت، مشخصات سجلی، شغل، نشانی و علت تحت نظر قرار گرفتن وی، به هر طریق ممکن، به دادسرای محل اعلام می‌شود. دادستان هر شهرستان با درج مشخصات مزبور در دفتر مخصوص و رایانه، با رعایت مقررات راجع به دادرسی الکترونیکی، نظارت لازم را برای رعایت حقوق این افراد اعمال می‌نماید و فهرست کامل آنان را در پایان هر روز به رئیس کل دادگستری استان مربوط اعلام می کند تا به همان نحو ثبت شود. والدین، همسر، فرزندان، خواهر و برادر این اشخاص می‌توانند از طریق مراجع مزبور از تحت نظر بودن آنان اطلاع یابند. پاسخگویی به بستگان فوق درباره تحت نظر قرار گرفتن، تا حدی که با حیثیت اجتماعی و خانوادگی اشخاص تحت نظر منافات نداشته باشد، ضروری است.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 50 آیین دادرسی کیفری

«شخص تحت نظر مى تواند به وسیله تلفن یا هر وسیله ممکن، افراد خانواده یا آشنایان خود را از تحت نظر بودن آگاه کند و ضابطان نیز مکلفند مساعدت لازم را در این خصوص به عمل آورند، مگر آنکه بنا بر ضرورت تشخیص دهند که شخص تحت نظر نباید از چنین حقى استفاده کند. در این صورت باید مراتب را براى أخذ دستور مقتضى به اطلاع مقام قضایى برسانند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 51 آیین دادرسی کیفری

«بنا به درخواست شخص تحت‌ نظر یا یکی از بستگان نزدیک وی، یکی از پزشکان به تعیین دادستان از شخص تحت‌ نظر معاینه به‌عمل می‌آورد. گواهی پزشک در پرونده ثبت و ضبط می‌شود.»

ماده 52 آیین دادرسی کیفری

«هر گاه متهم تحت نظر قرار گرفت، ضابطان دادگستری مکلفند حقوق مندرج در این قانون در مورد شخص تحت نظر را به متهم تفهیم و به‌ صورت مکتوب در اختیار وی قرار دهند و رسید دریافت و ضمیمه پرونده کنند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 53 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری مکلفند اظهارات شخص تحت‌ نظر، ‌علت تحت ‌نظر بودن، تاریخ و ساعت آغاز آن، مدت بازجویی، مدت استراحت بین دو بازجویی و تاریخ و ساعتی را که شخص نزد قاضی معرفی شده است را در صورتمجلس قید کنند و آن را به امضاء یا اثر انگشت او برسانند. ضابطان همچنین مکلفند تاریخ و ساعت آ‎غاز و پایان تحت‌ نظر بودن را در دفتر خاصی ثبت و ضبط کنند.

تبصره ـ در این ماده و نیز در سایر مواد مقرر در این قانون که أخذ امضاء و یا اثرانگشت شخص پیش‌بینی شده است، اثر انگشت در صورتی دارای اعتبار است که شخص قادر به امضاء نباشد.»

ماده 54 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستری پس از حضور دادستان یا بازپرس در صحنه جرم، تحقیقاتی را که انجام داده‏ اند به آنان تسلیم می‌کنند و دیگر حق مداخله ندارند، مگر آنکه انجام دستور و مأموریت دیگری از سوی مقام قضایی به آنان ارجاع شود.»

ماده 55 آیین دادرسی کیفری

« ورود به منازل، اماکن تعطیل و بسته و تفتیش آنها، همچنین بازرسی اشخاص و اشیاء در جرایم غیرمشهود با اجازه موردی مقام قضایی است، هر چند وی اجرای تحقیقات را به‌طور کلی به ضابط ارجاع داده باشد.»

ماده 56 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستري مكلفند طبق مجوز صادره عمل نمايند و از بازرسي اشخاص، اشياء و مكان‌هاي غيرمرتبط با موضوع خودداري كنند.»

ماده 57 آیین دادرسی کیفری

«چنانچه ضابطان دادگستري در هنگام بازرسي محل، ادله، اسباب و آثار جرم ديگري را كه تهديدكننده امنيت و آسايش عمومي جامعه است، مشاهده كنند، ضمن حفظ ادله و تنظيم صورتمجلس، بلافاصله مراتب را به مرجع قضايي صالح گزارش و وفق دستور وي عمل مي‌كنند.»

ماده 58 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستري بايد به هنگام ورود به منازل، اماكن بسته و تعطيل، ضمن ارائه اوراق هويت ضابط بودن خود، اصل دستور قضايي را به متصرف محل نشان دهند و مراتب را در صورتمجلس قيد نمايند و به امضاء شخص يا اشخاص حاضر برسانند. در صورتي كه اين اشخاص از رؤيت امتناع كنند، مراتب در صورتمجلس قيد مي‌شود و ضابطان بازرسي را انجام مي‌دهند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 59 آیین دادرسی کیفری

«ضابطان دادگستري مكلفند اوراق بازجويي و ساير مدارك پرونده را شماره‏ گذاري نمايند، در صورتمجلسي كه براي مقام قضايي ارسال مي‌كنند، تعداد كل اوراق پرونده را مشخص كنند.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 60 آیین دادرسی کیفری

«در بازجویی ها اجبار یا اکراه متهم، استفاده از کلمات موهن، طرح سوالات تلقینی یا اغفال کننده و سؤالات خارج از موضوع اتهام ممنوع است و اظهارات متهم در پاسخ به چنین سؤالاتی و همچنین اظهاراتی که ناشی از اجبار یا اکراه است، معتبر نیست. تاریخ، زمان و طول مدت بازجویی باید در اوراق صورت‌مجلس قید شود و به امضاء یا اثر انگشت متهم برسد. »

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 61 آیین دادرسی کیفری

«تمام اقدامات ضابطان دادگستری در انجام تحقیقات باید مطابق ترتیبات و قواعدی باشد که برای تحقیقات مقدماتی مقرر است. »

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

ماده 62 آیین دادرسی کیفری

«تحمیل هزینه های ناشی از انجام وظایف ضابطان نسبت به کشف جرم، حفظ آثار و علائم و جمع آوری ادله وقوع جرم، شناسایی و یافتن و جلوگیری از فرار و مخفی شدن متهم، دستگیری وی، حمایت از بزه دیده و خانواده او در برابر تهدیدات، ابلاغ اوراق و اجرای تصمیمات قضائی تحت هر عنوان بر بزه دیده ممنوع است.»

جهت مشاوره جهت دوره آیین دادرسی کیفری کلیک کنید.

رای وحدت رویه

رای وحدت رویه، از جمله آرایی است که در حکم قانون بوده و مرجع صدور آرای وحدت رویه، هیئت عمومی شعب دیوان عالی کشور است. نحوه صدور آن، بدین شکل است که هنگامی که در دادگاه ها، در مورد موارد مشابه، آرای متناقض صادر گردد، جهت ایجاد وحدت رویه قضایی، این رای صادر می شود. در حکم قانون بودن آرای وحدت رویه، از جمله تفاوت این رای با رای اصراری است.

Articles

رای وحدت رویه شماره 834

مطابق تبصره الحاقی به ماده ۱۸ قانون مجازات اسلامی موضوع ماده ۲ قانون کاهش مجازات حبس تعزیری مصوب ۱۳۹۹، چنانچه دادگاه در حکم صادره، مجازات حبس را بیش از حداقل مجازات مقرر در قانون تعیین نماید، باید مبتنی بر بندهای این ماده و یا سایر جهات قانونی، علت آن را ذکر کند و با توجه به فلسفه وضع قانون کاهش مجازات حبس تعزیری در واقع از حیث تعیین مجازات مورد حکم، مجازات مقرر در قانون همان حداقل مجازات حبس است. بنابراین در مواردی که دادگاه بدون رعایت تبصره مذکور، مجازات حبس تعزیری را بیش از میزان حداقل تعیین نماید، مجازات مورد حکم بیش از مجازات مقرر قانونی محسوب می‌شود به موجب قسمت اخیر بند «چ» ماده ۴۷۴ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ از موجبات تجویز اعاده دادرسی است. بنا به مراتب، رأی شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور تا حدی که با این نظر مطابقت دارد با اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود و این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 776

رای وحدت رويه شماره 716

رأی وحدت رويه شماره 833

نظر به اینکه طبق بند «د» ماده ۲ قانون تشکیل سازمان بازرسی کل کشور اصلاحی ۱۳۹۳، در مواردی که گزارش سازمان بازرسی کل کشور متضمن اعلام وقوع جرمی است و آن جرم دارای حیثیت عمومی باشد، سازمان موضوع را تا حصول نتیجه نهایی پیگیری می‌نماید و برابر ماده ۶ همان قانون، عبارت «آراء صادره مراجع قضایی» علی‌الاطلاق قابل تجدیدنظر شناخته شده است و در ماده ۵۰ آیین‌نامه اجرایی قانون یاد شده مصوب ۱۳۹۸، به اعتراض به آراء صادره اعم از حکم و قرار اشاره شده است، بنابراین واژه «تجدیدنظر» در ماده ۶ قانون مذکور، به معنای مطلق اعتراض به رأی است و آراء صادره مراجع قضایی با لحاظ اطلاق واژگان یاد شده، شامل قرارهای نهایی دادسرا نیز می‌گردد، در نتیجه قرارهای نهایی دادسرا با درخواست سازمان بازرسی کل کشور و موافقت دادستان ذی‌ربط، قابل اعتراض در دادگاه کیفری صالح است. بنا به مراتب، رأی شعبه ۱۰۵۹ دادگاه کیفری دو تهران که با این نظر مطابقت دارد، با اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رویه شماره 832

نظر به اینکه با تحقق عقد رهن، مالکیت عین، کماکان متعلق به راهن است و مرتهن به تبع طلب خود نسبت به عین مرهونه، حق عینی دارد و به استناد این حق، می‌تواند از محل فروش آن با رعایت تشریفات قانونی طلب خود را استیفاء نماید، چنانچه حقوق مرتهن به نحوی از انحاء، تأمین یا طلب وی تأدیه شود، انجام بیع نسبت به عین مرهونه توسط راهن، منافاتی با حقوق مرتهن و ماده ۷۹۳ قانون مدنی و رأی وحدت رویه شماره ۶۲۰ ـ ۱۳۷۶/۸/۲۰ هیأت عمومی دیوان عالی کشور ندارد و دعوی الزام به فک رهن به طرفیت فروشنده مال مرهونه قابلیت پذیرش را دارد. بنا به مراتب، رأی شعبه پنجاه و دوم دادگاه تجدیدنظر استان تهران که با این نظر انطباق دارد با اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود و طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رأی وحدت رويه شماره 831

با توجه به اصل نسبی بودن احکام دادگاه‌ها و اطلاق مواد ۴۱۷ و ۴۱۸ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹، در مواردی که یکی از طرفین دعوای نخستین، طرف دعوای تجدیدنظر نبوده و به عنوان «ثالث» نسبت به رأی صادر شده از سوی دادگاه تجدیدنظر، اعتراض کرده است، به لحاظ آنکه وی در «دادرسی مرحله تجدیدنظر» که منتهی به صدور «رأی معترض‌عنه» شده، به عنوان یکی از طرفین، دخالت نداشته و حسب ادعا، همین رأی به حقوق وی خلل وارد آورده است، دعوای اعتراض ثالث مذکور قابل استماع است. بنا به مراتب، رأی شعبه هفتم دادگاه تجدیدنظر استان بوشهر که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رأی وحدت رويه شماره 830

مأمورانی که با علم به ارتکاب قاچاق، از تعقیب مرتکبان خودداری می‌کنند، مطابق تبصره یک ماده ۳۵ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در حکم مختلس محسوب می‌شوند و هر‌گاه برای خودداری از انجام وظیفه مذکور، وجه یا مالی اخذ ‌کنند، رفتار آنان مشمول عنوان «ارتشاء» نیز می‌شود. در این موارد، به لحاظ آنکه «اخذ وجه یا مال» برای «خودداری از تعقیب مرتکبان» مذکور در تبصره یاد شده است، موضوع مشمول مقررات تعدد اعتباری است و باید وفق ماده ۱۳۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، «مجازات اشد» تعیین شود. بنا به مراتب و با عنایت به ذیل تبصره یک ماده ۳۵ قانون صدر‌الذکر، رأی شعبه سی و دوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است

رای وحدت رويه شماره 829

دادگاه خانواده برابر ماده ۱ قانون حمایت خانواده مصوب ۱۳۹۱، برای رسیدگی به امور و دعاوی خانوادگی تشکیل شده و در ماده ۴ این قانون، موارد صلاحیت آن احصاء شده است؛ بر این اساس، دعوای زوجه به طرفیت متعهد ثالث مبنی بر «الزام به تنظیم سند رسمی مال غیر‌منقول موضوع مهریه» که زوج طرف دعوا نیست، از صلاحیت این دادگاه به عنوان یک مرجع اختصاصی و دارای صلاحیت استثنایی، خارج است و مطابق اصل، در صلاحیت دادگاه عمومی حقوقی است. بنا به مراتب، رأی شعبه اول دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 828

نظر به اینکه اولاً، طبق ماده ۱۶۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، بدون دلیل کافی برای توجه اتهام نمی‌توان کسی را به عنوان متهم احضار کرد. ثانیاً، وفق مواد ۳۹ و ۴۰ قانون نظارت بر رفتار قضات مصوب ۱۳۹۰، تعقیب قاضی، در جرایم عمدی منوط به تعلیق وی از سمت قضایی به وسیله دادگاه عالی انتظامی قضات و در جرایم غیر عمدی منوط به تجویز دادستان انتظامی قضات است. ثالثاً، جهات رد جنبه استثنایی دارد و در موارد تردید، مطابق اصل، دادرس مکلف به رسیدگی است. بنابراین، صرف شکایت کیفری از قاضی رسیدگی‌کننده به معنای «مطرح بودن دعوای کیفری» بین او و شاکی نیست تا به استناد بند «ث» ماده ۴۲۱ قانون صدرالذکر، موجب رد دادرس شود. بنا به مراتب، رأی شعبه پانزدهم دادگاه تجدید‌نظر استان کرمان تا حدی که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ همان قانون، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 827

هرچند «شورای اسلامی شهر» نهادی مستقل و دارای وظایف و اختیاراتی فراتر از امور مربوط به «شهرداری» است، اما با توجه به اینکه مطابق ماده ۸۰ قانون تشکیلات، وظایف و انتخابات شورا‌های اسلامی کشور و انتخاب شهرداران مصوب ۱۳۷۵ با اصلاحات بعدی و نیز برخی مقررات دیگر، اتخاذ تصمیم در موارد مهمی از امور مربوط به «شهرداری» بر عهده این شورا است (همانند مواردی که به موجب ماده ۴۵ قانون شهرداری مصوب ۱۳۳۴ بر عهده انجمن شهر سابق بود)، بنابراین مصوبات موردی (غیرعام‌الشمول) شورای اسلامی شهر در امور مربوط به «شهرداری» مشمول قسمت الف بند یک ماده ۱۰ قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب ۱۳۹۲/۳/۲۵ مجمع تشخیص مصلحت نظام است و به دعوای ابطال آن، در دیوان عدالت اداری رسیدگی می‌شود. بنا به مراتب، آراء شعب اول و بیست و هشتم دیوان عالی کشور، تا حدی که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 826

با توجه به اینکه قانونگذار در صدر ماده ۴۵ الحاقی (مورخ ۱۳۹۶/۷/۱۲) به قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب ۱۳۶۷/۸/۳ و اصلاحات بعدی، با هدف کاهش مجازات‌های اعدام مقرر در این قانون، تعیین این مجازات را مشروط به احراز یکی از شرایط ذیل این ماده کرده است و با عنایت به لزوم تفسیر مضیّق نصوص جزایی، مبنای محاسبه «سابقه محکومیت قطعی» مذکور در بند پ ماده یاد شده، «محکومیت قابل اجرا» پس از اعمال نهادهای ارفاقی از جمله عفو یا تخفیف مجازات از سوی مقام رهبری است. بنا به مراتب، رأی شعبه سی و ششم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 825

با توجه به مواد ۲۲، ۲۳، ۸۸ و ۴۸۴ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی و دیگر مقررات این قانون، دادسرا سازمان واحدی است که تحت ریاست دادستان عهده‌دار وظایف مقرر قانونی از جمله اجرای احکام کیفری است و پیش‌بینی حق درخواست اعاده دادرسی در ماده ۴۷۵ این قانون برای «دادستان مجری حکم» به مناسبت وظیفه اجرای احکام کیفری است که بر عهده دارد و تحت نظارت وی در دادسرا انجام می‌شود. بنابراین و با عنایت به اطلاق ماده ۸۸ یاد شده، اعمال حق مذکور، قائم به شخص دادستان نیست و به وسیله معاون دادستان یا دادیاری که امور مربوط، به او محول شده یا به عنوان «جانشین دادستان» انجام وظیفه می‌کند، قابل اعمال است. بنا به مراتب، رأی شعبه دوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 824

با توجه به اینکه در ماده ۵۲۲ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹، شرط «تمکن مدیون» به طور مطلق، بیان شده و در مقررات خاص راجع به چک حکم مغایری پیش‌بینی نشده و چک از این جهت فاقد خصوصیت است، بنابراین در مواردی که به موجب حکم دادگاه، اعسار محکوم‌علیه، به نحو کلی یا با تعیین مهلت و یا اقساط، ثابت شود، از تاریخ ثبوت اعسار، محاسبه خسارت تأخیر تأدیه وجه چک نیز متوقف می‌شود. بدیهی است در موارد صدور حکم اعسار با تعیین مهلت یا اقساط، به لحاظ احراز تمکن مدیون در حدود مقرر، در صورت تأخیر، از موعد یا مواعد تعیین شده، حسب مورد، به دین یا هر یک از اقساط معوق، خسارت تأخیر تأدیه تعلق می‌گیرد. بنا به مراتب، رأی شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان یزد که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 823

با توجه به اینکه فلسفه وضع ماده ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، کاهش یک مرحله دادرسی و تسریع در قطعی شدن حکم است و در ماده ۴۳۳ همین قانون برای شاکی حق تجدیدنظرخواهی، به طور مطلق، پیش‌بینی شده و رسیدگی به درخواست تجدیدنظر شاکی، بعد از صدور حکم قطعی بر تخفیف مجازات در اجرای ماده صدرالذکر، نقض غرض و معارض با قطعی بودن حکم است و صدور دو حکم در موضوع واحد موجب اشکال در اجرا نیز می‌شود، بنابراین اعمال تخفیف مجازات در موارد عدم تجدیدنظرخواهی دادستان و اسقاط حق تجدیدنظرخواهی توسط محکوم‌علیه مطابق ماده ۴۴۲ قانون یادشده، در صورت فقدان شاکی و یا عدم تجدیدنظرخواهی وی در مهلت و یا استرداد درخواست تجدیدنظر از سوی وی، امکان‌پذیر است. بنا به مراتب، رأی شعبه ۱۰۸ دادگاه کیفری دو اراک که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون مذکور، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 822

با توجه به عبارات به کار رفته در ماده ۱۰ (اصلاحی ۱۳۸۵/۸/۱) قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوب ۱۳۷۴، «ایجاد بنا»، «برداشتن یا افزایش شن و ماسه» و «سایر  اقداماتی که بنا به تشخیص وزارت جهاد کشاورزی تغییر کاربری محسوب می گردد»، رکن مادی بزه تغییر غیرمجاز کاربری اراضی موضوع ماده ۳ این قانون را تشکیل می‌دهد و با ارتکاب هر یک از این اقدامات، بزه یادشده واقع می‌شود و با عنایت به اینکه تداوم آثار و نتایج جرم، به معنای استمرار ارتکاب رکن مادی آن نیست، بنابراین، بزه مذکور از جرایم مستمر به شمار نمی‌آید و از تاریخ وقوع، مشمول مقررات عام مرور زمان تعقیب در جرایم تعزیری موضوع ماده ۱۰۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ می‌شود. بنا به مراتب، رأی شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان البرز که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی است. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 821

مطابق مواد ۴۱۶ و بعد قانون مدنی، در موارد غبن «فاحش»، با لحاظ دیگر شرایط مقرر، مغبون حق فسخ (خیار) دارد. چنانچه برابر ماده ۴۴۸ همین قانون، سقوط این حق شرط شده باشد، به اقتضای رفتار متعارف اشخاص، شرط یادشده منصرف از مراتب اعلای غبن است که عرفاً «افحش» دانسته می‌شود. برخی فتاوی معتبر فقهی نیز بر همین اساس صادر شده است. بنا به مراتب، رأی شعبه سوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه  برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعمّ از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 819

در مواردی که یکی از طرفین در مهلت تجدیدنظر با اسقاط حق تجدیدنظرخواهی خود، فرجام‌خواهی کرده است، با توجه به اینکه حق تجدیدنظرخواهی مانند دیگر حقوق، علی‌الاصول قابل اسقاط است و به ویژه با عنایت به اینکه اسقاط این حق، با انتخاب حق فرجام‌خواهی و به منظور تسریع، انجام شده است و منافاتی نیز با حقوق طرف دیگر دعوا ندارد، بنابراین موضوع مشمول اطلاق صدر ماده ۳۶۷ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ است و به فرجام‌خواهی مذکور در دیوان عالی کشور رسیدگی می‌شود و چون مورد از شمول ماده ۳۳۳ این قانون خروج موضوعی دارد، مفاد این ماده نمی‌تواند نافی آن باشد. بنا به مراتب، رأی شعبه سوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 820

با توجه به اینکه حق تجدیدنظرخواهی دادستان موضوع بند پ ماده ۴۳۳ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، مطلق است و شامل تجدیدنظرخواهی نسبت به آراء صادر شده در جرایم قابل گذشت نیز می‌شود و با عنایت به اینکه صرف عدم درخواست تجدیدنظر از سوی شاکی به معنای گذشت وی نیست، بنابراین، در جرایم قابل گذشت، مادام که شاکی گذشت خود را اعلام نکرده است، حق تجدیدنظرخواهی دادستان نسبت به آراء برائت به قوت خود باقی است. بنا به مراتب، رأی شعبه پنجاه و هفتم دادگاه تجدیدنظر استان تهران که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون مذکور، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 818

با توجه به تبصره ۱ ماده ۲۱۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و تبصره ۲ ماده۱۴۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، اعتراض شخص ثالث متضرر از رأی دادگاه کیفری راجع به اشیاء و اموال مذکور در این مواد، قابل رسیدگی در دادگاه تجدیدنظر استان است، بنابراین در مواردی که شخص ثالث بعد از مرحله تجدیدنظر نسبت به آن قسمت از رأی کیفری دادگاه تجدیدنظر استان که راجع به ردّ مال است، اعتراض کرده است، با عنایت به ملاک مواد یادشده و مقررات مربوط در قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی، از جمله مواد ۴۱۷، ۴۱۸، ۴۲۰ و ۴۲۵ آن، دادگاه تجدیدنظر صادرکننده رأی با رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی، باید به این اعتراض رسیدگی ‌کند. بنا به مراتب، رأی شعبه بیست و سوم دادگاه تجدیدنظر استان تهران تا حدی که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت قاطع آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 817

با عنایت به اینکه برابر ماده ۲۲ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب ۱۳۹۴، محکومیت به پرداخت دیه در زمره محکومیت‌های مالی مشمول این قانون است و مطابق دیگر مواد همین قانون، از جمله مواد ۱۰ و ۱۴ آن، دعوای اعسار دعوایی «غیرمالی» است که به موجب دادخواست و به طور مستقل مطرح و رسیدگی می‌شود و در ماده ۱۴ اخیرالذکر تنها به «مرحله تجدیدنظر» این دعوا اشاره شده است و با توجه به اینکه قابل فرجام‌بودن آراء دادگاه‌ها، امری استثنایی و نیازمند نص است و در هیچ‌یک از مقررات مربوط چنین نصی وجود ندارد، بنابراین آراء صادره از سوی دادگاه‌های کیفری یک در خصوص اعسار از پرداخت دیه، قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور نیست. بنا به مراتب رأی شعبه چهل و دوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت قاطع آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 816

با عنایت به اینکه قانونگذار در ماده ۴۸ قانون امور حسبی، با هدف تسریع در رسیدگی به امور قیمومت، دادگاه محل اقامت محجور را برای رسیدگی به این امور صالح دانسته است، بنابراین، در مواردی که پس از تعیین قیم، اقامتگاه قانونی محجور تغییر ‌کند، دادگاه و دادسرای محل اقامت جدید محجور برای رسیدگی و اقدام به امور مذکور صالح است و مفاد ماده ۵۴ قانون یاد شده با توجه به فلسفه وضع ماده صدر‌الذکر، منصرف از این موارد است. بنا به مراتب، رأی شعب بیست‌ویکم و سی‌و‌هفتم دیوان عالی کشور تا حدی که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت قاطع آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 815

با عنایت به تعریف «قسامه» در ماده ۳۱۳ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و اینکه مطابق ماده ۲۰۸ این قانون «حدود و تعزیرات با سوگند نفی یا اثبات نمی‌شود لکن قصاص، دیه، ارش و ضرر و زیان ناشی از جرایم، مطابق مقررات این قانون با سوگند اثبات می‌گردد» و صراحت تبصره ماده ۱۶۰ همین قانون مبنی بر اینکه قسامه «برای اثبات یا نفی قصاص و دیه معتبر است» و همچنین، با توجه به اینکه مطابق ماده ۴۵۶ قانون یادشده، در جنایت بر اعضا و منافع، حق قصاص با قسامه ثابت نمی‌شود، بنابراین، «قسامه» دلیلی است که صرفاً برای اثبات حق خصوصی اشخاص در موارد منصوص معتبر دانسته شده (و نه به طور مطلق) و در نتیجه تعیین مجازات تعزیری برای جنبه عمومی جرم، بر اساس آن، فاقد وجاهت قانونی است. بنا به مراتب، رأی شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی تا حدی که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت قاطع آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 814

با عنایت به سیاق عبارات ماده ۴ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و الحاق موادی به آن مصوب ۱۳۷۶/۸/۱۷ با اصلاحات و الحاقات بعدی، به ویژه عبارت «به هر نحوی به کشور وارد و یا به هر طریقی صادر یا ارسال نماید» و نیز اینکه در بند ۲ ماده ۱ قانون یادشده کلمه «ارسال» محفوف به کلمات «وارد کردن» و «صادر کردن» است و با توجه به لزوم تفسیر نصوص جزایی به طور مضیّق و به نفع متهم، عنوان جزایی «ارسال» مواد مخدر موضوع ماده صدرالذکر صرفاً شامل ارسال این مواد به خارج از کشور می‌شود و فرستادن مواد مخدر مذکور در این ماده از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر در داخل کشور، از شمول این عنوان جزایی خارج است و رفتار ارتکابی متهم، حسب مورد، می‌تواند مشمول عنوان جزایی دیگری قرار گیرد. بنا به مراتب رأی شعبه پنجاهم دیوان عالی کشور تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیرآن لازم الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 813

با عنایت به مواد ۱۱۵ و ۱۱۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، هرگاه متهم قبل از قطعیت حکم، توبه کند و ندامت و اصلاح وی برای قاضی محرز شود، در جرایم تعزیری درجه شش، هفت و هشت، مجازات ساقط می‌شود و در سایر جرایم موجب تعزیر، دادگاه می‌تواند مقررات راجع به تخفیف مجازات را اعمال کند، اما بعد از قطعیت حکم، موضوع از شمول این مقررات خارج است. بدیهی است، بعد از قطعیت حکم، عفو یا تخفیف مجازات محکومان مطابق بند ۱۱ اصل یکصد و دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (مشابه آنچه ذیل ماده ۱۱۴ و تبصره ۲ ماده ۲۷۸ قانون یادشده مقرر شده است)، امکان‌پذیر است. بنا به مراتب، رأی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی گرگان که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 812

مطابق ماده ۳ قانون صدور چک مصوب ۱۳۵۵با اصلاحات و الحاقات بعدی، صادرکننده باید در تاریخ مندرج در چک، معادل مبلغ ذکر شده در آن، در بانک محال‌علیه وجه نقد داشته باشد و برابر تبصره الحاقی (۱۳۷۶/۳/۱۰) به ماده ۲ قانون اخیر‌الذکر و قانون استفساریه این تبصره مصوب ۱۳۷۷/۹/۲۱ مجمع تشخیص مصلحت نظام، مبدأ محاسبه خسارت تأخیر تأدیه بر مبنای نرخ تورم، تاریخ چک است. بنابراین، خسارت تأخیر تأدیه وجه چک، برابر مقررات مذکور که به طور خاص راجع به چک وضع شده است، محاسبه می‌شود و از شمول شرایط مقرر در ماده ۵۲۲ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ خارج است. بنا به مراتب، رأی شعبه سی و یکم دادگاه تجدیدنظر استان تهران که تاریخ چک (نه تاریخ مطالبه) را مبدأ محاسبه خسارت تأخیر تأدیه دانسته است، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 811

با عنایت به مواد ۳۹۰ و ۳۹۱ قانون مدنی، در موارد مستحق‌للغیر در آمدن مبیع و جهل خریدار به وجود فساد، همان‌گونه که در رأی وحدت رویه شماره ۷۳۳ مورخ ۱۳۹۳/۷/۱۵ هیأت عمومی دیوان عالی کشور نیز بیان شده است، فروشنده باید از عهده غرامات وارده به خریدار از جمله کاهش ارزش ثمن، برآید. هرگاه ثمن وجه رایج کشور باشد، دادگاه میزان غرامت را مطابق عمومات قانونی مربوط به نحوه جبران خسارات از جمله صدر ماده ۳ قانون مسئولیت مدنی مصوب ۱۳۳۹، عنداللزوم با ارجاع امر به کارشناس و بر اساس میزان افزایش قیمت (تورم) اموالی که از نظر نوع و اوصاف مشابه همان مبیع هستند، تعیین می‌کند و موضوع از شمول ماده ۵۲۲ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ خارج است. بنا به مراتب، رأی شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان کردستان تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 810

مستفاد از مواد ۲۱۹، ۲۲۰، ۲۲۴، ۲۲۵، و ۴۵۴ قانون مدنی، چنانچه در ضمن عقد بیع، شرط شود در صورت عدم پرداخت اقساط ثمن در مواعد تعیین شده، فروشنده حق فسخ و استرداد مبیع را دارد، با تحقق شرط و اعمال حق فسخ ولو اینکه خریدار بدون در نظر گرفتن حق فسخ، مبیع را به شخص دیگری فروخته باشد، مبیع باید به بایع مسترد شود و عدم اطلاع خریدار بعدی از شرط مذکور با توجه به درج آن در متن قرارداد، به اقتضای رفتار متعارف اشخاص و حق تقدم مالک، موجب بی‌اثر شدن شرط و زوال حق مالک اولیه نسبت به عین مال نخواهد بود. بنا به مراتب، رأی شعبة شانزدهم دادگاه تجدیدنظر استان مازندران تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 809

با عنایت به تعریف «قاچاق کالا» در بند الف ماده ۱ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی و تفکیک عناوین «قاچاق» و «نگهداری کالای قاچاق» در مواد دیگر این قانون از جمله ماده ۲۲ آن، صرف نگهداری مشروبات الکلی خارجی گرچه به عنوان یکی از مصادیق کالای ممنوع جرم و مستوجب مجازات مقرر در ماده ۲۲ قانون یاد شده است، اما از حیث صلاحیت از شمول ماده ۴۴ همین قانون خارج است. بر این اساس و با توجه به ماده ۳۰۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی و استثنایی بودن صلاحیت دادگاه انقلاب، رسیدگی به بزه یادشده در صلاحیت دادگاه کیفری دو است. بنا به ‌مراتب، رأی شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 808

مطابق ماده ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، آرای صادر شده درباره جنایات عمدی علیه تمامیت جسمانی که میزان دیه آنها نصف دیه کامل یا بیش از آن است، قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور است. اطلاق این ماده شامل آرای صادر شده درباره صدمات متعدد عمدی وارده از سوی یک شخص نسبت به دیگری که جمع دیات متعلقه به میزان مذکور ‌باشد، نیز می‌شود. بنا به ‌مراتب، رأی شعبه نهم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 807

جزای نقدی که در برخی از مقررات قانونی مانند بند ۲ ماده ۳ قانون وصول برخی از درآمدهای دولت مصوب ۱۳۷۳/۱۲/۲۸ با اصلاحات بعدی، به عنوان بدیل حبس و به منظور رعایت حال متهم پیش‌بینی شده است، ملاک تعیین درجه جرم نیست؛ بلکه در این موارد درجه جرم بر اساس مجازات حبس مقرر در قانون مربوط تعیین می‌شود. بر این اساس و با عنایت به ماده ۳۴۰ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، به لحاظ آنکه مجازات حبس مقرر در ماده ۶۹۰ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ در خصوص مواردی که املاک و اراضی متعلق به اشخاص خصوصی باشد، به موجب ماده ۱۱ قانون کاهش مجازات حبس تعزیری مصوب ۱۳۹۹/۲/۲۳، به نصف تقلیل یافته و درجه ۷ است، به بزه مذکور به طور مستقیم در دادگاه کیفری دو رسیدگی می‌شود. بنا به مراتب، رأی شعبه دوازدهم دادگاه تجدیدنظر استان یزد که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 806

در موارد مشمول ماده ۱۵ قانون بیمه اجباری خسارات وارد شده به شخص ثالث در اثر حوادث ناشی از وسایل نقلیه مصوب ۱۳۹۵/۲/۲۰، گرچه پرداخت خسارت به زیان‌دیده و بازیافت آن از مسبب حادثه، پیش‌بینی شده است، اما با توجه به اینکه هرگاه زیان‌دیده، مسبب حادثه و ورود صدمه به خود باشد، پرداخت خسارت به وی و اقدام به بازپس‌گیری آن، کاری بیهوده و غیرعقلایی است، بنابراین هدف از وضع این ماده حمایت از اشخاص ثالث زیان‌دیده است نه مسبب حادثه و اصولاً در این قانون، برای رانندگان مسبب حادثه واجد شرایط مذکور در بندهای چهارگانه ماده ۱۵ یاد شده، مزایایی لحاظ نشده است و به همین علت، این موارد از شمول ماده ۱۱ همین قانون نیز خروج موضوعی دارد. افزون بر این، شرط دارا بودن گواهینامه رانندگی برای پرداخت خسارت به راننده مسبب حادثه در بند پ ماده ۱۰ آیین‌نامه اجرائی ماده ۳ قانون یادشده پیش‌بینی شده و این آیین‌نامه به موجب تکلیف مقرر در همین ماده به تصویب شورای عالی بیمه به عنوان مرجع تشخیص موارد خارج از تعهد بیمه‌گر مطابق تبصره ۲ ماده ۲۱ این قانون نیز رسیده است. بنا به مراتب، بیمه‌گر مسؤولیتی برای پرداخت خسارت بدنی به راننده مسبب حادثه فاقد گواهینامه رانندگی از محل بیمه‌نامه موضوع ماده ۳ قانون مذکور ندارد و رأی شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان قم که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 805

تعیین وجه التزام قراردادی به منظور جبران خسارت تأخیر در ایفای تعهدات پولی، مشمول اطلاق ماده ۲۳۰ قانون مدنی و  عبارت قسمت اخیر ماده ۵۲۲ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ است و با عنایت به ماده ۶ قانون اخیرالذکر، مبلغ وجه التزام تعیین شده در قرارداد، حتّی اگر بیش از شاخص قیمت‌های اعلامی رسمی (نرخ تورم) باشد، در صورتی که مغایرتی با قوانین و مقررات امری از جمله مقررات پولی نداشته باشد، معتبر و فاقد اشکال قانونی است. بنا به مراتب، رأی شعبه ۲۵ دادگاه تجدیدنظر استان مازندران تا حدّی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 804

جراحات ایجاد شده در معالجات پزشکی، قابلیت استناد به رفتار «وارد‌‌کننده صدمه اولیه» را ندارد تا مطابق ماده ۴۹۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ مستوجب پرداخت دیه یا ارش از جانب وی باشد. از طرفی با عنایت به مواد ۴۹۵ و ۴۹۶ قانون مذکور چنانچه جراحات موصوف با رعایت مقررات پزشکی و موازین قانونی ایجاد شده باشد، معالجه‌کننده اعم از پزشک یا پرستار و مانند آن نیز مسئولیتی برای پرداخت دیه یا ارش در قبال آن ندارد. بنا به مراتب مذکور، رأی شعبة نهم دیوان عالی کشور تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 803

مطابق تبصره ۱۰ ماده ۱۰۰ قانون شهرداری مصوب ۱۳۳۴ با اصلاحات و الحاقات بعدی، آراء صادره از کمیسیون موضوع این ماده قابل اعتراض در کمیسیون هم‌عرض است و برابر بند ۲ ماده ۱۰ قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب ۱۳۹۲ مجمع تشخیص مصلحت نظام، رسیدگی به اعتراضات و شکایات از آراء و تصمیمات قطعی کمیسیون موضوع ماده ۱۰۰ قانون شهرداری در صلاحیت دیوان عدالت اداری است. بنا به مراتب و با عنایت به ذیل ماده ۱۰ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹، اعتراض اشخاص حقوقی دولتی و عمومی نسبت به آراء کمیسیون یادشده در هر حال قابل طرح و رسیدگی در دادگاه‌های عمومی نیست و رأی شعبه پانزدهم دادگاه تجدیدنظر استان مازندران که در نتیجه با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعمّ از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 802

مستفاد از مواد ۱۹، ۲۶ و ۱۴۷ قانون اجرای احکام مدنی مصوب ۱۳۵۶، در مواردی که دادگاه صادرکننده اجرائیه به منظور اجرای حکم به دادگاه دیگری برای توقیف مال معین واقع در آن حوزه قضایی، نیابت داده و پس از توقیف، شخص ثالث به آن اعتراض کرده است، با توجه به اینکه توقیف مال مذکور بنا به درخواست و نظر دادگاه معطی نیابت انجام شده و دادگاه مجری نیابت صرفاً مفاد نیابت را اجرا کرده است، بنابراین، رسیدگی به این اعتراض در صلاحیت دادگاه معطی نیابت است و رأی شعبة سی و هفتم دیوان عالی کشور که در نتیجه با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعمّ از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 801

صلاحیت کمیسیون رفع تداخلات مقرر در ماده ۳ آیین‌نامه اجرایی تبصره ۳ الحاقی به ماده ۹ قانون افزایش بهره‌وری بخش کشاورزی موضوع ماده ۵۴ قانون رفع موانع تولید رقابت‌پذیر و ارتقاء نظام مالی کشور مصوب ۱۳۹۴ محدود به موارد مصرّح و منصرف از دعوای خلع ید است. بنابراین و با عنایت به ماده ۱۰ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ موجب قانونی برای صدور قرار عدم‌صلاحیت در خصوص این دعوی از سوی دادگاه عمومی به شایستگی کمیسیون یادشده وجود ندارد. بر این اساس، رأی شعبة هجدهم دیوان عالی کشور که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 800

«عضوگیری» در بنگاه، مؤسسه، شرکت یا گروه به منظور کسب درآمد ناشی از افزایش اعضاء موضوع بند «ز» (الحاقی ۱۳۸۴/۱۰/۱۴) ماده ۱ قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادی کشور مصوب ۱۳۶۹، رفتاری مستقل از «تأسیس» یا «قبول نمایندگی» مذکور در همان بند است. بنابراین و با عنایت به ماده ۳۱۰ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، رسیدگی به اتهام شخص عضوگیر، علی‌الاصول در صلاحیت دادگاهی است که عضوگیری در حوزه آن واقع شده است. بر این اساس، رأی شعبه بیست و نهم دیوان عالی کشور که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق مادة ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 799

در موارد شرکت در سرقت، مسئولیت هر یک از سارقان در رد مال به میزان مالی است که تحصیل کرده است و دادگاه در اجرای مادة ۶۶۷ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ و مادة ۲۱۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و مادة ۱۹ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ حدود مسئولیت هر یک از سارقان را بر همین اساس مشخص می‌کند و اگر میزان مال تحصیل شده توسط هر یک از سارقان معلوم نباشد، با توجه به اصل تساوی مسئولیت که از جمله در مواد ۴۵۳،۵۲۶ و ۵۳۳ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ مورد پذیرش قانونگذار قرار گرفته است، مسئولیت سارقان در رد مال مسروقه به طور مساوی است. بر این اساس، رأی شعبة بیست و هفتم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق مادة ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

عمومی رای وحدت رويه شماره 798

مطابق ماده ۵۹۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ مأمورین به خدمات عمومی همانند کارکنان دولت مشمول حکم مقرر در خصوص تصرف غیرقانونی نسبت به وجوه یا سایر اموال سپرده شده به آنها برحسب وظیفه هستند. کارکنان بانک‌های خصوصی که تحت نظارت بانک مرکزی، به ارائة خدمات گستردة پولی و بانکی به مردم می‌پردازند، از مصادیق مأمورین به خدمات عمومی محسوب می‌شوند و مشمول مجازات مقرر در ماده فوق‌الذکر هستند. بر این اساس، رأی شعبه ۱۴ دادگاه تجدیدنظر استان یزد تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 797

با عنایت به اینکه مطابق تبصره الحاقی (۱۳۸۴/۷/۱۳) به ماده ۴۰ قانون سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۳۸۳ «آراء قطعی هیأت‌های بدوی، تجدیدنظر و هیأت عالی انتظامی نظام پزشکی، ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ، قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان می‌باشد.» و اصطلاح «قابل تجدیدنظر» علی‌القاعده در معنای رایج و شناخته شده آن به کار رفته است و با توجه به ملاک بندهای ب و پ ماده ۴۵۵ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ و ماده ۳۵۸ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹، چنانچه دادگاه تجدیدنظر استان رأی ماهوی موضوع تبصره صدرالذکر را مخالف قانون تشخیص دهد، آن را نقض و رأی مقتضی صادر می‌کند و در این حالت ارجاع به هیأت انتظامی هم‌عرض منتفی است. بر این اساس، رأی شعبة چهاردهم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان  که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت قریب به اتفاق آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 796

نظر به اینکه مطابق قسمت دوم ماده ۹ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ آراء صادره از حیث قابلیت اعتراض، تجدیدنظر و فرجام تابع قوانین مجری در زمان صدور آن است و این حکم که یکی از قواعد تضمین‌کننده حقوق مکتسب اصحاب دعوا است، در امور کیفری نیز جاری است و به همین سبب حکم مندرج در بند «الف» مادة ۱۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ مبنی بر اجرای فوری قوانین مربوط به صلاحیت، منصرف از قاعده مذکور است. بنابراین، چنانچه رأی دادگاه کیفری با توجه به درجه مجازات قانونی جرم در زمان صدور، مطابق ماده ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، قابل فرجام‌ در دیوان عالی کشور ‌باشد، کاهش مجازات به‌موجب قانون جدید تأثیری در قابلیت فرجام رأی ندارد. بر این اساس رأی شعبه بیستم دیوان عالی کشور تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء هیأت عمومی صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 795

با عنایت به اینکه مطابق قسمت دوم ماده ۱۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی«نوع، مقدار، کیفیت اجرا و مقررات مربوط به تخفیف، تعلیق، سقوط و سایر احکام تعزیر به موجب قانون تعیین می‌شود» و تشدید مجازات موضوع مادة ۱۳۷ قانون مذکور شامل انواع تعزیر از جمله شلاق‌ نیز می‌شود، همچنین مقررات ماده ۱۹ همین قانون بنا به صراحت تبصره ۴ آن، تنها جهت تعیین درجه مجازات است و لذا دلالتی بر استثنای مجازات شلاق تعزیری از شمول احکام عام راجع به تشدید مجازات ندارد و قاعده «التعزیر دون الحد» نیز ناظر به تعیین مجازات بدون اعمال کیفیات مشدده است؛ بنا به مراتب، تشدید مجازات شلاق تعزیری با رعایت سایر شرایط قانونی فاقد اشکال است و رأی شمارة ۳۰۴۱ ـ ۱۳۹۸/۱۲/۱۵ شعبه ۱۷ دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 794

مستفاد از مواد ۱۰، ۱۱، ۱۴ و ۳۷ قانون پولی و بانکی کشور مصوب ۱۳۵۱/۴/۱۸ با اصلاحات و الحاقات بعدی و ماده ۲۰ قانون عملیات بانکی بدون ربا مصوب ۱۳۶۲/۶/۸ با اصلاحات بعدی و ماده واحده قانون تأسیس بانک‌های غیردولتی مصوب ۱۳۷۹/۱/۲۱ و دیگر مقررات مربوط، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تنظیم‌کننده نظام پولی و اعتباری کشور و ناظر بر حسن اجرای آن است و مصوبات بانک مذکور راجع به حداقل و حداکثر سهم سود بانک‌ها و مؤسسات اعتباری اعم از دولتی و غیردولتی جنبه آمره دارد. بنا به مراتب و با عنایت به ماده ۶ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹، شرط مندرج در قرارداد اعطای تسهیلات بانکی نسبت به سود مازاد بر مصوبات مذکور باطل است. بر این اساس رأی شماره ۰۵۸۰ ـ ۱۳۹۸/۱/۶ شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان لرستان که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت قریب به اتفاق آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 793

نظر به اینکه بند (ب) ماده ۳۶۸ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی قرارهای مذکور در آن بند را مشروط به اینکه اصل حکم راجع به آنها قابل رسیدگی فرجامی باشد، قابل فرجام‌خواهی دانسته است و با عنایت به اینکه قرار رد دادخواست اعاده دادرسی دعوی اثبات وقفیت، صادره از دادگاه تجدیدنظر استان به لحاظ اینکه اصل حکم راجع به آن قابل فرجام‌خواهی و جزء موارد احصائی در بند مذکور است، قرار مذکور به تبع حکم نیز قابل فرجام‌خواهی است؛ بنابراین رأی شماره ۰۳۵۷ ـ ۱۳۹۲/۱۲/۵ شعبة سوم دیوان عالی کشور که بر این اساس فرجام‌خواهی نسبت به قرار رد دادخواست اعاده دادرسی صادره از شعبه هفتم دادگاه تجدیدنظر استان مازندران را قابل استماع دانسته است، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتّباع است.

رای وحدت رويه شماره 792

با توجه به اینکه برابر تبصره ۵ ماده واحده قانون تعیین تکلیف چاه‌های آب فاقد پروانه بهره‌برداری مصوب ۱۳۸۹/۴/۱۳، آراء کمیسیون رسیدگی به امور آب‌های زیرزمینی به طور مطلق قابل تجدیدنظر در دیوان عدالت اداری دانسته شده است و با عنایت به اطلاق بند ۲ مادة ۱۰ قانون تشکیلات و آیین‌ دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب ۱۳۹۲/۳/۲۵ مجمع تشخیص مصلحت نظام، دولتی بودن شرکت سهامی آب منطقه‌ای، نافی لزوم رسیدگی به تجدیدنظرخواهی به عمل آمده از سوی این شرکت نسبت به آراء کمیسیون مذکور در دیوان عدالت اداری نیست؛ بنابراین رأی شماره ۱۰۷۶ مورخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۹ شعبة هشتم دادگاه تجدیدنظر استان یزد که از لحاظ قابل اعتراض دانستن آراء کمیسیون یادشده از سوی شرکت آب منطقه‌ای (در حد مذکور) با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 791

با عنایت به ماده۳۰ قانون نظارت بر رفتار قضات مصوب۱۳۹۰/۷/۱۷ رسیدگی به دعوای جبران خسارت ناشی از تقصیر یا اشتباه قاضی موضوع اصل یکصد و هفتاد و یکم (۱۷۱) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در دادگاه عمومی حقوقی تهران منوط به احراز تقصیر یا اشتباه قاضی در دادگاه عالی انتظامی قضات است. بنابراین مدعی ورود خسارت مذکور ابتدا باید درخواست خود را به دادگاه عالی انتظامی قضات تقدیم و پس از احراز تقصیر یا اشتباه قاضی، دعوا را حسب مورد، به طرفیت قاضی مقصر یا دولت در دادگاه عمومی حقوقی صالح اقامه کند. بر این اساس، رأی شماره ۰۰۶۴۶ مورخ ۹۸/۴/۳۰ شعبه دوازدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 790

قانونگذار به شرح مواد ۴۳۵، ۴۷۴، ۴۷۵ و ۴۸۷ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و با لحاظ موازین فقهی، در همه موارد قتل نفس یا مادون آن که به مرتکب دسترسی حاصل نشده است اعم از آنکه شناسایی شده یا نشده باشد، پرداخت دیه از بیت‌المال را مقرر کرده است که البته در موارد شناسایی مرتکب و عدم دسترسی به وی، پرداخت دیه از بیت‌المال در صورتی ممکن است که ترتّب مذکور در مواد قانونی مربوط رعایت شود. بنا به مراتب، در مواردی که مرتکب صدمه عمدی مادون قتل شناسایی نشده باشد، پرداخت دیه بر عهده بیت‌المال است و رأی شمارة ۱۳۶۵ مورخ ۱۳۹۶/۱۲/۲۳ شعبة ۲۴ دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء هیأت عمومی، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 789

با توجه به اینکه به لحاظ وضعیت خاص ورشکستگی و احکام راجع به آن و لزوم تسریع در انجام عملیات تصفیه، مقررات خاصی در قانون تجارت وضع شده و از جمله فصل مخصوصی به طرق شکایت از احکام صادره راجع به ورشکستگی تحت همین عنوان اختصاص داده شده و آگهی کردن حکم ورشکستگی الزامی شده و در ماده ۵۳۷ همین قانون مبدأ اعتراض اشخاص ذینفع به نحو مطلق، تاریخ اعلان (آگهی) احکام راجع به ورشکستگی دانسته شده است و قرینه کافی بر نسخ مقررات خاص مذکور به موجب مقررات عام قانون مؤخر‌التصویب آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی وجود ندارد و با عنایت به اصل عدم نسخ، اعتراض کلیه اشخاص ذینفع به احکام ورشکستگی، خارج از مهلت‌های مذکور در ماده ۵۳۷ قانون یادشده در دادگاه صادرکننده حکم قابلیت استماع ندارد. بنا به مراتب، رأی شمارة ۲۸۴ مورخ ۱۳۹۷/۱۲/۲۷ شعبه دهم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان که با این نظر انطباق دارد به اکثریت قاطع آراء هیأت عمومی صحیح و مطابق قانون تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 788

 مستفاد از مواد ۴۱۸، ۴۱۹ و ۴۲۱ قانون تجارت و سایر مقررات مربوط، طلبکاران ورشکسته حق مطالبه خسارت تأخیر تأدیه ایام توقف را از ورشکسته ندارند و حکم مقرر در مواد ۵۶۱ و ۵۶۲ قانون مذکور ناظر به زمانی است که تاجر بخواهد اعاده اعتبار (حقی) کند، که در رأی وحدت رویه شماره ۱۵۵ ـ ۱۳۴۷/۱۲/۱۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور نیز تصریح شده است. با توجه به اینکه مسئولیت ضامن در هر حال نمی‌تواند بیش از میزان مسئولیت مضمون‌عنه باشد، خسارت تأخیر تأدیه فوق‌الذکر از ضامن تاجر ورشکسته نیز قابل مطالبه نیست. بنا به مراتب، رأی شماره ۱۶۹ ـ ۱۳۹۸/۲/۹ شعبه هفدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده‌ می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 787

آراء صادره دربارة جرائم مذکور در مادة ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور است. چنانچه جرمی به اعتبار یکی از بندهای مادة ۳۰۲ قانون آیین دادرسی کیفری در دادگاه کیفری یک مطرح گردد و دادگاه پس از رسیدگی به آن، تشخیص دهد که عمل ارتکابی عنوان مجرمانة دیگری دارد و به این جرم رسیدگی و حکم مقتضی صادر نماید، این امر تغییری در صلاحیت دیوان عالی کشور در رسیدگی به فرجامخواهی از رأی مذکور ایجاد نمی‌کند. بنابراین، به‌نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی، آراء شعب سی و ششم و چهل و هفتم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظر مطابقت دارد صحیح و قانونی است.

این رأی بر اساس مادة ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن، لازم‌الاتّباع است.

رای وحدت رويه شماره 786

مطابق قسمت اخیر اصل یکصد و پنجاه و نهم قانون اساسی، «تشکیل دادگاه‌ها و تعیین صلاحیت آنها منوط به حکم قانون است» و طبق مادة ۲۴ قانون سازمان نظام مهندسی و کنترل ساختمان مصوّب ۱۳۷۴، «نظرات شورای انتظامی نظام مهندسی با اکثریت سه رأی موافق، قطعی و لازم‌الاجرا است» و قطعیت مورد نظر مقنّن در مادة مذکور، اطلاق دارد. بنابراین، به نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی، رأی شعبة ۲۸ دادگاه تجدید نظر استان تهران که نظر صادره از شورای انتظامی نظام مهندسی را قابل اعتراض در مرجع قضایی ندانسته، صحیح و مطابق با موازین قانونی است.

این رأی بر اساس مادة ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعمّ از قضایی و غیر آن، لازم‌الاتّباع است.

رای وحدت رويه شماره 785

نظر به اینکه مطابق تبصره ۳ ماده ۵۰ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز مصوب ۱۳۹۲/۱۰/۳ دادستان از آراء صادره از شعب بدوی تعزیرات حکومتی و دادگاه انقلاب در صورتی که مبنی بر برائت باشد حق تجدیدنظرخواهی دارد و تقیید آن به تجدیدنظرخواهی از آراء دادگاه انقلاب علاوه بر اینکه با اطلاق کلمه «آراء» در تبصره مذکور منافات دارد با توجه به اینکه این حق طبق بند «پ» ماده۴۳۳ قانون آیین دادرسی کیفری به دادستان داده شده، موافق مقصود قانونگذار نیست. بنا به مراتب، رأی شعبه پنجم تجدیدنظر ویژه قاچاق کالا و ارز در حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء اعضای هیأت عمومی صحیح و منطبق با قانون تشخیص داده می‌شود. این رأی که در اجرای تبصره ماده ۴۹ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز صادر شده، طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 784

نظر به این که طبق مادة ۸ قانون اصلاح بعضی از مواد قانون ثبت و قانون دفاتر اسناد رسمی مصوّب ۱۳۲۲/۶/۲۷ ترتیب شکایت از طرز عمل و اقدامات اجرایی و مرجع رسیدگی به آن و به طور کلی آنچه برای اجرای اسناد رسمی لازم است طبق آیین‌نامة اجرای مفاد اسناد رسمی لازم‌الاجرا و طرز رسیدگی به شکایت از عملیات اجرایی مصوّب ۱۳۸۷/۶/۱۱ ریاست قوة قضائیه است و مادة ۱۶۹ این آیین‌نامه، مرجع صالح برای رسیدگی به شکایت از عملیات اجرایی را رئیس ثبت محل تعیین کرده است و در مواردی که ثالث نسبت به مال توقیف شده ادعای حق نماید این امر مانع از مراجعة او به دادگاه صالح و اقامة دعوی برای اثبات حقانیت خود نیست، بنابراین، رأی شعبه سوم دیوان عالی کشور که بر این مبنا صادر شده است، به اکثریت آراء اعضای حاضر صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود و طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 783

مستنبط از مقررات صدر ماده ۴۵ قانون الحاق یک ماده به قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب ۱۳۹۶ درباره نحوة اعمال تخفیف مجازات مشمولین به اعدام و حبس ابد، مبنای محاسبه و اعمال تخفیف، مجازات موجود قابل اجراست. بنابراین، رأی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی همدان در حدی که با این نظر انطباق دارد، به نظر اکثریت اعضای حاضر، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود و این رأی طبق مقررات ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 782

مطابق مقررات بند «پ» ماده ۵۶۹ قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱۳۹۲، دیه ترک برداشتن استخوان هر عضو، چهارپنجم دیه شکستگی التیام یافته بدون عیب همان عضو است و چون دیه شکستگی استخوان که بدون عیب درمان شود چهارپنجم از خمس دیه آن عضو است و دیه یک دست نیز نصف دیه کامل می‌باشد، در نتیجه مقدار دیه ترک برداشتن استخوان ساعد دست، چهارپنجم از چهارپنجم از خمس نصف دیه کامله خواهد بود و رأی شعبه ۱۰۲ دادگاه کیفری دو قوچان در حدی که با این نظر مطابقت دارد به‌اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 781

نظر به اینکه مقررات بند (ب) ماده ۱۱۵ قانون «برنامه پنج ساله پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران» مصوب سال ۱۳۸۹ وزارت امور اقتصادی و دارائی را مکلف کرده است در مورد راننده وسیله نقلیه همچون سرنشین، بیمه شخص ثالث را اعمال نماید و با توجه به اینکه طبق بند (الف) ماده ۱ «قانون بیمه اجباری خسارات وارد شده به شخص ثالث در اثر حوادث ناشی از وسایل نقلیه» مصوب سال ۱۳۹۵ خسارت بدنی شامل هر نوع صدمه به بدن ولو منتهی به نقص عضو و فوت نشود می‌گردد و با عنایت به اینکه به‌موجب حکم مقرر در ماده ۶۵ این قانون احکام موضوع مواد مصرح در آن ماده نسبت به بیمه‌نامه‌های صادره پیش از لازم‌الاجراشدن قانون که خسارات تحت پوشش آنها پرداخت نشده نیز لازم‌الرعایه است؛ بنابراین حکم این ماده با توجه به اطلاق آن نسبت به بیمه‌نامه‌های موضوع بند (ب) ماده ۱۱۵ قانون مورد اشاره نیز که بعد از تصویب آن قانون تنظیم شده ولی خسارات بدنی راننده پرداخت نگردیده قابل تسری و تعمیم است. بر این اساس رأی شعبه دهم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظر انطباق دارد صحیح و موافق قانون تشخیص می‌گردد. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب ۱۳۹۲ در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

اصلاح تاریخ صدور رای وحدت رويه شماره 780

به استناد نامه شماره ۱۱۰/۱۵۲/۱۱۰۳۸ تاریخ ۱۳۹۸/۹/۹ معاون قضایی دیوان عالی کشور تاریخ صدور رأی شماره ۷۸۰ وحدت رویه دیوان عالی کشور توسط نهاد مذکور اشتباهاً «۱۳۹۸/۷/۲» قیدشده که تاریخ «۱۳۹۸/۶/۲۶» صحیح و بدینوسیله به آگاهی می‌رسد.

رای وحدت رويه شماره 779

با توجه به تأکید قانونگذار در صدر ماده ۲۹ قانون حمایت خانواده مصوب ۹۱/۱۲/۱ بر شروط ضمن عقد نکاح و مندرجات سند ازدواج، جمع شرط تنصیف دارایی که ضمن عقد نکاح مقرر شده با اجرت‌المثل کارهای انجام گرفته توسط زوجه موضوع تبصره الحاقی به ماده ۳۳۶ قانون مدنی(یا نحلة بدل از آن) تنافی و تعارض ندارد، بنابراین تعیین اجرت‌المثل کارهای زوجه از سوی دادگاه او را از حقوق استحقاقی ناشی از شرط تنصیف دارایی محروم نمی‌سازد و در چنین مواردی دادگاه باید علاوه بر تعیین اجرت‌المثل کارهایی که زوجه انجام داده، نسبت به حقوق او ناشی از آن شرط نیز رسیدگی و تعیین تکلیف نماید. بر این اساس رأی شعبه دوازدهم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و موافق قانون تشخیص می‌گردد. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 778

نظر به این که بر حسب مستفاد از بند الف ماده ۱ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز جرائم مذکور در ماده ۷۰۲ اصلاحی قانون مجازات اسلامی داخل در عنوان قاچاق نیست، بنابراین از شمول بند ت ماده ۴۷ قانون مجازات اسلامی (قابل تعلیق نبودن قاچاق عمده مشروبات الکلی) خارج است، از این رو اجرای مجازات این جرائم با رعایت شرایط مقرر در ماده ۴۶ قانون اخیر قابل تعلیق است. بر این اساس، رأی شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان چهارمحال و بختیاری در حدی که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 777

با عنایت به مفاد ماده ۲۸۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ در نحوة تقسیم‌بندی جنایات علیه نفس یا عضو یا منفعت و عمومیت مقررات تبصرة ذیل ماده ۵۵۱ این قانون، نظر به اینکه مکلف شدن صندوق تأمین خسارت‌های بدنی به پرداخت معادل تفاوت دیة اناث تا سقف دیة ذکور امتنانی است لذا در کلیة جنایات علیه زنان، اعم از نفس یا اعضا، مابه‌التفاوت دیه مربوط به آنان، باید از محل صندوق مذکور پرداخت شود و بر این اساس آراء دادگاه‌های تجدیدنظر استان‌های لرستان و گلستان در حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی به استناد قسمت اخیر ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 776

مستنبط از مقررات ماده ۹ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب ۱۳۷۶/۸/۱۷ مجمع تشخیص مصلحت نظام، این است که برای اعمال مقررات تشدید مجازات در اثر تکرار، نسبت به مرتکبین جرایم موضوع بندهای یک تا پنج ماده هشت این قانون، انطباق جرم مذکور در هر بند، با محکومیت سابق مربوط به همان بند، از حیث مقدار مواد مخدر لازم است و با این وصف مقررات عمومی ماده ۱۳۷ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ در این موارد حاکم نیست و رأی شعبه چهل و چهارم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی به استناد قسمت اخیر ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 775

با توجه به ملاک ماده ۳۱۰ قانون آیین دادرسی کیفری و بر حسب مستفاد از تبصره (الحاقی ۱۳۸۴) ماده ۴۰ قانون سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران رأی هیأت عالی انتظامی نظام پزشکی قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان محل وقوع تخلف است و استقرار هیأت‌های عالی انتظامی در سازمان مرکزی نظام پزشکی نافی صلاحیت دادگاه مورد اشاره نیست. همچنان که در ماده ۱۰۵ آیین رسیدگی دادسراها و هیأت‌های انتظامی سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال ۱۳۹۰ شورای عالی نظام پزشکی این امر تصریح گردیده است. بنابراین رأی شعبه ۲۳ دادگاه تجدیدنظر استان تهران در حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 774

نظر به اینکه قانونگذار در ماده ۲۱ قانون نحوة اجرای محکومیت‌های مالی مصوب ۱۳۹۴/۴/۲۳، در مقام تعیین مجازات برای انتقال دهندگان مال با انگیزه فرار از دین، به تعیین جزای نقدی معادل نصف محکومٌ‌به و استیفای محکومٌ‌به از محل آن تصریح کرده است و نیز سایر قراین موجود در قانون مزبور کلاً بر لزوم سبق محکومیت قطعی مدیون و سپس، انتقال مال از ناحیة وی با انگیزه فرار از دین دلالت دارند که در این صورت موضوع دارای جنبه کیفری است لذا با عنایت به مراتب مذکور در فوق و اصل قانونی بودن جرائم و مجازات‌ها، به‌نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی دیوانعالی کشور رأی شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور که مستدعی اعاده دادرسی را قبل از محکومیت قطعی به پرداخت دین، غیرقابل تعقیب جزائی دانسته است در حدی که با این نظر انطباق دارد صحیح و منطبق با قوانین موضوعه تشخیص می‌گردد. این رأی در اجرای ذیل ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری، در موارد مشابه برای کلیه مراجع قضایی و غیر قضایی لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 773

هر چند صلاحیت دادگاه خانواده نسبت به دادگاه عمومی حقوقی ذاتی است و در رأی وحدت رویه شماره ۷۶۹ـ ۱۳۹۷/۴/۲۶ هیأت عمومی دیوان عالی کشور بر این امر تأکید شده است لکن چون طبق بند ج ماده ۹ قانون شوراهای حل اختلاف مصوب سال ۱۳۹۴ که از حیث تاریخ تصویب مؤخر بر قانون حمایت خانواده است، پاره‌ای از دعاوی خانوادگی تا نصاب مقرر در بند الف آن ماده در صورتی که مشمول ماده ۲۹ قانون حمایت خانواده نباشد در صلاحیت آن شورا قرار گرفته و ماده ۲۷ همان قانون نیز علی‌الاطلاق مرجع تجدیدنظر از کلیه آراء قاضی شورا را حسب مورد دادگاه عمومی حقوقی یا کیفری همان حوزه قضایی قرار داده و آراء راجع به دعاوی خانوادگی از شمول این حکم مستثنا نگردیده است، بنابراین آراء قاضی شورا در دعاوی خانوادگی نیز قابل تجدیدنظر در دادگاه عمومی حقوقی است و رأی شعبه سی و ششم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 772

ماده ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری که مقرر داشته در تمام محکومیت‌های تعزیری در صورتی که دادستان از حکم صادره درخواست تجدیدنظر نکرده باشد چنانچه محکومٌ‌علیه حق تجدیدنظرخواهی خود را اسقاط یا درخواست را مسترد نماید دادگاه به موضوع رسیدگی و مجازات تعیین شده را در حد مقرر در آن ماده تخفیف می‌دهد با توجه به سیاق عبارات آن، برای دادگاه افاده تکلیف می‌نماید. از این رو از شمول مقررات تبصره ماده ۴۵ الحاقی به قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب ۱۳۹۶/۷/۱۲ خارج است و رأی شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی کرمان که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 771

حسب تبصرة ۳۰ قانون بودجة سال ۱۳۳۹ مصوب ۱۳۳۸/۱۲/۱۹ در دعواهایی که دولت محکومٌ‌له واقع می‌شود، با درخواست نمایندة دولت، دادگاه مکلف به صدور حکم به تأدیه خسارت حق‌الوکاله توسط محکومٌ‌علیه مطابق آیین‌نامة قانون وکالت است و نظر به مادة واحدة قانون اجازة پرداخت ۵۰% از حق‌الوکاله‌های وصولی به نمایندگان قضایی و کارمندان مؤثر در پیشرفت دعاوی دولت مصوب ۱۳۴۴/۱۰/۱۲ و حکم مقرر در بند ۱۳۲ قانون بودجة سال ۱۳۹۰ مصوب ۱۳۹۰/۲/۱۹ چون دعاوی راجع به حفظ بیت‌المال به ویژه در پرونده‌های مربوط به اراضی و اموال دولتی و عمومی از پرداخت هزینة دادرسی در مراحل مختلف معاف است و وجوه موضوع قانون اجازه پرداخت ۵۰% حق‌الوکاله‌های وصولی به نمایندگان قضایی و کارمندان مؤثر در دعاوی دولت مصوب ۱۳۴۴/۱۰/۱۲ از محل اعتبارات مصوب آنها و در شرکت‌های دولتی و مؤسسات عمومی غیر دولتی از محل منابع داخلی آنها قابل پرداخت است، لذا دادگاه متصدی رسیدگی، در هر مورد که دولت و شرکت دولتی محکومٌ‌له واقع می‌شود مکلف است به درخواست نماینده قضایی حکم به تأدیه خسارت حق‌الوکاله مطابق آیین‌نامة قانون وکالت صادر کند و با این ترتیب اعضای هیأت عمومی به اتفاق آراء رأی شعبة سوم دیوان عالی کشور را که با این نظر منطبق است صحیح و قانونی تشخیص می‌دهد. این رأی طبق دستور ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 770

مستنبط از مقررات ماده ۱۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ تعزیر، مجازاتی است که در موارد ارتکاب محرمات شرعی یا نقض مقررات حکومتی تعیین و اعمال می‌شود و کیفیت اجرا و مقررات مربوط به تخفیف، تعلیق، سقوط و سایر احکام مربوط به آن به موجب قانون تعیین می‌شود و در مادة ۱۱۵ این قانون به دادگاه اجازه داده شده، مقررات راجع به تخفیف مجازات را در کلیة جرائم تعزیری اعمال کند و در تبصر  دوم آن «تعزیر منصوص شرعی» که نوع و مقدار آن همانند مجازات‌های حدی، غیر قابل تغییر می‌باشد از اطلاق ماده اخیرالذکر استثنا شده است بنابراین نظر شعبه نهم دیوان عالی کشور که مقررات ماده ۲۷ قانون مجازات اسلامی را نسبت به محکومیت موضوع ماده ۶۳۷ قانون مجازات اسلامی ـ تعزیرات اعمال کرده است به اکثریت آراء صحیح و منطبق با موازین قانونی تشخیص گردید. این رأی در اجرای ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 769

مطابق بند سوم اصل بیست و یکم قانون اساسی و ماده یک قانون حمایت خانواده مصوب ۱۳۹۱ ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان خانواده ضرورت دارد و تشکیل آن با رعایت ضوابط قانونی به قوة قضائیه محول شده است و چون موارد صلاحیت دادگاه خانواده در ماده ۴ این قانون صراحتاً بیان شده است لذا این دادگاه که با رعایت ترتیبات معین قانونی تشکیل می‌شود دادگاه اختصاصی محسوب می‌گردد و صلاحیت آن نسبت به دادگاه‌های عمومی ذاتی است و مطابق اصول کلی حاکم بر تشکیلات دادگستری، محاکم اختصاصی غیر از آنچه قانون صراحتاً اجازه داده است به هیچ امر دیگری حق رسیدگی ندارند. در این وضعیت با حدوث اختلاف بین دادگاه خانواده و دادگاه عمومی مستقر در حوزة قضایی یک استان، مرجع حل اختلاف در اجرای ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی دیوان عالی کشور است. بنابراین رأی شعبه پنجم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی در اجرای مقررات ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 768

چون ماده ۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری برای تعیین شرایط خودداری مقام قضایی از تعقیب متهم و صدور قرار بایگانی پرونده به تصویب رسیده و تبصرة آن نیز مرجع تجدیدنظر قرار موضوع این ماده (قرار بایگانی) و سایر قرارهای مربوط به جرائم مذکور در آن (جرائم تعزیری درجة هفت و هشت) را تعیین کرده است. تعمیم مقررات مادة مرقوم و تبصرة آن به مقررات ماده ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری که صلاحیت دیوان عالی کشور را در رسیدگی فرجامی نسبت به جرائم مذکور در آن صراحتاً بیان کرده است با توجه به مؤخر بودن این ماده نسبت به ماده ۸۰ و نزدیک بودن آن به نظر مقنن، فاقد وجاهت قانونی است لذا به نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی، رأی شعبه سی و ششم دیوان عالی کشور در حدود انطباق با این نظریه، صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی طبق مقررات ماده ۴۷۱ قانون مذکور در فوق، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 767

مطابق مقررات مواد ۱۵۷ و ۱۸۸ قانون کار مصوب ۱۳۶۹ رسیدگی به اختلافات فردی کارگر و کارفرما که از اجرای این قانون ناشی شده باشد در صلاحیت هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف است و مشمولین مقررات قانون استخدام کشوری از قلمرو آن خارج می‌باشند و چون خواستة مورد مطالبه خواهان به معوقات مالی بازنشستگی زمان اجرای مقررات قانون استخدام کشوری و قبل از واگذاری شرکت مخابرات به بخش خصوصی ارتباط دارد لذا با توجه به مراتب مذکور و مقررات ماده ۱۰ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی و نوع خواسته (مطالبة وجه) رسیدگی به این قبیل دعاوی در صلاحیت دادگاه‌های دادگستری است و به نظر اکثریت قاطع اعضای هیأت عمومی، رأی شعبه سوم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظریه انطباق داشته باشد، صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی مطابق مقررات ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری، در موارد مشابه، برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 766

مطابق مقررات مواد ۱۵۷ و ۱۸۸ قانون کار مصوب ۱۳۶۹ رسیدگی به اختلافات فردی کارگر و کارفرما که از اجرای این قانون ناشی شده باشد در صلاحیت هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف است و مشمولین مقررات قانون استخدام کشوری از قلمرو آن خارج می‌باشند و چون خواستة مورد مطالبه خواهان به معوقات مالی بازنشستگی زمان اجرای مقررات قانون استخدام کشوری و قبل از واگذاری شرکت مخابرات به بخش خصوصی ارتباط دارد لذا با توجه به مراتب مذکور و مقررات ماده ۱۰ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی و نوع خواسته (مطالبة وجه) رسیدگی به این قبیل دعاوی در صلاحیت دادگاه‌های دادگستری است و به نظر اکثریت قاطع اعضای هیأت عمومی، رأی شعبه سوم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظریه انطباق داشته باشد، صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی مطابق مقررات ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری، در موارد مشابه، برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 765

چنانچه پس از وقوع جرم، قانونی مبنی بر تخفیف یا عدم اجرای مجازات یا اقدامات تأمینی و تربیتی یا از جهاتی مساعدتر به حال مرتکب، وضع شود، نسبت به جرائم سابق بر وضع آن قانون تا صدور حکم قطعی مؤثر خواهد شد و چون مقررات ماده واحده قانون الحاق یک ماده به قانون مبارزه با مواد مخدر، مصوّب ۱۳۹۶/۷/۱۲ از حیث شرایط محکومیت  مرتکبین جرائم مواد مخدر به مجازات اعدام، نسبت به مقررات سابق، این قانون به حال مرتکب مساعدتر است لذا در مقام رسیدگی به فرجام‌خواهی کسانی که مطابق مقررات قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوّب ۱۳۷۶ به مجازات اعدام محکوم شده‌اند، دادنامه معترضٌ‌عنه به استناد شق ۴ بند «ب» مادة ۴۶۹ قانون آیین دادرسی کیفری نقض  و پرونده جهت رسیدگی و صدور حکم با لحاظ شرایط قانونی اخیرالتصویب، به شعبة هم‌عرض دادگاه صادرکنندة رأی منقوض ارجاع خواهد شد. بر این اساس رأی شعبة پنجاهم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظر انطباق دارد صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی مطابق مادة ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر قضایی لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 764

نظر به اینکه از قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ در فصل هشتم راجع به آزادی مشروط محکومان به حبس، جواز آزادی مشروط محکومان به حبس دائم، استفاده نمی‌شود بنابراین با لحاظ حکم مقرر در ماده ۷۲۸ همان قانون نسبت به این قبیل محکومان «قانون آزادی مشروط زندانیان مصوب سال ۱۳۳۷» قابل اعمال و اجرا نیست. بر این اساس رأی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی کرمان که متضمن این معناست به اکثریت آراء صحیح و منطبق با موازین قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

 

رای وحدت رويه شماره 763

هر چند تاجر متقاضی صدور حکم ورشکستگی به حکم ماده ۴۱۳ قانون تجارت باید کلیه دفاتر تجارتی و صورتحساب دارائی خود را که متضمن مراتب مذکور در ماده ۴۱۴ آن قانون باشد به دفاتر دادگاه تسلیم نماید، لکن عدم انجام این تکلیف از سوی تاجر مدعی توقف با توجه به ضمانت اجرای تکلیف به شرح مقرر در ماده ۴۳۵ و بند ۲ ماده ۵۴۲ همان قانون مانع رسیدگی به دعوی او نیست. بر این اساس رأی شعبه ۴۹ دادگاه تجدیدنظر استان تهران در حدی که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت قریب به اتفاق آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 762

با توجه به مسئولیت رؤسا و اعضای شعب سازمان تعزیرات حکومتی در رسیدگی به جرائم قاچاق کالا و ارز و وصف قضایی موضوع و با توجه به صراحت مواد ۴۹ و ۶۰ قانون تعزیرات حکومتی مصوب ۱۳۹۲ بر اشتغال دارندگان پایه‌های قضایی در شعب مرقوم و انحصار صلاحیت دادسرا و محاکم کیفری مستقر در مرکز استان‌ در رسیدگی به موارد مذکور در ماده ۷۴ این قانون و با توجه به ادبیات اداری و شرایط مقرر برای اعضای شعب ویژه رسیدگی‌کننده به قاچاق کالا و ارز و دلالت «مرکز» به فرد اجلای آن یعنی مرکز کشور، رسیدگی به کلیه اتهامات رؤسا و اعضای شعب سازمان تعزیرات حکومتی که در مقام رسیدگی به پرونده‌های قاچاق کالا و ارز مرتکب می‌شوند در صلاحیت دادسرا و دادگاه‌های تهران بوده و آراء شعب یازدهم و سی و هفتم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارند صحیح و قانونی تشخیص می‌گردند این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

 

رای وحدت رويه شماره 761

مستفاد از مقررات مبحث سوم از فصل سوم بخش دوم قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و سوابق تقنینی راجع به دیه بینی، چنانچه صدمه وارده به این عضو، بدون آسیب به قسمت‌های دیگر آن، فقط به شکستگی استخوان منجر شود و این شکستگی بدون ایجاد عیب و نقص اصلاح و جبران شود موجب یک دهم دیه کامل خواهد بود. بر این اساس رأی شعبه ۱۱۲۳ کیفری دو تهران در حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی مطابق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 760

بر حسب مستفاد از تبصر ۴ الحاقی به مادة یک قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغ‌ها، احداث دامداری و سایر موارد مذکور در آن، در روستاها، با موافقت سازمان‌های جهاد کشاورزی و رعایت ضوابط زیست محیطی، بهینه کردن تولیدات بخش کشاورزی بوده و تغییر کاربری محسوب نمی‌شود و از شمول مادة ۳ اصلاحی قانون مذکور خارج است و در صورت عدم رعایت شرایط مقرر در تبصره که فوقاً به آن اشاره شد، ضمانت اجرای تخلف از شرط، که در قوانین مربوط پیش‌بینی شده از سوی دستگاه‌های ذیربط، در مورد متخلفین، قابل اعمال و اجرا است. بر این اساس رأی شعبة پنجم دادگاه تجدیدنظر استان قزوین در حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی طبق مادة ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 759

مجازات جزاي نقدي كه درجات آن در ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامي مصوّب سال ۱۳۹۲ مشخص شده، با توجه به تعيين حداقل و حداكثر آن در قانون، ناظر به جزاي نقدي ثابت است و از جزاي نقدي نسبي كه ميزان آن براساس واحد با مبناي خاص قانوني احتساب مي‌گردد و از اين حيث در جرايم با عناوين مشابه يكسان نيست، انصراف دارد؛ بنابراين مجازات جرايمي كه طبق قانون جزاي نقدي نسبي است با توجه به حكم مقرر در تبصره ۳ ماده مورد اشاره، تعزير درجه هفت محسوب مي‌شود و رسيدگي به آن به موجب ماده ۳۴۰ قانون آيين دادرسي كيفري مصوّب ۱۳۹۲ در صلاحيت دادگاه كيفري دو مي‌باشد و رأي اين دادگاه قابل تجديدنظر در دادگاه تجديدنظر استان است. بر اين اساس رأي شعبه هفدهم ديوان‌عالي كشور در مورد درجه مجازات بزه تغيير كاربري اراضي زراعي و باغ‌ها به صورت غيرمجاز كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده ۴۷۱ قانون آيين دادرسي كيفري براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 758

مقصود از انجام تکلیف قانونی مقرر در مادة ۵۱۰ قانون آیین دادرسی کیفری، حذف احکام متعدد و صدور حکم واحد با لحاظ قاعدة تعدد جرم است نه تجدید نظرخواهی که در آن مسأله ممنوع یا مجاز بودن دادگاه از تشدید مجازات که در جریان یک دادرسی عادی لازم‌الرعایه است، مطرح باشد، لذا به حکم مقرر در این ماده در مواردی که محکومٌ‌علیه دارای محکومیت‌های قطعی دیگری است و اعمال مقررات تعدد در میزان مجازات قابل اجرا مؤثر است، در صورتی که یکی از احکام در دیوان عالی کشور تأیید یا احکام متعدد از دادگاه‌های حوزه‌های قضایی استان‌های مختلف یا از دادگاه‌های با صلاحیت ذاتی متفاوت صادر شده باشد، دیوان عالی کشور باید به تقاضای قاضی اجرای احکام کیفری، پس از نقض تمام احکام، پرونده را به دادگاهی که طبق همین ماده صالح اعلام شده است برای صدور حکم واحد با رعایت مقررات تعدد جرم و حقوق قانونی محکومٌ‌علیه، ارجاع نماید. بر این اساس رأی شعبة سی و چهارم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظر انطباق دارد صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی طبق مادة ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 757

نظر به اینکه مطابق ماده ۱۵۷ قانون کار، رسیدگی به هرگونه اختلاف فردی بین کارفرما و کارگر که ناشی از اجرای این قانون و سایر مقررات کار باشد، در صلاحیت هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف قرار داده شده است؛ بنابراین، چنانچه دعوای دیگری غیر از آنچه که در ماده مرقوم به آنها تصریح شده، بین اشخاص مذکور در فوق مطرح شود، رسیدگی به آن با توجه به اصل یکصد و پنجاه و نهم قانون اساسی که دادگاه‌های دادگستری را مرجع تظلّمات و شکایات قرار داده، از صلاحیت هیأت‌های مورد اشاره خارج و در صلاحیت دادگاه‌های دادگستری خواهد بود. بر این اساس، به نظر اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیأت عمومی، رأی شعبه دهم دیوان عالی کشور که دعوی مطالبه خسارت تأخیر تأدیه محکومٌ‌به رأی هیأت تشخیص اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی را در صلاحیت دادگاه دانسته، صحیح و قانونی است. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب سال ۱۳۹۲ برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 756

توجه به تأكيد مقنن بر تمام محكوميت‌هاي تعزيري در صدر ماده ۴۴۲ قانون آيين دادرسي كيفري از يك سو، و ارفاقي بودن اين ماده و اينكه در صورت ترديد در شمول حكم، طبق اصل تفسير قانون به نفع محكومٌ‌عليه شمول حكم ماده ۴۴۲ قانون مذكور نسبت به محكوميت‌هاي تعزيري قابل فرجام‌، با موازين قانوني و اصول كلي دادرسي سازگارتر است؛ علي‌هذا به نظر اكثريت اعضاي هيأت عمومي ديوان‌عالي كشور، رأي شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي اصفهان، در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد، صحيح تشخيص داده مي‌شود. اين رأي طبق ماده ۴۷۱ قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور، دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن، لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 755

از مقررات قانون نحوه اهداء جنين به زوجين نابارور خصوصاً ماده 4 آن راجع به صلاحيت دادگاه چنين مستفاد مي‌گردد كه تقاضاي زوجين براي دريافت جنين از امور ترافعي نيست و مقررات قانون آيين دادرسي… در امور مدني درخصوص رسيدگي به دعاوي منصرف از آن است. بر اين اساس، تقاضاي زوجين بدون تقديم دادخواست در دادگاه محل اقامت و يا سكونت آنان قابل رسيدگي است و رأي شعبه اول ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد، صحيح و قانوني تشخيص داده مي‌شود. اين رأي طبق ماده 471 قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور، دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 754

با عنایت به اینکه حسب مقررات مواد ۳۰۲ و ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، آراء صادره از محاکم کیفری یک در جرایم موضوع بندهای مذکور در ذیل ماده ۲۷۳ قانون مذکور قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور است و به موجب ماده ۴۲۷ قانون فوق‌الذکر و تبصره ۲ آن، آراء صادره غیرقطعی اعم از محکومیت، برائت یا قرارهای منع و موقوفی تعقیب است که مطابق مقررات قانونی حسب‌مورد قابل‌تجدیدنظر یا فرجام‌خواهی در مرجع ذی‌صلاح قضایی است، لهذا چنین مستفاد می‌گردد که رای دادگاه کیفری یک نسبت به تایید قرار منع تعقیب صادره از دادسرا در خصوص جرایم فوق‌الاشاره قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور است. بر این اساس، رای شعبه هفتم دیوان عالی کشور که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء صحیح تشخیص داده می‌شود. این رای طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 753

حکم مادة ۴۸ قانون امور حسبی که مقرر داشته «امور قیمومت راجع به دادگاهی است که اقامتگاه محجور در حوزة آن دادگاه است» و در رأی وحدت رویة شمارة ۲۲۴ـ ۱۳۲۳/۷/۲۷ هیأت عمومی دیوان عالی کشور نیز بر آن تأکید شده است، ناظر به مواردی است که ابتدائاً باید برای محجور قیم تعیین شود و لکن بعد از تعیین قیم به حکم مادة ۵۴ همان قانون «عزل و تعیین قیم جدید و تعیین قیم موقت و سایر امور محجور که راجع به دادگاه است با دادگاهی است که بدواً تعیین قیم کرده است»، بر این اساس در مواردی که دادستان هم طبق مادة ۲۱ قانون یاد شده مکلّف به اقدامی باشد، دادسرایی که در معیت این دادگاه انجام وظیفه می‌نماید، صالح به رسیدگی است. بنابراین، رأی شعبة سوم دیوان عالی کشور در حدّی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق مادة ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 752

رسيدگي ديوان‌عالي كشور به امر اختلاف دادگاه‌ها در صلاحيت نسبي طبق تبصره ماده 27 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور مدني منحصر به اختلاف بين دادگاه‌هاي دو حوزه قضايي از دو استان است و در ساير موارد از جمله اختلاف در صلاحيت بين دادگاه‌هاي كيفري يك و دو واقع در حوزه قضايي يك استان با توجه به مقررات ماده 27 قانون مذكور كه طبق ماده 317 قانون آيين دادرسي كيفري، در امور كيفري نيز لازم‌الرّعايه است، مرجع صالح براي حل اختلاف، دادگاه تجديدنظر همان استان است‎؛ بنابراين، آراء شعب اول و سي ‌و دوم ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص داده مي‌‌شود. اين رأي طبق ماده 471 قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور، دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 751

هر چند تجهيزات دريافت از ماهواره طبق تبصره 4 ماده 22 قانون مبارزه با قاچاق كالا و ارز مصوّب 1392/10/3 از مصاديق كالاي ممنوع است‏، لكن نگهداري آن في‌حدّ ذاته اگرچه عملي مجرمانه و مستوجب مجازات است، ولي با توجه به معناي خاص قاچاق به شرحي كه در بند الف ماده 1 قانون مورد اشاره آمده و تميزي كه قانونگذار بين عناوين مذكور در قانون يادشده قايل شده است‏، داخل در عنوان قاچاق نبوده و به همين جهت از حيث صلاحيت دادگاه، مشمول حكم مقرر در ماده 44 آن قانون نمي‌باشد. بر اين اساس، رأي شعبه سيزدهم ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد، به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص داده مي‌شود.
اين رأي طبق ماده 471 قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور، دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 750

براساس تبصره يك ماده ۹ قانون افزايش بهره‌وري بخش كشاورزي و منابع طبيعي مصوّب 23/4/1389 «اشخاص ذي‌نفع كه قبلاً به اعتراض آنان در مراجع ذي‌صلاح اداري و قضايي رسيدگي نشده باشد‏، مي‌توانند ظرف مدت يك سال پس از لازم‌الاجرا شدن اين قانون نسبت به اجراي مقررات اعتراض و آن را در دبيرخانه هيأت موضوع ماده واحده قانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع ماده ۵۶ قانون حفاظت و بهره‌برداري از جنگل‌ها و مراتع مصوّب 29/6/1367 شهرستان مربوط ثبت نمايند…» و مطابق بند ۱ ماده ۴۵ قانون رفع موانع توليد رقابت‌پذير و ارتقاء نظام مالي كشور مصوّب 1/2/1394 عبارت «ظرف مدت يك سال» در تبصره يك ماده ۹ [قانون افزايش بهره‌وري بخش كشاورزي و منابع طبيعي مصوّب 23/4/1389] به «ظرف مدت ۵ سال پس از تصويب اين قانون» اصلاح شده است.

بنابراين، مستفاد از تبصره اصلاحي مورد اشاره، صلاحيت هيأت موضوع ماده واحده يادشده پس از انقضاء يك‌ سال نيز استمرار يافته است و با استمرار صلاحيت هيأت مزبور از تاريخ تصويب قانون اخيرالذّكر تا انقضاي پنج سال رسيدگي به پرونده‌هايي كه ظرف مدت مذكور در مرجع قضايي مطرح گرديده و منتهي به صدور رأي قطعي نشده باشد، در صلاحيت هيأت يادشده خواهد بود.

بنابراين، رأي شعبه چهلم ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد، به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص داده مي‌شود. اين رأي طبق ماده ۴۷۱ قانون آيين دادرسي كيفري مصوّب 4/12/1392 در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور، دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 749

نظر به اينكه حمل چوب و هيزم و ذغال حاصل از درختان جنگلي به شرحي كه در ماده 48 قانون حفاظت و بهره‌برداري از جنگل‌ها و مراتع آمده ممنوع است، و با عنايت به اينكه قانون مجازات مرتكبان قاچاق كه ماده مذكور مجازات مرتكبان عمل را به آن احاله كرده است طبق ماده 77 قانون مبارزه با قاچاق كالا و ارز مصوّب 1392/10/3 نسخ شده است، بنابراين با توجه به مقررات ماده 18 آن قانون، عمل ارتكابي تخلف محسوب مي‌شود و رسيدگي به آن طبق ماده 44 قانون مذكور در صلاحيت سازمان تعزيرات حكومتي است. بنابراين، آراء شعب 11و 14 ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد، به اكثريت آراء صحيح تشخيص داده مي‌شود.
اين رأي طبق ماده 471 قانون آيين دادرسي كيفري مصوّب 1392 براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 748

طبق ماده ۱ اصلاحي قانون ثبت احوال، صدور شناسنامه براي اتباع ايراني از وظايف اداره ثبت احوال است، مع‌هذا چنانچه شخصي كه فاقد شناسنامه باشد به ادعاي ايراني بودن، الزام اداره ثبت احوال را به صدور شناسنامه براي خود درخواست كند، دعواي او در دادگاه قابل رسيدگي است، لكن الزام اداره ثبت احوال به صدور شناسنامه منوط به آن است كه به طريقي كه در قانون ثبت احوال پيش‌بيني شده احراز شود كه متقاضي، در آن قانون براي صدور شناسنامه مقرر شده است، از جمله شرايط موضوع ماده ۴۵ اصلاحي قانون (هويت و تابعيت) را دارد يا نه. بر اين اساس، رأي شعبه چهلم ديوان‌عالي كشور در حدي كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح تشخيص داده مي‌شود. اين رأي طبق ماده ۴۷۱ قانون آيين ‌دادرسي كيفري مصوّب ۱۳۹۲ براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 747

نظر به اينكه يكي از شرايط برقراري مسئوليت مدني، وجود تقصير است، لذا در اينگونه موارد به عنوان مقدمه صدور حكم به جبران خسارت، بايد وجود تقصير و تخلف و ورود خسـارت احراز گردد و سپـس دادگاه ميزان خـسارت را تشخيص دهد و حكم به جبران آن صادر نمايد كه احراز تخلف مؤسسات و اشخاص مذكور در بندهاي 1 و 2 ماده 10 قانون تشكيلات و آيين دادرسي ديوان عدالت اداري، بر اساس تبصره ماده مرقوم برعهده ديوان است. بديهي است در مواردي كه مالكان اراضي تصرف و تملك شده از سوي شهرداري، بهاي آن اراضي را مطالبه مي‌كنند بدون اينكه مدعي تخلف و نقض قانون از سوي شهرداري در اقداماتي كه انجام داده، باشند دعوي موضوعاً از شمول مقررات بندهاي 1 و 2 و تبصره 1 بند 3 ماده 10 قانون ياد شده خارج است و دادگاه بايد به دعوي رسيدگي و حكم مقتضي صادر نمايد. بر اين اساس، رأي شعبه هجدهم دادگاه تجديدنظر استان تهران كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آراء صحيح تشخيص داده مي‌شود. اين رأي طبق ماده 471 قانون آيين دادرسي كيفري براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه‌ها و ساير مراجع، اعمّ از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 746

از مجموع مقررات مربوط به مجازات‌هاي جايگزين حبس، موضوع فصل نهم قانون مجازات اسلامي مصوّب 1392 به ويژه اطلاق مواد 65، 66، 68 و 69 قانون مذكور چنين مستفاد مي‌گردد كه تعيين و اعمال مجازات جايگزين حبس به شرح مندرج در مواد فوق‌الاشاره الزامي بوده و مقيد به رعايت شرايط مقرر در ماده 64 قانون مجازات اسلامي از قبيل گذشت شاكي يا وجود جهات تخفيف نمي‌باشد. بر اين اساس رأي شعبه سي و هفتم ديوان عالي كشور تا حدّي كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آراء صحيح تشخيص داده مي‌شود. اين رأي طبق ماده 471 قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه‌ها و ساير مراجع اعم از قضايي و غير آن لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 745

نظر به اينكه ماده 9 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور مدني مقرر مي‌دارد «آراي صادره از حيث قابليت اعتراض و تجديد‌نظر و فرجام تابع قوانين مجري در زمان صدور آنان مي‌باشد» و با عنايت به اينكه بر حسب مستفاد از ماده 32 قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب 17 /8 /1376، آراي محكوميت مرتكبين جرايم مواد مخدر به استثناي احكام اعدام كه تا تاريخ 31 /3 /1394 صادر گرديده، قطعي و لازم‌الاجراء است و در قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1392 مقررات خاصي براي تجديدنظر يا فرجام‌خواهي نسبت به اين آراء وضع نگرديده است، بنابراين مقررات اين قانون راجع به اعتراض به آراء با لحاظ حكم مقرر در ماده 4 قانون مدني كه مقرر مي‌دارد «اثر قانون نسبت به آتيه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثر ندارد، مگر اينكه در خود قانون مقررات خاصي نسبت به اين موضوع اتخاذ شده باشد.» منصرف از آراء مورد اشاره است، بر اين اساس آراء شعب سي ‌و ‌هشتم و چهل‌ و ‌چهارم ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد، صحيح و قانوني تشخيص داده مي‌شود. اين رأي طبق ماده 471 قانون اخير‌الذكر در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 744

مطابق ماده 19 قانون مجازات اسلامي، قانونگذار هر يك از مجازات‌ها را در درجه‌اي خاص قرار داده كه قرار گرفتن هر مجازات در مرتبه‌اي معين در عين حال مبيّن شدت و ضعف آن كيفر نيز مي‌باشد، لكن در هر يك از اين درجات نيز كيفرهاي غير متجانس وجود دارد كه به لحاظ عدم امكان سنجش آنها با يكديگر، تشخيص كيفر اشد در بين آنها بعضاً با اشكال مواجه مي‌گردد؛ به منظور رفع اشكال، تبصره 3 ماده 19 قانون ياد شده، در مقام بيان قاعده، مقرر مي‌دارد: … در صورت تعدد مجازات‌ها و عدم امكان تشخيص مجازات شديدتر، مجازات حبس ملاك است…؛ علاوه بر اين در قانون مجازات اسلامي و ساير قوانين جزايي، از جزاي نقدي به عنوان «بديل مناسب‌تر» مجازات حبس (در مقام تخفيف و تبديل آن مجازات) و كيفر جايگزين مجازات حبس كه علي‌القاعده ماهيت خفيف‌تر و ملايم‌تري از حبس دارد، استفاده شده است و عرف و سابقه قانونگذاري در كشور ما نيز حكايت از صحت چنين استنباطي دارد. بنا به مراتب مذكور، به نظر اكثريت اعضاي هيأت عمومي ديوان عالي كشور، در مواردي كه مجازات بزه حبس توأم با جزاي نقدي تعيين گرديده، كيفر حبس ملاك تشخيص درجه مجازات و بالنتيجه صلاحيت دادگاه است. اين رأي مطابق ماده 471 قانون آيين دادرسي كيفري براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه‌ها در موارد مشابه لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 743

آنچه كه در ماده 32 قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و… آمده، نظارت و رسيدگي يك‌ جانبه‌اي بود كه حتي بدون درخواست محكوم به اعدام از سوي رييس ديوان‌عالي كشور يا دادستان كل كشور اعمال مي‌گرديد و كيفيت رسيدگي اصولاً قابل قياس با چگونگي تجديدنظرخواهي از احكام نبود. نظر به اينكه ماده 32 قانون يادشده مطابق ماده 570 قانون آيين دادرسي كيفري صريحاً نسخ شده و قابليت اجرا ندارد و براساس قانون منسوخ نمي‌توان اقدامي معمول داشت و با توجه به صدر و ذيل ماده 9 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور مدني كه مشعر بر اجراي قوانين شكلي و تشريفاتي درخصوص قضايايي است كه سابق بر تصويب آنها مطرح شده و در جريان رسيدگي است (و عطف به ماسبق شدن اين قوانين را تجويز كرده است) و نظر به اينكه احكام اعدام متهمان به ارتكاب جرايم مواد مخدر، به لحاظ عدم قطعيت قابليت اجرا ندارد و با عنايت به اينكه ماده 428 قانون آيين دادرسي كيفري آراي صادرشده درباره جرايمي را كه مجازات قانوني آنها سلب حيات است علي‌الاطلاق قابل فرجام‌خواهي در ديوان‌عالي كشور دانسته و موجبي وجود ندارد كه احكام اعدام متهمان مذكور را از شمول حكم عام و كلي اين ماده مستثني بدانيم، بنابه‌مراتب، به نظر اكثريت قاطع اعضاي هيأت عمومي ديوان‌ عالي كشور احكام يادشده قابل فرجام‌خواهي در ديوان‌ عالي كشور است و رأي شعبه 48 ديوان‌عالي كشور در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و قانوني تشخيص داده مي‌شود. اين رأي مطابق ماده 471 قانون اخير‌الذكر براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه‌ها و ساير مراجع لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 742

غايت و هدف قانون‌گذار از وضع تبصره اصلاحي ذيل ماده 478 قانون آيين دادرسي كيفري مصوّب سال 1392 اين است كه احكامي كه پس از اجراء، قابل تدارك و جبران نيست و نسبت به آن تقاضاي اعاده دادرسي شده قبل از حصول نتيجه تقاضا موقتاً به موقع اجراء گذارده نشود. بر اين مبنا و با توجه به قابليت اجراي احكام قطعي كيفري، شعبه ديوان عالي كشور براي صدور دستور توقف اجراي حكم ابتدا بايد درخواست را بررسي و ملاحظه و چنانچه نظر اعضاي شعبه بر رد درخواست باشد صدور دستور توقف اجراي حكم امر بي‌فايده و لغوي است و به اين جهت صدور اين دستور در چنين مواردي به دلالت عقلي موافق مقصود قانون‌گذار نبوده و موضوعاً از شمول حكم مقرر در تبصره مذكور خارج است. براين اساس، رأي شعبه سي و چهارم ديوان عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد صائب و موجه تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 471 قانون آيين دادرسي كيفري مصوّب سال 1392 براي شعب ديوان عالي كشور لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 741

نظر به اينكه تبصره 1 ماده 1 قانون حمايت خانواده مصوب 1 /12 /1391 مقرر داشته: «در حوزه قضايي شهرستان‌هايي كه دادگاه خانواده تشكيل نشده است دادگاه عمومي حقوقي مستقر در آن حوزه با رعايت تشريفات مربوط و مقررات اين قانون به امور و دعاوي خانوادگي رسيدگي مي‌كند.» و با عنايت به اينكه در تركيب دادگاه‌هاي عمومي حقوقي با توجه به بند الف ماده 14 (اصلاحي 28 /7 /1381) قانون تشكيل دادگاه‌هاي عمـومي و انقلاب مشاور پيش‌بيني نشده است، بنابراين در مواردي كه اين دادگاه‌ها به علت عدم تشكيل دادگاه‌هاي خانواده به امور و دعاوي خانوادگي رسيدگي مي‌كنند حضور قاضي مشاور زن در دادگاه قانوناً ضرورت ندارد، بر اين اساس رأي شعبه دوازدهم ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 740

با توجه به دلالت مقررات فصل دوم از بخش دوم كتاب ديات قانون مجازات اسلامي مصوّب 1392 در قواعد عمومي ديه اعضاء و نظر به حكم ماده 563 آن كه در مقام سنجش ديه اعضاي فرد و زوج وضع شده است و با عنايت به فتاوي معتبر فقهي، مبني بر تعيين ارش براي از بين بردن طحال و اينكه در فصل ديه مقدر اعضاء براي طحال ديه مقدر منظور نشده است؛ بنابراين در صورت از بين بردن اين عضو، ماده 449 همان قانون حاكم بر موضوع تشخيص مي‌شود و دادگاه بايد با رعايت مقررات اين ماده براي آن ارش تعيين كند، لذا آراء شعب 101 دادگاه‌هاي عمومي (جزايي) بوكان و دشت آزادگان كه بر اين اساس صادر شده است به نظر اكثريت اعضاي هيأت عمومي ديوان‌عالي كشور صحيح و موافق قانون تشخيص مي‌شود. اين رأي مطابق مقررات ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي دادگاه‌ها و شعب ديوان‌عالي كشور لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 739

نظر به اینکه بند (ب) ماده ۳۶۸ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی قرارهای مذکور در آن بند را مشروط به اینکه اصل حکم راجع به آنها قابل رسیدگی فرجامی باشد، قابل فرجام‌خواهی دانسته است و با عنایت به اینکه قرار رد دادخواست اعاده دادرسی دعوی اثبات وقفیت، صادره از دادگاه تجدیدنظر استان به لحاظ اینکه اصل حکم راجع به آن قابل فرجام‌خواهی و جزء موارد احصائی در بند مذکور است، قرار مذکور به تبع حکم نیز قابل فرجام‌خواهی است؛ بنابراین رأی شماره ۰۳۵۷ ـ ۱۳۹۲/۱۲/۵ شعبة سوم دیوان عالی کشور که بر این اساس فرجام‌خواهی نسبت به قرار رد دادخواست اعاده دادرسی صادره از شعبه هفتم دادگاه تجدیدنظر استان مازندران را قابل استماع دانسته است، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتّباع است.

رای وحدت رويه شماره 738

نظر به اینکه قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب ۱۳۷۶ و اصلاحیه آن مصوب ۱۳۸۹ حکم خاصی در مورد تعدد جرم وضع نکرده، بنابراین ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ با توجه به آمره بودن آن، در جرایم مواد مخدر نیز حاکم بوده و در تعیین مجازات برای مرتکبین اینگونه جرایم، در صورت تعدد بزه‌های ارتکابی لازم‌الرعایه است. براین اساس آراء دادگاه‌های انقلاب اراک، مشهد و همدان که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری برای دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 737

نظر به اينكه مقررات بند «ب» ماده 10 قانون مجازات اسلامي مصوب 1 /2 /1392 با توجه به عبارت صدر ماده از جرايم حدود و قصاص انصراف دارد و اختيارات پيش‌بيني شده براي قاضي اجراي احكام در مورد درخواست اصلاح حكم و يا حق مراجعه محكوم‌عليه به دادگاه براي تخفيف مجازات به نحوي كه در بند مذكور مقرر شده است با بند 7 ماده 272 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مغايرتي نداشته و آن را نسخ ننموده است، لذا محكومان به قصاص نفس كه سن آنان در زمان ارتكاب جرم كمتر از هجده سال تمام بوده و احكام قطعي محكوميت آنان قبل از لازم‌الاجراء شدن قانون مجازات اسلامي مصوب 1 /2 /1392 صادر شده، چنانچه مدعي شمول شرايط مقرر در ماده 91 اين قانون باشند به لحاظ اينكه تبديل و تغيير مجازات به‌ترتيب مذكور در اين ماده مآلاً تخفيف مجازات و تعيين كيفر مساعدتر به حال متهم به‌ شمار مي‌آيد، مي‌توانند براساس بند 7 ماده 272 قانون آيين‌ دادرسي مذكور در فوق درخواست اعاده دادرسي نمايند. بنا به مراتب رأي شعبه سي و پنجم ديوان عالي كشور در حدي كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 736

نظر به اينكه در ماده 44 قانون مبارزه با قاچاق كالا و ارز مصوب 3 /10 /1392 مجلس شوراي اسلامي، عبارت «مستلزم حبس و يا انفصال از خدمات دولتي» به قرينه جمله بعد آن با اين عبارت: (ساير پرونده‌هاي قاچاق كالا و ارز تخلف محسوب و رسيدگي به آن در صلاحيت سازمان تعزيرات حكومتي است) معطوف به قاچاق كالا و ارز و منصرف از قاچاق كالاهاي ممنوع است، بنابراين رسيدگي به بزه قاچاق كالاهاي ممنوع همانند رسيدگي به بزه قاچاق كالا و ارز سازمان يافته و حرفه‌اي و بزه قاچاق كالا و ارز مستلزم حبس و يا انفصال از خدمات دولتي مطلقاً در صلاحيت دادسرا و دادگاه انقلاب است؛ براين اساس آراء شعب يازدهم و چهاردهم ديوان عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 735

در مواردي كه دادرس دادگاه به سبب وجود يكي از جهات رد، قرار امتناع از رسيدگي صادر مي‌نمايد و به علت نبودن دادرس و يا شعبه ديگر، پرونده به نزديك‌ترين دادگاه هم‌عرض ارجاع مي‌گردد؛ تغيير دادرس صادركننده قرار امتناع از رسيدگي با توجه به ملاك ماده 26 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور مدني و لحاظ رأي وحدت رويه شماره 33 ـ 30 /3 /1352 هيأت عمومي ديوان‌ عالي كشور نافي صلاحيت دادگاه مرجوع‌اليه نخواهد بود؛ بر اين اساس رأي شعبه دوم دادگاه تجديدنظر استان اردبيل به اكثريت آراء صحيح و منطبق با قانون تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است. هيأت عمومي ديوان‌عالي كشور

رای وحدت رويه شماره 734

نظر به اينكه برابر ماده 10 قانون اصلاح قانون بيمه اجباري مسؤوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث مصوب 16 /4 /1387، فلسفه تشكيل «صندوق تأمين خسارت‌هاي بدني» حمايت از زيان‌ديدگان حوادث رانندگي است كه خسارت‌هاي وارد شده به آنها از سوي شركت‌هاي بيمه قابل پرداخت نيست و با عنايت به اينكه از مقررات قانون و آيين‌نامه اجرايي آن در خصوص نحوه مراجعه زيان‌ديدگان به صندوق براي دريافت خسارت چنين مستفاد مي‌شود كه نظر قانون‌گذار تسريع و تسهيل در پرداخت خسارت به آنان بوده است؛ بنابراين در صورت امتناع صندوق از پرداخت خسارت بدني زيان‌ديده، دادگاه عمومي جزايي صالح به رسيدگي و اظهارنظر در خصوص مورد خواهد بود و رعايت تشريفات مقرر براي دعاوي حقوقي در اين موارد ضرورت ندارد. بديهي است در صورت پرداخت خسارت نيز اقدامات قضايي براي تعقيب و شناسايي راننده مقصر بايد ادامه يابد؛ بنا به مراتب رأي شعبه هشتم دادگاه تجديدنظر استان خوزستان كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص مي‌شود. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 733

به موجب ماده 365 قانون مدني، بيع فاسد اثري در تملك ندارد، يعني مبيع و ثمن كماكان در مالكيت بايع و مشتري باقي مي‌ماند و حسب مواد 390 و 391 قانون مرقوم، اگر بعد از قبض ثمن، مبيع كلاً يا جزئاً مستحق للغير درآيد، بايع ضامن است و بايد ثمن را مسترد دارد و در صورت جهل مشتري به وجود فساد، از عهده غرامات وارد شده بر مشتري نيز برآيد و چون ثمن در اختيار بايع بوده است در صورت كاهش ارزش ثمن و اثبات آن، با توجه به اطلاق عنوان غرامات در ماده 391 قانون مدني بايع قانوناً ملزم به جبران آن است؛ بنابراين دادنامه شماره 360 مورخ 31 /3 /1389 شعبه يازدهم دادگاه تجديدنظر استان آذربايجان غربي در حدي كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 1378 در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 732

مطابق ماده 956 قانون مدني اهليت براي دارا بودن حقوق، با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام مي‌شود، لذا در صورت نامعلوم بودن تاريخ واقعه فوت يا ادعاي خلاف آن، با توجه به آثار حقوقي مترتب بر واقعه فوت، مثل بقاء و زوال اهليت و حقوق قانوني و وراثت، تعيين يا تغيير آن محتاج به رسيدگي قضايي و احراز واقع است و اين امر از صلاحيت هيأت حل اختلاف موضوع ماده سوم اصلاحي قانون ثبت احوال خارج و در صلاحيت دادگاه‌هاي عمومي حقوقي است. بنا به مراتب رأي شعبه سوم ديوان‌ عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد به نظر اكثريت اعضاي هيأت عمومي ديوان‌ عالي كشور صحيح، قانوني و مورد تأييد است. اين رأي به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28 /6 /1378 براي دادگاه‌ها و شعب ديوان‌ عالي كشور در موارد مشابه لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 731

مقررات مربوط به پيشنهاد آزادي مشروط ناظر به اجراي احكام قطعي و لازم‌الاجراست و اظهارنظر قانوني درخصوص مورد هم علي‌الاصول با دادگاه صادركننده حكم قطعي (اعم از بدوي يا تجديدنظر) خواهد بود همچنان كه در مقررات نيمه آزادي موضوع ماده 57 قانون مجازات اسلامي مصوب 1392 نيز اين امر مورد تصريح قرار گرفته است، لذا رأي شعبه نوزدهم دادگاه تجديدنظر استان تهران در حدي كه با اين نظر انطباق دارد صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي مطابق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 730

ماده 3 (اصلاحي 1 /8 /1385) قانون حفظ كاربري اراضي زراعي و باغ‌ها مصوّب 31 /3 /1374 كه دادگاه را مكلف كرده ضمن صدور حكم مجازات براي مالكان يا متصرفان اراضي زراعي و باغ‌هاي موضوع اين قانون كه به صورت غيرمجاز و بدون اخذ مجوز از كميسيون موضوع تبصره (1) اصلاحي 1 /8 /1385 ماده (1) قانون اقدام به تغيير كاربري نمايند، حكم بر قلع و قمع بنا نيز صادر نمايد با توجه به اينكه قلع و قمع بنا جزء لاينفك حكم كيفري است، نسبت به جرايم واقع شده پيش از لازم‌الاجرا شدن آن ماده حاكميت ندارد. بنابراين رأي شعبه ششم دادگاه تجديدنظر استان همدان كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص مي‌شود. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است. هيأت عمومي ديوان عالي كشور

رای وحدت رويه شماره 729

نظر به اينكه در صلاحيت محلي، اصل صلاحيت دادگاه محل وقوع جرم است و اين اصل در قانون جرايم رايانه‌اي نيز- مستفاد از ماده 29 – مورد تأكيد قانونگذار قرار گرفته، بنابراين در جرم كلاهبرداري مرتبط با رايانه هرگاه تمهيد مقدمات و نتيجه حاصل از آن در حوزه‌هاي قضايي مختلف صورت گرفته باشد، دادگاهي كه بانك افتتاح كننده حساب زيان ديده از بزه كه پول به‌ طور متقلبانه از آن برداشت شده در حوزه آن قرار دارد صالح به رسيدگي است. بنا به مراتب آراء شعب يازدهم و سي و دوم ديوان‌ عالي كشور كه بر اساس اين نظر صادرشده به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص و تأييد مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است. هيأت ‌عمومي ديوان‌ عالي كشور

رای وحدت رويه شماره 728

تبصره 1 ماده 4 قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز مصوّب 1374/4/12 مجمع تشخيص مصلحت نظام كه رسيدگي به پرونده‌هاي موضوع اين قانون را تابع تشريفات آيين‌ دادرسي قرار نداده است دلالت بر غيرقابل تجديدنظر بودن آراء دادگاه‌ها در خصوص جرايم موضوع قانون مزبور ندارد و برحسب مستفاد از اصول كلي حقوقي «تجديدنظر احكام»، ماده 232 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري بر آراء دادگاه‌ها در اين موارد حاكم است، بنابراين رأي شعبه شانزدهم ديوان‌ عالي كشور در حدي كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 727

چون ماده 45 قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوّب 1312/12/29 كه مقصود از قاچاق اسلحه را وارد كردن به مملكت و يا صادركردن از آن يا خريد و فروش و يا حمل‌ونقل و يا مخفي كردن و نگاهداشتن آن در داخل مملكت عنوان كرده بود، طبق ماده 21 قانون مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و دارندگان سلاح و مهمات غيرمجاز مصوّب 1390/6/7 لغو گرديده و در ماده يك اين قانون قاچاق سلاح، مهمات، اقلام و مواد تحت كنترل واردكردن آنها به كشور يا خارج نمودن آنها از كشور به‌طور غيرمجاز تعريف شده است، لذا به نظر اكثريت اعضاي هيأت‌ عمومي ديوان‌عالي كشور خريد و فروش، حمل‌ ونقل، مخفي كردن و نگاهداشتن سلاح، مهمات، اقلام و مواد تحت كنترل به‌ طور غيرمجاز از شمول عنوان قاچاق خارج و رسيدگي به اين جرايم در صلاحيت دادگاه عمومي است. اين رأي به استناد ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري صادر شده و براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها در موارد مشابه لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 726

ماده 4 قانون ثبت احوال مصوّب 1355 كه دادگاه محل اقامت خواهان را صالح براي رسيدگي به دعاوي راجع به اسناد ثبت احوال اعلام كرده است برحسب مستفاد از ماده 25 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور مدني با مقررات اين قانون مغايرت ندارد؛ بنا به مراتب رأي شعبه هجدهم ديوان‌ عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد موافق قانون تشخيص و به اكثريت آراء تأييد مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 721

وقوع بزه مزاحمت براي اشخاص به‌ وسيله تلفن يا دستگاه‌هاي مخابراتي ديگر – موضوع ماده 641 قانون مجازات اسلامي – منوط به آن است كه نتيجه آن كه مقصود مرتكب است محقق گردد، بنابراين در مواردي كه اجراي مزاحمت از يك حوزه قضايي شروع و نتيجه آن در حوزه قضايي ديگر حاصل شود، محل حدوث نتيجه مزبور، محل وقوع جرم محسوب و مناط صلاحيت دادگاه رسيدگي‌كننده نيز همين امر خواهد بود. بر اين اساس رأي شماره 1045 – 20 /7 /1385 شعبه بيست و هفتم ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آراء صحيح و منطبق با موازين قانون تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌هاي سراسر كشور لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 725

به نظر اكثريت قريب به اتفاق اعضاي هيأت‌ عمومي ديوان‌عالي كشور، احكام دادگاه‌ها در مقام رسيدگي به شكايت مذكور در قسمت اخير فراز اول ماده 147 قانون اجراي احكام مدني مصوّب 1356 و تعيين تكليف نهايي آن، مطابق مقررات كلي آيين‌ دادرسي، قابل تجديدنظر بوده و رأي شعبه نهم دادگاه تجديدنظر استان گلستان كه بر اين اساس صادر گرديده است صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي مطابق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري، براي كليه دادگاه‌ها و شعب ديوان‌عالي كشور در موارد مشابه لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 720

مطابق مقررات مواد 30، 36، 39 و 40 قانون تأمين اجتماعي كارفرما مسؤول پرداخت حق بيمه سهم خود و بيمه‌شده در مهلت مقرر در قانون به سازمان تأمين اجتماعي است و درصورت خودداري از انجام اين تكليف، سازمان تأمين اجتماعي مكلف به وصول حق بيمه از كارفرما و ارايه خدمت به بيمه‌شده مي‌باشد؛ بنابراين درصورتي‌كه كارفرما در ايام اشتغال بيمه‌شده به تكليف قانوني خود عمل ننمايد و بيمه‌شده خواستار الزام او به انجام تكليف پرداخت حق بيمه ايام اشتغال و پذيرش آن از سوي سازمان تأمين اجتماعي گردد، رسيدگي به موضوع در صلاحيت سازمان تأمين اجتماعي محل خواهدبود، لذا رأي شماره 27 – 11 /1 /1388 شعبه دوم دادگاه عمومي نجف‌آباد در حد نفي صلاحيت دادگاه (كه طبق رأي شماره 00126 – 1 /4 /1388 شعبه بيست و پنجم ديوان‌عالي كشور تأييدشده) به اكثريت آراء صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌هاي سراسر كشور لازم‌الاتباع است

رای وحدت رويه شماره 724

تغييركاربري اراضي زراعي تا پانصد مترمربع، براي سكونت شخصي صاحبان زمين اگر با اجازه اعضاي كميسيون موضوع تبصره يك اصلاحي سال 1385 ماده يك قانون حفظ كاربري اراضي زراعي و باغ‌ها باشد، طبق تبصره يك ماده دو اين قانون فقط براي يك بار از پرداخت عوارض قانوني معاف خواهد بود.
مفاد اين تبصره به معافيت از مجازات افرادي كه بدون اخذ مجوز از كميسيون مزبور اقدام به تغييركاربري كرده‌اند دلالت نمي‌نمايد؛ زيرا ماده 3 قانون مرقوم، اين قبيل اشخاص را كلاً، قابل تعقيب دانسته و موارد استثنايي و خارج از شمول مجازات نيز در تبصره 4 همين ماده صراحتاً ذكر گرديده است؛ لذا به نظر اكثريت اعضاي هيأت‌ عمومي ديوان‌عالي كشور تغيير غيرمجاز كاربري اراضي زراعي و باغ‌ها به منظور سكونت مطلقاً ممنوع و مرتكبين آن قابل تعقيب كيفري مي‌باشند و رأي شعبه دهم دادگاه تجديدنظر مازندران در حدي كه با اين نظر مطابقت داشته باشد صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي كليه شعب دادگاه‌ها و ديوان‌ عالي كشور لازم‌الاتباع خواهد بود.

رای وحدت رويه شماره 719

مستفاد از مقررات قانون امورحسبي راجع به تقسيم، تقسيم تركه درصورت عدم تراضي ورثه امري است كه محتاج رسيدگي قضايي است و بايد در دادگاه به‌عمل آيد. همين حكم در موردي هم كه تركه منحصر به يك يا چند مال غيرمنقول باشد جاري است، بنابراين آراء شعب پنجم و بيست و يكم ديوان‌عالي كشور كه تقسيم تركه غيرمنقول را از صلاحيت واحد ثبتي محل وقوع مال خارج و در صلاحيت دادگاه دانسته به اكثريت آراء صحيح و منطبق با موازين قانوني است. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌هاي سراسر كشور لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 723

مستفاد از مواد 20، 21 و 37 قانون اعسار مصوب سال 1313 اين است كه چنانچه مديون سند لازم‌الاجرا كه منتهي به صدور اجراييه از سوي اداره ثبت گرديده است به ادعاي اعسار از پرداخت وجه آن، درخواست تقسيط بنمايد درصورتي‌كه دائن با آن موافق نباشد تقسيط وجه سند لازم‌الاجرا از سوي اداره ثبت منوط به اثبات اعسار مديون از پرداخت دفعتاً واحده آن در دادگاه صالح است، بنابه مراتب رأي شعبه بيست و چهارم ديوان‌عالي كشور كه موافق با اين نظر است به اكثريت قريب به اتفاق آراء صحيح و منطبق با قانون تشخيص مي‌شود. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي كليه شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 718

رأي وحدت‌ رويه شماره 718 – 13 /2 /1390 هيأت‌عمومي ديوان‌عالي كشور
مستفاد از ماده 1085 قانون مدني اين است كه زن درصورت حال بودن مهر مي‌تواند تا مهر به او تسليم نشده از ايفاء مطلق وظايفي كه شرعاً و قانوناً در برابر شوهر دارد امتناع نمايد، بنابراين رأي شعبه پنجم دادگاه تجديدنظر استان لرستان كه با اين نظر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص و تأييد مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و كليه دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 722

مستفاد از صدر ماده 24 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوّب سال 1379 و لحاظ مقررات قانون اعسار مصوّب سال 1313 اين است كه دعوي اعسار كه مديون در اثناء رسيدگي به دعوي داين اقامه كرده قابل استماع است و دادگاه به لحاظ ارتباط آنها بايد به هر دو دعوي يكجا رسيدگي و پس از صدور حكم بر محكوميت مديون در مورد دعوي اعسار او نيز رأي مقتضي صادر نمايد؛ بنابراين رأي شعبه چهارم دادگاه تجـديدنظر استان همـدان درحدي كه با اين نظـر انطباق دارد به اكثريت آراء صحيح و قانوني تشخيص مي‌شود. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و كليه دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 717

برحسب مستفاد از ماده 337 قانون مجازات اسلامي هرگاه برخورد دو يا چند وسيله‌نقليه منتهي به قتل سرنشين يا سرنشينان آنها گردد، مسؤوليت هر يك از رانندگان درصورت تقصير – به هر ميزان كه باشدـ به نحو تساوي خواهد بود، بنابراين رأي شعبه بيست و هفتم ديوان‌عالي كشور كه مطابق اين نظر صادرشده، به اكثريت آراء موافق قانون تشخيص و تأييد مي‌گردد. اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌عالي كشور و كليه دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 716

نظر به اينكه مطابق ماده 1108 قانون مدني تمكين از زوج تكليف قانوني زوجه است، بنابراين درصورتي‌ كه بدون مانع مشروع از اداي وظايف زوجيت امتناع و زوج اين امر را در دادگاه اثبات و با اخذ اجازه از دادگاه همسر ديگري اختيار نمايد، وكالت زوجه از زوج در طلاق كه به حكم ماده 1119 قانون مدني ضمن عقد نكاح شرط و مراتب در سند ازدواج ذيل بند ب شرايط ضمن عقد در رديف 12 قيد گرديده، محقق و قابل اعمال نيست، لذا به نظر اكثريت اعضاء هيأت‌ عمومي ديوان‌ عالي كشور رأي شعبه چهارم دادگاه تجديدنظر استان همدان كه با اين نظر انطباق دارد مورد تأييد است. اين رأي طبق ماده270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و كليه دادگاه‌ ها لازم‌ الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 715

رای وحدت رويه شماره 714

طبق اصل سی و چهارم قانون اساسی: « دادخواهی حق مسلّم هر فرد است و هرکس می‌تواند به منظور دادخواهی به دادگاه‌های صالح رجوع نماید… و هیچ کس را نمی‌توان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد» انتخاب وکیل هم بنا به حکم مقرر در اصل سی و پنجم قانون اساسی از حقوق اصحاب دعواست و قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی نیز با تأکید بر حق متداعیین در انتخاب وکیل، در ماده ۲ مقرر داشته: « هیچ دادگاهی نمی‌تواند به دعوایی رسیدگی کند مگر اینکه شخص یا اشخاص ذی‌نفع یا وکیل یا قائم مقام یانماینده قانونی آنان رسیدگی به دعوا را برابر قانون درخواست نموده باشند.» و در ماده ۳۹ تصریح کرده: « در صورتی که وکیل استعفای خود را به دادگاه اطلاع دهد، دادگاه به موکل اخطار می‌کند که شخصاً یا توسط وکیل جدید، دادرسی را تعقیب نماید…» همچنین قانون اصلاح پاره‌ای از قوانین دادگستری مصوب ۱۳۵۶ در فصل هشتم در قسمت اخیر ماده ۳۴ یادآورشده که اجرای مقررات این فصل نباید حق تظلم و مراجعه مستقیم و بدون مانع اشخاص به دادگاه‌ها و دیوان عالی کشور را از آنان سلب نماید، بنابراین به نظر اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور برای اقامه دعاوی حقوقی، شکایت از آراء و دفاع از آنها دخالت وکیل قانوناً الزامی نیست و دادنامه شماره ۱۲۲۰ – ۱۳۸۵/۸/۲۷ شعبه پانزدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران که با این نظر مطابقت دارد نتیجتاً صحیح و منطبق با موازین قانونی تشخیص می‌گردد.
این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 713

بنا به حكم مقرر در ماده 45 قانون توزيع عادلانه آب مصوب 1361/12/16 حفر چاه يا قنات يا بهره‌ برداري از منابع آب بدون رعايت مقررات قانوني مزبور ممنوع است و مرتكب علاوه بر اعاده وضع سابق و جبران خسارات وارد شده به مجازات مقرر در آن ماده نيز محكوم مي‌ گردد، بنا به ‌مراتب به نظر اكثريت اعضاي هيأت‌ عمومي ديوان‌ عالي كشور رأي شعبه دوازده دادگاه تجديدنظر استان خراسان رضوي كه محكوميت مرتكب را به مسلوب‌ المنفعه نمودن چاه موضوع دعوي و پرداخت خسارت واردشده به آب خوان زيرزميني تأييد نموده است صحيح و قانوني تشخيص مي‌ گردد.
اين رأي طبق ماده270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌ هاي ‌عمومي و انقلاب در امور كيفري، در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ ها لازم‌ الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 710

نظر به اينكه به‌ موجب بند «ل» ماده 3 اصلاحي قانون تشكيل دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب مصوب 1381/7/28 هرگاه بين بازپرس و دادستان توافق عقيده در مجرميت يا منع و يا موقوفي تعقيب متهم نباشد، رفع اختلاف حسب مورد در دادگاه عمومي و انقلاب محل به‌ عمل مي‌ آيد و اين دستور قانوني بر كليه جرايم صرف‌ نظر از نوع آن اطلاق دارد، لذا عبارت «دادگاه صالحه» مندرج در بند «ن» ماده 3 قانون مذكور به قرينه قسمت اخير بند «ل» همان ماده دادگاه عمومي و انقلاب است، بنابراين رأي شعبه يازدهم ديوان‌ عالي كشور به نظر اكثريت اعضاء حاضر در هيأت‌ عمومي ديوان‌ عالي‌ كشور صحيح و منطبق با قانون تشخيص مي‌ گردد.
اين رأي طبق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌ هاي‌ عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ ها لازم‌ الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 709

مستفاد از اصول کلی حقوقی و مواد ۵۴ و ۱۸۳ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، هرگاه متهم به ارتکاب چند جرم از درجات مختلف باشد دادگاهی باید به اتهامات او رسیدگی نماید که صلاحیت رسیدگی به مهم‌ترین جرم را دارد. با این ترتیب به نظر اکثریت اعضاء هیأت عمومی دیوان عالی کشور در صورتی که یکی از اتهامات متهم از جرایمی باشد که رسیدگی به آن در صلاحیت دادگاه کیفری استان است، این دادگاه باید به اتهامات دیگر او نیز که در صلاحیت دادگاه عمومی است رسیدگی نماید. همچنین چنانچه بزهی به اعتبار ترتّب یکی از مجازات‌های مندرج در تبصره‌ الحاقی به ماده ۴ اصلاحی قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب مصوّب ۲۸/۷/۱۳۸۱ در دادگاه کیفری استان مطرح گردد و دادگاه پس از رسیدگی تشخیص دهد عمل ارتکابی عنوان مجرمانه دیگری دارد که رسیدگی به آن در صلاحیت دادگاه عمومی جزایی است، این امر موجب نفی صلاحیت دادگاه نخواهدبود و باید به این بزه رسیدگی و حکم مقتضی صادر نماید. آراء دادگاه کیفری استان در موارد فوق قابل تجدیدنظر در دیوان عالی کشور است. این رأی طبق ماده ۲۷۰قانون آیین‌دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 708

به‌ موجب ماده 1085 قانون مدني زن مي‌ تواند تا مهر به او تسليم نشده از ايفاء وظايفي كه در مقابل شوهر دارد امتناع كند، مشروط بر اينكه مهر او حال باشد. ضمناً درصورت احراز عسرت زوج، وي مي ‌تواند كه مهر را به نحو اقساط پرداخت كند. با توجه به حكم قانوني ماده مذكور كه مطلق مهر مورد نظر بوده و با عنايت به ميزان مهر كه با توافق طرفين تعيين گرديده، صدور حكم تقسيط كه صرفاً ناشي از عسر و حرج زوج در پرداخت يك جاي مهر بوده مسقط حق حبس زوجه نيست و حق او را مخدوش و حاكميت اراده وي را متزلزل نمي ‌سازد، مگر به رضاي مشاراليها، زيرا اولاً حق حبس و حرج دو مقوله جداگانه است كه يكي در ديگري مؤثر نيست. ثانياً موضوع مهر در ماده مزبور دلالت صريح به دريافت كل مهرداشته و اخذ قسط يا اقساطي از آن دليل بر دريافت مهر به معناي آنچه مورد نظر زوجه در هنگام عقد نكاح بوده، نيست. بنابه مراتب رأي شعبه 19 دادگاه تجديدنظر استان اصفهان كه موافق با اين نظر است منطبق با قانون تشخيص مي ‌شود.
اين رأي بر طبق ماده 270 قانون آيين ‌‌دادرسي دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي دادگاه‌ ها و شعب ديوان‌عالي كشور لازم ‌الاتباع مي ‌باشد.

رای وحدت رويه شماره 707

چون مطابق ماده 3 قانون اصلاح قانون حفظ كاربري اراضي زراعي و باغ ­ها مصوب 31/3/1374، كليه مالكان يا متصرفان اراضي زراعي و باغ ­هاي موضوع اين قانون كه به صورت غيرمجاز و بدون اخذ مجوز از كميسيون مربوطه اقدام به تغيير كاربري نمايند، علاوه بر قلع و قمع بنا به ساير مجازا ت­هاي مذكور در اين ماده محكوم مي­ شوند و عبارت « …..علاوه بر قلع و قمع بنا……» در صدر مجازات هاي مقرره به تقدم آن نسبت به مجازات هاي ديگر ماده مزبور، دلالت مي ­نمايد و معلوم مي ­دارد كه قلع و قمع بنا جزء لاينفك حكم كيفري است، كما اينكه در تبصره 2 ماده 10 اين قانون نيز جلوگيري از ادامه عمليات غيرمجاز و توقف آن، حتي به صورت قلع و قمع بناي غيرمجاز، البته با رعايت مقررات قانوني به مأمورين كشف و تعقيب بزه موصوف تكليف گرديده است، لذا با توجه به اهميت حفظ كاربري اراضي زراعي و باغ ­ها و صراحت قانوني فوق­ الاشعار، صدور حكم به قلع و قمع بناي غيرمجاز، به عنوان تكليف قانوني، وظيفه دادگاه صادركننده حكم كيفري بوده و نيازي به تقديم دادخواست از سوي ادارة شاكي ندارد، لذا به نظر اكثريت قريب به اتفاق اعضاي هيأت عمومي ديوان عالي كشور، رأي شعبه هشتم دادگاه تجديدنظر استان گلستان در حدي كه با اين نظر مطابقت داشته باشد صحيح و قانوني تشخيص مي ­گردد. اين رأي طبق ماده270 قانون آيين دادرسي دادگاه­ هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي دادگاه­ هاي سراسر كشور و شعب ديوان عالي كشور لازم ­الاتباع مي ­باشد.

رای وحدت رويه شماره 706

طبق ماده 197 قانون آيين‌ دادرسي كيفري مصوب 1290 و اصلاحات بعدي آن، هرگاه كسي متهم به ارتكاب چند جرم از درجات مختلفه باشد، در دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به مهم‌ ترين جرم را دارد محاكمه مي‌ گردد و مطابق تبصره ذيل ماده 3 قانون تجديدنظر آراء دادگاه‌ ها مصوب 1372، اگر در محلي دادگاه نظامي دو نباشد به جرايم در صلاحيت اين دادگاه‌ ها نيز در دادگاه نظامي يك رسيدگي مي‌ شود و دراين‌ صورت احكام دادگاه‌ هاي نظامي يك كه به جانشيني دادگاه‌ هاي نظامي دو صادر گرديده، قابل اعتراض در دادگاه نظامي يك هم عرض خواهد بود، ولي اگر دادگاه نظامي يك به استناد ماده 197 قانون مرقوم و تبصره ذيل آن و به تبع جرم مهم‌ تر به جرايم در صلاحيت دادگاه‌ هاي نظامي يك و دو توأماً رسيدگي نمايد به اعتبار قابليت تجديدنظر احكام دادگاه‌ هاي نظامي يك در ديوان‌ عالي كشور و لزوم رسيدگي توأم، به كليه اعتراضات واصله بايد در ديوان‌ عالي كشور رسيدگي شود، لذا به نظر اكثريت قريب به اتفاق اعضاي هيأت‌ عمومي ديوان‌ عالي كشور رأي شعبه سي و يكم كه با اين نظر انطباق دارد صحيح و قانوني تشخيص مي‌ گردد.
اين رأي مطابق ماده 270 قانون آيين‌‌ دادرسي دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 1378 در موارد مشابه براي دادگاه‌ ها و شعب ديوان‌ عالي كشور لازم‌ الاتباع مي‌ باشد.

رای وحدت رويه شماره 705

«چون مطابق ماده سيزده قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 1379 «در دعاوي بازرگاني و دعاوي راجع به اموال منقول كه از عقد و قرارداد ناشي شده‌باشد، خواهان مي‌تواند به دادگاهي رجوع كند كه عقد يا قرارداد در حوزه آن واقع شده‌است يا تعهد مي‌بايست در آنجا انجام شود.» و مهر نيز از عقد نكاح ناشي شده و طبق ماده 1082 قانون مدني، به مجرد عقد، بر ذمه زوج مستقر مي‌گردد و به دلالت ماده 20 همان قانون كليه ديون از حيث صلاحيت محاكم در حكم منقول مي‌باشد، لذا به نظر اكثريت قريب به اتفاق اعضاي هيأت‌عمومي ديوان‌عالي كشور دعوي مطالبه مهريه از حيث صلاحيت دادگاه رسيدگي‌كننده مشمول مقررات ماده 13 قانون مرقوم بوده و رأي شعبه بيست و چهارم ديوان‌عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد.»
«اين رأي بر اساس ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 1378 براي كليه شعب ديوان‌عالي كشور و دادگاه‌ها در موارد مشابه لازم‌الاتباع مي‌باشد.»

رای وحدت رويه شماره 704

طبق بند اول ماده پنجم قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب مصوب1381، به كليه جرائم عليه امنيت داخلي و خارجي كشور و محاربه و يا افسادفي‌الارض در دادگاه‌هاي انقلاب اسلامي رسيدگي مي‌گردد و رسيدگي به جرائم مذكور در بندهاي مختلف ماده يك قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادي كشور نيز در صورتي كه طبق ماده2 اين قانون به قصد ضربه‌زدن به نظام جمهوري اسلامي ايران يا به قصد مقابله با آن و يا با علم به مؤثر بودن اقدام در مقابله با نظام مزبور باشد، به لحاظ اينكه متضمن اقدام عليه امنيت داخلي يا خارجي كشور است، با اين دادگاه‌ها خواهدبود و در ساير موارد به علت نسخ ضمني تبصره6 ماده2 قانون اخيرالذكر در اين قسمت، دادگاه‌هاي عمومي صلاحيت رسيدگي خواهند داشت. بنابراين به نظر اكثريت اعضاي هيأت عمومي ديوان عالي كشور رأي شعبه سي و سوم ديوان عالي كشور در حدي كه با اين نظر مطابقت داشته‌باشد صحيح و قانوني تشخيص مي‌گردد.
اين رأي براساس ماده 270 قانون آيين‌دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفـري براي شعـب ديوان عالي كشـور و دادگاه‌ها در موارد مشابه لازم‌الاتباع است.

رای وحدت رويه شماره 703

‏«ماده 21 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1381 ‏علي‌ الاطلاق مرجع تجديدنظر آراء دادگاه‌ هاي عمومي حقوقي، جزايي و انقلاب را دادگاه ‏تجديدنظر استان محل استقرار آن دادگاه‌ ها و مرجع فرجام‌ خواهي آراء دادگاه كيفري ‏استان را ديوان‌ عالي كشور دانسته و ماده 39 الحاقي به قانون اصلاحي مرقوم كليه قوانين ‏و مقررات مغاير از جمله ماده 233 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب در ‏امور كيفري را در آن قسمت كه مغايرت دارد ملغي نموده ‌است، بنابراين به نظر اكثريت ‏اعضاي هيأت‌ عمومي رأي شعبه سي و پنجم ديوان‌ عالي كشور صحيح و منطبق با ‏موازين قانوني تشخيص مي‌ گردد.»‏
‏«اين رأي مطابق ماده 270 قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب در امور ‏كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ ها لازم‌ الاتباع مي‌ باشد.»‏

رای وحدت رويه شماره 702

‏«واگذاري اراضي كشاورزي به زارعين صاحب نسق و تشخيص استحقاق و تعيين ‏مقدار زميني كه به هر يك از آنها واگذار مي‌ شود بر اساس ضوابط و مقررات خاص قانون ‏اصلاحات ارضي است، و درصورتي‌ كه در نحوه اين واگذاري و يا تنظيم سند اشتباهي رخ ‏دهد به‌ موجب ماده 38 آيين‌‌ نامه قانوني مصوب كميسيون مشترك مجلسين (مرجع صالح ‏در زمان تصويب) شوراي اصلاحات ارضي آن را اصلاح مي‌ نمايد. شوراي انقلاب اسلامي در ‏‏1359/9/7 با الحاق يك تبصره به آيين‌‌ نامه مذكور و نيز در 1359/2/13 اصلاح تبصره 3 ‏ماده 2 لايحه قانوني راجع به تكميل پاره‌ اي از مواد قانون اصلاحات ارضي تلويحاً آن‌ را تأييد ‏نموده‌ است، لذا با عنايت به قسمت اخير اصل 159 قانون اساسي جمهوري اسلامي به‌ نظر ‏اكثريت اعضاء هيأت‌ عمومي ديوان‌ عالي كشور رأي شماره 83 /820 شعبه 21 ديوان‌ عالي ‏كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيحاً صادر شده و تأييد مي‌ گردد.»‏
‏«اين رأي به‌ موجب ماده 270 قانون آيين‌‌ دادرسي دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب ‏در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ها لازم‌ الاتباع ‏مي‌ باشد.»‏

رای وحدت رويه شماره 701

رای وحدت رويه شماره 700

«چون مطابق ماده ۳ اصلاحي 28 /۱ /1381 قانون تشكيل دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب، دادسرا در حوزه قضايي شهرستان تشكيل و در معيت دادگاه‌ هاي آن حوزه انجام وظيفه مي‌ نمايد و طبق تبصره ۶ الحاقي به ماده مرقوم – در حوزه قضايي بخش – رييس يا دادرس علي‌ البدل دادگاه در جرايمي كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادگاه كيفري استان است، به جانشيني بازپرس، تحت نظارت دادستان مربوطه اقدام مي‌ نمايند و در ساير جرايم بايد تا تصويب آيين‌ دادرسي مربوطه وفق مقررات آيين‌ دادرسي دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب ۱۳۷۸ و اين قانون رسيدگي و به صدور رأي اقدام نمايند، لهذا نظارت دادستان شهرستان در انجام وظايف مذكور در بند الف ماده فوق‌ الذكر – در حوزه قضايي بخش – به موارد مربوط به صلاحيت دادگاه كيفري استان محدود بوده و در ساير جرايم دادستان نظارتي نداشته، نتيجتاً نيازي به صدور كيفرخواست نمي‌ باشد، براين اساس به نظر اكثريت اعضاي هيأت‌ عمومي ديوان‌ عالي كشور، رأي شعبه چهارم دادگاه تجديدنظر استان كردستان صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص مي‌ گردد.» «اين رأي طبق ماده ۲۷۰ قانون آيين‌ دادرسي دادگاه‌ هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان‌ عالي كشور و دادگاه‌ ها لازم‌ الاتباع مي‌ باشد.»